از قیامت بخوانید گلچینها

نامه به اردوغان

 
درد مردم افغانستان در ترکیه برای همه آشکار است. من نامه ای به رئیس جمهور ترکیه نوشته ام تا شکایت خود را در مورد این درد و رنج منتقل کنم و او نامه را با این مقاله و اسناد در اختیار خود داشته را به کمیته مرکزی حزب ریاست جمهوری ترکیه به دفتر معاون و سخنگوی حزب تحویل دادم انشاالله نتیجه خواهد داد. کککککککککککککککککککککککککککک
ترکیه در افغانستان در چشم مردم افغانستان به مانند سابق اعتبار ندارد. چونکه سیاست نادرست احزاب سیاسی ترکیه در مقابل خلق افغانستان، سبب آزرده  شدن خلق افغانستان شد.
این ایده از سوی گروهی از روشنفکران ازبک و ترکمن مطرح شده است.
عده از روشنفکران ازبک و ترکمن در مقابل سیاست نادرست ترکیه،  مجادله را شروع کردند. این مجادله با این شکل یکه در افغانستان وجود دارد، در آینده ترکیه و در آینده افغانستان ضرر خواهد داد. دوستان روشنفکر که در این ارتباط با من در تماس شدند، از من تقاضا دارند تا من با آنها یکجا حرکت کنم.
من در مرکز این مجادله قرار می گیرم لیکن این مجادله را از داخل ترکیه آغاز می کنیم. باید در داخل افغانستان مانع پروپاکنده در مقابل ترکیه باشیم چونکه پروپاکندهها ترُکستان را از ترکیه فاصله خواهد داد.
من در حزب رئیس جمهور اردوغان هستم. در هر انتخابات تعداد زیاد را در نفع حزبم آوردم یعنی خدمت زیاد دارم.
برای محترم رئیس جمهور ترکیه یک نامه نوشتم. در او نامه از مشکلات خلق افغان معلومات دادم. او نامه را با این نوشته پیشکش می کنم مطمئن هستم علاقه رئیس صاحب جمهور را جلب خواهیم کرد. اگر محترم رئیس صاحب جمهور به مشکلات افغانها علاقه نشان ندهد، نوشته ها را به محترم دولت باغچه لی پیشکش می کنم. اگر محترم دولت باغچه لی هم علاقه نشان ندهد، به لیدران مخالف رئیس صاحب جمهور پیشکش می کنم. اگر رهبران ترکیه علاقه نشان ندهند، از طریق کانال تلویزیونها عرض خود را پیشکش  ملت ترکیه می کنم و اگر بازهم موفق نشوم در آن صورت مجادله را از افغانستان و ترُکستان شروع می کنیم. این مجادله را از نام رهبران ترکیه شروع می کنیم و جهانی می سازیم.  اما برای دوستان اطمئنان میدهم این مشکل را رئیس صاحب جمهور حل می سازد لطفاً از تبلیغات دور باشید.
دوستان عزیز، یک عده دوستان در تلاش نوشتن تاریخ جنگ های افغانستان هستند. دوستانیکه نوشته های من را مطالعه کرده اند، خوب می دانند پیش بینی های من در ارتباط طالبان و در ارتباط نقش ببرک کارمل در سیاست افغانستان صحیح و بامنطق از آب برآمد. حالا برای همکاری به او دوستان یک بار دیگر معلومات های دقیق میدهم تا برای تاریخ نویسی دوستان فکرهای بدرد بخور داده بتوانم. این معلومات را به شکل سوال و جواب مینویسم تا مختصر شده وقت را ضایعه نسازد.
بعضی دوستان برای انعکاس حقیقت جنگ های افغانستان به نسل های پیشرو باعجله در نوشتن شروع کردند؛ برای پرمحتوا شدن کتاب های شان مداخله کردم تا کمی شتاب را عقب بزنند. از جمله، محترم جنرال صاحب ملک دوباره نظراندازی را انتخاب کردند. برای همه بزرگان و دوستان وعده هر نوع همکاری میدهم و من در خدمت شان هستم.
(نوت: این نوشته را به ترُکی ترکیه ترجمه کردم با دست خودم در آنقره در کمیته مرکزی حزب رئیس صاحب جمهور و به دولت باغچلی رساندم)
سوال: افغان کیست و این هویت سیاسی چه ارتباط به جنگ امیرتیمور و ازبکها دارد؟
جواب: حمله ی امیرتیمور به دولت ازبکها، سبب تغیر یافتن هویت های سیاسی در ترُکستان شد. با این حمله هویت های سیاسی ازبک، قزاق، ترکمن و افغان به روی صحنه ی تاریخ برآمدند.   
ازبک خان سلطان اردوی زرّین (آلتین‌اردو) بود. او که دین اسلام را پذیرفت از نام او یک خلق در صحنه تاریخ برآمد. اکثر این خلق ترُک های قپچاق بودند.
جنگ امیرتیمور با دولت اردوی زرّین، دشمنی را بین ازبکها و تیموریها آغاز کرد.  
در این جنگ ازبکها شکست خوردند. با شکست دولت ازبکها، روسها برای بار دوم در صحنه تاریخ برآمدند.
ابوالخیرخان از رده پنجم نواسه ازبک خان بود. او در سال 1429 میلادی در شهر توره (Tara) در سابیریای غربی یک حرکت سیاسی را از نام ازبکها شکل داد.
او این حرکت سیاسی را به مقصد اشغال ترُکستان تیموریان سازمان داد. با این حرکت، هویت ازبک، در بین ترُکها یک هویت سیاسی جدید شده شهرت یافت لیکن در مقابل تیموریان شکست خورد.
با این شکست ازبکها دو پارچه شدند. یک پارچه ازبکها از نام قزاقها در استقامت قزاقستان امروز رفتند و هویت سیاسی قزاق را شکل دادند.  
رقابت و دشمنی ازبکها در مقابل تیموریان ادامه داشت. در سال 1500 میلادی شیبانی خان نواسه ابوالخیرخان بخار را اشغال کرد و بعد سمرقند را از ظهرالدین مخمد بابر تصرف نموده تا دریای آمو پیش رفت.
شیبانی خان شهر مهم بلخ را گرفت و در استقامت پایتخت تیموریان حرکت کرد و شهر هرات را تصرف نموده خاندان تیموریان را از صحنه تاریخ بیرون کرد.
بابر از فرار سمرقند به کابل آمد. او با همکاری خلق های خراسان، هندوستان را تصرف کرد.
در ایران ترُکهای صفوی در صحنه تاریخ برآمده بودند، در هندوستان ترُک های بابری حاکم شدند و در ترُکستان ازبکهای ترُک حاکم شدند. خراسان (افغانستان امروز) را صفوی ها، ازبکها و بابری ها بین خود تقسیم کردند. 
مردم خراسان با ترُک های صفوی سازش نکردند و به آنها دردسر شدند. صفوی ها برای مردم خراسان لقب «افغان» را استفاده کردند.  
یعنی نخستین بار ترُک های صفوی به یک بخش مردم خراسان یک لقب داده، کلمه «افغان» را با نیت بد استفاده کردند. چونکه اختلاف را تفاوت مذهب سبب بود. صفوی ها مذهب شیعه را انتخاب کرده بودند، مردم خراسان در مذهب سنی بودند.
کلمه ی افغان از فرهنگ فارسی میاید، فریاد، بی قرار، جنگجو... معنی دارد.
در قرن 19 انگلیسها که هندوستان را اشغال می کنند، خراسان در جان آنها مصیبت می شود چونکه به مرکز مجادله تبدیل می شود.
انگلیسها نیز کلمه «افغان» را استفاده کردند، کلمه ی افغان در نزد صفوی ها و در نزد انگلیسها یک صفت «بد» بود یعنی برای نامبد کردن استفاده کردند.
امیر عبدالرحمان خان به سوی بخارا گریخت چونکه خراسان برای احمدشاه دورانی از نادرافشار ترُک میراث ماند. احمدشاه درانی داخل دولت را با همکاری ترُکها اداره کرد و قبیله های پشتون را باغنیمت های که از سفرهای جنگ با هندستان بدست آورد اداره کرد. بعد از فوت احمدشاه فرزند نیمه ترُکی او یعنی تیمورشاه با ترُک های قیزیل باش دولت را کمی ترتیب و تنظیم داد اما بعد، دولت شکل ملوک الطوایفی را به خود گرفت و به او شکل ادامه یافت.
یعنی در تاریخ این دوره نام پادشاه ها در روی صحفه های کاغذ بود در پراتیک، پادشاه مقتدر وجود نداشت.
عبدالرحمان خان در کشماکش این سیستم به ازبکهای بخارا گریخت. او در بخارا از ازبکها کلتور دولتداری را یاد گرفت و با همکاری ازبکها خراسان را اشغال کرد.
او از 1880 تا 1900 حکومتداری کرد. در زمان او کلمه افغان رواج یافت و دولت او از نام افغانستان یاد شد.
در آسیامیانه قرقزها و اویغورها هویت سیاسی شان را نگه کردند. اکثر ترُکها هویت سیاسی ازبک را قبول کردند. یک بخش ترُکها هویت سیاسی قزاق را انتخاب کردند و یک بخش ترُکها هویت سیاسی ترکمن را پذیرفتند. 
 این ترُکها در تاریخ از نام هونها، کوک ترُکها، قره خانی ها، قارلوقها و غیره قد بلند کرده بودند حالا با هویت های جدید در صحنه تاریخ بودند. زبان همی اینها زبان ترُکی بود بمانند ترُکی ازبکی، ترُکی ترکیه یی، ترُکی ترکمنی، ترُکی آذربایجانی و غیره.
در این ارتباط در بین خلق ترکیه نافهمی وجود دارد. اکثر انسان های ترکیه تفاوت بین هویت سیاسی و هویت نژادی را نمی دانند.  
نام ترکیه یک هویت سیاسی است. اسم ترُک در ترکیه یک اسم سیاسی است. زبان ترُک در ترکیه یک زبان سیاسی است.
اگر از سیاسی بیرون ساخته مربوط نژاد بسازیم بکلی شکل دیگر را به خود می گیرد. 
فرق بین هویت سیاسی و هویت نژادی را ادراک نکرده، تاریخ ترُکها را از آدرس خودشان در نمایش قرار داده اند.
در ترکیه در بین خلق  ترکیه، ازبکها، ترکمنها، قزاقها، تاتارها و غیره ترُک های دنیا، ترُک شناخته نمی شوند. چونکه در سریالها و در مطبوعات «ترُک» تنها خودشان هستند. در این ارتباط نافهمی در ترکیه، مسبب فاصله گرفتن خلق های ترُکستان از ترکیه شده است.
دوستان عزیز!
در کتاب های تان فرق بین هویت سیاسی و هویت نژادی را با دقت و علمی نوشته کنید. چونکه اخلاق فاشیستی از اسم ملیت پرستی از نافهمی به وجود میاید.
هویت های نژادی کی بودن ما و شما را از تاریخ معرفی دارند و لیکن هویت سیاسی امتیازهای سیاسی و حقوقی را در امروز حیات ما و شما برای ما و شما پیشکش می سازد.
هویت سیاسی، وحدت ما و شما را در یک جغرافیه واحد در زیر یک بیرق آورده، در ضمانت می گیرد.
در افغانستان اسم «افغان» یک هویت سیاسی می باشد هیچگاه مربوط نژاد تصور نکنید.
 
سوال: جغرافیای افغانستان در تاریخ ترُکها چه رل را بازی کرد؟
جواب: جغرافیای افغانستان در تاریخ ترُکها رل مرکزی را بازی کرد. چونکه این جغرافیه بخش بزرگ تمدن خراسان را شکل داده است. تمدن خراسان در بین تمدن ترُکستان یک تمدن پرارزش در تاریخ ترُکهاست. شهرهای چون سمرقند، بخارها، خوقند، بلخ، هرات، غزنی... از شهرهای نامدار این تمدن بودند.   
ترُکها از افغانستان، کشور هندوستان قدیم را فتح کردند و اقتدار و تاثیر هزار ساله را بالای هندوستان گذاشتند.
ترُکهای افغاستان، در هندوستان زبان «اردو» را به وجود آوردند. کلمه ی «اردو» کلمه ی ترُکی بوده، زبان عسکری معنی دارد. این زبان با کلمه های فارسی و ترُکی با ازدواج کلمه های زبان های هندوستان شکل یافته است.
زبان اردو را در عصر سیزده شاعر نامدار ترُک امیرخسرو دهلوی شکل داد و بعد ترُکها تا ختم امپراتوری بابری در این زبان خدمت کردند.
امیرخسرو دهلوی در موسیقی هندوستان قدیم ساز «طبله» را و سازهای تاری را از ترُکستان آورده، شکل های جدید، مناسب به کلتور هندوها داده رواج داد.
ترُکهای افغانستان زبان دربارهای سلطان های ترُک را از نام «دری» به وجود آوردند. گرامر این زبان فارسی ست لیکن در استفاده کلمه ها هفتاد در صد کلمه های غیر فارسی کار رفته و اما شکل فارسی را به خود گرفته است. بطور مثال کلمه های که با حرف «ص و ض» شروع می شوند عربی هستند بطور مثال کلمه هایکه با حرف «ق» شروع می شوند و کلمه هایکه با «چه» ختم می شوند ترُکی هستند.
این زبان و زبان اردو را با فارسها یکجا به وجود آوردند.
این زبان یک شاخه ی زبان فارسی می باشد. با زبان فارسی امروز ایران و با زبان قبل از اسلام فارسی تفاوت دارد. این زبان، زبان ادبیات بوده، زبان مولانا، سعدی، حافظ، بیدل و دیگر شاعران فارسی گوی می باشد. از این که زبان دربارهای ترُک بود و تبدیل به زبان ادبیات شد، با تغیر زبان در بین خلقها تغیر نکرد. نزدیکترین زبان خلق، با زبان دری، زبان دری خلق های افغانستان است که همین اکنون در افغانستان رواج درد. فارسی گوها چه اندازه که از مرکز و شمال افغانستان فاصله گرفتند، از این زبان دور شدند بمانند فارسی ایران به مانند تاجیکی تاجیکستان!
قهرمانانیکه آسیاصغیر را فتح کردند از جغرافیای افغانستان بودند. این نقطه از تاریخ است که کشور ترکیه جان و جگر ما افغانهاست و اما خلق ترکیه به گونه شاید باید از این تاریخ خبر ندارند باید با سندهای تاریخی در رخ شان زد.
 
سوال: در افغنستان چند نژاد زندگی دارند؟
جواب: سه نژاد بزرگ و دو نژاد کوچک. اینها ترُکها، پشتونها، فارسها و عربها و هندوها اند در 36 گروپ با ملیت خود هستند!
 ترُکها از نقطه نظر زبانی با سه زبان زندگی دارند.
 1 ـ با زبان های ترُکی چون ازبکی و ترکمنی.
2 ـ با زبان پشتو. چون پنجمین رئیس جمهور دکترنجیب الله و آخرین رئیس جمهور اشرف غنی. 3 ـ با زبان دری فارسی چون آیماقها و هزاره ها. هزاره ها ترُک و مغول اند.
 
سوال: فکر ایجاد تنظیم طالبان را کی داد و شمال افغانستان در سیاست افغانستان چه رل را بازی کرد  و شمال افغانستان را کی رهبری کرد؟
جواب: در نیم عصر جنگ های افغانستان نقش شمال افغانستان با تنظیم طالبان سرنوشت ساز شدند.
در نیم عصر جنگ های افغانستان، نقش شمال افغانستان و پیدا شدن طالبان در سیاست افغانستان دو حادثه بزرگ است باید با دقت بررسی شود.
مهندس این دو حادثه بزرک سیاسی افغانستان ببرک کارمل چهارمین رئیس جمهور کمونست افغانستان است.
هرکس و هر کشور اگر ببرک کارمل را شناخته نتواند، چه بودن جنگ های نیم عصر افغانستان را نمیداند. ببرک کارمل با ذکای بلند سیاست دانی خود، بازی سیاسی را با اقلیم بلند در دنیا انداخت دنیا بدون درک این بازی، در رقص شد.
هرچه را که این نابغه ی سیاست مهندسی کرد، با مهندسی او، در جامعه ذهنیت داده شد.
حتی معتبرترین مطبوعات دنیا فریب ذکای این نابغه را خورد.
حتی نامی ترین استخباراتها فریب ذکای این نابغه را خوردند.
بازی های سیاسی در شمال افغانستان بسیار پیچیده و مغلق بود و با مغلقی ادامه پیدا می کند.
تشکیل طالبان یک ذکای بلند ببرک کارمل بود، با مغلقی ادامه پیدا می کند.
هرکس و هر دولت ببرک کارمل را نشناسد و بازی های سیاسی این نابغه ی سیاست را نداند آینده ی منطقه را تخمین زده نمیتواند. چونکه افغانستان همانگونه که در قدیم رل مرکزی را بازی کرد، در آینده نیز به شکل گیری سیاست در جنوب آسیا و در مرکز آسیا نقش مرکزی را بازی نموده، در سیاست دنیا تاثیردار می شود. 
من در کتاب «مادر» که  این کتابم را در سال 2012 نوشتم. در ارتباط ببرک کارمل و طالبان معلومات زیاد دادم.
از آن سال بعد در مطبوعات سوسیال در نوشته هایم معلومات زیاد دادم.
معلومات من در تضاد معلومات مطبوعات دنیا بود. مثال: مطبوعات  دنیا طالبان را یک بازی سیاسی پاکستان می دانست و اما من طالبان را دشمن پاکستان و برای آینده ی پاکستان یک بم ساعتی می گفتم. چونکه طالبان میوه ی فکرهای ببرک کارمل بود با پشتونهای ملیت پرست تنظیم یافته بود.
در ارتباط طالبان رهبران پاکستان صدها بار معلومات دادند اما نه یک مطبوعات و نه یک استخبارات و نه یک دولت گوش به او معلوماتها نداند. هرکس در ساز کارمل رقص کرد.
هر نوشته ی من پیشروی شما دوستان بود. هر مطلب را که نوشتم و  هر پیشبینی که در ارتباط طالبان گفتم در نزد چشمان شما بود و امروز هر یک آن صحیح از آب برآمد. دوستان عزیز معلومات داشتن، بزرگترین سلاح در دست انسان است.
حالا سوال این است این معلومات دقیق را از کجا دریافت کردم؟
جواب را چند بار در فیسبوک نوشتم باز یک بار دیگر می نویسم. هوا خوش بهاری بود. نزدیک شام در منطقه وزیراکبرخان کابل در یک خانه لکس رفتم که از سرمایه دارهای فراری بود بدست دولت کمونستها افتیده بود. در او خانه یک دیپلمات روس با یک ترجمان منتظر من بودند. هفته یک شب نشست داشتیم. در نشستها از شمال افغانستان صحبت می کردیم. معمولاً معلومات سیاسی را دیپلمات پیشکش می کرد و در درست و یا نادرست معلوماتها از من تقاضا می کرد تا از شمال افغانستان معلومات دقیق گرفته در هفته پیشرو پیشکش جلسه کنم.
در آن شب دیپلمات روس به من دید با تبسم گفت: «ببرک کارمل در مدرسه های پشتونستان پاکستان یک تنظیم جنگی جدید را به وجود میاورد» او این تنظیم را بدون مشورت مسکو انجام میدهد و لیکن ما خبر دارم. از اینکه این کار در منفعت مسکو است، مداخله نمی کنیم.
پشتونهای پاکستان در سیاست داخلی پاکستان سیاست مستقل خود را دارند. فکرهای ببرک کارمل در منفعت پشتونهای پاکستان است.
 دیپلمات که به معلومات دادن شروع کرد، من با حیرتها دیدن داشتم چونکه در عقل من پاکستان دشمن بود و پشتونستان پاکستان دشمن بود.
او از سیداکرام پیگیر و از محمودبریالی بحث کرد گفت که اگر از اینها معلومات جمع کرده بتوانی در جلسه ها تقدیم کن. هر چیز آن شب شروع شد چونکه سر از آن شب علاقه من به سیاست بیشتر شد و من با علاقه برای دانستن حرکت کردم و پشتونستان را و شمال افغانستان را از نزدیک زیر چشم گرفتم. این علاقه و زیر چشم گرفتن بود هر پیشبینی من در نزد چشمان شما دوستان صحیح از آب برآمد.
 
(نوت: در انتخاب شدن من پیگیر رل مرکزی داشت چونکه پیگیر دست راست کارمل در شمال بود. من از قوم او بودم و برای جمع آوری معلومات از برنامه های کارمل از شمال بهتر از من برای دیپلماتها کس دیگر نبود)
 
بعد از سقوط رژیم کمونست، در دوره مجاهدها و بعد در دوره طالبان و بعد در دوره ناتو سیداکرام پیگیر ذهنیت شمال را در اداره داشت.
مارشال دوستم در سیاست ببرک کارمل و در سیاست سیداکرام پیگیر، تنها رل یک آدرس را بازی داشت و تا اخیر رل او در منطق سیاست همینقدر بود. چونکه ذهنیت شمال در دست کمونستها بود و تا اخیر این گونه شد.
دوستی با دیپلمات های روس برای من منفعت مادی و معنوی داشت. من جاسوسی نمی کردم برعکس از معلومات دیپلمات دانش خود را قوی می ساختم.
ذهنیت مردم شمال افغانستان در دست سه گروپ کمونست بود. اینها، پرچمی های کارمل با رهبری پیگیر، کمونست های خلقی با رهبری شرعی جوزجانی و کمونست های گروه کار با رهبری فیض الله البرز بود. مارشال دوستم آدرس قدرت، امکانات و چهره ی مطبوعات را تمثیل داشت. او در ذهنیت دادن خلقها کوچکترین رل را نداشت.
این سه گروپ در اطراف نام مارشال دوستم بازی های سیاسی را ترتیب داده، ذهنیت مردم شمال را رهبری داشتند. من با این سه گروپ کمونست در مجادله بودم. تلاش من نجات دادن ذهنیت شمال از مصیبت این سه گروپ کمونست بود. همی فعالیت قلمی من در نزد چشمان شما دوستان صورت گرفت.
این مجادله در مقابل مصیبت این سه گروپ کمونست بود که من کتاب «مریم» را در زبان ترُکی ازبکی سرودم و از نامی ترین خائن های این سه گروه، خیانت ها را از قلم شان در او کتاب کپی کردم. زمانیکه کتاب مریم را در سایت اینترنیتم گذاشتم، این خائنها از مطبوعات سوسیال راه گریز را گرفتند. چونکه: «شاهد فکر یکی آن شدم او گفت: تنها این کتاب نام اوکتای اصلان را ثبت تاریخ خواهد کرد»
این کتاب را از طریق سفارت ایالات متحده امریکا در قصر سپید و به استخبارات آن کشور روان کردم و زمانیکه از رسیدن و زیر بررسی گرفتن آن کشور از طریق سفارت آن کشور خبر شدم در مطبوعات سوسیال نوشتم: «امریکا سر از این روز در ارتباط شکست اش در افغانستان به مطبوعات دنیا گذارش داده نمیتواند چونکه کتاب مریم من در قصر سپید رسید»
این معلومات را چند بار به شما دوستان نوشتم. به دوستانم فکرهای من این است: «لطفاً خیانت کمونستها را در کتاب های تان با جزئیات بنویسید!»
محتویات کتاب مریم من، تمثیل حقیقت های شمال افغانستان در سیاست است. این محتواست که برای تغیر خوردن فکر قصرسپید رل بازی کرد.
ترکیه در بازی های سیاسی در شمال افغانستان شکست خورد و در صنف ماند. ترکیه با اطلاعات صفر وارد افغانستان شد و افغانستان را با اطلاعات صفر ترک کرد.
دانستن بزرگترین قدرت بشریت است.
ترکیه که هیچ اطلاعاتی علیه مردم افغانستان ندارد، سیاست اشتباهی را دنبال کرد و مردم افغانستان را از ترکیه بیگانه کرد.
یعنی در دوستی هزار ساله خنجر زد.
این سیاست به ضرر ترکیه شد. اگر خدا بخواهد این اطلاعات را در مطبوعات ترکیه به مردم ترکیه ارائه خواهم کرد.
 
سوال: سید اکرام پیگیر کیست؟
 سید اکرام پیگیر دست راست ببرک کارمل در شمال افغانستان بود. در سیاست افغانستان در پشت صحنه، شمال افغانستان تحت اداره او بود. پس از فروپاشی رژیم کمونیستی، در دوران مجاهدین، سپس در زمان طالبان و بعدا در طول ناتو، این شخص با گروه خود چون عارف عرفان و دهها قلم بدست کمونست دیگر به ذهنیت شمال افغانستان راه داد.
سید اکرام پیگیر در مقابل مطبوعات ظاهر نبود. او مانند رهبر طالبان، از مطبوعات دور بود. اینها ثمره ذهن ببرک کارمل بودند.
قسم یکه در بالا گفتم، ذهنیت مردم شمال افغانستان با سه گروه کمونیست اداره می شد. در شمال افغانستان شاعران، نویسندگان و روزنامه نگاران از این سه گروه بودند. تحلیلگران سیاسی افغان در مطبوعات افغانستان و در مطبوعات جهانی کمونیست بودند. این کمونیست ها گروه های جداگانه ای داشتند اما هدف مشترکی داشتند. سید اکرام پیگیر سیاست ببرک کارمل را در اختیار داشت و همیشه نقش مهمی ایفا می کرد.
هنگامی که رژیم کمونیستی سقوط کرد، ببرک کارمل به شمال افغانستان رفت. او از مارشال دوستم حمایت میکرد. سید نورالله سادات در خدمت او بود. ببرک کارمل سید اکرام پیگیر را به تاشکند فرستاد و سید نورالله سادات را رئیس اطلاعات مارشال دوستم تعین کرد. سادات در سالهای آینده رئیس حزب مارشال دوستم شد. سادات و دیگر کمونیستها تحت رهبری سید اکرام پیگیر کار میکردند، نه به دستور مارشال دوستم.
کارمل یک قلعه مستحکم کمونیستهای شمال افغانستان را در اطراف مارشال دوستم ساخت و سپس به مسکو رفت. کمونیستها با سید اکرام پیگیر در تماس بودند. یعنی ذهنیت مردم شمال در دست کمونیستها بود و اعتبار و قدرت به دست مارشال دوستم بود.
مارشال دوستم نقش یک مخاطب را در سیاست کارمل و پیگیر بازی کرد. حتی ذهن نزدیکترین دوستان مارشال دوستم تحت رهبری کمونیستها بود. در واقع، هر بازی سیاسی در شمال افغانستان در دست کمونیستها بود. به عنوان مثال: هنگامی که طالبان شهر قندهار را تصرف کردند، مارشال دوستم با راهنمایی و مشاوره کمونیست ها به طالبان کمک فنی کرد.  در این کمک، مهندسان کمونیست بودند. با کمک مارشال دوستم، هواپیماهای طالبان بازسازی شدند.
مثال: در تاشکند، کمونیستها یک جلسه مخفی برگزار کردند. در این نشست، در رهبری شمال افغانستان، در کرسی مارشال دوستم، ژنرال ملک انتخاب شد و خدایقل خان برای تغییر رهبری مورد استفاده قرار گرفت.
آنها این بازی سیاسی را آنقدر هوشمندانه و استادانه بازی کردند که مارشال دوستم و ژنرال ملک بی اطلاع ماندند. این رهبری هوشمندانه تا زمان پیروزی طالبان ادامه داشت. پیروزی طالبان در شمال افغانستان آغاز شد. در شمال افغانستان طالبان وجود نداشت. اکنون سوال این است: چرا شمال افغانستان به نمایندگی از طالبان علیه امریکا و ناتو قیام کرد؟
کشورهای عضو ناتو از جمله امریکا و ترکیه از این راز بی اطلاع هستند. آنها هیچ چیز را درباره مردم افغانستان نمیدانستند. آنها بدون اطلاع از مردم افغانستان در افغانستان آمدند و از بی فهمی اشتباهها کردند و با اشتباهات خود جنگیدند و افغانستان را بدون شناخت مردم افغانستان، ترک کردند. 
ایالات متحده و ناتو بر این باورند که طالبان شمال افغانستان را با زور تصرف کرده اند. در شمال افغانستان، حتی یک گروه کوچک از طالبان پشتون وجود نداشت. در جنوب افغانستان، طالبان خیلی قوی نبودند. پیروزی طالبان در شمال افغانستان آغاز شد. دولت در شمال افغانستان در دست ازبک ها و ترکمن ها بود. ادارات دولتی، پلیس و سربازان دولت متعلق به ازبک ها و ترکمن ها بودند.
علیه مردم ازبک و ترکمن که از نام طالبان می جنگیدند، افرادی که توسط رهبران جهادی و قومی استخدام شده بودند، جنگیدند واما آنها نیز با او مردم در ارتباط بودند. 
در جنگ های افغانستان، "قلم و ذکا" کار خود را انجام دادند، نه سلاح!
اما ذهن و چشم امریکا، ناتو و ترکیه کور بود، آنها نمی توانستند واقعیت را در افغانستان از طریق اشتباهات خود ببینند!
پس از تسلط طالبان بر افغانستان، رهبران ترکیه می خواستند با رهبر طالبان دیدار کنند. در آن زمان متوجه شدم که ترکیه کوچکترین اطلاعی از طالبان ندارد. از آنجا که او یک اسم است نه رهبر، نمی تواند با کسی ملاقات کند.
این ذکای شیطانی ببرک کارمل بود که در سیاست افغانستان مهندسی یک عصر را به هرکس خوراند. او سیاستمداری بود که ذهنش برتر از ذهن شیطان بود.
ببرک کارمل، که  ازعبدالرشید دهقان یک قهرمان ایجاد کرد، یک رهبر ساختگی را در طالبان انتخاب کرد. این دو هنر سیاسی او مطابق با شرایط افغانستان بود؛ هر دو موفق بودند.
در قلب زندگی مردم افغانستان، سکولاریسم (طبیعتا) وجود دارد. این سیستم سکولار به طور طبیعی در ترُکستان وجود دارد، زیرا این شیوه زندگی متعلق به ما ترُک ها است، غرب از ما آموخته است.
(سکولاریسم در ترکیه همیشه یک مسئله در سیاست ترکیه است، اما آنها تاریخ سکولاریسم را نمی دانند).
با توجه به این واقعیت، ببرک کارمل یک دهقان را به یک قهرمان سکولار تبدیل کرد و یک رهبر ساختگی (اولیا) را برای طالبان در پشتونستان انتخاب کرد.
سیاست کارمل با کمونیست ها در شمال افغانستان غالب شد و در پشتونستان با پشتون های جدایی طلب موفق شد. در کتابی به نام مادر اطلاعات مفصلی درباره سیاست کارمل ارائه دادم. دوستان می توانند این کتاب را بخوانند.
 
دوستان عزیز، لطفا اطلاعات من را در نظر بگیرید و تاریخ جنگ ها را با این اطلاعات در کتاب ها بنویسید.
سوال: رهبر طالبان کیست؟ ملاها ـ اخوندها؟ یا عقلگرایان؟
پاسخ: پشتون های باهوش که سیاست را از همه زوایا می شناسند، از پشت صحنه طالبان را رهبری دارند. آنها هیچ جا دیده نمی شوند، اما همه جا هستند. آنها به خوبی داخل افغانستان، ذهنیت مردم افغانستان، مشکلات مردم افغانستان و جهان را می شناسند و پیش بینی های دقیقی در مورد آینده دارند.
مانند جنوب ترکیه، فرهنگ قبیله ای در افغانستان قوی نیست. جنگ در افغانستان فرهنگ تک ذهنی را در جامعه ایجاد کرده است.  این واقعیت توسط ایالات متحده درک نشد. ناتو و ترکیه این موضوع را درک نکردند، اما نیروهای عقب طالبان آن را به خوبی درک کردند و با در نظر گرفتن این واقعیت افغانستان، آنها طالبان را تنظیم کردند. با این واقعیت، آنها در میان مردم افغانستان سیاست بازی کردند و پیروز شدند.
 
هدف آنها آوردن ذهنیت طالبان به افغانستان نیست، بلکه استفاده از ذهنیت طالبان برای اصلاح افغانستان در راستای اهداف سیاسی آنها است و هدف آنها تغییر سیستم جهانی نیست. هدف آنها ایجاد قدرت پشتون در منطقه است.
آنها یک برنامه را در افغانستان انتخاب کردند. آنها دو سلاح برای آینده در دست دارند. یکی حقوق زنان و دیگری حقوق اقوام افغانستان. در پنج تا ده سال آینده، آنها با طالبان خواهند بود و هنگامی که برنامه خود را در افغانستان تکمیل کنند، رژیمی را انتخاب خواهند کرد که با جهان کار کند.
حالا، ما باید به این سوال پاسخ دهیم، چند بار ازبک ها پشتون ها را قتل کردند، اما به جای انتقام گرفتن از ازبک ها، پشتون ها همیشه سعی کردند قلب ازبک ها را به دست آورند چرا؟
پاسخ: همانطور که جغرافیای افغانستان در گذشته نقش مهمی ایفا کرد، این جغرافیا در آینده نقش مهمی ایفا خواهد کرد. در قرن بیست و یکم، پاکستان دشمن پشتون ها خواهد بود زیرا پشتون ها سعی خواهند کرد پشتون ها را از پاکستان جدا کنند و پاکستان با پشتون ها دشمن خواهد بود. روابط پشتون ها با ایران نیز دوستانه نخواهد بود زیرا پشتون ها در پشتونستان و افغانستان ذهنیت سنی دارند، اما ایران شیعه است!
ازبک ها در خراسان و ترُکستان بزرگترین گروه ترُک هستند. در قرن بیست و یکم، ازبک ها نقش مهمی در سیاست ترُکستان و خراسان ایفا خواهند کرد. این نقش به نفع پشتون ها خواهد بود.  این واقعیت، ازبکها را دوستان استراتژیک پشتونها خواهد کرد. زیرا پشتون ها در این عصر به دوستی ترُکها نیاز دارند.  در این دوره، پشتون ها قادر خواهند بود با کمک جهان ترُک بایستند. بنابراین، پشتون ها با ازبک ها همکاری خواهند کرد و خواستار رهبری ازبکها (ازبکستان) در جهان ترُک خواهند شد.
بنابراین، ازبک های افغانستان نقش مهمی در سرنوشت جهان ترُک ایفا خواهند کرد. زیرا در حالی که ازبک های افغانستان می توانند از یک طرف پل های دوستانه باشند، می توانند نقش های جداگانه ای را از سوی دیگر بازی کنند. بدون افغانستان، سازمان تشکیلات کشورهای ترُک قوی نخواهد بود زیرا افغانستان قلب ترُکستان است. پشتون ها این واقعیت را دانسته، افغانستان را عضو سازمان تشکیلات دولت های ترُک می کنند. نقش شمال افغانستان در سیاست سازمان کشورهای ترُک از سبب بالا معتبر است.
در قرن بیست و یکم، ترکیه به ترُکستان نیاز خواهد داشت زیرا جغرافیای ترکیه از همه طرف تحت فشار خواهد بود. این فشارها یا ترکیه را به یک کشور قوی تبدیل خواهد کرد یا آن را متلاشی خواهد کرد و با توجه به این موضوع، ترکیه باید به یک دولت قوی تبدیل شود. و برای قوی بودن، او به ترُکستان نیاز دارد.  سپس ما، ازبک های افغانستان، نقش مهمی ایفا خواهیم کرد. یعنی اگر ما ازبکها با دانش و ذکا از تجربه جنگهای افغانستان سیاست بازی کنیم، آنقره و پشتونها به ما نیاز پیدا خواهند کرد.
سیاست نرم پشتون قلب ازبک ها را در افغانستان به دست آورده و با همکاری نیروی انسانی ازبکها در برابر ناتو و ایالات متحده به موفقیت رسیده است.
سوال: آیا قدرت و فشار پشتون ها، شمال افغانستان را به دست گرفت؟ یا ازبک ها و ترکمن ها ذهنیت طالبان را پذیرفتند؟
پاسخ: هردو اتفاق نیفتاد. اشتباهات ایالات متحده و ناتو، به ویژه عدم درک ترکیه، ازبک ها و ترکمن ها را مجبور به نزدیک شدن به طالبان کرد. ازبک ها و ترکمن ها امید زیادی به ترکیه داشتند، اما ترکیه ذهنیت مردم ازبک و ترکمن را در ذهن این افراد بررسی نکرد، برعکس، به مارشال دوستم اهمیت می داد.
کمونیست ها، دشمنان ایالات متحده و ناتو، ذهنیت مردم شمال افغانستان را به نفع طالبان تغییر دادند.
(نوت: خائن های این گروه برنامه می ساختند و اما در مطبوعات ظاهر نبودند حمق های این گروه در مطبوعات و در مطبوعات سوسیال در ساز خائن های شان در رقص بودند)
آنها یک بازی سیاسی بسیار ماهرانه انجام دادند که برتر از هوش شیطان بود. در این بازی سیاسی، طالبان دوست ترکیه و دوست پاکستان و امریکا بودند و جنگ با طالبان یک سیاست فریبنده خود امریکا بود. در این بازی سیاسی، رئیس جمهور اشرف غنی تنها دشمن مردم افغانستان بود و باید نابود می شد. مبارزه با طالبان در این بازی سیاسی غیر منطقی بود.  کمونیست ها این بازی سیاسی را با رسانه های اجتماعی کشورهای غربی به خوبی انجام دادند و در هر هدفی موفق شدند.
گروه های انارشیست سوء استفاده کننده ایجاد شدند که حاکمان جامعه بودند و در صدر بودند. اجبار، رشوه و اخلاق بد به حاکمان جامعه تبدیل شد. این انارشیست ها و بدخلقان به رهبران قومی و جهادی نزدیک بودند. ترکیه از مارشال دوستم در انکارا محافظت کرد که سیاست بدی بود زیرا به همین دلیل ازبک ها و ترکمن ها از ترکیه دور شدند و وارد آغوش طالبان شدند، اما ترکیه نمی توانست درک کند.
مارشال دوستم در انکارا بود. برخی از دوستان روشنفکر از من خواستند که به مارشال بروم. من به مارشال رفتم و افکارم را در مورد شمال افغانستان به او گفتم. در آن زمان، ۸۰ درصد ترکمنها و ازبکها به طالبان روی آورده بودند. با بازسازی حزب، هدف ما این بود که چهره مردم را از طالبان دور کنیم. من از مارشال، رهبری سیاسی حزب جنبش خلق افغانستان را درخواست کردم. این ایده روشنفکران شمال افغانستان بود. من همه چیز را در رسانه های اجتماعی نوشتم و به دوستانم اطلاع دادم. اما حزب در دست کمونیستها بود، آنها مداخله کردند. زیرا در هدف آنها پیروزی طالبان مقدس بود؛ رفتنم نتیجه نداد.
نمونه ای از رویدادهای سیاسی در شمال افغانستان: مارشال دوستم باعث ایجاد اختلال در میان مردم با ایشچی شد. این یک رسوایی برای مردم شمال افغانستان بود. قوانین افغانستان او را به ترکیه فرستاد. او یک فرمانده ویژه در شمال افغانستان داشت. فشار او فرمانده بر مردم ازبک انقدر زیاد بود که مردم به رئیس جمهور شکایت کردند. رئیس جمهور یک هیئت را برای تحقیق فرستاد. فرمانده تسلیم نشد و نبرد رخ داد. در این نبرد یک سرباز ازبک از فرماندهی کشته شد.  این حادثه به بهانه ای برای کمونیست ها تبدیل شد. کمونیست ها از کشورهای غربی این حادثه را به یک بحث قومی ازبک پشتون تبدیل کردند. با تبلیغات کمونیست ها، گروهی از راهزنان مرکز شهرهای شمال افغانستان را اشغال کردند. این اشغال 21 روز طول کشید. نارضایتی مردم ازبک در شمال افغانستان فراموش شد.  با این حادثه، مردم ازبک و ترکمن به طالبان نزدیکتر شدند. اما در مطبوعات گفته شد که ازبک ها و ترکمن ها از مارشال حمایت می کنند.  این بازی های سیاسی هنر کمونیست ها بود، مارشال هیچ نقشی نداشت. امریکا، ناتو و ترکیه همیشه از این بازیهای سیاسی بیخبر بودهاند. زیرا آنها مشکلات مردم افغانستان را از ذهن مردم افغانستان بررسی نکردند.
هر وقت که قدرتداری از هراس قلمم با من تماس می گرفت، همیشه محتویات تماس را برای مردمم مینوشتم تا مردم افغانستان از رهبران و بزرگان دولتی هرچه را بدانند.   
 رژیمی که ناتو آورده بود سلاحی برای تبلیغات طالبان بود. این واقعیت توسط ناتو درک نشد. ایالات متحده درک نکرد. ترکیه متوجه نشد.
اگر ترکیه می خواهد برای برنامه آینده خود تجربه داشته باشد، باید کتاب های «مادر» و «مریم» من  را بخواند.
 
سوال: مردم افغانستان چقدر به کمک اقتصادی جهان نیاز دارند؟
پاسخ: از زمان کودتای محمد داوود، مردم افغانستان به کشورهای سراسر جهان مهاجرت کرده اند.  بیش از پنجاه سال گذشته است. از هر شش افغان یک نفر پاسپورت دوم دارد. اکثر آنها در کشورهای غربی و کشورهای ثروتمند عربی زندگی می کنند. در افغانستان، بیش از ۵۰ درصد جمعیت افغانستان با کمک اعضای خانواده در خارج از کشور زندگی می کنند.
مشکلات اقتصادی بقیه افغانستان با درامد اقتصادی افغانستان حل خواهد شد.
مهاجرت و زندگی در خارج از کشور به فرهنگ مردم افغانستان تبدیل شده است. صحبت های مهاجرین در میان مردم افغانستان به بخشی از فرهنگ مردم افغانستان تبدیل شده است. این فقط در مورد اقتصاد یا رویدادهای سیاسی نیست. با این فرهنگ، مردم افغانستان سراسر جهان را می دانند. آنها سیاست های کشورها را می دانند. اگر یک کشور با مردم افغانستان خوب یا بد رفتار کند، اخبار به هر گوشه ای از افغانستان گسترش می یابد و حتی به افغان های بیرون مرز می رسد زیرا آنها دائما با یکدیگر صحبت می کنند.
 
پرسش: آیا مردم افغانستان با این واقعیت همچنان پناهنده خواهند شد؟
پاسخ: بله، زیرا زندگی در کشورهای جهان به یک فرهنگ برای مردم افغانستان تبدیل شده است. افغان هایی که در کشورهای غربی زندگی می کنند، اعضای خانواده خود را تا انجا که ممکن است از طریق ترکیه منتقل می کنند. به همین دلیل، ترکیه باید منافع خود را در نظر بگیرد و یک سیاست منطقی را دنبال کند. در سیاست ترکیه، منافع ترکیه و دوستی مردم افغانستان باید در نظر گرفته شود.
 
 
سوال: ترکیه چه اشتباه سیاسی را علیه مردم افغانستان مرتکب شد؟
پاسخ: مردم افغانستان فرزندان الپارسلان هستند. زیرا الپارسلان و دیگر قهرمانانی که آسیای صغیر را فتح کردند اهل خراسان بودند. این واقعیت مردم افغانستان را به دوست ترکیه تبدیل کرده است. از لحاظ تاریخی، مردم افغانستان از مردم ترکیه حمایت کرده اند. حتی در طول جنگ های استقلال ترکیه، مردم افغانستان کمک های مادی و اخلاقی ارائه دادند. حتی زنان افغان دستبندهای طلای خود را فروختند و برای مردم ترکیه پول فرستادند.
 
دوستی در این جهت بود، اما انتخابات ریاست جمهوری که نزدیک شد هر چه تغیر کرد. احزاب کوچک برای بی اعتبار کردن رئیس جمهور اردوغان دست بکار شدند.
آنها یک بازی سیاسی را با استفاده از نام افغان ترتیب دادند. تا آن زمان مردم افغانستان دوستان این رهبران بودند. از آن لحظه به بعد همه چیز تغییر کرد. افغان های دوست، به قاچاقچیان افغان تبدیل شدند. افغان بی ابرو شد. آنها افغان ها را بی اعتبار کردند و به زبان مردم ترکیه دادند.
تا آن زمان، گواهی اقامت ترکیه و حتی سند شهروندی ترکیه به قیمت صدها و هزاران دلار به افغان هایی که با هم ارتباط داشتند فروخته می شد. با این رسوایی، این بار نام افغان مستقیما زیر پای مردم ترکیه پرتاب شد. سیاست منطقی دولت در آن زمان وجود نداشت و اکنون هم وجود ندارد.
من عضو حزب رئیس جمهور اردوغان هستم. من اردوغان را از هر نگاه میشناسم. شما عشق من به استعداد و شخصیت اردوغان را بهتر می دانید. دوستی من با اردوغان نحوه پوشش بی بی سی از انتخابات ریاست جمهوری ترکیه را تغییر داد. آیا من تنها دوست اردوغان هستم؟ نه، ده ها افغان مانند من به نفع اردوغان خدمت کرده اند، اکنون نوبت او است که برای این رسوایی ها پاسخگو باشد.
اگر او در مورد این رسوایی ها متوجه شود، من مطمئن هستم که او رسما آنها را حل خواهد کرد.
 
 
دوستان روشنفکران ما کمی به من اعتماد کنند و به من زمان بدهند، من هر شکایت دوستانم را با اسناد در مقابل رئیس جمهور اردوغان قرار خواهم داد.
سوال: ما افغان ها نوه های مولانا جلال الدین هستیم، ترکیه چه نوع خدماتی در میراث مولانا ارائه داده است و چقدر میراث را می شناسد؟
پاسخ: از نام جلال الدین یک چهره غیر واقعی را به جامعه ارائه داده است، شرم به ترکیه است.
من با همکاری حزبم در یک کانال تلویزیونی، مولانا را از طریق شعرهایش به مردم ترکیه معرفی خواهم کرد. من فرهنگ ادبیات دیوان را در ترکیه دوباره معرفی خواهم کرد و برای رسیدن به این هدف تلاش خواهم کرد.
انشاء الله.
من این نامه را به رئیس جمهور اردوغان با دست خودم در کمیته مرکزی حزب او در دفتر معاون او رساندم دوستان من برای پیروزی دعا کنید.
اوکتای اصلان راه سوم.