از قیامت بخوانید گلچینها

تاریح ازبکها

 
تاریح ازبکها!
پیشگفتار: هر خلق تلاش دارد تا از تاریخ خود معلومات داشته باشد. تاریخ ما ازبکها تا امروز از طرف یک عده چهره های سیاسی خلق پرچم و گروه کار دور از حقیقت به گونه دروغ در جامعه داده  شد. بطورمثال در ذهن هر ازبک امیرتیمور و حضرت نوایی و ظهرالدین محمد بابر ازبک داده شد؛ در حالیکه این سه شخصیت بزرک تاریخ ما تورکها، نتنها ازبک نبودند رقیب و دشمن سیاسی ازبکها بودند.
اولین بار من تاریخ ما ازبکها را به گونه واقعیت و مختصر در جامعه از طریق فیسبوکم پیشکش کردم و همه را در حیرات انداختم.
چونکه در آغوش یک دروغ گیر افتیده اند؛
حقیقت حیرت دهنده می شود.
باید ادراک کنیم، کلمه ی ازبک هویت سیاسی ما ازبکهاست؛ هویت اتنیکی ما ازبکها تورک می باشد. ما با هویت اتنیکی با همه تورکها مناسبات خونی داریم لیکن هویت سیاسی مسئله جداست.  
تاریخ ما تورکها تاریخ محتشم دنیا را شکل داده است. تاریخ ما تورکها با شکل گرفتن نژاد ما در عقب کوه های آلتای در بین جنگلات به امروز رسیده است. حرکت قبیله ها در تاریخ ما تورکها هویت سیاسی گوناگون را شکل داد و هر هویت از خود تاریخ خود را میراث گذاشت. بدون شک بدون دانستن حرکت قبیله های تورک، تاریخ ما تورکها دانسته نمی شود بنااً ساده ترین شیوه در درک تاریخ ما تورکها، دانستن حرکت های قبیله های تورک می باشد.
تا امروز 56 حرکت بزرگ قبیله ها را تثبیت نمودند، هر حرکت با هویت سیاسی آن صورت گرفت و هر هویت با شیوه زبان خاص تورکی خود تاریخ خود را نوشت.
ما ازبکها یکی از حرکت های بزرگ قبیله های تورک هستیم، با مسلمان شدن ازبک خان در صحنه تاریخ تورکها برآمدیم.
من که تاریخ ما ازبکها را زیر قلم گرفتم، پیشکش شدهها نه تحقیقات شخصی خود من است و نه گپ های خیالی دور از حقیقت است!
هرچه از زیر قلم برآمد، از دو آدرس معتبر کشور ترکیه، یکی آن از داشته های پوهنتون استانبول و دومی آن از داشته های دیانت ترکیه استفاد شد و به گونه ساده و فشرده برای خلق ترجمان شد.
البته داشته های قلمم همین حالا که مطالعه می کنید، کوتاه و فشرده اند و امّا تلاش می کنم در آینده با جزئیات بیشتر مکملتر کنم؛
این نوشته را.
آنچه مهم است، داشته های نوشته، قبول شده در سطح دنیا در بین تاریخ نویسها می باشد؛
مهم این نقطه است.
چونکه دو آدرس معتبر کشور ترکیه، بادرنظرداشت کار گروپی، این معلومات را جمع آوری نموده در خدمت گذاشته اند.
من که بدون دست زدن به معلوماتها، هر معلومات را برای خلق پیشکش می کنم، هر معلومات با ماخذ و منبع می باشد؛ با تکمیل شدن این تاریخ، در اخیر نوشته، پیشکش می کنم.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
اوغوز چیست و اوغوزخان کیست؟
تاریخ ازبکها با مسلمان شدن ازبک خان شروع شد لیکن اوغوزخان قهرمان ملی تورکهاست باید در شروع کی بودن او را بدانیم.
در تاریخ تورکها اوغوز و اوغوزخان در مرکز تاریخ قرار دارند. یعنی، بدون دانستن کلمه اوغوز و اوغوزخان تاریخ تورکها دانسته نمی شود بنااً تاریخ هر هویت سیاسی تورکها دانسته نمی شود.
کلمه اوغوز چه ره تمثیل دارد و چرا قبیله های که از نژاد تورک اند، تاریخ، اوغوز یاد کرد؟
جواب: در تاریخ، کلمه «اوغوز» قبیله ها را تمثیل دارد. یعنی، تاریخ، هر قبیله از نژاد تورک را «اوق» و قبیله ها را اوغوز گفت.
با کدام منطق کلمه اوغوز را تاریخ قبیله ها یاد کرد؟
جواب: در تاریخ تورکها، سمبولها ارزش زیاد دارد. تیرکمان، شمشیر، خنجر، اسب... اینها تکنولوژی در میدان جنگ دنیای قدیم بودند. طرز زندگی تورکها اینها را با حیات روزانه ی شان ازدواج داد، بنااً هر کدام وسایل جنگی شان یک سمبول شد. تیر، سمبول قبیله ی تورک شد. اگر حکمدار (خان) به یک کس، اجایزه ی ساختن یک قبیله را میداد، به او یک تیر می داد، او تیر به معنی اجازه یک قبیله بود و یا حکمدار جدید (خان جدید) تعیین می شد، قبیله ها، پیشروی او حکمدار آمده، با احترام یک تیر از قبیله شان را پیشروی او می گذاشتند، او کارشان به معنی تسلیمی او قبیله بود.
(نوت: در سریال تیریلیش ارطعرل و قوریلیش عثمان این رسم رواج را دیده میتوانیم.)
این رسم رواج قدیم تورکها سبب شد، تیر سمبول قبیله شد. تیر در زبان تورکی «اوق» تلفظ می شود. در زبان های تورکی بیشتر از عدد یک باشد، بطور مثال عدد 2 باشد «ایکّی یز یا ایگیز» تلفظ می شود. اوق که یک قبیله را تمثیل داشت، در زبان های تورکی بیشتر از یک قبیله را «اوق یز» تلفظ کردند. در زبان های تورکی هر کلمه با شیوه تلفظ او زبان صورت می گیرد بنااً تلفظ «اوغوز، اوعوز، اوغیز و اوغور» همه گیر شد.
(صدای او، بعد در عوض صدای ق صدای ع و یا صدای غ و در عوض صدای ی صدای و تلفظ همه گیر شد و در تورکهای بلغار در عوض صدای ز صدای ر تلفظ شد یعنی اوغور تلفظ شد.)
در کتیبه های اورخون این حقیقت موجود است و قبل از رواج یافتن تلفظ اوغوز، در نوشته های تورکهای بلغار که از آرشیف بیزانس باقی ست، تلفظ «اوغور» موجود است.
کلمه ی اوغوز که به معنی قبیله ها بود، رئیس یا سلطان قبیله ها را اوغوزخان گفتند. در زبان های تورکی کلمه خان عبارت از حکمدار یا سلطان می باشد بنااً اوغوزخان نام یک شخص نیست.
اوغوزخان، نام یک شخص نیست، حکمدار قبیله ها معنی دارد.
اوغوزخان به چه شکل در صحنه تاریخ آمد و تاریخ، نام این حکمدار را چه معرفی کرد؟
جواب: در تاریخ تورکها کلمه ی «خان» حمکدار معنی دارد، یعنی سلطان یا پادشاه معنی دارد. اگر کس در مقابل خان عرض خود را پیش می کرد «خانیم یا خاقانیم» می گفت. خاقان شکل دیگر کلمه ی «خان» است با آواز«یم» گرفته شود «سلطان من» معنی دارد.
در تاریخ تورکها اوغوزخانها زیاد اند چونکه توقیز اوغوز (9 قبیله) اون اوغوز (10 قبیله) ییگیرمه تورت اوغوز (24 قبیله) به همین شکل... ثبت تاریخ است و حکمدار اینها «اوغوزخان» یاد شد.
یعنی اوغوزخان حکمدار قبیله ها معنی دارد.
در تاریخ تورکها دو اوغوزخان نسبت به همه شان مشهور اند.
اینها:
1 ـ اوغوزخان یکه افسانه است.
داستان این اوغوزخان از قدیم، یعنی از قبل از میلاد، از نوح پیغمبر شروع شد. در داستان این اوغوزخان، تورکها از پسران نوع پیغمبر می باشند. اوغوزخان از اولاد تورک می باشد برای اولین بار قبیله ها را زیر یک بیرق سیاسی جمع کرد و قهرمان ملی همه تورکها شد.
از این که این داستان، داستان افسانه یی ست، در مختلف دوره ی تاریخ، در مختلف جغرافیه، داستان به خواست تورکهای او جغرافیه و او زمان شکل گرفت. بطور مثال اولین بار که این داستان با تورک های اویغور به خط ریخته شد، اوغوزخان یک اوغوزخان بودیست معرفی شد چونکه اویغورها در او زمان در دین بودیست بودند. بعد یک بخش تورکها که مسلمان شدند، داستان اوغوزخان رنگ بوی اسلامی را به خود گرفت. در داستان های اوغوزخان، تاریخ، نام اوغوزخان را معرفی ندارد، بنااً تاریخ اوغوزخان و نام اوغوزخان نامعلوم است.
(نوت: داستانیکه اویغورها نوشتند، عکس گاو نر را در داستان آوردند و دلیری و بزرگی را با او عکس نشان دادند. یعنی گاو نر سمبول دلیری و بزرگی است در داستان اویغورها.
گاو نر در زبان های تورکی اوکیز و نزدیک به این کلمه تلفظ می شود، بعضی تاریخ دانها اوغوزخان یکه افسانه است، لقب او را از اوکیز میدانند لیکن اکثر رد دارند.)
2 ـ اوغوزخان یکه با وحدت 24 اوغوز یعی 24 قبیله به وجود آمد. تاریخ، نام 24 اوغوز را معرفی دارد و از کار کرد اینها معلومات دقیق می دهد.
(نوت: این اوغوزخان و اوغوزها، هویت سیاسی یک بخش تورکها را از سر اتنیک تمثیل دارند.)
اینها، با مسلمان شدن یک بخش تورکها، با آنها یکجا مسلمان شدند و از امپراتوری سلجوقی شروع، دولت های تورک را در ایران و آسیاصغیر و آذربایجان و در کشورهای عربی بنیاد گذاشتند. اینها از اسم اوغوزها یک حرکت بزرگ سیاسی را سبب شدند بنااً در تاریخ در یک بخش بزرگ جغرافیه تورک، از نام اوغوزها، تاریخ را شکل دادند.
بعد از نبرد تالاس عربها که به تورک های مسلمان، صفت «تورک ـ یمن» را استفاده کردند، این صفت از طرف تورکها و بیزانسی ها «ترکمن» تلفظ شد. بعد از او تاریخ، تورکهای مسلمان «ترکمن» یاد شدند، تورکهای غیر مسلمان، در نام قدیم یعنی با نام اوغوزها ثبت تاریخ شدند. 
در سال 630 میلادی امپراتوری کوک تورک غربی که فروپاشید، سال های دراز یک بخش تورکستان به هرج مرج سیاسی رفت. بخش خاک قزاقستان و قیرقزستان امروز، با تمامی جغرافیه ازبکستان و ترکمنستان امروز و با بخش جغرافیه ایران امروز، بدون حکمدار باقی ماندند. او تاریخ همان زمان بود دین اسلام در عربستان ظهور کرد و عربها امپراتوری ساسانی را شکست داده، به این جغرافیه رسیدند. در او زمان در قفقازها و بخش از اروپا، امپراتوری خزر حاکم بود. او امپراتوری را تورک های که دین یهود یعنی دین حضرت موسی را دین رسمی قبول داشتند، بنیاد گذاشته بودند.
یعنی او امپراتوری که از 16 امپراتوری تورکها در دنیاست، با دین یهودی اداره شد چونکه او تورکها دین حضرت موسی را دین رسمی دولت قبول داشتند.
مقاومت آنها رخ عربها را به استقامت افغانستان و ازبکستان کشید و با نبرد تالاس در تاریخ تورکها یک میلاد به وجود آمد.
24 اوغوز یعنی 24 قبیله تورک یک اتحاد را شکل دادند و در رهبری او اتحاد، یک خان را انتخاب کردند.
با انتخاب «خان» اوغوزخان در صحنه تاریخ برآمد.
اینها یک قبیله بزرگ یعنی یک اوغوز بزرگ را از وحدت 24 اوغوز شکل دادند و در راس آن قبیله بزرگ، یک خان را انتخاب کردند؛
به او گونه اوغوزخان شکل گرفت.
هر قبیله یکه بین او سیستم وحدت کرد، «یک بوی اوغوز گفتند.» امروز اینها را «اوغوز بوی لری» می گویند.
«بوی» در زبان های تورکی «قامت» معنی دارد.
تاریخ، نام و از کدام خاندان بودن اوغوزخان را معرفی ندارد بنااً کی بودن اوغوزخان نا معلوم و نامشخص است.
بعضی ها میته خان امپراتور هون های کبیر را اوغوزخان می گویند لیکن سند تاریخی ندارند. زمان اقتدار میته خان با زمان اوغوزخان افسانه و با زمان اوغوزخان یکه 24 قبیله را وحدت داد تفاوت دارد. 
خلاصه این نوشته:
1 ـ اوق، قبیله را تمثیل دارد.
2 ـ اوغوز، از اوق + یز به میان آمده، قبیله ها معنی دارد.
3 ـ اوغوزخان، حکمدار قبیله ها معنی دارد، از نام او و از تاریخ او، تاریخ معلومات نمی دهد.            
4 ـ ترکمن، تورک های مسلمان شده معنی دارد.
5 ـ تورک های غیر مسلمان را تاریخ اوغوزها ثبت کرده است.
***
تاریخ ازبکها!
املا ازبک را چگونه نوشته کنیم؟
تاریخ ازبکها با مسلمان شدن ازبک خان شروع شد. حال سوال است املا ازبک را با چه املا نوشته کنیم، با املا اوزبیک؟ یا با املا اۉزبک؟ یا با املا ازبک؟
باید عرض کنم، تلفظ نام تغییر نمی خورد بطور مثال در عوض حضرت محمد، حضرت مامد نوشته کرده نمیتوانیم. اگر که حداقل یک حرف یک نام در هنگام نوشته تغییر کند، تلفظ نام تغییر نموده، از او کس بودن بیرون می شود. بطور مثال در عوض اسکندکبیر، اسکاندار کبیر نوشته کنیم، او طرز نوشته تلفظ را تغییر میدهد، او جهان گشا بودن را تمثیل نمی کند، و یا حضرت مامد نوشته کنیم، این تلفظ پیغمبر اسلام را تمثیل نمی کند.
هویت های سیاسی با حادثه های تاریخی شکل می گیرند و از او حادثه ها یک نام را انتخاب نموده تبدیل به هویت می شوند.
بنابراین هویت سیاسی ما ازبکها با حادثه مسلمان شدن ازبک خان شکل گرفت و از نام او یک اولسوس از تورکها در صحنه سیاست تاریخ برآمد.
(نوت: این منطق قبول شده تاریخ نویسهاست در ادامه معلومات بیشتر داده می شود.)
نام ازبک خان از یکجا شدن دو صفت شکل دارد (ازبک و خان) کلمه خان در تمام سند تاریخی، حکمدار یا سلطان یا پادشاه را تمثیل کرد. حال سوال این است کلمه ازبک چه ره تمثل دارد؟
جواب: کلمه ازبک از یکجا شدن دو کلمه به وجود آمده است (اۉز و بک) اۉز در فرهنگ زبان تورکی «خود» را تمثیل دارد. یعنی يک موجود بتنهايی و بدون شركت ديگران باشد.
کلمه ی بک: در تمام سند تاریخی تورکها کلمه ی «بک» صفتی ست برای احترام اشخاص معتبریکه از سلطان مقام پایانتر را داشته باشد استفاده شده.
تلفظ این کلمه هیچگاه با استفاده حرف «ی» نشده است، بدین اساس نام ازبک خان در املا زبان چغتایی اۉزبک بود و در املا فعلی باید ازبک باشد نه اوزبیک.
حضرت نوایی می گوید:
 
اؤزبک و مؤغول اؤلغی انینگ آلیده مسلمان،                          
 بیلمن قلماقدورور، یؤق اېسه تمغاچ.
 
چرا ازبک نوشته شود؟
جواب: در قاعده الفبا عربی اگر حرف اول صدادار «الف» باشد، با حرف همزه تلفظ شروع می شود و بادرنظرداشت صدای حرف دوم و سوم، به صدای حرف «الف» مسیر میدهد بنااً تلفظ «از» با تلفظ همزه سه حرفی می شود و همان تلفظ «اۉز» را میدهد.
از اینکه در تلفظ «بک» صدای حرف «ی» بینهایت ضعیف است، او صدا را از حرف «ب» در نوشته می گیریم.
زیرا، حرف بی صدا در قاعده های الفبا عربی با آواز صدادار تلفظ می شود بمانند «بی!»
حرف «ب» که «بی» تلفظ می شود اگر بین حرف «بی» و حرف «ک» حرف «ی» را علاوه کنیم، از قاعده های الفبا عربی ست حرف «ی» غلیظ تلفظ می شود و اصل تلفظ را از زبان تورکی بودن بیرون میراند.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
کلمه بیک چرا رواج شد؟
جواب: کلمه «بیک» را در فرهنگها، بزرگزاده، شاهزاده، معتبر، رئیس ... معنی کردند لیکن از کجا پیدا شدن این کلمه را گفته نتوانستند.
بیک در فرهنگ های زبان های تورکی وجود ندارد و بودن او در روح زبان های تورکی ضد می باشد. اگر زبان، هر کلمه را استفاده کرده نتواند رد می کند.
زبان با آرزوی انسان شکل نمی گیرد لیکن انسان تابع زبان است. 
از کلمه بیک دو نو استفاده کرده میتوانیم:
1 . بیک.
2 . بیگیم.
غیر از این دو استفاده، هر استفاده در گرامر زبان های تورکی (ازبکی، ترکمنی...) ضد می شود، بنااً این کلمه ساخته گی ست و کلمه اوزبیک و اوزبیکی تخریب تاریخ ما ازبکهاست؛
نه بنیاد دارد و نه منطق!
بیک با کدام قاعده گرامری زبان های تورکی، بیگیم شد؟
جواب: آخر هر کلمه اگر با حرف «ک» ختم شود، اگر او کلمه را مربوط شخص کنیم، در زبان های تورکی صدای حرف «ک» به صدای حرف «گ» تبدیل می شود فلذا بیگیم از کلمه «بیک» و کلمه «یم» ساخته شده است. کلمه «یم» اشیا را مربوط شخص اول می کند بنااً با یکجا شدن این دو کلمه، صدای «ک» به صدای «گ» تبدیل شده و در عوض بیکیم، بیگیم تلفظ شده است.
کلمه بیگیم «رئیس من، شاهزاده ی من...» معنی دارد.
حال سوال این است کلمه بیک از آسمان که پایان نشد، از کدام کلمه با کدام شرایط ساخته شد؟
جواب: در زبان های ازبکی و ترکمنی افغانستان کلمه «بای» رواج است. این کلمه در هر زبان تورکی، با شیوه تلفظ او زبان تلفظ می شود. بطور مثال در زبان تورکی ترکیه «بیّ» تلفظ می شود. تورکها در طول تاریخ شان این کلمه را از شاهزادهها شروع تا وزیران، از رئیس های قبیله شروع تا والی های شان استفاده کردند. این کلمه، محترم، معتبر، صاحب ثروت مادی و معنوی، صاحب قدرت دولتی... معنی دارد. این کلمه بعد از کلمه «خان» و «خاقان» کلمه معتبر در زبان های تورکی می باشد و این کلمه در هر زمان تاریخ در هر جغرافیه، هر لحظه استفاده شد و همین اکنون نیز در هر جغرافیه تورک نشین استفاده می شود.
در قدیم، نام رئیس های قبیله را با این کلمه می گرفتند و اگر از طرف دولت در سر چند قبیله رئیس تعیین می شد، «بای لر بایی» می گفتند و یا در یک سمت رئیس عمومی تعیین می شد، نام او سمت را با این کلمه می گرفتند بطور مثال «اوچ بایی.»
«بای» «بایی» «بای لر بایی» «بایلری» «باییم»... در هر قالب، این کلمه در زبان های تورکی استفاده می شد و استفاده می شود.
چونکه زبان، این کلمه را ساخته است.
این کلمه از قدیم در بین تورکها با یک صفت یا نام استفاده که می شد در عوض بای یا بی، بک استفاده می شد بمانند ازبک!
تورکها که در سر پارسها و عربها حاکمیت پیدا کردند، تلفظ این کلمه برای پارسی زبانها و برای عربها مشکل ایجاد کرد. این مشکلات سبب شد این کلمه برای زبان پارسی و عربی شکل تغییر داد و حرف « ی با ک» علاوه شد. از بای یا بیّ «بیک» ساخته شد بمانند کلمه خلجی که، غلجی برای پشتونها ساخته شد.
(کلمه غلجی در فرهنگ پشتو وجود ندارد و کدام معنی و منطق ندارد، به همین گونه، در زبان های پارسی و عربی کلمه بیک معنی و منطق ندارد و در زبان های تورکی این کلمه سازش ندارد، لیکن رواج شده است. اگر کس تنها بیک را استفاده کند کدام خطا نمی شود و لیکن اگر در هویت سیاسی ما ازبکها در عوض تلفظ ازبک یا اؤزبک، اوزبیک تلفظ شود خطا به وجود میاید چونکه تلفظ نام ازبک خان تغییر می خورد. در اؤزبک اگر حرف واو داده شود بازهم خطا صورت می گیرد باید واو ضعیف صدا نوشته شود.)
استفاده کلمه بیک در یک نوشته از زبان های تورکی بین جمله مشکلات ایجاد می کند بطور مثال: «افغانستان خلقی نینگ بیکللری!» جمله بی منطق شد.
یا یک کارگر رئیس خود را بگوید: «شو کیشی مینیم بیگیم!»
جمله بی منطق شد.
چونکه کلمه بیگیم در بین زنان رواج است؛
هرکس استفاده کرده نمیتواند.
در سال های نزدیک، از حضرت های ما، کدام نابغه یا نابغه ها، تاریخ ما ازبکها را از بنیاد تخریب نموده، بیک را در هویت سیاسی و در هویت زبان ما استفاده نموده، رواج داد یا رواج دادند.
از آن زمان بعد، نتنها تاریخ ما ازبکها تخریب شد، خلق فریب داده شد.
برای خلق ما گفتند: «شما خود معتبر هستید بدین خاطر اوزبیک هستید.» خلق ساده ی ما خود را در بین تورکها معتبرتر دانسته به هویت سیاسی شان صاحب برآمدند.
این یک ذهنیت تبعیض بود و ذهنیت فاشیستی بود.
چونکه تاریخ ازبکها از برای معتبر بودن اینها در بین تورکها شکل نگرفت، زیرا در بین ازبکها بمانند هر هویت سیاسی تورکها از مختلف قبیله تورک، جمعیت وجود دارد. ذهنیت تبعیض و فاشستی در صورت ممکن شده میتواند، اگر از یک قوم باشد.
یعنی از یک نژاد خاص باشد در او صورت اگر او نژاد ادعای برتری گیری را کند، او نژاد تبعیض پرست و فاشیست می گیردد.
در حالیکه ازبکها از فامیل تورک هستند و با اعضا این فامیل یک امتیاز و یک تاریخ و یک افتخار و یک اصلیت دارند.
(نوت: این خیانت را مارکسیست های ازبک انجام دادند چونکه تلاش کردند برای ازبک های افغانستان یک هویت جدید داده، از فامیل تورک جدا سازند؛ بدون شک خیانت کردند.)
به همان گونه که کلمه بیک در تاریخ ما تورکها وجود ندارد و این کلمه از مشکلات تلفظ دیگران پیدا شد، از نام اوزبیک کدام اولوس یعنی کدام جمعیت تورک در تاریخ ما تورکها وجود ندارد و از اسم زبان اوزبیکی، کدام زبان نیز وجود ندارد.
حقیقت چیست؟
جواب: خلق ازبک وجود دارد و زبان ازبکی وجود دارد.
 
(نوت: اولین بار در تاریخ ما ازبک های افغانستان، تاریخ ما ازبکها برای خلق شریف ما، با این مقاله پیشکش می شود، و از اینکه تاریخ ما ازبکها را غلط و خطا به خلق شریف ما پیشکش کردند، هر ازبک ما که سلسله های مقاله را مطالعه می کند، به تعجبها می افتد و لیکن همان کسانیکه تاریخ را غلط و خطا پیشکش نمودند و خلق با شرف ما را فریب دادند، در مقابل حقیقت این مقاله، سر بلند کرده نمیتوانند.)
 
*** 
تاریخ ازبکها!
ازبک خان کی بود؟
تاریخ ما ازبکها در بین تاریخ تورکها با مسلمان شدن ازبک خان شروع شد. ازبک خان (ÖZBEK HAN) در لیست خاندان، فرد شماره «9» از فرزند بزرگ چنگیزخان از نواسه های جوچی خان (Cuçi HAN) بود.
او مقتدیرترین پادشاه ی دولت «اردوی طلایی» بود. دولت اردوی طلایی میراث از چنگیزخان به پسر بزرگ او برای جوچی خان  (Cuçi HAN) رسیده بود.
این دولت از شرق، از قزاقستان امروز شروع، به غرب، تا اوکراین و کشورهای بالتیک امروز موقعیت داشت. ازبک خان مغول بود لیکن اکثریت خلق دولت او تورکها بودند و ادبیات تورکی و زبان تورکی بالای او دولت حاکمیت داشت، به این خاطر در تاریخ، او دولت از 16 دولت بزرگ تورکها ثبت تاریخ شد.
اعضا این خاندان از شروع با تورکها ازدواج کردند و ازدواج را ادامه دادند در نتیجه با ازدواجها وزن مغولی بودن اینها رنگ باخت وزن تورکی شدن اینها پر رنگ شد و یک مدت زمان بعد، کاملاً تورک شدند.
در دولت آنها زبان تورکی قاپچاقی حاکم بود و در پهلوی زبان تورکی قاپچاقی، زبان مغولی و بعد از عصر 15 میلادی زبان جغتایی نیز در رواج بود.
ازبک خان در سال 1313 میلادی پادشاه شد و در سال 1341 میلادی وفات یافت. مسلمان شدن ازبک خان یکی از حادثه های مهم در تاریخ تورکهاست. خلق های دولت آلتین اردو، از اسم خلق های جوچی ثبت تاریخ بودند
(جوچی اولوسی)
و با مسلمان شدن ازبک خان در او دولت، اینبار دو اولوس یعنی دو خلق از طرز تفکر به وجود آمد. این دو اولوس از نام «اولوس ازبک خان و از نام اولوس جوچی» ثبت تاریخ شدند. یعنی همفکرهای ازبک خان و همفکرهای جوچی دو مکتب جدا بودند ثبت تاریخ او زمان شدند. «ازبک اولوسی» در پارسی، خلق ازبک، به معنی همنظر بودن به فکرهای ازبک خان می باشد.
(نوت: مسلمان شدن ازبکها تا اخیر عصر پانزده دوام کرد. خلق یکه از نام جوچی بودند بعد از وفات ازبک خان اینها نیز مسلمان شدند و همی اینها از نام خلق ازبک یعنی ازبک اولوسی ثبت تاریخ شدند.)
کلمه ازبک در تاریخ تورکها بمانند کلمه ترکمن یا کلمه آذری کدام قوم خاص را از بین تورکها تمثیل ندارد. در بین ازبکها از هر قوم تورک، بمانند تشکیل ترکمنها و تشکیل آذریها وجود دارد. زبان خاص ما ازبکها مربوط در این زمان تاریخ ما می باشد و با رسم رواج کلتور ما ازبکها، از یک قوم تورک بودن را تمثیل ندارد چونکه در بین ازبکها بمانند ترکمنها و دیگر هویت های سیاسی از هر قوم و قبیله تورکها موجود می باشند نه از یک قوم خاص!
 
***
 
تاریخ ازبکها!
ابوالخیرخان کی بود چرا هویت سیاسی به گونه رسمی با ابوالخیرخان شروع شد؟
ابوالخیرخان پدرکلان شیبانی خان (شیبک خان ازبک) بنیادگذار هویت سیاسی ازبکها در تاریخ، در کدام سال پادشاهی را از نام پادشاهی ازبک تاسیس کرد و چگونه از صحنه تاریخ دور شد و با خاندان تیموری چه مناسبات سیاسی برقرار کرد؟
جواب:
تاریخ ازبکها با مسلمان شدن ازبک خان شروع شد لیکن با ابوالخیرخان (EBÜLHAYR HAN) به هویت سیاسی تبدیل شد. ابوالخیرخان در 1412 میلادی تولد شد. او فرزند دولت شاه از نسل شیبان (Şîbân) بود. شیبان فرزند کوچک جوچی خان بود. جوچی خان فرزند بزرگ چنگیزخان بود.
ابوالخیرخان یک عده قبیله های تورک و مغول را جمع نموده در سال 1429 میلادی در سابیریای غربی در شهر توره (Tara) خود را خان (پادشاه) اعلان کرد. او خود را خان ازبکها اعلان کرد. یعنی او پادشاهی، برای اولین بار با اسم «ازبکها» یک پادشاهی شد و رسماً تاریخ سیاسی ازبکها با او پادشاهی شروع شد.
(او در نام پادشاهی خود، نام ازبک خان را استفاده کرد و رسماً تاریخ سیاسی از نام ازبکها در تاریخ تورکها شروع شد.)
اگر بعد از مسلمان شدن ازبک خان دولت اردوی طلایی را اولین دولت ازبکها قبول کنیم، دولت ابوالخیرخان که از نام دولت ازبکها داخل صحنه تاریخ شد، دولت دوم ازبکها می شود. شهر توره برای این دولت تا سال 1446 میلادی پایتخت شد.
(در افغانستان تا بیست سال پیش ازبکها خود را بمانند خلق ازبکستان ازبک می گفتند، هرچه شد در بیست سال اخیر شد کلمه اوزبیک رواج شد اگر از اسم کلمه اوزبیک خلق ما را هویت سیاسی بدهیم، باید که از خلق ازبکستان جدا شده، یک منطق تاریخی را به خود پیدا کنیم، آیا امکان وجود دارد؟)
ابوالخیرخان در سال 1430 میلادی شهر خوارزم را تصرف کرد و با او تصرف، پای ازبکها در آسیامیانه رسید لیکن به کمترین زمان او شهر را ترک کرد.
ابوالخیرخان بعد از وفات سلطان شاهرخ میرزا خان از هرج و مرج خاندان تیموری استفاده نموده، بخشی از مناطق سیردریا را تصرف کرد. او بعضی نقطه های مهم تجارتی بمانند اوزکنت، ارکوک، آققورغان (Arkuk Suzak, Akkurgan ،  Özkent) را تصرف کرد.
ابوالخیرخان از هرج و مرج خاندان تمیوری استفاده نموده شهر تاریخی سمرقند را در محاصره گرفت و لیکن به تصرف موفق نشد. بعد از وفات الغ بای میرزا خان (Uluğ Bey) (نواسه امیرتیمور) در خاندان تیموری در سر گرفتن تخت جنگ خانواده شروع شد. ازبکها با رهبری ابوالخیرخان این فرصت را در نظر گرفته سیاست بازی کردند. ابوسیدمیرزا (Ebû Said Mirza)  در مقابل فرزند الغ بای یا الغ بک
(نوت: در تمام سند تاریخ تلفظ بک از طرف تورکهاست و تلفظ بیک تلفوظ پارسی ست. در افغانستان تلفظ بیک دیکته پارسی ست. اگر الغ بک را با تلفظ پارسی  تلفظ کنید الغ بیک می شود. اختیار از شماست.)
در مقابل عبدالله میرزا (Abdullah Mirza) خود را پادشاه اعلان نموده عصیان کرد. در او عصیان همکاری ازبکها طلب شد. ابوالخیرخان به نفع ابوسیدمیرزا در مقابل عبدالله میرزا در جنگ داخل شد و عبدالله میرزا را مغلوب کرد و عبدالله میرزا در میدان جنگ کشته شد و ابوسیدمیرزا موفق در جنگ شد و در خاندان تیموری پادشاه شد.
این اتفاق، اولین توافق بین ازبکها و خاندان امیرتیمور شد. بعد از این اتفاق ابوالخیرخان با خواهر الغ بک خان عروسی کرد. با او عروسی دست ازبکها در امور سیاسی آسیامیانه دراز شد.
(نوت: امیرتیمورخان از چهار جهان کشا یک آن بود لیکن بعد از وفات او، اولادهای او میراث بزرگ او را اداره و رهبری کرده نتوانستند. از اینکه امیرتیمورخان در سال 1395 میلادی سیستم دولتداری اردوی طلایی را تخریب نموده، او دولت را تصرف کرد، از یک طرف دولت اردوی طلایی به خان نشین های زیاد تقسیم شد و برای در صحنه تاریخ برآمدن روسها سبب شد و از جانب دیگر دشمنی ازبکها را به آسیامیانه آورد. این دشمنی سبب شد با شیبانی خان ازبکها حاکم آسیامیانه و خراسان شدند و تا 1599 میلادی یک خاندان اینها در اقتدار ماندند، پایتخت شان شهر سمرقند بود. بعد از 1599 میلادی یک خاندان دیگر از ازبکها در سر اقتدار آمدند و اقتدار ازبکها تا امروز دوام پیدا کرد.)
بعد از او تاریخ، مشعل بخت ازبکها در آسیامیانه روبه خاموشی رفت چونکه ابوالخیرخان در مقابل یک قوم دیگر آسیامیانه از نام قالموقها(Kalmuklar) سخت شکست خورد.
قالموقها کشور ازبکها را تخریب نموده، ابوالخیرخان را به استقامت مغولستان در عقب نیشینی مجبور کرد.
قبیله های ازبک که با ابوالخیرخان در استقامت مغولستان عقب نشینی کردند، دو شاهزاده ی دیگر دولت اردوی طلایی نیز به ابوالخیرخان تابع شده با ابوالخیرخان در مغلوستان عقب نیشینی کردند. بعد از او حادثه تاریخی، از اثر سیاست های خطای ابوالخیرخان یک عده قبیله های ازبک از او جدا شده، در منطقه قاشقر(Kâşgar)
(امروز در کشور چین موقعیت دارد.)
یک تشکیل جدید سیاسی را از اسم «قزاقها» بنیاد کردند و با او بنیاد قزاقها در تاریخ تورکها در صحنه تاریخ برآمدند.
(کلمه ازبک، قزاق، ترکمن ... هویت سیاسی اند کدام قوم خاص تورک را تمثیل ندارند.)
بالاخره در 1468 میلادی دولت ازبکها به دست تیموریان نابود شد و در سال 1500 میلادی بار دیگر با رهبری شیبانی خان دوباره در صحنه تاریخ آمد.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
شیبانی خان کی بود و چه تاریخ را از خود میراث گذاشت؟
شیبانی خان فرزند شاه بوداق بای (Şah Budak) بود. شاه بوداق بای رئیس قبیله بود. او فرزند ابوالخیرخان بود. ابوالخیرخان از نواسه های شیبان بود. شیبان نواسه ی چنگیزخان بود. اصل نام شیبانی خان شیبان است یعنی نام پدر کلان را به او دادند و لیکن این نام با شیوه عربی تلفظ شده، شیبانی شده است. شیبانی خان یکی از شاعرهای قوی در زبان تورکی همان زمان آسیامیانه است. او در سال 1451 میلادی تولد شد. پدر او در سال 1468 میلادی از طرف یونس خان کشته شد. یونس خان پادشاه جنوب جغتای بود. در همان سال پدرکلان او (ابوالخیرخان) نیز وقات یافت. شیبانی خان در همان سال با برادر خود با حمایت آتابگ اویغورخان از دشت قپچاق بیرون شده در آستراخان در نزد قاسم خان رفت. او بعد از او تاریخ با حمایت احمدمیرزا (از خاندان تیموری) در بخار رفت. او در مدرسه بخارا تحصیل عالی دید. در مدرسه زبان رسمی تورکی جغتایی بود، او در پهلوی تورکی جغتایی، زبان پارسی و زبان عربی را یاد گرفت. او نویسنده و شاعر برجسته شد.     
شیبانی خان در دوره تحصیل با شیخ های یسوی و نقشبندی مناسبات قایم نموده، با تصوف آشنا شد و یکی از پیروان قوی اهل سنت شد.
(خوجا احمد یسوی بنیادگذار مکتب فکری یسوی [در1093 میلادی تولد و 1166 در شهرترکستان وفات یافت] شاعر و متصوف ار رهبران معنوی تورکها در تاریخ است. مکتب فکری نقشبندی با خواجه بهاءالدین محمد نقشبند در قصبه نقشبند[متصوف در 718 هـ ق تولد و در 710 وفات یافت] مکتب فکری او در بخارا بنیاد شد. این دو مکتب به راهنمای سلطانهای تورک پیشگام شدند.)
شیبانی خان بعد از ختم تحصیل دوباره در زادگاه در دشت قپچاق رفت و قبیله های ازبک را در زیر یک بیرق جمع کرد و رخ را به آسیامیانه نمود. او در سیردریا قصبه های بوینداقی، ارقاق و سیناق (boyundaki Arkuk ve Siğnâk) را تصرف نمود. او که از دشت قپچاق به آسیامیانه رخ شد، در خدمت خان جغتایی در خدمت محمودخان درآمد. از اثر خدمات او از طرف خان جغتایی از تورکستان برای او منطقه داده شد و او در تورکستان صاحب وطن شد. تاریخ 1488 میلادی بود. شیبانی خان در وطن جدید خود تنظیمات را آورده نیرومند شد و در شهر خوارزم که او شهر در اداره سلطان حسین بایقرا بود عسکر کشید لیکن موفق نشد. بعد، شیبانی خان با خان قزاقها با بورونداق خان (Burunduk Han) داخل جنگ شد و در او جنگ موفق شد.
(نوت: یک عده از قبیله های ازبک از سیاست های داخلی ابوالخیرخان ناراضی شده از اسم قزاقها یک تشکیل سیاسی ساخته بودند، شیبانی خان با خان آنها داخل جنگ شد.)
شیبانی خان در سال 1500 میلادی از هرج و مرج خاندان تیموری استفاده نموده، شهرهای تاریخی بخارا و سمرقند را تصرف کرد و از اسم اجداد خود، خاندان شیبانی (ازبکها) را تاسیس نمود. این حادثه در تاریخ، تاریخ ازبکها را در آسیامیانه شروع کرد و در آسیامیانه یک منطقه که در او منطقه شهرهای تاریخی چون بخارا، تاشکند، خوارزم، سمرقند... بود وطن ازبکها شد.
(نوت: تاریخ ازبکها در آسیامیانه از 1600 میلادی شروع شد و لیکن زبان ازبکی و رسم رواج یکه امروز دیده می شود در عصرهای اخیر شکل گرفت. چونکه ازبکها از مختلف قوم و قبیله زیر بیرق ازبک هویت سیاسی پیداکردند بدین خاطر ازبکها زبان خاص شان را دارند. این زبان از سرجمع زبان های که ازبکها و دیگر تورکها در منطقه تکلم می کردند، به گونه طبعی شکل گرفت. شیوه این زبان به شیوه زبان قارلوق مشابه می باشد. جمعیت یکه از اسم ازبکها در آسیامیانه آمدند، تاریخ نویسها بین سه صد هزار و پنج صد هزار تخمین می زنند. اینها که با شیبانی خان حاکم یک بخش آسیامیانه شدند، با سایر قبیله های تورک جمعیت امروز ازبکها را تشیکل دادند. اینها با یک باره گی در آسیامیانه نیامدند، در سال های دراز آمدند.)
شیبانی خان، جان وفا میرزا (Can Vefâ Mirza) را والی سمرقند تعیین کرد، (جان وفامیرزا ازبک نبود از مقربان شیبانی خان بود.) خود او در نزدیکی سمرقند، قلعه خوجا دایار(Hoca Dîdâr) را مرکز اداره حکومت خود قرار داد و در آنجا اقامت کرد.
بین شیبانی خان و اولادهای امیرتیورخان رقابت و دشمنی که شروع بود، ظهرالدین محمدبابر شهر سمرقند را محاصره کرد، این محاصره چهارده روز طول کشید و شهر در دست محمدبابر افتید. شیبانی خان برای دوباره گرفتن سمرقند اقدام کرد، محمدبابر از اقارب و دوستان خود همکاری طلب کرد لیکن کس به هماری او نیامد و در مقابل اردوی شیبانی خان ضربات قوی دیده، شکست خورد و شهر بعد از چهار ماه محاصره در 1501 میلادی بدست ازبکها افتید. او جنگ، جنگ سرنوشت ساز بین خاندان تیموری و خاندان شیبانی شد، ازبکها بعد از او جنگ تاشکند و اطراف او شهر را تصرف کردند.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
شیبانی خان به چه شکل کشته شد؟
شیبانی خان در 1501 میلادی بعد از دوباره گرفتن شهر سمرقند از دست ظهرالدین محمد بابر، تاشکند و اطراف او شهر را تصرف نموده رخ را به ماوراءالنهر به منطقه ی حکومتداری خسروشاه (Hüsrev Şah) قپچاق نمود. او در او منطفه چند سفر عسکری را ترتیب داد و بعد شهر بلخ که در دست فرزند سلطان حسین بایقرا، بدست بدیع الزمان بود محاصره کرد و لیکن موفق به تصرف نشد. او اینبار رخ را به اندیجان نمود و اندیجان را در سال 1503 میلادی تصرف کرد. سقوط اندیجان بدست ازبکها، خطر بزرگ بودن ازبکها را به سلطان حسین بایقرا نشان داد. سلطان حسین بایقرا در مقابل خطر ازبکها با ظهرالدین محمدبابر و با سلطان قپچاق (خسروشاه) اتفاق سیاسی نمود و لیکن این اتفاق مانع پیشرو ازبکها شده نتوانست.
شیبانی خان در سال 1504 و 1505 میلادی شهرهای فرغانه (همین حالا مربوط ازبکستان) حصار (همین حالا مربوط تاجکستان) و کندوز (همین حالا مربوط افغانستان) را تصرف نمود. شیبانی خان در سال 1506 میلادی شهر بلخ (افغانستان) را از دست یک امیر سلطان حسین بایقرا، از دست امیر سلطان قولیچاق (Sultan Kulıçak) گرفت. سلطان حسین بایقرا در مقابل پیشروی ازبکها فرزند خود بدیع زمان را به شمال افغانستان فرستاد و بعد خود نیز از هرات سوی شمال حرکت کرد و لیکن در راه وفات نمود. شیبانی خان در سال 1507 میلادی بعد از تصرف بلخ در مسیر راه از شهرهای مهم تیموریان، شهر اندخوی (در افغانستان) را از دست شاه مانسور باخشی (Şah Mansûr Bahşı) گرفت. او در همان سال پایتخت تیموریان را یعنی شهر باتمدن هرات را تصرف نمود و از خاندان تیموری هر کس را که اسیر گرفت قتل کرد و به دوش خلق مالیه سنگین گذاشت. دو فرزند سلطان حسین بایقرا مظفرحسین و بدیع زمان در گرگان (مرکز شهر گلستان ایران) فرار کردند. شیبانی خان ازبک، با او سیاست خود در تاریخ 150 ساله ی تیموریان نقطه ختم گذاشت.
او بعد از تصرف هرات و پایان دادن به تاریخ تیموریان، شهر قندهار را در محاصره گرفت. او بعد از تصرف او شهر، رخ را به قلمرو تورکهای صفوی ایران نمود و شهر مشهد را تصرف کرد و در سال 1508 میلادی شهر گرگان (نام قدمی او آستراباد در ایران) و شهر بسطام (در ایران) را محاصره کرد لیکن موفق به تصرف نشد به بخارا برگشت. بعد از سقوط هرات بدست شیبانی خان، ظهرالدین محمدبابر در مقابل پیشروی شیبانی خان خود را بی چاره دید. او با شاه اسماعیل صفوی در مقابل شیبانی خان متحد شد چونکه شیبانی خان خطر به هر دو سلطان تورک بود. شاه اسماعیل صفوی از تورک های ایران بود. تا زمان او سرزمین ایران، به مدت 9 عصر با تورکهای آسیامیانه و مغولها و مدتی هم با عربها اداره شد.
(در 9 عصر اگر از داخل ایران سرها بلند شدند، موفق به وحدت کامل ناشده از بین برده شدند.)
شاه اسماعیل صفوی اولین سلطان از سر زمین ایران بود در 1501 میلادی ایران متحده شده را بنیاد نمود.
(نوت: نام این کشور در عصر بیست در زمان تورک های قاچریان ایران شد و حتی بعضی ها ادعا دارند این نام در زمان رضاشاه پهلوی داده شد. یعنی قبل از عصر بیست از نام ایران کدام کشور وجود نداشت.)
شاه اسماعیل صفوی خود که از اهل سنت بود، بنابر تقاضای زمان سیاسی منطقه، مذهب شیعه را پذیرفت و مذهب شیعه را در سیاست دولت خود رسمی ساخت. چونکه برای مقابله در مقابل امپراتوری عثمانی، مذهب شیعه یگانه سلاح قوی بدست او بود. تا او زمان یک بخش کوچک تورکها شیعه مذهب بودند، با در رسمیت آوردن مذهب شیعه در سیاست دولت، یک بخش تورکها که آهسته آهسته هویت سیاسی آذری را قبول می کردند، به مذهب شیعه رخ آوردند و مذهب شیعه بعد از دولت فاطمیان مصر، دومین دولت در ایران امروز در تاریخ اسلام شد و تا امروز او سیاست صفویها در سیاست ایران نقش مرکزی دارد.
(نوت: مذهب شیعه در بین تورکها رواج شد یک بخش پارسها همین اکنون هم در دین زرددشت و بهایی هستند.)
صفوی ها برای اعتبار دادن به مذهب شیعه، برای اولاد امام حسین، لقب سردار یعنی «سید» را مناسب دیدند. اولاد امام حسن و دیگر اهل بیت که گنام هستند، «سید» با ابتکار سیاست صفویها، اولاد پیغمبر شده رواج یافت.
اگر که یک اولاد امام حسین در منطقه بود، 99 کس دیگر خود را سید گفته، از امتیاز سید استفاده کرد. بخصوص این حادثه در افغانستان رواج شد چونکه آمودریا بعد از مرگ شیبانی خان سرحد بین دولت صفوی و ازبکها شد.
(نوت: در ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی که در سر نام سید بیاید، دیده نمی شود، در بین عربها که سید رواج است، کلمه سید یک صفت است «سردار» معنی دارد. مثلاً سید عبدالله، سردار عبدالله معنی میدهد نه اولاد پیغمبر در نزد عربها. این صفت در سر نام نمی آید در هنگام صحبت استفاده می شود بمانند محترم.)
اعتبار شیبانی خان بعد از تصرف هرات در بین اهل سنت دنیای اسلام زیاد شد. با او اعتبار او خود را صاحب میراث امیرتیمور و جنگیزخان دانست و خود را امام زمان و خلیفه رحمان (imâmü’z-zamân ve halîfetü’r-rahmân”) اعلان کرد. او با این لقب در دنیای سنی مذهب یک قهرمان شد. او که احساسات خلق سنی را در دنیای اسلام به نفع سیاست خود استفاده کرد، لیدر شیعه های دنیای اسلام که شاه اسماعیل صفوی تورک بود، این دو سلطان تورک از سر مذهبها با بازی های سیاسی رقیب شدند. شیبانی خان برای شاه اسماعیل مکتوبها روان نموده، برای او توصه ها داد تا مذهب شیعه را رها نموده به مذهب سنی برگردد. در اثر ردبدل مکتوبها، شرایط جنگ بین دو سلطان تورک که یکی خود را از قهرمان های مذهب سنی دنیای اسلام میدانست و دیگرش خود را رهبر شیعه های دنیای اسلام می دانست آماده شد.
شیبانی خان در سال 1509 میلادی، همه سلطان هایکه به او تابع بودند در بخارا دعوت نمود تا قبل از جنگ با شاه اسماعیل، سلطان های قزاقها را از سر راه بر طرف کند.
(نوت: از سرحد کشور کوریا تا وسط اروپا از هندوستان تا وسط قطعه افریقا با شمول کشورهای عربی در حاکمیت تورکها بود. این جغرافیه ی بزرگ با سلطان های محلی اداره می شد. اگر یک رهبر قوی چون تیمورخان یا چنگیزخان یا شیبانی خان یا شاه اسماعیل در صحنه تاریخ می برآمد، تابع می شدند. اگر که رهبرهای قوی ضعیف می شدند، خودسر حرکت داشتند. تا دوره صفوی ها بین تورکها مذهب پرستی وجود نداشت و قوم پرستی چون ازبک بودن یا ترکمن یا آذری بودن وجود نداشت. این اسمها که هویت های سیاسی بودند، بین تورکها کدام اهمیت نداشت. زمانیکه شیبانی خان در تورکستان آمد و قوی شد، اکثر سلطانهای محلی و قبیله ها در زیر بیرق او حرکت کردند. قوم پرستی بعد از در صحنه تاریخ برآمدن غربی ها در سیاست دنیا رواج یافت  و مذهب پرستی با صفوی ها.)
شیبانی خان فتوای جنگ را گرفت. بعد از فتوا، نخست قبر نقشبندی را زیارت کرد، بعد، از سلطان های قزاق سلطان جانیش (Caniş Sultan) را از سر راه خود دور کرد و بعد به سلطان تانیش (Taniş Sultan) و سلطان باسیف (basıp sultan) ضربات سخت وارد کرد. او بعد به بالای بورندوق خان و قاسم خان (Burunduk ve Kasım hanlar) سفر جنگ را ترتیب داد لیکن از اثر زمستان سرد به هدف نرسید.
(نوت: این سلطانها سلطان های محلی بودند. اینها تحت نام ازبکها با ابوالخیرخان حرکت کرده بودند، از ازبکها جدا شده از نام قزاقها تشکیل جدید سیاسی ساخته بودند.
نقطه ی مهم: اگر ازبک یا قزاق یا ترکمن یا مملک یک قوم خاص را تمثیل می کیرد، اینها هویت تغییر داده نمیتوانستند، از اینکه او اسمها سیاسی بود هویت تغییر میدادند.
اینها به شیبانی خان تابع نبودند خودسر حرکت داشتند. ترس شیبانی خان از وحدت اینها با دیگر سلطان های تورک که خودسر حرکت داشتند، بود. فراموش نکنیم تاریخ تورکها ویژه گی خاص خود را دارد و در تاریخ تورکها حرکت قبیله ها اساس است و لیکن هیچ یک قبیله از قوم خاص تورک تشکیل نبود. هر قبیله خاطر بزرگ شدن، تلاش می کرد تا دیگران را بین قبیله جذب کند، چونکه اگر ضعیف می بود کوبیده می شد.)
او در همان سال به هرات رفت، در غرب و جنوب هرات در دشت های هموار بالای عصیانگرها سفرهای جنگ را ترتیب داد لیکن با دادن تلفات زیاد به هرات برگشت کرد.
(نوت: شیبانی خان که هرات را تصرف کرد، رفتار ظالمانه او در مقابل خاندان تیموری و رفتار ظالمانه او در مقابل خلق هرات ختم اقتدار او را رقم زد. چونکه ناراضیتی خلق منطقه سبب ضعیف شدن او شد و از او ضعف شاه اسماعیل صفوی استفاده کرد.)
در همان سال شاه اسماعیل با اردوی بزرگ شهر مشهد را از او گرفت. شکست اردوی شیبانی خان در مقابل اردوی شاه اسماعیل سبب شد او به شهر مرو (در ترکمنستان) عقب نشینی کرد. او در نزدیکی شهر مرو با اردوی بزرگ شاه اسماعیل صفوی که با کمیت هفتادهزار عسکر اکثراً با سواره بود، با اردوی سی هزار خود روبه رو شد و او در او جنگ زخمی شده وفات یافت. جنازه ی او در دست صفوی ها افتید. شاه اسماعیل صفوی سر او را بریده، پوست سر او را از کاه پر نموده به امپراتور عثمانی برای یاووز سلطان سلیم فرستاد.
(نوت: این حادثه سبب شد سختترین شکست را شاه اسماعیل از سلطان سلیم دید. بین شاه اسماعیل و سلطان سلیم مناسبات تیره بود، رفتار نامناسب او در مقابل جنازه شیبانی خان بهانه سیاسی شد چونکه شکست شاه اسماعیل در مقابل عثمانی ها، ازبکها را به نفع عثمانی ها دوست استراتژی می ساخت و چنین شد.)
و کاسه سر شیبانی خان را برای سلطان قانسو غوری (Kansu Gavri) سلطان تورک مملکت مصر فرستاد.
(نوت: با شمول مکه مدنیه مصر و اطراف مصر بدست تورک های مملک بود. تورک های مملک کسانی بودند بعد از نبرد تالاس در تورکستان، عربها به تورکها اعتماد نموده، تورکها را تورک یمن یعنی ترکمن گفته، از تورکها عسکر اجیر به اردوی شان گرفته بودند، عسکرهای اجیر با گذشت زمان در رتبه های بلند عسکری آمده، اقتدار سیاسی را بدست گرفتند. تورک های مملک، مصر را از فاطمیان که فاطمیان پیرو یک مکتب مذهب شیعه بودند، تسلیم شده بودند و دوباره مذهب سنی را در اداره آورده بودند. یکی از چهار کتاب اوغوزخان در قصر مملکها نوشته شد. [مملک بمانند ازبک یا ترکمن یا آذری هویت سیاسی بود، اگر در آسیامیانه یک دولت واحد با ازبکها و ترکمنها و قزاقها و قیرقیزها ساخته شود هویت جدید سیاسی به وجود خواهد آمد.] مملکها سه عصر حاکم مصر و حاکم اطراف مصر بودند. بعد از مرگ شیبانی خان امپراتور عثمانی یاووز سلطان سلیم به صفوی ها درس تاریخ داده، مملکها را از صحنه تاریخ پاک کرد. او مصر را که از دست تورکهای مملک گرفت، بعدها تا وسط افریقا در حاکمیت تورک های عثمانی افتید.)
با حادثه کشته شدن شیبانی خان در 1510 میلادی افسانه ی شیبانی خان در عمر 59 سالگی او پایان یافت.
شیبانی خان بمانند ظهرالدین بابر و شاه اسماعیل صفوی و سلطان حسین بایقرا روح شاعری داشت. شاعری بابر را که در افغانستان هرکس میداند، شاه اسماعیل و سلطان حسین بایقرا در دو زبان یعنی در زبان تورکی و پارسی شعر می سرودند؛
از آنها اثرها باقی ست.
شیبانی خان در زبان جغتایی شعر می سرود. در افغانستان زمانیکه در جامعه ازبک افغانستان مارکسیست های خلق پرچم و گروه کار حاکم شدند، تاریخ را تخریب نموده، حضرت نوایی و ظهرالدین بابر را شاعران ازبک معرفی کردند.
در حالیکه این دو شاعر بمانند شیبانی خان در زبان جغتایی شعر سرودند. از اینکه در تاریخ ما خیانت کردند، در جامعه ازبک غیر از این دو شاعر، شاعران دیگر را معرفی نکردند. در نتیجه از شاعر بودن شیبانی خان کس خبر نشد.
یک دیوان شیبانی خان در زبان تورکی جغتایی با 300 غزل و بیست هفت رباعی و چهار قصیده همین اکنون در موزیم توپ قاپی استانبول موجود می باشد که با قلم خود او نوشته شده. 
یک دیوان دیگر شیبانی خان با 234 شعر به طرز مثنوی که از حادثه های تاریخی و اخلاق در قلم گرفته شده است، همین اکنون در موزیم لندن نگه داری می شود.
دیوان دیگر شیبانی خان که سروده های نصیحت دار به فرزند او محمدتیموربهادر می باشد، در 1507 میلادی به قلم گرفته شده است.
شیبانی خان بمانند سه سلطان دیگر تورک در یک دست قلم در دست دیگر شمشیر داشت. او در مدت حکمداری خود از زراعت تا ادبیات و از ادبیات تا اقتصاد کارهای بزرگ را انجام داد. شیبانی خان را تنها جنگ های او افسانه نساخت،
عملکردهای او در اداره دولت و برخورد او با اهل دانش افسانه ساخت.
او در هر سفر جنگ خود یک قسمت کتابخانه و یک عده دانشمندان و شاعران را با خود می برد و از صحبت با آنها کیف می گرفت و نظریات آنها را در استقامت خدمت می شنید و عمل می کرد.
ازبکهای عزیز من!
اگر تاریخ قدیم را زیر بررسی بگیریم، نقشه دنیا را باز کنید از کشور کوریا تا قلب اروپا را و از سیبریا تا هندوستان را و از هندوستان تا وسط قطعه افریقا را دیدن کنید. در زمان شیبانی خان در او جغرافیه بزرگ دنیا، تورکها حاکم بودند. از این که غیر از تورکها به دیگران فرصت حکومتداری وجود نداشت، جنگها بین خود تورکها صورت می گرفت. در تاریخ تورکها اسم های چون ازبک، ترکمن، آذری، قزاق، مملک و غیره کدام قوم خاص تورک را تمثیل ندارد. حتی هیچ یک قبیله تورک یک قوم خاص تورک را تمثیل ندارد. بنااً این تاریخ بزرگ از همه تورکهاست. یعنی از همه ما و شماست. چه اندازه امیرتیمور یا نوایی به ما ازبکها عزیز باشد، به همان اندازه شیبانی خان، شاه اسماعیل، یووزسلطان سلیم، سلطان سنجر سلجوقی، بابرشاه، سلطان محمودغزنوی و دیگران هم عزیز است چونکه مربوط تاریخ ما اند. اگر بین اینها جنگها صورت گرفت و دشمنی وجود داشت، او قانون سیاست و قانون تاریخ بود.
(باید دور از قوم پرستی از منطق تاریخ و سیاست در تاریخ و در سیاست دیدن کرد.)
ازبک های عزیز من، تاریخ از سر قوم نوشته نمی شود، تاریخ از سر عملکردها نوشته می شود؛
مهم اتنیک است.
در پنجاه سال اخیر، شما از طرف خود یک عده ازبک های ما فریب خوردید. به شما امیرتیمور، ظهرالدین بابر و نوایی را ازبک گفته، کلمه ازبک را از سر قوم تنها از سر سه شخصیت تعریف کردند و املا هویت ازبک را به املا فارسی نوشته، در تلاش رونق دادن تبیض شدند.
اینها اثرهای سلطان های تورک را از شما پنهان نموده برای شما خیانت کردند.
(نوت: ازبکهای عزیزم، اینها تنها اثرهای نوایی و بابر را به شما نشان دادند لیکن در بین شان حداقل یک نوایی شناس که سروده های نوایی را با زبان شما به شما معرفی کرده باشد، وجود ندارد. تنها از سر نوایی رل نوایی پرستی را بازی کردند.
حتی اکثر اینها چند کلمه زبان ازبکی را با گرامر زبان و ادبیات ازبکی چند جمله ساخته نتوانستند. یعنی اکثر اینها بی سواد در زبان مادری بودند و هستند.
این یک گپ خودخواهی من نیست حقیقت جامعه ما است.)
 
***
 
تاریخ ازبکها!
بعد از مرگ شیبانی خان تاریخ چه شکل گرفت؟
بعد از مرگ شیبانی خان بدست تورک های صفوی، خاندان او بخارا را مرکز دولت قرار داد. تراژدی مرگ شیبانی خان و بی احترامی شاه اسماعیل در مقابل این سلطان تورک، خشم امپراتور عثمانی را برانگیخت. یووز سلطان سلیم در جنگ چالدران انتقام شیبانی خان را از تورک های صفوی گرفت و از آن تاریخ بعد، بین شیبانی ها (ازبکها) و عثمانی ها دوستی استراتژی برقرار شد. این دوستی سبب شد در سال های بعد، ازبکها در استانبول و دیگر شهرهای بزرگ عثمانی « تكيه های ازبک» را اعمار کردند و در آسیامیانه به دوره استقرار نصیب شدند. 
(Tekke در زبان عربی تکیه، درگاه های را گویند طریقتها یا مکتب های فکری برای عبادت دسته جمعی جمع می شوند.)
ازبکها با او تکیه ها در قلمرو عثمانی، به بیشتر رواج دادن مکتب فکری نقشبندی خدمت کردند.
مکتب فکری نقشبندی با مکتب فکری خواجه احمد یسوی، تمدن قدیم آسیامیانه را در قلمرو عثمانی ها آورد و یکی از سبب های جهانی شدن امپراتوری عثمانی گردید.
دوستی استراتژی بین ازبکها و عثمانی ها همیشه زنده باقی ماند. حتی هر یک این تکیه ها در روزهای بد عثمانی ها در جنگ جهانی اول برای عثمانی ها و سپس برای موفقیت مصطفی کمال آتاتورک کمک های اقتصادی را از خلق های آسیامیانه جمع نموده به ترکیه آورد.
(نوت: خلق های تورک ترکیه از مختلف خلق تورکها شکل یافته اند، ازبکها بخش از خلق تورک ترکیه را شکل داده اند و در سیاست و دیگر بخشها نیز فعال بوده اند. یعنی خلق تورک ترکیه از کدام قوم خاص تورک تشکیل ندارد.)
شیبانی های ازبک که حمایت عثمانی ها را به خود گرفتند، در زمان اقتدار سلطان عبیدلله خان (Ubeydullah Han) به اوج ترقی رسیدند. اقتدار این خاندان از 1510 میلادی از مرگ شیبانی خان تا 1590 میلادی دوام کرد. بعداز 1590 میلادی تا 1785 میلادی یک خاندان دیگر ازبک از نام «آستراخانها» اقتدار را ادامه داد و بعد دوره امیری در آسیامیانه شروع شد و چند خاندان دیگر که از قبیله های مختلف ازبک بودند، دوره امیری را تا 1920 میلادی تا اشغال آسیامیانه به دست اتحادشوروی ادامه دادند.
(نوت: در آسیامیانه مختلف قبیله های تورک زندگی داشتند با آمدن قبیله های ازبک، تنظیم های جدید را شکل دادند و در عصرهای اخیر، این قبیله ها از اسم ازبک، ترکمن، قزاق، قیرقیز هویت سیاسی پیدا کردند و زبان های شان را شکل دادند. رسم خط زبان جغتایی تا اخیر عصر نوزده حاکم آسیامیانه بود بعد از شکل گرفتن هویتها، زبان های آنها شکل گرفت و هر زبان با حکایه خود شکل گرفت در ادامه نوشته که از تمامی زبان های تورکی معلومات میدهم، حکایه شکل گرفتن زبان های امروز آسیامیانه را نوشته می کنم.)
قبل از بحث در ارتباط خاندان آستراخان های ازبک، باید از شاعری و نویسندگی عبیدالله خان چیزی بنویسم؛
اگر ننویسم به تاریخ خود خیانت می کنم.
باید یادآوری کنم «تعداد شاعران در بین سلطان های تورک که در زبان مادری شعر سرودند، بیشتر از شاعران معمولی برادران پارس قدیم هستند.» از اینکه عقل ملی ما ازبکها را خائن های خود ما ازبکها به سه اسم (امیرتیمور، بابر، نوایی) اسیر ساختند و خودشان استعداد مطالعه و تحقیق را نداشتند، جامعه ما ازبک های افغانستان از شناخت آنها بی بهره ماند.
(این سه اسم افتخار ما ازبکها و دیگر تورکها اند لیکن تاریخ ما با سه اسم خلاصه نمی شود.)
(ای خلق ازبک با شرف من! در عقب ماندگی جامعه ات نه پشتون را دشنام بده و نه دولت را و نه کس دیگر را، تو فرسوده گی داخل را دیدن کن. فریب دادند، دروغ گفتند کوچکترین خدمت نکردند و گناه را در دوش دیگران انداختند تو این حقیقت را درک کن. تاریخ اجدادات را خودت بخوان و راه سیاسی ات را خودت انتخاب کن، هر چه در دست توست.)
سلطان عبیدالله خان نتنها در سیاست موفق بود، او در سه زبان اعم در زبان مادری (زبان مادری او زبان جغتایی بود) و هم در زبان پارسی و عربی شعر می سرود. نمونه ی از شعر تورکی جغتایی او:
 
گلشن جان ایچره بیر سرو خرامان دور مینگا
پر بلا لیق ایکّی سۉزلیک آفت جان دور مینگا
قامتم اۉلدی دوتا اول سرو نازیم بارغالی
متصل کۉنکلوم حزین دور دلنوازیم بارغالی
 
(THT143 ـ pdf)  دیوان عبیدالله خان است از گوگل دیوان او را خوانده میتوانید.
دیوان عبیدالله خان در ترکیه در زبان ترکی ترکیه به چاپ رسیده است و اصل دیوان او در قلم خود او در تاشکند در فاکولته شرق شناسی (Özbekistan Fenler Akademisi Şark-şinaslık Enstitüsü kütüphanesi) حفاظت می شود.
او اثرهای خود را از عنوان «عبیدی» نوشته است. او در اخلاق و فلسفه از مکتب فکری خواجه احمد یسوی و در طرز وزن شعر از طرز وزن حضرت نوایی پیروی کرده است.
در دیوان او از صحفه اول تا صحفه 97 در زبان پارسی و از 98 تا صحفه 102 در زبان عربی و از صحفه 103 تا صحفه 346 در زبان نوایی یعنی در زبان تورکی جغتایی شعرهای او نوشته است. غیر از این دیوان، او چندین اثر دیگر در این سه زبان دارد. او غیر از شاعری در موسیقی و صنعت های زیبا نیز خدمت های زیاد کرده است.
دوستان عزیز من!
از اینکه معرفی هر سلطان تورک ازبکها با اثرهای شان، دهها مقاله، حتی کتابها را کار دارد، من با معرفی مختصر سلطان عبیدالله خان، خاندان شیبانی خان را به پایان رسانده، ریشته گپ را در سر آستراخانهای ازبک می آورم.
(نوت: ادامه نوشته از خاندان شیبانی خان در آینده نزدیک.)
 
***
 
تاریخ ازبکها!
ازبک های آستراخانی کیها بودند؟
آستراخانی ها یا جان اوغوللری یا اشترخانیان دومین خاندان از قبیله های ازبک بودند جانشین خاندان شیبانی ها شدند.
آستراخان نام شهر تجارتی در کنار دریای خزر مربوط به فدراسیون روسیه است. این منطقه از قدیم از شهرهای تاریخی تورکها بود. در قدیم نام این شهر «حاجی توران» بود. امپراتوری دولت اردوی طلایی ازبکها که در سال 1466 میلادی با ضرر دیدن اشغال امیرتیمورخان پارچه شد، این امپراتوری به پنج پادشاهی کوچک تقسیم شد.
پادشاهی قازان؛
پادشاهی قیریم؛
پادشاهی آستراخان؛
پادشاهی نوقای اورتا سی؛
پادشاهی سیبر.
تجزیه شدن این امپراتوری سبب در صحنه تاریخ برآمدن روسها شد. روسها تا او زمان در مناطق هوای سرد در سرحد با فنلند پادشاهی کوچک منطقه یی داشتند.
(نوت: در او زمان تاریخ، انگلسها و المانها دولت های بسیار کوچک منطقه یی داشتند. فرانسه در مقابل اسپانیا در حمایت عثمانی بود. امریکا وجود نداشت. استانبول سه صد سال مرکز مد لباس دنیا بود. کلتور قهوه نوشی، کلتور گل های لاله، کلتور پاتلون پوشی، کلتور بستن کمربند و کلتور بستن نیکتایی {نیکتایی در عصر 19 در بالکانها در اقتدار عثمانی ها رواج شد.} از خدمت های تورکها در دنیاست از قدیم تا دوره عثمانی شکل گرفت و به دنیا رواج شد. غرب او زمان حال احوال امروز افغانستان را داشت؛ جنگ های مذهبی، جنگ های قبیله یی خلاصه از هر نگاه عقب ماندگی سبب گریز غربی ها به جغرافیه های دور بود. گریز به جغرافیه های دور سبب انقلابات فکری اروپا گردید.)
(نوت: در اشغال امیرتیمورخان شرط های سیاسی دنیا سبب بود. امپراتوری اردوی طلایی ازبکها، دولت قدیم دوصدساله بود. امیرتیمورخان سیل آسا تا قلمرو او امپراتوری، سلطان های منطقه یی تورکها را یک یک به خود تابع ساخت. توخته میش خان امپراتور اردوی طلایی برای مانع شدن پیشرفت امیرتیمورخان دست به فعالیت های تحریک کننده در جغرافیه ی امپراتوری تیموری زد و سبب اشغال شد. یعنی گناه تنها از امیرتیمورخان یا از توخته میش خان نبود، تقدیر دو سلطان بزرگ تورک را شرط های سیاسی زمان شکل داده بود. توخته میش خان در سیاست داخلی خود از امیرتیمورخان کمک خواسته بود لیکن شرط های سیاسی او زمان بالاخره بین این دو، جنگ سرنوشت ساز را به وجود آورد و امیرتیمورخان موفق در جنگ شد.
باید که تاریخ بدون طرف گرفتن نوشته شود چونکه تاریخ یگانه منبع برای درس گرفتن از عملکرد بشر است.)
یکی از پنج پادشاهی، پادشاهی آستراخانها بود. این پادشاهی از پارچه شدن امپراتوری آردوی طلایی به وجود آمده بود و تا 1556 میلادی دوام کرد.
اختلافات درون خاندانی اینها سبب شد روسها از فرصت استفاده نموده این پادشاهی را اشغال کردند. پیشروی روسها در مقابل پادشاهی های کوچک که میراث اردوی طلایی بودند، جنگ های امپراتوری عثمانی را با روسها در صحنه تاریخ شکل داد. عثمانی ها برای بقای این پادشاهی ها تلاش کردند لیکن اختلافات درون خاندانی خود این پادشاهی ها سبب سقوط شد.
سقوط پادشاهی آستراخان که در سال 1556 میلادی صورت گرفت، پادشاه یارمحمدخان با فرزندش جان محمدخان از سر خورزم به بخارا به سلطان شیبانی ها به اسکندرخان تسلیم شد. شاهزاده جان محمدخان آستراخانی با دختر سلطان اسکندرخان شیبانی با زهره بگیم عروسی کرد.
سال که 1459 میلادی شد، سلطان عبدالله خان فرزند سلطان اسکندرخان شیبانی که او خسربره ی جان محمدخان آستراخانی بود، وفات نمود. با وفات او، فرزند او عبدالمومن خان شیبانی بدون در نظرداشت نظریات خاندان در سمرقند پادشاهی خود را اعلان کرد. عبدالمومن خان شیبانی فرزندان جان محمدخان آستراخانی را رقیب دیده در تلاش تصفیه این خاندان شد. او جان محمدخان آستراخانی را زندانی نمود و یارمحمدخان را از بلخ بیرون کرد. این حادثه بین فرزندان جان محمدخان آستراخانی و عبدالمومن خان شیبانی مجادله را سبب شد. فرزند بزرگ جان محمدخان پادشاهی عدالمومن خان را نپذیرفت و خراسان را تصرف نمود.
(نوت: از اینکه خانم جان محمدخان از خاندان شیبانی ها بود، فرزندان او دعوای حق میراث پادشاهی داشتند.)
در همان سال عبدالمومن خان شیبانی در شهر تاشکند کشته شد و با کشته شدن عبدالمومن خان دوره اقتدار فرزندان شیبانی خان در آرشیو تاریخ سپرده شد. چونکه قدرت سیاسی به فرزندان جان محمدخان آستراخانی که از مادر به خاندان شیبانی ها ارتباط خونی داشتند، رسید. لیکن در نام پادشاهی ارتباط خونی پدر درنظر گرفته شد بدین اساس دوره آستراخانی های ازبک شروع شد.
با سپرده شدن دوره ی شیبانی ها به تاریخ، دوره اقتدار فرزندان جان محمدخان آستراخانی ازبک شروع شد. این دوره در تاریخ ازبکها از نام آستراخانها و یا جانی ها (جان محمد  اوغوللری؛ جانلی لر) یا اشترخانیان ثبت است. اقتدار این خاندان ازبک از 1598 میلادی تا 1785 میلادی دوام کرد. در اقتدار این خاندان ازبک، ازبکستان، ترکمنستان و افغانستان امروز جزء جغرافیه سیاسی آنها بود و لیکن عصیانها و جنگها با صفوی ها و با دشمن ازلی اینها با بابری ها و زمان زمان با سلطان های قزاق بمانند حقیقت تاریخ هر خاندان تورک، نصیب اینها نیز بود. بنااً جغرافیه سیاسی همیشه شکل تغییر میداد. مناسبات ازبکها چه در پنج پادشاهی که با تجزیه اردوی طلایی به وجود آمد و چه در دوره شیبانی ها و آستراخانی ها با امپراتوری عثمانی دوستانه بود و در مقابل دشمن مشترک که او دشمن خاندان تورک های صفوی بود به دوستی استراتیژی تبدیل شده بود. عثمانی ها ازبکها را در مقابل روسها و در مقابل صفوی ها همیشه حمایت کردند. حتی بعضی زمان سلطان های ازبک به مانند والی عثمانی ها رفتار کردند. مناسبات عثمانی ها که با بابری ها نیز دوستانه بود، در اختلافات سیاسی بین ازبکها و بابری ها رل میانجگری را بازی کردند. این مناسبات سبب بود در خاندان عثمانی تصمیم گرفته شد اگر در کدام زمان از خاندان عثمانی فرزند پسر نباشد، اگر پادشاه وفات کند یک شاهزاده از ازبک های خاندان قیریم که هویت تاتار را به خود گرفته بودند، پادشاه عثمانی شده، میراث عثمانی ها را ادامه دهد.
(نوت: تجربه تاریخ تورکها سبب شد، در خاندان عثمانی تصمیم گرفته شد، زمانیکه پادشاه وفات کند فرزند باتجربه و قوی که پادشاه می شود، سیستم دولت، باقی شاهزادهها را و فرزندان پسر آنها را در همان روز قتل نموده، با پادشاه وفات یافته همان روز دفن کند. این قانون سبب یکپارچگی عثمانی ها خاطر سلامتی ملک و خاندان شد و تطبیق شد. بدین خاطر اگر فرزند پسر پادشاه نمی بود، از شاهزاده های قیریم که تربیه شده در خاندان عثمانی بود، پادشاه می شد. لیکن تاریخ این حادثه را امکان نداد.)
آستراخان های ازبک از تاثیر اختلافات در درون خانواده، با یوروش سلطان نادرافشارخان در آسیامیانه دوره اقتدار را به پایان رساندند. (نوت: این خاندان بعد از نادرافشار از اسم باقی ماندند، کدام نقش سیاسی قوی نداشتند و در 1785 میلادی رسماً از صحنه تاریخ دور شدند.)
دوره اقتدار ازبکهای شیبانی و ازبک های آستراخانی که از سلسله فرزندان جوچی خان فرزند بزرگ جنگیزخان بودند، در سال 1785 میلادی رسماً خاتمه یافت. بعد از سلطان نادرافشارخان، خاندان دیگر ازبک که با اولادهای چنگیزخان ارتباط خونی نداشت، از اسم منکوتها (Mangıtlar) دوره امیری را در بخارا شروع کرد و تا اشغال آسیامیانه بدست اتحادجماهیر شوروی تا 1920 میلادی یک بخش آسیامیانه را با سیستم دولتداری امیری اداره کرد.
(نوت: نادرافشارخان حکمدار بزرگ تورک اعم در جنگ با عثمانی ها وهم با بابریها و هم با ازبک های آستراخانی موفقیت سیل آسا بدست آورد. او تاریخ، نیمه عصر هژده میلادی بود. او تاریخ، به شکل قوی به صحنه برآمدن دولت های غربی و روسیه شد. غربی ها از نیمه عصر شانزده نخست به جغرافیه های که یا انسان کم بود یا دولت های قوی نبود رفتند و اشغال کردند و لیکن بعد از نیمه عصر هژده چشم به قلمروهای که بدست تورکها بود دوختند. انگلیسها نسبت به دیگر غربی ها چون اسپانیاییها و هلندیها و پرتقالها ناوقتتر در صحنه تاریخ برآمدند و لیکن با انقلاب صنعتی، امپراتوری صد ساله بدون رقیب را ساختند.
اختلافات درون خانواده گی قبیله های ازبکهای آردوی طلایی، سبب با قدرت شدن روسها شد و در او زمان تاریخ، استفاده از ماشین بخار، سرزمین های با برکت تورکها از مرکز اقتصاد دور ساخته شد، چونکه در انتقال اموال تجارتی در عوض راه ابریشم، نقش کشتی های بخاری قوی گردید. تاریخ نویسها این تحول جدید را سبب شکست تورکها در مقابل روسها و غربی ها می دانند زیرا، تورکها از اقتصاد ضعیف شدند.)
(نوت: راه ابریشم جدید که با راه آهن صورت می گیرد، سرزمین های تورکها را بار دیگر در مرکز تجارت میاورد.
با این خط در آینده هفتاد درصد انتقال اموال تجارتی از غرب به شرق و از شمال به جنوب صورت می گیرد. این خط ارزش شورای تورک زبانها را بیشتر ساخته است. مجارستان عضو ناظر این شورا شد. افغانستان درخواست خود را داد، اوکراین و بعضی کشورهای دیگر که یک بخش نفوس شان تورک می باشد، علاقه دارند شامل شوند. موفقیت جنگ قره باغ و سهم فعال ازبکستان برای این شورا یک روح جدید بخشید.)
 
***
 
تاریخ ازبکها!
تاریخ ازبکهای منگیت یا تاریخ امیرهای بخار از 1785 میلادی تا 1920 میلادی!
منگیتها از قبیله های قدیم مغولستان بودند در اردوی طلایی زندگی داشتند.
(مغولستان شامل وطن قدیم تورکها بود.)
اینها با مسلمان شدن ازبک خان اسلامیت را قبول کردند. اینها از خاندان چنگیزخان نبودند. مناسبات اینها در زمان امیرتیمورخان با امیرتیمورخان دوستانه بود. حتی در جنگ بین امیرتیمورخان و توخته میش خان از امیرتیمورخان حمایت کردند. در زمان شارخ میرزا خان نیز این مناسبات دوام کرد.
منگیتها در دولت ابولخیرخان نقش بازی کردند و همچنان مناسبات خوب با شیبانی ها داشتند. بعد از شیبانی های ازبک که قدرت به آستراخانی های ازبک رسید، همچنان رل خوب در اداره دولت آنها داشتند. این مناسبات خوب و سیاست حساب شده، آنها را در تجربه دولتی دست بالا داد. نادرافشارخان و اختلافات درون خانوده گی آسترخانی های ازبک، از نیمه عصر هژده تا سال 1785 میلادی انارشی را در تورکستان سبب شد. در این دوره آستراخانها در نام در اقتدار بودند لیکن قدرت منگیتهای ازبک روزتاروز بیشتر می شد.
(نوت: ازبکها از قبیله و قوم مختلف بودند بمانند ترکمنها!)
منگیتها در سال 1747 میلادی بخارا را تصرف کردند و در سال 1753 میلادی امیری شان را اعلان کردند. اعلان امیری در عوض خان دو دلیل داشت:
1 . قاعده هایکه در او زمان آسیامیانه بود، از اینکه منگیتها از خاندان چنگیزخان نبودند، شاهان منگیت لقب «خان» را استفاده نکردند.
2 . استفاده لقب امیری در عوض کلمه ی خان در آسیامیانه، منطق تاریخی داشت و یک منبع از تاریخ داشت.
تورکها بعد از نبرد تالاس از طرف عربها تورک یمن (ترکمن) یعنی تورک با اطمینان یاد شدند و مناسبات شان با تورکها به دوستی استراتژی تبدیل شد. این دوستی عسکر اجیر تورکها را در اردوی عربها امکان زیاد داد و از عصر نهم میلادی قدرت سیاسی آهسته آهسته بدست تورکها آمد. خلیفه های عباسی از عصر نهم شروع، نقش نظامی و سیاسی شان را در مقابل تورکها آهسته آهسته از دست داده به لیدرهای روحانی تبدیل شدند.
دولت طولونيون (Tolunoğulları Devleti) اولین دولت تورک بود در 875 میلادی در خاک فلسطین، اسرائیل، لبنان، اردون، سوریه و بخش از خاک مصر و ترکیه امروز، دولت تورکی را بنیاد گذاشت. این پادشاهی را بنام طولون یک تورک بخارایی بنیاد گذاشت و در ادامه این پادشاهی، خاندان دیگر تورک از اسم (İhşîdîler)  در عربی « الإخشيديّون» که از تورکهای فرغانه بودند ادامه داد. این دو خاندان با سیستم امیری دولت را اداره کردند. تاثیر این اداره در آسیامیانه رسیده بود. او تاریخ سبب بود تیمورخان و منگیتها سیستم امیری را در رهبری دولت استفاده کردند.
(نوت: این همه تاریخ، از ما ازبکها و ترکمنها و دیگر تورک های منطقه است. از اینکه جامعه ازبک افغانستان بدست یک عده بی سوادهای بادانش افتیده است، از فضل برکت آنها خلق ما از ادراک تاریخ شان و از ادراک املا زبان مادری شان محروم هستند. در این گپ هدف من نظامی ها بخصوص مارشال دوستم نیست. اینها نقش شان را در مسلک شان خوب بازی کردند هدفم قلم بدست های بادانش بی سواد می باشد که به ما خلق ازبک تاریخ و زبان مادری مان را غلط و خطا آموختند.)
منگیتها بعد از اعلان امیری در سال 1756 میلادی به امیر شان لقب امیرالمومنین (Amīr al-Mu'minīn) را دادند و در 1785 میلادی اقتدار آستراخانهای ازبک را از هر نگاه ختم داده، دوره اقتدار امیری بخارا را شروع کردند.
ریئس قبیله منگیتها آتالیک محمد رحیم بود. او و فرزند او دانیار در اقتدار ازبکهای آستراخانها وزیر آنها بودند و فرزند دانیار میرمراد معصوم با دختر آخرین پادشاه آستراخانهای ازبک، با دختر ابولغازی خان عروسی کرده بود. به این اساس بین منگیتهای ازبک و آستراخانی های ازبک (آشتراخانی ها یا فرزندان جان محمد یا جانی ها) مناسبات قومی وجود داشت. این مناسبات در ضعیف شدن آسترخانها، منگیتها را در صحنه تاریخ کشید.
(نوت: در تاریخ تورکها یک خاندان تورک که ضعیف شد، خاندان دیگر تورک که با او خاندان مناسبات خوشاوندی داشت در صحنه تاریخ برآمد.)
در اقتدار امیرها در آسیامیانه، در جنوب افغانستان احمدشاه درانی اقتدار پشتونها را شروع کرد. این اقتدار میراث از نادرافشارخان تورک بود؛
به او رسیده بود.
دولت درانی ها با دولت امروز افغانستان تفاوت داشت؛
یعنی نام او دولت افغانستان نبود.
(نوت: غربی ها و روسها بعد از نیمه عصر هژده قوی شدند و در علم و دانش رسیدند تا او زمان کشورهای اسلامی پیشقدم بود و در رهبری دنیا، تورک های مسلمان قرار داشتند. کسانیکه تاریخ مطالعه ندارند در تصور شان غربی ها همیشه پیشقدم بودند؛
از نادانی آنهاست.)
چونکه شمال افغانستان تا امیر عبدالرحمن خان با خان های محلی شمال یعنی با حکومت های محلی مستقل اداره می شد.
او حکومتها:
1.( 1526 - 1850 Belh Hanlığı) حکومت محلی بلخ از 1526 میلادی تا 1850 میلادی دوام کرد. این حکومت گاه مستقل و گاه به آسیامیانه تابع بود.
2.( 1658 - 1873 Bedahşan Hanlığı) حکومت محلی بدخشان از 1658 میلادی تا 1873 میلادی دوام کرد.
3. (1747 - 1875 Meymene Hanlığı) حکومت محلی میمنه از 1747 میلادی تا 1875 میلادی دوام کرد.
4. (1800 - 1859 Kunduz Hanlığı) حکومت محلی کندوز از 1800 میلادی تا 1859 میلادی دوام کرد.
5 . (1820 - 1885 Andhoy Hanlığı) حکومت محلی اندخوی از 1820 میلادی تا 1885 میلادی دوام کرد.
6 . (18.-19. yüzyıl Şibirgan Hanlığı) حکومت محلی شبرغان از 1800 میلادی تا 1900 میلادی دوام کرد.
7 . (• 18.-19. yüzyıl Sarıpul Hanlığı
 • 18.-19. yüzyıl Akça Hanlığı
 • 18.-19. yüzyıl Darzab Hanlığı
18.-19. yüzyıl Gürzivan Hanlığı •)  حکومت محلی سرپل، آقچه، درزاب و گورزیوان از عصر 18 تا عصر 19 دوام کرد.
در او زمان پشتونها هیچگونه صلاحیت در شمال نداشتند. مناسبات حکومت های محلی با امیرهای تورکستان و با پشتونها مناسبات زیگزاک (خوب خراب) داشت.
امیرهای بخارا، تا جنگ روسیه و بخارا تا سال 1860 میلادی ازبکستان امروز و ترکمنستان امروز و تاجکستان امروز و یک بخش قزاقستان را در اداره داشتند. بعد از او جنگ، روسیه در سیاست آسیامیانه دست بالا پیدا کرد. تا او زمان و بعد از او زمان، زبان های امروز آسیامیانه زبان ازبکی، زبان ترکمنی و دیگر زبانها در عوض زبان های قدیم چون جغتایی آهسته آهسته جاینشین شدند. در او زمان امیرعبدالرحمن خان در بخارا گریخت. پلان یک کشور جدید از نام افغانستان با مناسبات پنهانی بین انگلیسها و روسها شکل گرفت. چونکه در هندوستان و افغانستان و آسیامیانه با استخبارات عثمانی علیه انگلیسها استخبارات روسیه نیز داخل صحنه تاریخ شد. عصر 19 عصر جنگ های استخباراتی بود و عصر اتفاق های کوتاه مدت و ضعیف بود. سیدجمال الدینها، امیرعبدالرحمان خانها و بعد محمود طرزیها تربیه استخباراتها بودند نقش را در هدف های سیاست کشورهای بزرگ بازی داشتند.
(نوت: امیر عبدالرحمان خان برای پیاده شدن برنامه جدید بین انگلیسها و روسها انتخاب شد. چه حیرت دهنده است امیر عبدالرحمان با حمایت خلق شمال شرق اقدام به برنامه کرد و بنیاد کشور جدید را از نام افغانستان گذاشت.)    
امیری بخارا از نیمه عصر نوزده روبه ضعیف شدن شد و در 1920 میلادی در دست اتحادجماهر شوروی که جانشین روسیه شده بود سقوط کرد.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
پادشاه یی خیوه (1515-1920 میلادی) و پادشاه یی خوقند (1709–1876 میلادی) با منگیت های بخارا، از تاریخ غنی و درس دهنده ازبکها اند.
1 ـ پادشاه یی خیوه:
پادشاه یی خیوه از جمع سه پادشاه یی ازبکها بود بعد از اشغال آسیامیانه بدست ازبکها در بخش خاک امروز ازبکستان و ترکمنستان و قزاقستان در سال 1512 میلادی بنیاد گذاشته شد و تا 1920 میلادی ادامه یافت.
در 1510 میلادی خان ازبک، شیبانی خان در مقابل اردوی تورک های صفوی که شکست خورد، به گونه غمانگیز کشته شد. صفوی ها در شهرهای اشغالی شان والی های خودشان را وظیفه دار ساختند و لیکن این روش ناراضیتی خلق را سبب شد. بزرگان شهر خوارزم در اطراف البروزخان (İlbars) جمع شدند. البرزخان از خاندان شیبانی خان نواسه ی یادیگارخان، فرزند بیرکس سلطان بود. به این شکل بنیاد این پادشاه یی گذاشته شد. در پادشاه یی خیوه غیر از ازبکها، تورک هایکه از زمان ابوالخیرخان هویت قزاق را کار گرفته بودند و تورک های اوغوز که با تاثیر مدنیت شهر مرو خود را ترکمن گفته بودند، در این پادشاه یی نقش سرنوشت ساز داشتند. بعد از عصر هفده ی میلادی زبان و رسم رواج قزاقها و ترکمنها و ازبکها در حال شکل گرفتن شد. کلمه ازبک که هویت سیاسی شده از خلق ازبک خان شروع شد، در آسیای میانه هویت قزاق با جدا شدن یک عده قبیله ها از ازبکها شکل گرفت. از اینکه تورک های اوغوزی با دیگر تورکها بعد از مسلمان شدن هویت ترکمن را به خود گرفتند، سلجوقیان اولین ترکمنها بودند امپراتوری جهانی را در شهر مرو ترکمنستان امروز بنیاد گذاشتند. اینها از قبیله قنق اوغوز بودند.
(نوت: در تاریخ از هر مدنیت بار دیگر تاریخ تکرر کرد.)
تورکهایکه خود را ترکمن میدانستند، اینبار در پادشاه یی خیوه از اثر مدنیت امپراتوری سلجوقی از هویت ترکمن در صحنه تاریخ برآمدند و به این منطق یک عده تورکهای اوغوزی و دیگر ترکمنها اولین بار در آسیامیانه از نام ترکمنها در صحنه تاریخ سیاسی برآمدند و به این شکل رسم رواج و زبان اینها بعد از عصر هفده در حال شکل گرفتن شد.
(نوت: در شکل گرفتن رسم رواج و زبان، از تاریخ شروع، اقلیم، حادثه های سیاسی و تمدن های جدید نقش بازی می کند.
بخصوص زبان با حریت خود همیشه مستقل حرکت می کند و انسان را در اسارت خود گرفته حرکت می کند. یعنی زبان به انسان اسیر نیست انسان به زبان محتاج است.)
به وجود آمدن این سه هویت تورک در پادشاه یی خیوه بعد از عصر هژده، کشمکش های سیاسی به وجود آمد. بحران های اقتصادی و بحران های سیاسی اشتیاق روسها را در منطقه جلب کرد و در اخیر عصر نوزده منفعت سیاسی را روسها بدست آوردند و  تا 1920 میلادی شاهان خیوه به روسها تابع شدند.                                          
 
2 ـ پادشاه یی خوقند!
این پادشاه یی را در سال 1709 میلادی از قبیله های ازبک، قبیله منگیت مینگ(Mangıt-Ming) بنیاد گذاشت و تا سال 1876 میلادی این پادشاه یی ادامه یافت. این پادشاه یی در قسمت از خاک ازبکستان، تاجکستان، قرقیزستان و اویغورستان بنا شد. خلق این پادشاه یی، ازبکها، تاجیکها، اویغورها، قرقیزها، قزاقها، قپچاقها و سغدیها بودند. تاریخ این پادشاه یی با جنگها، بحران های اقتصادی، خشک سالیها و با بحران های سیاسی گذشت. کشمکش های سیاسی سبب ضعیف شدن آسیامیانه در مقابل روسها شد. کشمکشها بین خلق های این پادشاه یی اشتیاق روسها را به این پادشاه یی جلب کرد و در نتیجه اولین پادشاه یی از سه پادشاه یی بود در تصرف روسها افتید. در او زمان تاریخ، غیر از این سه پادشاه یی، پادشاه یی های کوچک محلی زیاد بود روسها یک یک از پادشاه یی های کوچک شروع کردند و اشتیاق شان را به این سه پادشاه یی آوردند.
چه این پادشاه یی و چه پادشاه یی خیوه و چه پادشاه یی امیری بخارا تاریخ حرکتی و آکسیون دارد. آسیا میانه بعد از رواج شدن تجارت بحری امکان اقتصادی را از دست داد. بحران های اقتصادی دولت های جهانگیر را از تقدیر آسیامیانه گرفت.
(نوت: تا تجارت بحری اموال تجارتی از غرب و شرق و از جنوب و شمال در آسیامیانه آمده دادوستد می شد. یعنی مرکز تجارت جهانی آسیامیانه بود.)
تاریخ آسیامانه تا دوره خورزم شاهی ها تاریخ ساکن دارد. اگر که پادشاهی ها دست تغییر دادند تحولات سیاسی با فضا سکونت صورت گرفت و لیکن بعد از چنگیزخان بخصوص بعد از عصر شانزده تاریخ آشوب نصیب آسیامیانه شد. هر بحران سیاسی از عقب یک بحران اقتصادی آمد و هر بحران سیاسی شرط های ملکولطوایفی را سبب شد و از عقب هر دوره ملکوالطوایفی یک چهره با مشت فولاد داخل صحنه شد و با استفاده شدت و کشتار نظم را آورد.
(نوت: امیرعبدالرحمن خان زمانیکه به بخارا گریخت و تاریخ آسیامیانه را مطالعه کرد یک عبدالرحمن خان دیگر شده در افغانستان آمد. چه جالب که او در شمال شرق با حمایت خلق های شمال به پیروزی سیاسی رسید.)
(نوت: اگر ما تاریخ آسیامیانه را دور از حس ذهنیت سیاسی و ذهنیت حماسی، از منطق اخلاق یک دانشمند با بررسیها تحقیق نموده مطالعه کنیم، در مقابل عبدالرحمن خانها چگونه مجادله کردن را میاموزیم. ذهنیت ملت پرستی و وطنپرستی امروز، به بنیاد دروغ و شعارهای حماسی حمقانه شکل گرفته است، جزء یاس چیزی را نصیب خلق ما نمی کند.)
(نوت: اگر که تاریخ یکی از این سه پادشاه یی را با بررسی تحقیق نموده مطالعه کنیم، اعم شرایط امروز افغانستان را درک کرده میتوانیم و هم بعد از این شرایط را تخمین زده میتوانیم.)
 
***
 
تاریخ ازبکها!
چرا تاریخ نویسها ازبکها را تورک گفتند؟
جواب:
تاریخ ازبکها با نسل چنگیزخان شروع شد. چنگیزخان مغول بود چونکه او هویت مغول را در صحنه تاریخ کشید. مغول هویت سیاسی است با چنگیزخان روی صحنه تاریخ آمد، نه هویت اتنیکی یعنی نژادی.
اینکه مغول از نژاد تورک بود یا نبود درد من او مسئله نیست. من منطق تاریخ نویسها را با یک مثال برای تان بیان می کنم. فرض کنید یک روس یا یک المان با یک دختر تورک ازدواج می کند و بعد در راس حکومت قرار می گیرد و بعد، از ادبیات تا زبان تا قاعده های دولت از تورکها استفاده می کند و بعد شاهزاده های او با دخترهای تورکها ازدواج می کنند و این ازدواج دوام پیدا می کند و هیچگاه از نسل دست اول ازدواج نمی کنند.
یعنی او رابطه خونی خود را با تورکها ادامه میدهد آیا بعد از چند نسل از اصل او چیزی باقی می ماند؟
نمی ماند.
لیکن اگر تاریخ او خاندان نوشته شود، شروع او تاریخ در نظر گرفته می شود. اگر در نظر گرفته نشود، سفسطه چهار دهه خلق ازبک افغانستان حاکم ذهن خلق می شود. یعنی دروغ یک تاریخ شده به خلق پیشکش می شود.
در چهاردهه دروغ گفتند و به خلق ازبک نتنها بی احترامی کردند، خیانت کردند. من که این تاریخ را در رخ جامعه کشیدم، هرکس مطالعه کرد به حیرت افتید. لیکن از اینکه «دانش حقیقی این تاریخ در دست من بود» یک جامعه بزرگ در مقابلم بی صدا شد. این گپم خودخواهی نیست یا بی احترامی به جامعه نیست، این گپم حقیقت تلخ جامعه ازبکم است. اگر در عوض من یک پشتون یا یک کس دیگر در مقابل جامعه ازبک افغانستان با سر بلندی ایستاد می شد و می گفت: به شما خلق، بزرگان خودتان خیانت کردند چونکه به شما دروغ گفتند من برای شما تاریخ شما خلق را یاد می دهم.
اگر چنین گفته این تاریخ را پیشکش می کرد ازبکهای عزیز من از استادها شروع تا شاعران و از سیاسیون شروع تا نظامی ها چه جواب داشتند؟
آیا دشنام میدادند و حقارت می کردند؟
یا سر به خم شده در تفکر می رفتند؟
قبل از اینکه به من دشنام بدهید یک بار این مصیبت و این خیانت را تفکر کنید؛
من حق را می گویم.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
نژاد تورک چگونه شکل گرفت؟
(پیشگفتار: این بخش مقاله عقل بعضی دوستان را بین فکرهای اسلامی جامعه و علم مثبت متشنج خواهد کرد و برداشت خطا را سبب خواهد شد بنااً با منطق علم که نوشته می کنم، در شروع نوشته، منطق آن را از منطق قرآنکریم بیان نموده، نوشته را ادامه می دهم. اگر کسی در منطق نوشته احتراز دینی داشت، با منطق آیت های قرآنکریم از نوشته دفاع می کنم.)
 
در منطق قرانکریم انسان کیست و چگونه شکل گرفت؟
جواب:
در منطق قرآنکریم زیست در بین آب و در بین آب در داخل گل به وجود آمد. قرآن باشمول کائنات هر هستی را در حال تغییر میداند و یگانه ثابت و پا برجا تنها خدا را معرفی دارد.
اگر کس غیر از خدا، انسان و یا کدام هستی دیگر را ثابت و پا برجا بداند، قرآن، در شرک گرفتار شده قبول می کند.
(حتی کوهها را حتی دنیا و کائنات را ثابت ببیند...)
با این منطق، قرآنکریم برای شکل گرفتن زمین و آسمانها مراحل را بیان می کند. یعنی هرهستی که آفریده شد با گذشت مرحله ها تکامل نموده به حال امروز خود رسید و از امروز به آینده روان شد.
«در منطق قرآنکریم انسان نیز با او منطق تکامل کرد و می کند.»
قرآنکریم و علم مثبت موازی با هم حرکت دارند. گپ به شروع تکوین کائنات که رسید، علم خود را کنار می کشد فلسفه شروع می شود.
دو فلسفه با ضد همدیگر قرار دارند. یک فلسفه شروع هستی را به یک عقل (خدا) وابسته می داند و فلسفه دومی خود پیدا معرفی دارد.
(نوت: علم بدون چاره است هیچ یک این دو فلسفه را به اثبات رسانده نمی تواند.)
سر کار ما با این دوفلسفه نیست چونکه ما منطق پیدا شدن نژادها را با بررسیها تحقیق می کنیم.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
 نژاد چیست و چگونه شکل گرفت؟
(نوت: سند جوابها به آدرس یکه در ختم مقاله نوشته شده، می باشد.)
جواب: 
 نژاد (ایرق) بیولوژیک یک کلمه است و فیزیک انسان را معرفی دارد. یعنی شکل ظاهر انسان را با ویژگی خون او معرفی دارد. در تمدن امروز دنیا با استفاده از علم و با بررسی خون انسانها، از کدام جغرافیه آمدن انسانها را مشخص کرده میتوانیم. کدام گروپ انسان با کدام گروپ اقارب بودن را دانسته می توانیم.
علم ثابت می سازد، در بین انسانها با ویژگی خاص و با تفاوت از دیگر گروپ انسانها، انسانها وجود دارد و بودن نژاد را به اثبات می رساند. 
حال سوال این است، پدر مادر انسان که یک جفت بود، با کدام منطق در وجود فرزندان آن یک جفت تغییرات فزیکی رخ داد و به نژادهای جدا تقسیم شد؟
جواب:
اگر یک گروپ انسان یا کدام جاندار دیگر، از گروپ های دیگر جدا شوند و اینها در جغرافیه خاص با قطع رابطه با دیگران در او جغرافیه زندگی کنند، با گذشت زمان با تاثیر اقلیم هر چیز اینها تغییر می خورد و به یک نژاد خاص تبدیل می شوند.
اثبات علم و منطق قرآنکریم از این حقیقت عبارت است.
حال سوال این است، تورکها در کدام جغرافیه از دیگر خلقها جدا شده، نژاد تورک و زبان تورکی را به وجود آوردند؟
جواب:   
تورکها قبل از میلاد در صحنه تاریخ برآمدند. اینها در جغرافیه آلتای در شمال او جغرافیه در بین جنگلات زندگی داشتند.
این خبر را از کجا می دانیم؟
جواب:
از نوشته های چینی ها و از اثارهای عتیقه که از جغرافیه آلتای بدست آمده است.
این دو سند نشان میدهد در جغرافیه آلتای قبل از تاریخ یک گروپ انسان با کلتور خاص زندگی داشتند. از اینکه با دیگر گروپها جدا بودند زبان خاص و شکل فزیکی خاص شان را داشتند. چونکه اقلیم جغرافیه تاثیر داشت. این گروپ انسان را اعم چینی ها و هم رومایها و بیزانسها و هم آثارهای عتیقه و هم نوشته های خود این مردم، تورک گفتند.
(نوت: داستان اوغوزخان افسانه، تورک را از فرزندان نوح پیغمبر میداند.)
تورکها بین 3000 سال و 3500 سال قبل از میلاد اسب را که اهلی ساختند، چینی ها که نزدیکترین همسایه شان بودند، بالای آنها حمله های سیاسی کردند. از اینکه چینی ها برای اولین بار انسان های با فزیک و زبان جدا را دیدند، زبان به زبان در ارتباط تورکها داستانها را ساختند و در دوره خط که رسیدند در خط ریختند.
در او زمان تعداد انسان بسیار کم بود و بین گروپها مسافت اراضی زیاد بود و رفت آمد مشکل بود تا که تورکها اسب را اهلی ساختند و مسافت دراز را کوتاه ساختند.
چونکه گروپها خاطر امنیت جان شان مسافت دور را انتخاب می کردند. این طرز زندگی سبب شد بین گروپها ازدواج صورت نگرفت و هر گروپ در بین خود ازدواج کرد و سال های بسیار زیاد، جدایی را به وجود آورد و این جدایی سبب پیدا شدن نژاد شد.
 زمانیکه نژادها شکل گرفت و تعداد انسانها زیاد شد، هر گروپ که در شروع یک قبیله بود، به قبیله ها تقسیم شده از گروپ جدا شده به مسافت دورتر در مکان جدید رفت. هر قبیله که در مکان جدید رفت، با گذشت زمان در زبان او قبیله تغییرات آمد لیکن گرامر تغییر نکرد و آواز کلمه ها صد در صد تغییر نکرد. این حادثه سبب شد از یک زبان، زبان های او زبان به وجود آمد.
(نوت: در تغییر زبان، زمان و مسافت جغرافیه سرنوشت ساز است. یعنی چه اندازه زمان دراز باشد و دادوستد بین زبانها نباشد، اگر زبانها از یک فامیل هم باشند در آواز و گرامر تغییرات می آید لیکن در زبان های آلتای او مسافت زمانی دیده نمی شود و حتی بین زبان سومریها و تورکها اقارب بودن را شاهد هستیم.)
زبان تورکی را در مرکز فامیل زبان های آلتای میدانند. زبان جاپانی و زبان کریایی و زبان مغولی و زبان تونگوزی را نیز از او فامیل می دانند. اگر این حقیقت وجود داشته باشد، خلق هایکه با او زبانها تکلم دارند در شروع یک خلق بودند یعنی یک نژاد بودند.
قبیله ها که از مرکز فاصله گرفتند و با دیگر نژادها مناسبات سیاسی و اجتماعی را برقرار ساختند، با تاثیر ازدواجها نژادها از صاف و خالص بودن به مخلوطی رفت. امروز در دنیا نژادی باقی نیست صاف و خالص باشد.
خلاصه تمام تاریخ نویسها هم عقیده هستند از نام تورک یک نژاد وجود دارد و این نژاد در جغرافیه بزرگ دنیا، تاریخ محتشم را ساخته است.
گاه بخش از این مردم به دیگر نژادها مخلوط شده اند و گاه از دیگر نژادها در بین خود گرفته اند.
آنچه مهم است در اطراف نژاد، حس هم نژادی را به خود گرفتن است و در مقابل ظلم دیگران وحدت فکری را ایجاد کردن است.
چونکه در زندگی اگر ضعیف ماندی از بین برده می شوی؛
این حقیقت زیست است.
( نوت: اگر بین ازبک، ترکمن یا دیگر تورکها هرکس مسئله را قومی ساخته تفاق اندازد، نجسترین خائن ملی باید شناخته شود.)
در نژاد تورک برتر و یا پایین تر وجود ندارد.
در نژاد تورک حق بالا پایان بین زن و مرد وجود ندارد.
در نژاد تورک تاریخ تقسیم نیست چونکه هر کلمه غیر از کلمه تورک از کلمه ترکیه و تورک های ترکیه گرفته تا کلمه ازبک ترکمن هویت سیاسی اند؛
نه قومی.
در نژاد تورک هیچ یک هویت و حتی هیچ یک قبیله از یک قوم ساخته نبود و نیست.
در نژاد تورک بین خودشان رقابت و جنگها و حس بزرگ شدن از طبیعت این مردم بود بنااً اکثریت جنگها بین خود این مردم صورت می گرفت و این جنگها تمرین جنگ بود زمانیکه بالای دیگران حمله داشتند پیروزی حتمی بود.
این شیوه زندگی این مردم سبب بود هر قبیله خاطر بزرگ شدن و دولت شدن با هر قبیله ازدواج های سیاسی را به راه می انداخت. این ازدواجها و کوچ کردن بین قبیله ها این مردم را از قوم خاص بودن بیرون می کرد و این ویژه گی سبب بود بین اینها قوم معتبر نامعتبر وجود نداشت.
بنااً در نژاد تورک قوم پرستی در طبیعت اینها نبود؛
چونکه شرایط آماده نبود.
(نوت: در افغانستان قوم پرستی را فلسفه مارکسیسم سبب شد چونکه در طبیعت این فلسفه طبقات بود و صنفها بود.)
این ویژگی مردم تورک بود اروپایی ها گفتند: «اگر تورک نباشی زندگی ات ویران است چونکه با تورکها می جنگی و اگر تورک بودی از او ویرانتر است چونکه با دنیا می جنگی!»
 
***
 
تاریخ ازبکها!
زبان های تورکی!
(پیشگفتار: دوستان عزیز، گروپ بندی زبان های تورکی را، زبان شناس های دنیا با کار مشترک انجام دادند. در معلومات از تاریخ و در معلومات از زبان، اگر تصدیق جهانی وجود داشته باشد قابل اهمیت است. 
معلومات یکه از زبانهای تورکی میدهم، قبول شده در سطح دنیاست.
مختصر معلومات زبان شناس های دنیا در ارتباط زبان های تورکی، با زبان های معتبر دنیا در اینترنیت داده شده، لطفاً در گوگل «اؤزبک تورکجه‌سی» یا «تورکمن تورکجه‌سی» نوشته کنید صحفه باز می شود و در هر صحفه، نام گروپ و اسم زبانها را میبینید، اگر در سر هر نام فشار دهید، صحفه باز می شود.
اسلوب نوشته را کمی دقیق شوید، چه گفتن را درک کرده میتوانید.
 
***
 
تاریخ ازبکها!
زبان های تورکی!
سوال این است، زبان شناسهای دنیا، تا امروز، چند زبان تورکی را شناختند؟
جواب:
در تاریخ تورکها هر قبیله تورک که در صحنه تاریخ نقش سیاسی بازی کرد، تورک هایکه در رهبری او قبیله قرار گرفتند، یک زبان خاص تورکی را در صحنه تاریخ کشیدند.
یعنی با کدام منطق؟
جواب:
زبان با تاثیر شرط های سیاسی و پیشرفت اجتماعی، بگونه مستقل و دور از اداره ی انسان شکل می گیرد چونکه زبان محتاج به انسان نیست، انسان محتاج به زبان است.
در تاریخ بشریت زمانیکه نژادها شکل گرفتند، هر نژاد به زبان خود تابع شد. از اینکه تورکها یک نژاد هستند، زبان اینها با گرامر خاص آن شکل گرفت.
(نوت: گرامر هیچگاه تغییر نمی خورد لیکن آواز کلمه ها همیشه در شکل ظاهر خود، تغییرات مختصر را آورده، در راه روان می شود. این تغییرات سبب است، زبان های او زبان به وجود میاید.)
(نوت: زبانهایکه از زبان مرکزی یعنی از زبان نژاد جدا می شوند، گرامر را تغییر نمی دهند در تلفظ کلمه ها تغییرات ظاهری میاورند و لیکن بمانند یک زبان مستقل حرکت می کنند امّا همیشه تابع به زبان نژاد می باشند بمانند زبان های ترکیه که در هزار سال، چهار مرتبه شکل ظاهر را تغییر داد و بمانند زبان مستقل حرکت کرد.)
زبان شناسها تا امروز از تاریخ تورکها 56 زبان تورکی را شناخته اند. این زبانها را در شش گروپ تقسیم کرده اند.
(نوت: در آینده اگر با کشف های جدید، حرکت قبیله هایکه تا امروز شناخته نشده، شناخته شود، زبان آنها نیز شناخته شده، در لیست علاوه می شود.)
این شش گروپ عبارت اند از:
1ـ گروپ زبان اوغور؛ در گروپ زبان اوغور، زبان آوارها (قبیله هایکه امروز مجار یاد می شوند زبان قدیم شان)، زبان بلغارها (زبان قدیم شان) زبان جوواشها، زبان خزرها و زبان هونها شامل اند.
(نوت: این تورکها تورکهای قدیم اند. در زبان اینها، اوغوزخان اوغورخان تلفظ دارد. یعنی حرف زی حرف ری تلفظ دارد. در او زمان، اوغوزخان یکه همین اکنون در زبانها است، در صحنه تاریخ نبرآمده بود و آنها تابع به داستان افسان یی اوغورخان بودند.)
2 ـ گروپ زبان اوغوز؛ در گروپ زبان اوغوز، زبان آذربایجانی، زبان قدیم آسیاصغیر(در شروع تاریخ ترکیه زبان ترکیه)، زبان افشار، زبان وروم، زبان پچنک، زبان قیریم (کریم)، زبان تورکمن، زبان خراسان، زبان سالار، زبان آسیاصغیر (مرحله دوم زبان ترکیه قبل از زبان عثمانی) زبان عثمانی (زبان عثمانی ترکیه در دو و سه عصر اخیر دوره عثمانی شکل گرفت)، زبان قاشقای، زبان قاقاووز و زبان امروز ترکیه شامل اند.
(نوت: این گروپ زبان مربوط 24 اوغوز است.)
3 ـ گروپ زبان قارلوق؛ در گروپ زبان قارلوق، زبان ازبکی، زبان اویغوری، زبان آیینی، زبان ایلی، زبان لوپ و زبان خوارزمی و زبان جغتایی شامل این گروپ اند.
(نوت: غیر از زبان ازبکی همی شان در کشور چین می باشند و همین اکنون بمانند زبان ازبکی زنده اند.)
(نوت: زبان جغتایی ادامه زبان خوارزمی می باشد و با زبان های زنده این گروپ بمانند زبان ازبکی خویشاوندی دارد لیکن از جمع زبان های مرده به حساب میاید.)
گروپ زبان سیبری؛ در این گروپ، زبان چولیم، زبان خاکاس، زبان تووا، زبان توفا، زبان دولقان، زبان شور، زبان فوریو، زبان ساخا، زبان غرب یوغور (باتی یوغور) زبان اسکی، زبان ایسکی اویغور شامل اند.
گروپ زبان قپچاق؛ در گروپ زبان قپچاق، زبان آلتای، زبان اوروم، زبان بارابا، زبان باشقیرد، زبان تاتار، زبان قیریم تاتار، زبان قدیم تاتار، زبان قیرقیز، زبان قاراقلپاق، زبان قزاق، زبان قاراچای، زبان بالکار، زبان قارای، زبان قیریمچاق، زبان کومان، زبان نوقای شامل اند.
گروپ ارغو؛ در گروپ ارغو زبان خلج شامل است.
زبان خلج زبان قدیم خلجی های افغانستان (غلجی ها) می باشد. یعنی زبان قدیم قبیله های محمداشرف غنی و داکترنجیب الله می باشد.
تا سال های اخیر این زبان را از زبان های آذری تصور داشتند. زبان شناس مشهور کشور المان «Gerhard Doerfer» تفاوت دو زبان را اثبات نموده جدا از دیگر گروپها یک گروپ خاص دانست و در سطح دنیا قبول شد.
(نوت: خلجی ها (غلجی) در دوره کوشانی ها و در دوره هون های سپید از آسیامیانه در افغانستان و هندوستان و ایران آمدند. در زمان غزنویها نقش مرکزی را در اردوی غزنوی ها بازی کردند. زبان خلجی های افغانستان تغییر یافته پشتو شده است لیکن در ایران یک کمیت شان با زبان قدیم شان تکلم دارند. هویت سیاسی اینها خلجی بوده است. در آینده نزدیک تاریخ اینها را با جزئیات با ریشه ها از نام تاریخ خلجی می نویسم.
تاریخ یکه من در زیر قلم می گیریم، تاریخ قدیم اینهاست. در افغانستان هر تاریخ نویس که تاریخ این قبیله را نوشت، تاریخ افغانستانی اینها را در نظر گرفت و با رنگ بوی قومی نوشت. اگر تاریخ یک قوم از پیدایش او قوم نوشته نشود، هرکس ساز خود را می زند.)
زبان با حریت خود حرکت می کند. در تاریخ، زبانی وجود ندارد حداقل در چند عصر در آواز کلمه های خود تغییر نیاورده باشد. مثال زنده این حقیقت زبان تورکی ترکیه است. تورکها در ترکیه هزار سال سابقه دارند. در این هزار سال چهار بار زبان اینها تغییر یافت.
زبان های ازبکی و تورکمنی بعد از عصر هژده در حال شکل گرفتن شدند و زبان های امروز را شکل دادند.
(نوت: اگر کس در زبان هایکه از زبان نژاد شکل گرفته، عمر بدون مدت را بدهد، او جاهل در طبیعت زبان است. چونکه زبان حرکت مستقل خود را دارد و در حرکت زبان از حادثه های سیاسی شروع تا پیشرفت تخنیک و تنکنولوژی تاثیر دارد. بطور مثال با پیدا شدن اینترنیت دهها کلمه جدید در زبانها علاوه شده در شکل گفتار هر زبان تاثرات آورد.)
(نوت: اگر کس یک زبان را زبان پادشاهها بگوید او حمق است!)
باید گفت، در زمان سلجوقی ها کلمه تورکمن به شکل رسمی روی صحنه تاریخ برآمد، لیکن سلجوقی ها دولت شان را دولت تورکمن نمی گفتند؛
آنها دولت سلجوقی می گفتند.
کلمه تورکمن بین قبیله های تورک مسلمان شده استفاده می شد چونکه در دولت سلجوقی ها و هم در دولت عثمانی ها و در دیگر دولتهای تورک، قبیله های تورک که مسلمان نبودند موجود بودند؛
آنها را اوغوزها می گفتند.
یعنی قبیله های مسلمان شده را تورکمن و غیر مسلمان را اوغوز و سرجمع شان را تورک می گفتند؛
حقیقت تاریخ از این عبارت است.
(نوت: تاریخ نویسها دولت هایکه بعد از هویت تورکمن شکل گرفت، دولت های ترکمن گفتند بمانند دولت سلجوقی ها و لیکن در زمان خود او دولتها، هیچ کدام شان، دولت خودشان را دولت تورکمن نگفتند.) 
به همین منطق کلمه ازبک بالای قبیله های مسلمان شده تورکها و مغولها که از اردوی طلایی در آسیامیانه آمدند، استفاده شد. چونکه آنها از نام اولوس ازبک خان هویت ازبک را استفاده کردند.
(نوت: هر هویت در تاریخ، با یک حادثه سیاسی شکل گرفت. اگر هویت تورکمن و هویت ازبک را از معنی کلمه ها هویت بدهیم، جهالت خود را نشان میدهیم. بدبختانه خائن های ملی ما، تاریخ ما را پنهان نموده خلق ما را فریب داده، هویت های تاریخی ما خلقها را از معنی کلمه ها معرفی نموده، شکل قومی داده، تاریخ را قومی ساختند. اینها نجسترین خائن های ملی این تاریخ خلق ما می باشند چونکه اعم به زبان بی احترامی کردند و هم به خلق و هم به تاریخ!)
باید گفت، در تاریخ، از نام ازبک و تورکمن و قزاق و قیرقیز دولت های رسمی در زمان شوروی شکل گرفت.
(نوت: او یک برنامه پارچه کن حکومت کن بود. هدف او برنامه، نژاد تورک را به پارچه های سیاسی تقسیم نمودن بود و در هر پارچه هویت اتنیکی و قومی دادن بود. در افغانستان این سیاست ادامه یافت و همین اکنون از طرف مارکسیستهای ما ادامه دارد.)
باید گفت، زبان جغتایی یعنی زبان حضرت نوایی از زبان خوارزم شاهی شکل گرفت. تورکها که اسلامیت را قبول کردند، زبان قاره خانی اولین زبان با ادبیات اسلامی شد و در ادامه او زبان، زبان خوارزم شاهی مرحله دوم را شکل داد و دوره به تیموریان که رسید، در سر املا زبان کار شد و یک زبان جدید یعنی زبان جغتایی ادامه زبان خوارزم شد.
املا جدید مشکل های زیاد را در او زمان برطرف کرد و پسند زمانه شده تا اخیر عصر نوزده قابل استفاده شد. این استفاده بیشتر در نوشتاری شد نه در گفتار خلقها!
نقش نوایی سرنوشت ساز در این حادثه شد.
(نوت: با املا زبان پارسی سروده های حضرت نوایی را می نویسند و از چه بودن املا زبان نوایی خبر ندارند و بعد زبان نوایی را با او رسوایی زبان ازبکی گفته در جامعه تقدیم می کنند. زبان ازبکی بدست یک عده بی سواد زبان و تاریخ حبس است بنااً رسوا شده یک زبان شده است باید نجات بدهیم.)
باید عرض کرد، بعد از اشغال آسیامیانه بدست ازبکها، خلق های آسیامیانه تنها از قبیله های ازبک عبارت نبودند، با شمول قبیله هایکه در زبان نوایی گپ میزدند، زبان های زیاد تورکی موجود بود. زبان ازبکی با همه او زبانها بعد از عصر هژده آهسته آهسته در طبیعت خود شکل گرفت و زبان ازبکی امروز را شکل داد.
(نوت: زبان ازبکی ادامه زبان جغتایی نیست. دلیل او، کوچ کردن قبیله ها از دشت قپچاق به آسیامیانه و کوچ کردن بعضی قبیله های آسیامیانه به دیگر جغرافیه هاست. این حادثه تاریخی در دوره زبان های خوارزم و جغتایی به این حدود نبود به این خاطر زبان شناسها این دو زبان را زبان های اقارب گفتند و ادامه یکدیگر نگفتند بنااً زبان ازبکی دنیای جدای خود را دارد.)
زبان شناسها از آواز کلمه های زبان ازبکی، این زبان را شامل گروپ زبان قارلوق کردند، لیکن ادامه زبان جغتایی یعنی ادامه زبان نوایی نگفتند.
(نوت: در ازبکستان زبان نوایی را زبان ازبکی قدیم می گویند و شعرهای نوایی را با آواز زبان ازبکی امروز در جامعه تقدیم می کنند لیکن در افغانستان این حقیقت را دانسته دروغ گفتند و زبان نوایی را زبان ازبکی گفتند.)
زبان تورکمنی نیز بعد از عصر هژده با طبعیت خود شکل گرفت. در زبان تورکمنی، قبیله های که با زبان اوغوزی گپ میزدند و قبیله هایکه با زبان قپچاقی گپ میزدند این زبان را شکل دادند. یعنی زبان تورکمنی دو رگه می باشد و زبان ازبکی بیشتر از دو رگ می باشد.
(نوت: دلیل شکل گرفتن زبان های امروز آسیامیانه بعد از عصر هژده، حادثه های سیاسی او زمان می باشد. چونکه خلقها از نام ازبک، ترکمن، قزاق، قیرقیز در حادثه های سیاسی تقسیم شدند.)
حال سوال این است قارلوقها کیها بودند که از آنها یک زبان بزرگ باقی ماند؟
جواب:
در تاریخ تورکها اتفاق اوغوزها سرنوشت ساز شد. اتفاق 24 اوغوز که امروز بین خلقها از هویت اوغوزها مشهور است، در 766 میلادی در غرب آلتای سه اوغوز اتفاق سیاسی را شکل داده، در هویت شان نام منطقه شان را استفاده کردند؛
یعنی اسم قار لوق را استفاده کردند.
اینها تا 1215 میلادی در تاریخ تورکها نقش بزرگ سیاسی را بازی کردند. اینها از جمله امپراتوری قاره خانی را بنیاد گذاشتند. اینها همان خلقها بودند که در نبرد تالاس تاریخ را از سر نوشتند و بعد از او نبرد اتفاق را شکل دادند. در تاریخ چه اندازه نقش سیاسی بزرگ باشد میراث نیز به همان اندازه بزرگ می شود. چونکه تاریخ را مظفرها می نویسند. در زمان اقتدار اینها زبان قارلوقی شکل گرفت. از اینکه آواز کلمه های ازبکی به آواز کلمه های او زبان نزدیک است، شامل گروپ او زبان شد.
 
در اخیر!
در آینده نزدیک معلومات بیشتر به این تاریخ علاوه می شود. مواد در دست وجود دارد از تورکی ترکیه ترجمه نموده به گونه ساده نوشته می کنم. داشته های این تاریخ از پوهنتون استانبول و از دیانت ترکیه می باشد.