از قلم اوکتای اصلان راه سوم
مذاکرات صلح بین امریکا و طالبان با جدیت دوام دارد؛ کدام کشور یا کشورها ناراض هستند با چهره های سرشناس افغانستان؟
ـ امروز دو هواپیما نظامی هندوستان را پاکستان در خاک خود سرنگون کرد مسبب این تنش کدام طرف با کدام منطق است؟
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
انتخاب دوحه قطر از جانب طالبان برای مذاکرات پیام سیاسی دارد؛ طالبان پیام می دهند که به آزادی بیان و دنیای نو سازش داریم گفته؛ چونکه قطر بین کشورهای اسلامی بعد از ترکیه کشوریست هر مسئله را به حریت بیان کرده می تواند و چون تلویزیون الجزیره تاثیرگذاری در منطقه دارد.
برای صلح و جنگ شرطها لازم هست تا سیاست موفق شود. اگر ما مذاکرات جریان داشته را با جدیت بررسی کنیم نتیجه فشارهای داخل افغانستان و منطقه و دنیا را می بینیم "دیگر دوام جنگ در نفع حداقل بخش بزرگ آکتورهای سیاست در منطقه نیست" حتی در نفع هندوستان!
طالبان با دیگر تنظمها تفاوت دارد؛ آنها نه به مانند احمدشاه مسعود قوماندان قهرمان را اجازت می دهند بین شان باشد و نه به مانند گلب الدین حکمتیار و جنرال دوستم لیدر نامی را اجازت می دهند در سیاست همه کاره باشند؛ چونکه آنها را گروه خاص که هرگز شناسایی نمی شوندرهبری دارند نه چند کس یکه در مطبوعات از نام رهبران طالبان بین خلق شهرت دارند؛ اینجاست محمداشرف غنی با مطالعه دقیق هرطرف، سیاستی را بازی کرد "بمانند گلب الدین حکمتیار و جنرال دوستم لیدرهای قوی مردمی را نزد مردم بی اعتبار ساخت؛ خود این سیاست مهمترین خواست او گروه خاص را برآورده کرد." از جانب دیگر برای امریکا این جنگ به بی منطقی تبدیل شد روی این حقیقت امریکا از سر پاکستان برای مخالف های پاکستان قسمی فشار آورد هم برای پاکستان امکان مانور زدن را داد و هم در نزد ذهن عامه او فشار را علیۀ پاکستان نشان داد تا شرطها برای یک صلح که در او منفعت پاکستان و گروه خاص که من دیرین دولت می گویم با منفعت ملت و کشور افغانستان نزدیک شود.
نوت: در سیاست به چشم دیده شده گی ها و به گوش شنیده شده گی ها حقیقت را بیان ندارد برای دریافت حقیت تاثیرات هر حادثه سیاسی از منطق منفعت با زاویه وسیع باید دیده شود نه بمانند دوستان خلق ـ پرچم ربوتی باشیم سیاست ساز بزند ما رقص کنیم.
این گپ را به خاطری زدم هنوز این گروه طالبان را نفرهای پاکستان می دانند خوب اگر چنین نباشند که نیستند آبروی این گروه بین خلق چند فیسه می شود؟ طالبان زمانیکه در کابل بیایند سیاست سخت را مقابل پاکستان بازی می کنند چونکه برای منفعت پشتونهای پاکستان برای سیاست داخلی شان در پاکستان، کابل یکه دشمن اسلام آباد باشد و خط دیورند بهانه باشد لازم است؛ اگر چنین نشد او زمان من اوکتای اصلان چیزی از سیاست خبر ندارم بیهوده لاف می زنم.
هندوستان یکی از کشورهای بود بیشترین منفعت سیاسی در جنگ افغانستان داشت چونکه پاکستان را در این جنگ مصروف می دید. این کشور بامانور تجاوز در خاک پاکستان در حقیقت پیام به امریکا می دهد که از روند مذاکرات ناراض است و او می خواهد ناراض های افغانستان را در قیام بیاورد که در صلح این مذاکرات تقریبآ اکثریت لیدران قومی و جهادی و قوماندان های محلی و گروه خلق ـ پرچم ناراض هستند. چه جالب که این ناراضها علیۀ هند شعار داده به منفعت پاکستان و افغانستان در این صلح ضربه می زنند یعنی در ظاهر مجاهدهای راه حق هستند که از پاکستان دفاع می کنند لیکن در منطق سیاست با پاکستان در جنگ می شوند تا مذاکرات سبوتاژ شود.
تا آمدن صلح بازی های زیاد از جانب بعضی کشورها و از داخل افغانستان بازی می شود لیکن شرطها که به صلح مجبور می سازد افغانستان یکه با دهها مشکل اقتصادی ـ فرهنگی روبه روست او صلح دوام پیدا خواهد کرد؟
اوکتای اصلان راه سوم
نوت: مدتی از مطبوعات سوسیال خاطر تبدیل کردن خانه دور بودم معذرد.
اقتصاد ترکیه در کدام مسیر می رود؟
موفقیت اقتصادی ترکیه در کدام فاکتورها وابسته است؟
رشد اقتصادی کشور ترکیه در سال 2017 میلادی از رشد اقتصادی کشور چین و هندوستان پیشی گرفته با رشد اقتصادی 7/4 مقام اول را بین کشورهای بزرگ گرفت.
1: رشد اقتصادی ترکیه 7/4
2: رشد اقتصادی چین 6/8
3: رشد اقتصادی هندوستان 6/4
4: رشد اقتصادی اندونیزیا 5/1
5: رشد اقتصادی ایالات متحده2/9
6: رشد اقتصادی کشورهای اتحادیه اروپا 2/4
ترکیه در سال گذشته دو برابر از پیشبینی های اقتصادی بانک جهانی رشد اقتصادی کرد. نظر به پیشبینی اقتصاد دانها رشد اقتصادی ترکیه بین 5 و 7 در سال های آینده ادامه میدهد.
این رقم در هر 7 سال قدرت خرید اقتصادی ترکیه را 2 برابر می سازد یعنی در 2 ضرب می زند.
در سال گذشته کشور ویتنام و کشور بندگله دیش نیز از رشد اقتصادی بلند برخوردار بودند.
در رشد اقتصاد ترکیه کدام فاکتورها تاثیرآور است؟
1: لیدری قوی طیب اردوغان.
2: دینامیک بودن ویژه گی خود تورکها.
3: ختم جنگ سرد غرب و شرق که اطراف ترکیه را باز ساخت و بعد از 2002 این کشور بعد از کشور چین با سرعت رشد اقتصادی کرد؛ در نتیجه در ترکیه در هر بخش، بیشتر از 3 رقم اقتصاد ضرب خورد و این رشد زیربنا اقتصادی را مستحکم ساخت و پیشرو را باز نمود.
بعد از 2002 رشد اموال صادرات ترکیه و توریسم ترکیه با وجود بحران شدید اقتصادی دنیا و جنگ های اطراف کشور "سوریه، عراق، اوکراین، لیبی" هر سال 9 در صد رشد کردند.
اقتصاد ترکیه چه مشکل داخلی دارد؟
انفلاسیون بالا یکی از مشکل های اقتصادی ترکیه است. کم ارزش شدن پول ملی ترکیه سبب های ذهنیتی دارد. این کشور بعد از سال های 80 میلادی با پرگرام انفلاسیون بلند در رشد اقتصادی داخل شد؛ او ذهنیت هنوز بالای ملت ترکیه تاثیر دارد و این تاثیر سبب است در هر حادثه در بیرون ترکیه، ملت به دلار هجوم می برد. از طرف دیگر این کشور رشد بلند اقتصادی دارد خود این رشد سبب است هر سال نسبت بر صادرات، واردات تکنولوژی و انرژی بیشتر است خود این فاکتور این کشور را به سرمایه خارجی بیشتر محکوم می سازد و به پول خارجی بیشتر ضرورت پیدا می کند. در نتیجه نرخ پول خارجی بلند می رود و او بلندرفتن سبب انفلاسیون بلند به رقم بین 8 و 10 را نشان میدهد در حالیکه بهترین رقم بین 3 و 6 می باشد.
امیدیکه در رشد اقتصادی ترکیه سبب است کدام فاکتورهااند؟
1: انسان جوان و دینامیک مردم ترکیه.
2: موقعیت جغرافیه ترکیه که این کشور را در مرکز اقتصاد دنیا قرار داده است بخصوص در تجارت راه ابریشم جدید وصل کننده شرق و غرب و جنوب و شمال دنیا می گردد.
3: مناسبات خوب این مردم با دنیای در حال رشد، بخصوص با دنیای اسلام.
4: معدن "بور" 72 در صد بور دنیا در ترکیه است این مواد باارزش کیمیایی در آینده به اندازه نفت و گاز با ارزش می شود.
5: پلان 2023 و پلان 2053 و پلان 2071 اقتصادی ترکیه، برای رشد اقتصادی ترکیه در ذهن ملت یک الگو است و امید دهنده است.
با ترکیه کدام کشورهای دنیا، رشد اقتصادی بلند را از خود می کنند؟
1: هندوستان در جایگاه اول قرار می گیرد.
2: رشد اقتصادی چین بین 5 و 7 دوام می کند.
3: بنگله دیش و اندونیزیا و ویتنام رشد بلند اقتصادی را در آسیا از خود می کنند و این کشورها کشورهای پرنفوس اند.
4: برازیل و مکزیک در قاره امریکا.
رشد اقتصادی کشور چین، اقتصاد هندوستان و بنگله دیش و اندونیزیا و ویتنام را تحریک بخشید. رشد اقتصادی هندوستان در سر اقتصاد پاکستان تاثیر مثبت می کند و این کشور به رشد اقتصادی بلند می رسد و او استقامت دنیا بالای کشورهای آسیامیانه تاثیر می کند چونکه کشورهای آسیامیانه تدارک کننده انرژی می شوند و در بین دو طرف اقتصاد بزرگ دنیا، افغانستان قرار دارد بنآ ملت باید در راس اقتدار از کسی حمایت کند حداقل این رازهای مهم اقتصادی دنیا را درک کرده بتواند.
رشد اقتصادی ترکیه و طرز حیات مردم ترکیه کشور ایران را و کشورهای عربی را از بنیاد دیگرگون می سازند و سبب تحول بنیادی جامعه می سازند.
اوکتای اصلان راه سوم
قسمت دوم!
پروژه های بزرگ اقتصادی چون تاپی تا چه حدود برای آوردن صلح مفید اند؟
منفعت استراتژی این پروژهها چیست؟
غنی چه می خواهد؟
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
یک حقیقت را باید قبول کنیم در هر گوشۀ دنیا اگر جنگ صورت می گیرد، اقتصاد رل دارد.
اگر از جنگ به صلح می روند، بازهم اقتصاد رل دارد.
اشغال اتحادشوروی و جنگ در مقابل او کشور و آمدن ناتو و جنگ امروز خاطر منفعت های اقتصادی بود و می باشد.
حقیقت دیگری که وجود دارد در کشور چون افغانستان، هر تشکیل نظامی سیاسی، مستقل نیست.
به پارچه ها تقسیم است با استخبارات بیشتر از یک کشور اداره می شوند.
لاکن ما؛ او تشکیل را سازماندهی شده یک دست می دانیم بمانندیکه تشکیل طالبان را چنین تصورداریم.
امروز طالبان دردسر بزرگ افغانستان است. ما تصور داریم او یک سازمان سیاسی نظامی است با عده رهبران شان اداره می شود و در عقب او، تنها پاکستان را می دانیم.
این برداشت درک جامعه است چونکه به این ذهنیت جامعه آورده شده است در حالیکه هر سیاست دان می داند حقیقت رنگ دیگر دارد.
طالبان یا کدام تشکیل دیگر جنگی؛ از همان روزهای نخست اش با استخبارات کشورهایکه در او منطقه سیاست بازی دارند پارچه ساخته می شوند و استعمال می شوند.
اما کدام استخبارات در کدام پارچه چه نقش دارد درک او، کار ساده نیست که صلح را با طالبان مشکل ساخته است.
تجربه از دنیا گواه ست:
1: تنها با مذاکره صلح ممکن نیست. چونکه در مقابل دولت یک پارچه یک تشکیل وجود ندارد.
فرض کنیم اگر یک بخش طالبان در صلح قناعت داده شود اگر که منفعت یک کشور مداخل در نظر گرفته نشود، پارچه دیگر با بازی سیاست او کشور، صلح را سابوتاژ کرده می تواند. این ویژه گی سبب است بدون در نظر داشت منفعت های کشورهای درگیر، با مذاکره صلح ممکن نیست.
2: با جنگ امکان پیروزی وجود ندارد. زیرا در مقابل دولت، اردوی مشخص وجود ندارد.
چاره چیست؟
اینجاست پروژه های بزرگ اقتصادی نقش بازی می کنند.
درصورتیکه:
1: اگر سبب های جنگ شناسایی شود.
2: اگر منفعت کشورهای مداخل، شناخته شود.
3: اگر سیاستی که منفعت مشترک را تولید کرده بتواند، تکوین یابد.
4: اگر سیاست با دیدگاه زاویه بزرگ، بازی شود.
5: اگر در راس مملکت کار فهم یک شخص باشد نه پوپولیست.
منفعت استراتژی پروژه تاپی:
پروژۀ تاپی اولین کار بزرگ اقتصادی منطقه است، افغانستان در مرکز این پروژه قرار دارد.
این پروژه، استراتیژی بزرگ دارد:
1: ارزش جغرافیه افغانستان را بلند می برد. چونکه برای انرژی ضرورت هند و پاکستان از آسیامیانه یک گذارگاه است.
2: پاکستان را برای اولین بار به همکاری افغانستان محتاج می سازد. زیرا سابوتاژ در خاک افغانستان سبب قطع انرژی ارزان برای پاکستان می گردد و از اینکه پاکستان در تلاش رشد اقتصادی است، به انرژی ارزان محتاج است، افغانستان موقعیت استراتژی از این نگاه، برای پاکستان است.
3: همکاری هند و پاکستان را در داخل افغانستان بیشتر به رئالیستی می کشد. سبب اینکه در این پروژه هر دو کشور محتاج افغانستان هستند بنآ سیاست دو کشور در داخل افغانستان به حقیقت بینی تبدیل می شود.
4: برای انتقال لوله کشی از خاک افغانستان، یک میلیارد دلار سرمایگذاری می شود. این رقم برای اقتصاد افغنستان در کوتاه مدت یک لکوموتیو کوچک شده می تواند.
5: بعد از فعال شدن پروژه، سالانه 400 میلیون دلار به خزینه دولت افغانستان منفعت می رساند و این رقم با دیگر تاثیرات مثبت اقتصادی این پروژه، سالانه به یک میلیارد دلار می رسد. اگر ارزش این رقم را مطالعه کنیم باید بودجه سالانه افغانستان را زیر مطالعه قرار بدهیم.
بودجه امسال دولت افغانستان نزدیک بر پنج میلیارد و دو صد میلیون دلار است. دو میلیارد و نزدیک بر چهارصد میلیون دلار آن، از سرجمع عواید افغانستان بدست می آید و متباقی کمک های خارجی است.
یعنی درآمد از پروژه تاپی، شش یک سرجمع عواید افغانستان است.
به عبارت دیگر اگر مانند تاپی شش پروژه فعال شود، درآمد مالی افغانستان دو برابر می شود.
این حقیقت ارزش اقتصادی این پروژه را نزد چشمان می آورد.
6: موفقیت این پروژه لکوموتیو می گردد به پروژه های اقتصادی دیگر بمانند راه خط آهن بین آسیامیانه و جنوب آسیا و انتقال انرژی برق از آسیامیانه به جنوب آسیا.
7: اعتبار افغانستان را در سطح منطقه و دنیا بلند می برد و از جانب دیگر برای سرمایگذاری در داخل افغانستان، سرمایه دنیا را تشویق می کند.
8: سیاست "بردبرد" غنی در منطقه میوه اش را میدهد و غنی را در نزد کشورهای همسایه و جهان و در نزد قشرهای با تفکر افغانستان یک لیدر قوی و مفید می سازد تا با جسارت در دیگر پروژهها اقدام کند.
9: در سیاست بهترین قدرت برای لیدر "امید" است. اگر لیدر به خلق خود امید داده بتواند کارهای بزرگ را انجام داده می تواند چونکه با امید، ملت در عقب لیدر ایستاد می شود بمانند رجب طیب اردوغان قوی می گردد. موفقیت این پروژه امید میدهد به خلق افغانستان تا در آینده کشورشان را از یک زاویه بهتر دیدن کنند.
10: حقیقتی که وجود دارد افغانستان مشکلات فروان دارد. برای تبدیل شدن به یک کشور در حال رشد، به لیدری ضرورت دارد تجربه و خلاقیت داشته باشد. اگر لیدر قوی در سر کار باشد، ممکن است در چند سال آینده، این کشور به مرحله در حال رشد اقتصادی تبدیل شود. این پروژه و همچون این پروژه امحتان بزرگ است برای کسانیکه در تلاش لیدر شدن هستند.
اوکتای اصلان راه سوم
پروژه بزرگ اقتصادی تاپی چیست؟
چرا اهمیت مرگ سری دیوی از اهمیت پروژه بزرگ اقتصادی تاپی در نزد مردم افغانستان بیشتر بود؟
خطا در کجاست؟
قسمت اول
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
قبل از نوشتن فکرهایم در ارتباط پروژه بزرگ تاپی، اجازه دهید از یک ویژه گی خاص خود ما ملت چیزی بگویم.
در همان روزکه پروژه بزرگ اقتصادی تاپی با اشتراک رئیس جمهور افغانستان، رئیس جمهور ترکمنستان، صدرعظم پاکستان و نماینده خاص هند در هرات افتتاح شده شروع به کار کرد، تصادف بود به وفات یک هنرمند سینما هند "سری دیوی".
تقریبآ در اکثریت صحفه های مطبوعات سوسیال، خبر مرگ سری دیوی بود و لاکن از تاپی حتی یک خبر دیده نمی شد.
سبب این ویژه گی خاص ما ملت چیست؟
من چیزی ندانستم شما چه نظر دارید؟
باید که جهت های مثبت و منفی این پروژه در زیر بررسی های عمیق ملت قرار می گرفت ولاکن در عقل ما ملت، تاثیر کدام اخلاق است که مرگ یک هنرمند هند، با ارزشتر از مهمترین اقدام اقتصادی شده بود؟
آیا یک کشور مرفه هستیم؟
یا که جامعه مریض است؟
اگر چنین کار بزرگ در دیگر کشور عمل می شد، بسیاری قلم بدستها در جهت های مثبت و منفع او نظر می دادند.
زیرا در سرنوشت ملت و مملکت شان، تاثیر مثبت یا منفی می داشت.
اما در افغانستان گپ های مفت و بی ارزش با ارزشتر از مطالب باارزش است.
پروژه اقتصادی تاپی کدام حقیقت افغانستان را در رخ ما زد؟
اگر دوستان در نقشه جهان موقعیت افغانستان را دیدن کنند، افغانستان بین جنوب آسیا و آسیامیانه واقع شده است.
این موقعیت برای اتحادشوروی جذاب بود تا در بازار بزرگ جنوب آسیا دست بالا پیدا کند و در آب های گرم برسد.
این ویژه گی جغرافیه سبب شد؛ افغانستان را اتحادشوروی اشغال کرد و بعد از شکست اتحادشوروی، کشورهای ناتو را این حقیقت علاقمند ساخت تا اداره راه تجارت جنوب آسیا و آسیامیانه را بدست داشته باشند.
سبب اینکه راه ابریشم قدیم با تکنولوژی جدید دو باره در حال فعال شدن است.
از جانب دیگر جنوب آسیا یکی از مرکزهای اقتصادی دنیا می گردد با توانممندی "20 تریلیون دلار و حتی زیادتر".
این بازار بزرگ با رشد اقتصاد، سال به سال برای انرژی محتاج می شود و انرژی در جمهوریت های تورک نشین آسیامیانه وجود دارد.
اگر هر کشوریکه در افغانستان دست بالا داشته باشد، رهبری ثروت بزرگ را از دو طرف "جنوب آسیا و آسیامیانه" بدست آورده می تواند.
دلیل اینکه در فعالیت های اقتصادی دو طرف سهم خود را شامل ساخته می تواند.
همه تلاش کشورها در داخل افغانستان، خاطر این حقیقت است.
گفتار دیگر پارچه های داستان های کوچه و بازار!
لیدران افغانستان از محمدظاهر شروع تا ببرک کارمل و از دکترنجیب شروع تا کرزی، لیدرهای شعاری و پوپولیست بودند و در بین شان، استعدادی وجود نداشت تا به مدیریت این حقیقت افغانستان، خلاقیت خود را تبارز دهد.
محمداشرف غنی تجربه که از مدیریت های کاری اش در پست های مهم در دنیا داشت، از همان روز اول ریاست جمهوری اش پیام یک سیاست جدید را داد.
لاکن اکثریت مردم افغانستان نه منطق او پیام را دانستند و نه سبب جنگ های داخلی افغانستان را زیر بررسی گرفتند.
غنی می گفت: "سبب هایکه در افغانستان جنگ و تشنج را آورده است، تبدیل به منفعت مشترک می سازم تا با منطق برد برد عمل کنیم."
باید عرض کنم "در افغانستان جنگ و تشنج سببها نیستند، برعکس سببها، جنگ و تشنج را تولید نموده است."
اگر سبب هایکه؛ جنگ و تشنج را به وجود آورده است، شناسایی نشود، مجادله خاطر صلح ناممکن است.
بنآ برای صلح و ترقی افغانستان سبب هایکه جنگ و تشنج را آورده اند، باید شناسایی شود و بعد حرکت شود.
سبب های جنگ:
1: شیرین بودن اهمیت این جغرافیه به کشورهای بزرگ و همسایه.
2: خصلت جالب ما ملت که مرگ یک هنرمند هندی را بیشتر از یک پروژه جهانی اهمیت میدهیم.
لازم است این دو سبب را به قدم اول ادراک کنیم و بعد حرکت کنیم.
ادامه در قسمت دوم
اگر پشتونها در هویت الکترونیکی، خودشان را "افغان" نوشته کنند و دیگران نام قوم شان را بنویسند؛ اوزبیک، تاجیک، ایماق، هزاره... "مشت تاریخ" در فرق کی ها کوبیده می شود؟
سوال دیگر اينجاست؛ آيا كلمه "افغان" برای هويت ملی یک كلمه توانا ومناسب است و باعث وحدت شده می تواند؟
در کدام شرطها مردم یک کشور ملت شده می توانند؟
من از مادر و پدر اوزبیک تولد شدم که تقدیر من اوزبیک تورک بودن را نشان می دهد و این تقدیر را هیچگاه تغییر داده نمی توانم. من که اوزبیک تورک تولد شدم غیر از هویت نژادی ام در انتخاب دیگر ارزش هایم حریت کامل دارم؛ چونکه برای انتخاب آنها تقدیر اجازه را بدست من داده است. بنآ اگر بخواهم عوض مسلمان، بودیست یا آته ئیست... شده می توانم و به همین گونه آرزو داشته باشم لیبرال یا کمونست یا محافظه کار اسلامی یا راست دموکرات... شده می توانم.
حال برای عضو شدن من به یک ملت، شرایطی لازم است "آنچه من خود را می شناسم دیگران من را به او شکل شناخته اگر احترام کنند، عضو او ملت شدن را قبول کرده می توانم آیا در افغانستان کنونی، این ویژه گی شرطها ممکن است؟"
اینجاست که باید درک کنیم در افغانستان شرطها خاطر ملت واحد شدن وجود ندارد و آن هم زیر خیمه کلمه "افغان" در سوسیوژی و پسیکولوژی این زمان مردم ما!
این یک طرف قضیه است و سوی دیگر قضیه اگر پشتونها در هویت الکترونیکی، خود شان را "افغان" نوشته کنند و دیگران نام قوم شان را بنویسند؛ اوزبیک، تاجیک، هزاره، ایماق... "مشت تاریخ" در فرق کی ها کوبیده می شود؟
اینجاست باید عمیقتر در تفکر رفت؛ چونکه اگر چنین خطا تاریخی رخ دهد، بدون شک مشت تاریخ غیر از پشتونها، دیگران را می کوفت و این اشتباه برای آینده، تبدیل به بزرگترین تراژدی برای تورکها و تاجیکها و دیگران می گردد و همان کسانیکه امروز با بی منطقی به خاطر خرسند ساختن عقل مردم عوام، سیاست بازی دارند، بمثابه خائن ها معرفی خواهند شد.
چونکه نام کشوریکه در فردای اولادهای ما در او زندگی می کنند "افغانستان" می باشد، تغییر نمی کند.
در ذهن تان تصوری بعد از جنگهای داخلی را بیاورید؛ اولاد تورک و تاجیک با اولاد پشتون در یک مکتب در یک صنف هستند اولاد پشتون با افتخار خود را یگانه مالک افغانستان از روی هویت رسمی معرفی می سازد؛ زیرا در هویت او "افغان" نوشته است و نام کشوریکه زندگی دارد افغانستان است.
برای او این هویت، خود باوری را می دهد تا غرور کند و برای اولاد تورک و تاجیک انواع توهین را روا دیده، به دیده خرد کننده نگرش کند، در او حالت روحی، اولاد دیگران "غیر پشتون" این خطای تاریخی را می بخشند؟ یا که در نظر شان عقل باخته نمایان می شویم؟
چونکه از نظر فرزند پشتون، دیگران به افغانستان حقدار نمی شوند. سبب اینکه در هویت شان افغان نوشته نیست.
این جنجال و مصیبت از شروع مکتب آغاز می یابد و تا مقام بالا یک کلتور خراب می گردد و در اجرا هر کار دولتی این فرهنگ تاثیر می کند و تبعیض بر دایم حاکم در کشور می گردد.
آیا عقل در سر داریم این باریکی را از امروز درک کنیم؟
سوال است؛ از منطق عقل، راه درست در هویت الکترونیکی کدام است؟
آیا راه درست، نوشتن نام "افغان" در هویت الکترینکی همه مردم؟
یا که مطالعه کردن و بررسی کردن به رفتار دنیا که؛ دنیا در این مشکل کدام راه حل را دارد؟
اگر نوشته شدن نام قوم در هویت یک کار درست بود، چرا دیگر قومها در دیگر کشورها حتی در تلاش جدایی هستند از این حق دفاع نکردند و نمی کنند؟
بطور مثال پی کاکا در ترکیه هیچگاه چنین حق را تقاضا نکرد زیرا در ضررش بود و از حالت امروز هویت الکترونیکی دفاع کرد که در او هویت، نه تورک نوشته است و نه کرد و نه عرب و نه عقیده دینی و نه مکان تولد.
آیا دیگران حمق، تنها ما هوشیار هستیم تا در هویت الکترونیکی ما؛ اوزبیک یا تاجیک نوشته شود و پشتونها افغان نوشته کنند و در فردای این وطن، فرزندان پشتونها به افغان بودن شان از دست داشته هویت افتخار کنند و دیگران را بگویند "بروید شما اصل از مردم افغانستان نیستید؟"
در دنیا رواج است:
1: در هویت یکه بدست هر فرد است تنها نام مملکت نوشته می باشد. نه اسم ملت یا اسم قوم.
2: در هویت مکان تولد نوشته نمی باشد.
3: در هویت عقیده دینی یا سیاسی نوشته نمی باشد.
4: نام قوم مکان تولد و عقیده دینی در "بانک" یعنی در دفتر مرکزی نوشته می باشد. هر زمان به فرد لازم باشد، شجره هفت پشت او در آنجا وجود دارد تا بدست بگیرد و از حقوق خود دفاع کند.
اگر دوستان تصور کنند با نوشتن نام ملیت تعداد نفوس شان مانند خورشید معلومدار می گردد این تصور جز ساده دلی چیز دیگر نیست.
چونکه دولت اگر بخواهد تعداد بعضی قومها را کمتر نشان بدهد در او صورت می تواند در هرهویت هر فرد، نام ملیت اش را نوشته کند و لاکن در تعداد نفوس، او را کمتر از حقیقت نشان بدهد. سبب اینکه مهم تعداد سرجمع شده می باشد و در او صورت کسی دعوا هم کرده نمی تواند زیرا دولت می گوید "ببین هویت تو در دست توست."
آیا مهم مرکز یعنی "بانک" یکه سرجمع ترتیب می شود، نیست؟
آیا در این باریکی دقت هستیم؟
چرا در دنیا در هویت یکه در دست فرد می باشد نام ملیت او و مکان تولد او و عقیده دینی او نوشته نمی شود؟
هویت یگانه سند معتبر مربوط فرد می باشد؛ حقوق او را، در همان کشور در ضمانت دارد. او فرد بدون در نظرداشت کدام قوم و کدام عقیده به درجه یک، عضو او کشور است و از همه امتیاز بهرمند است. اگر نوشته باشد او عمل موجودیت صنف های زیاد را از دیدگاه حقوقی در او کشور نشان میدهد و سبب پیدایش تبعیض در او کشور می گردد.
بطور مثال از منطق برخورد نژادی:
فرد در یک ارگان دولت خاطر اجرا یک حقوق مراجعه می کند ماموریکه برای انجام دادن کار نشسته است، اخلاق فاشیست دارد و به نژاد فرد مراجعه کننده خصومت دارد و رفتار ضد حقوق را می کند بنآ حقوق زیر پا می شود بدین خاطر نام قوم را نوشته نمی کنند چونکه یک مسئله "محرم" است کسی حق ندارد از سر ملیت و عقیده او رفتار کند.
بطور مثال از منطق عقیده:
مامور نشسته متعصب با فکرهای رادیکال مربوط یک مذهب است. فردیکه خاطر حقوقش آمده از مذهب دیگر است یا از دین دیگر است در او صورت نیز کار با اخلاق حقوق مساوی اجرا نمی گردد.
بدین خاطر باید هویت تنها عضو او کشور بودن را نشان بدهد.
از سوی دیگر نوشته شدن اسم ملیت در هویت ما تورکها، سبب فرم پارچه شدن تورکها می گردد. در حالیکه ما تلاش می کنیم به خاطر خدمت به مردم خود ما و به افغانستان، همه تورکها را تحت نام تورک وحدت بدهیم.
حال همه دوستان از خود سوال کنند "آیا لازم نیست کمی تفکر نموده، ضررها را ادراک نموده اقدام کنیم؟ یا در هویت نام ملت "افغان" نام ملیت اوزبیک، ترکمن، تاجیک.....نوشته کنیم؟ یا از تجربه دنیا کار بگیریم؟
اوکتای اصلان راه سوم
مقاله آینده: "چرا دوسیه پرونده ایشچی را در محکمه جهانی دادند؟ اگر محکمه جهانی دایر شود به جنرال صاحب دوستم و احمدخان ایشچی کدام ضررها می رسد؟ آیا این اقدام خاطر مقاومت عطامحمدنور گرفته شد تا از سر جنرال دوستم، نور و دیگران زیر فشار قرار بدهند؟ مقاله مذکور با باریکی های حقوقی و سیاسی تقدیم شما می گردد."
ملا تاج محمد چه طرز یک هنرمند بود؟
زندگی وی چه انتباه در ذهنها انداخت؟
این هنرمند عاشق در زندگی؛ در 1320 هجری در قریه "سرخک" ولایت سرپل متولد شد. وی فرزند عبدالله بیگ بود. عبدالله بیگ هیچگونه رابطه با هنر نداشت. ملا تاج محمد با علاقه پدر از خردی در مدرسه رفت و در اولوسوالی سانچارک تحصیلات بالایی مدرسه را گرفت.
از خاطرات قبله گاه من که هم دوره طلبه در سانچارک بودند؛ ملاتاج محمد از همان زمان به موسیقی علاقه داشت ولاکن هیچگاه پلان هنرمند شدن را در ذهن نداشت. چونکه او به قصد عالم دین شدن در مدرسه بود. اینجاست سوال پیداست چرا به موسیقی رفت؟
هنر با کوشش ممکن شده می تواند؟
یا که در روح، ریشه های عمیق هنر به گونه طبیعی باید بود؟
فیسبوک دنیای عجیب است. تعداد زیاد؛ قلم را بدست دارند تا برای معرفی شخصیت شان شعر بسرایند یا مقاله ها نوشته کنند.
دیده می شود هنر را در اسارت گرفتند تا هنر را در معرفی شان استعمال کنند. آیا چنین اشخاص شاعر یا نویسنده شده می توانند؟
برای جواب بر این سوال حیات ملاتاج محمد بهترین انتباه ست.
در همان زمان یکه ملاتاج محمد در اوج شهرت بود، پدر بزرگوارم از چشم دید دوست دوره مدرسه اش معلومات می داد. او معلومات بعدها که به نوشتن و شعر سرودن علاقه گرفتم، بهترین راهنما برای من شد.
به گفته پدرم ملاتاج محمد هیچگاه برای شهرت خود و یا برای خوش ساختن دیگران چیزی نمی خواند، وی به خاطر خوشنود ساختن روح خود مجنون وار می خواند. چونکه او عاشق زندگی بود.
سیرت نشاط پرستی او در اطرافش مسرت می داد و با طبع زنده دلی خود را به دلها معشوقه می ساخت. اینجاست صدای گیرای او با استعداد خدا دادی، طرز ملاتاج محمدی را در موسیقی تکوین کرد. چونکه او نه درس موسیقی را گرفت و نه در راه کدام هنرمند روان شد زیرا او شیدای راه خود بود.
چه شاعر، چه نویسنده، چه هنرمند موسیقی، چه یک رسام، چه داکتر و چه مهندس اگر که از او کار، خودش لذت بگیرد هنر پدیدار می شود و از قلب به قلبها می رسد.
نه خاطر نشان دادن خود در جامعه، بالای هنر مهندسی کند!
نه به مانند بسیاری از شاعران که یا برای دشنام دادن دیگران شعر می سرایند یا برای اندرز دادن در جامعه!
ملاتاج محمد که عشق خود را در دوست داشتن وطن در زبان می آورد، زمانیکه می گفت: "سین جانم سن، سین تنم سن" روح او، او زیبایی را در زبان می داد جسم کدام انسیاتیف نداشت.
چونکه جسم او بدست معنویات روح او بود و خدا دادی بود.
دلانگیزترین آهنگ خود را که نواخت: "اوی دن چیقیب باقسنگ یاریم سن منگه" از هر لحظه صدای خود، خودش لذت برد تا روح اش را پرورش داده، از قلب به قلبها زیبایی او آهنگ را رساند.
اینجاست که ادراک باید کنیم نباید در سر هنر، مهندسی کرد.
امروز تعداد زیاد از شاعران ما برای معرفی خودشان شعر می سرایند و زمانیکه سروده های چنین شاعران را می بینم فقط شاعر به خاطر معرفی خودش چند کلمه را پهلو در پهلو ساخته است. نه روح وجود دارد و نه زیبایی و تخیل!
بر اینکه در او سرودهها شاعر، جدا از دیگران در مقام بالا قرار دارد، یا نصیحت دارد یا از دردهای وطن، چند گستاخی بالای دیگران!
مثل یکه خود او از او جامعه نباشد و از آسمان خاطر چنین بی ادبی مامور شده باشد. چنین اسلوب هنر را نمایش داده می تواند؟
یا که هنر آن است دور از مهندسی شاعر، خود به خود از قلب بیرون شده به قلبها برسد؟
یا از دنیای گل و بلبل، یا از دنیای می و میخانه، یا از دنیای شمع و پروانه، یا از دیگر استقامت که؛ روح در او دنیا احساس خوشی کند و داخل تخیل گردد و زمانیکه کسی دیگر او سروده را می خواند، شاعر در بین سروده نباشد، خود خواننده خود را در او دنیای تخیل حس کند؟
در او زمان تخیل در شعر پدیدار نمی شود؟ و دنیای مجنونی تخیل با زیبایی ها تظاهر نمی کند؟ و هرکس از او لذت نمی گیرد؟ چونکه او هنری می شود بر قلبها خطاب می کند.
آیا هنر جدا از دنیای روزانه هرکس، دنیای جنونی نیست؟
این چنین شاعران استعدادیکه دارند وزن قافیه را یاد گرفتند تا کلمه ها را با وزن قافیه آورده، خودشان را در جامعه نمایش دهند. ملاتاج محمد در درد نشان دادن خود در جامعه نبود و در غم قاعده های آهنگ نبود. چونکه او مستانه می خواند تا به خودش لذت بدهد. بر این خاطر در غم گپ دیگران نبود زیرا او هنرمند بود.
دلیل اینکه او می دانست قاعدهها در مسیر راه به گونه طبیعی اش، دور از مهندسی، اگر که تنظیم شود هنر تظاهر نموده زیبا می شود که این اسلوب؛ هم هنرمند موسیقی را هنرمند حقیقی می سازد و هم شاعر یا دیگر بخش هنر را...
صدای ملاتاج محمد هم ردیف صدای ابراهیم تاتلی سیس ترکیه، یا صدای گیرای آغاسی ایران، یا صدای زیبای محمد رفیع هندوستان بود و لاکن شانس بدی که ملاتاج محمد داشت، در جامعه ای به دنیا آمده بود لیدریکه جامعه ما تورکها را بیدار ساخته با فکرهای تازه از تاریکی بیرون بکشد، صاحب نبود بر این خاطر ملاتاج محمد با یک ساز دایره و دمبوره فقیر ماند.
وی با ابتدایی ترین وسائل موسیقی، صدای گیرای خود را که در اهتزاز می آورد، برای قلبها شادمانی را سبب می شد.
او زیبایی صدا بود و او عشق بی پایان بود که ملاتاج محمد را در قلوب ما، بر دایم گل ساخت و در قلب ما کاشت تا هر دایم با خاطره های او، قلب ما نشاط پیدا کند.
جامعه بلکه ملاتاج محمدهای فروان را هدیه داد و اما جامعه ما تورک های افغانستان در شرط های نداشتن یک سیستم ارگانیزه چه اندازه قدر چنین استعدادها را دانست در ویژگی که بدون لیدر صد پارچه هستیم؟
روحش شاد باشد یادش مانده گار.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
چرا آب زمزم کیفیت جدا از همه آب دنیا دارد؟
چرا چاه یکه آب زمزم می دهد در اقلیم سوزان گرم مکه خشک نمی شود؟
اگر از همان نقطه یکه چاه آب زمزم موقعیت دارد اگر به فاصله یک متر دورتر چاه جدید کنده شود، چرا کیفیت آب زمزم را نمی دهد؟
کیفیت آب زمزم که عالی ترین آب دنیا به شمار می رود، آیا یک معجزه است؟
یا برای سوالها، جواب علمی خود را دارد؟
دوستان عزیز!
قبل از مطالعه نوشته، از شما خواهش می کنم نزد خود در باره آب چاه زمزم کمی تفکر کنید. چونکه این چاه عقل هر انسان را در حیرت می برد زیرا؛ در هر نقطه دنیا چاه ای کنده شود محقق که با گذشت زمان در کیفیت آب و در مقدار آب آن چاه تغییرات رونما می گردد ولاکن چاه آب زمزم یگانه چاه ست در دنیا، در فضا اقلیم خشک سوزان مکه "در 365 روز" از قبل از تاریخ تا امروز، با یک کیفیت آب داده، هرگز خشک نمی شود، آن هم در هر زمان به مقدار زیاد استفاده می شود و حتی در مراسم حج آنقدر زیاد از چاه آب کشیده می شود در منطق عقل ناممکن است یک چاه تا این اندازه آب بدهد، راز این چاه در چیست؟
آیا معجزه است؟
این چاه عقل من را به خود در شگفتی انداخت. چونکه عقل من را به خود جلب کرده بود با دهها سوال؛ من را در تفکر می برد تا برای سوالها جواب پیدا کنم.
زمانیکه در جستوجو دانستن رازهای این چاه شدم، بی شمار اسناد پیدا کردم: "آب زمزم را در ظروف دهن بسته، به مدت بیشتر از بیست سال نگه کردند و لاکن ذره تغییرات رونما نشده است چرا؟"
رمز آب زمزم چیست؟
آیا کمی تفکر نموده از خود سوال کنیم یک مسئله جالب نیست؟
از ویژه گی من است؛ هر مطلب که جالب به نظرم بخورد، برای دانستن او زحمت می کشم تا راز او را پیدا کنم.
در ارتباط کیفیت و دیگر ویژه گی این چاه، بیشترین معلومات در کشور ترکیه وجود دارد. چونکه امپراتوری عثمانی 5 عصر حاکم سیاسی مکه بود و توجه خاص به شهر مکه داشت و چه اندازه که در تلاش دانستن رازهای این چاه شدم، معلومات تورکها، من را بیشتر در حیرت سوق داد.
صد سال قبل از امروز، در زمان اقتدار سلطان عبدالحمید دوم "پادشاه عثمانی" در اروپا به خاطر کم ارزش نشان دادن آب این چاه، بعضی خبرها نشر می شود "گویا آب زمزم کیفیت اصلی اش را از دست داده باشد."
سلطان عبدالحمید دستور میدهد تا یک هیئت از عالمان مسلک، از بین امپراتوری عثمانی و کشورهای اروپایی به این مسئله دست برکار شوند و مطالعه علمی را انجام دهند و یک گزارش همه جانبه را برای سلطان ترتیب دهند.
هیئت برای گزارش تصمیم می گیرد تا منبع این آب را زیر مطالعه بگیرد تا او دلیل یکه کیفیت آب تغییر می خورد یا نی؟ جواب پیدا کند.
بعد از مطالعات زیاد و بررسی ها، در نتیجه می رسد "آب چاه زمزم در هنگام باریندگی زیاد در اطراف مکه، به فیصدی بسیار کم، تغییر کیفیت می دهد و در دیگر زمان، دو باره با همان کیفیت اصلی خود برمی گردد و در نتیجه می رسد هیچگاه و هیچ زمان آب زمزم تغییر کیفیت نشده و هیچگاه خشک نمی شود."
چرا تغییر کیفیت نداده چاه خشک نمی شود؟
آیا معجزه است؟
یا علم جواب دارد چه نظر دارید دوستان؟
دانشمندان برای اولین بار راز بزرگ این چاه را برای سلطان عثمانی به گونه علمی بیان می کنند و معلوم می دهند:
شهر مکه در 80 کیلیو متری بحر سرخ موقعیت دارد. اقلیم بحر سرخ در هر زمان سال گرم است و از اثر اقلیم منطقه، دوامدار از آب بحر، ذره های کوچک بخار آب به سمت شهر مکه که بلندی است سرازیر می باشد. این ذرات نه به گونه ابرهای بارانی، به گونه که در چشم دیده نمی شود جریان دارد و از اینکه اطراف شهر مکه با کوه های سنگی و ریگی احاطه است و اقلیم گرم دارد، ذره های کوچک آب دوامدار با ویژگی سنگها و ریگ های کوهها جذب می شود و از اینکه منطقه درخت زار نیست تا ریشه های درختها کیفیت آب را خراب کند، از بین سنگها و ریگها بیشتر صیقل شده به سمت شهر مکه که نیشیبی است، جریان دارد.
در اطراف مکه خصوصیات سنگها و ریگها از هم تفاوت دارد و از سه استقامت مکه از بین سنگها جریان های کوچک آب در نزدیکی شهر مکه، به سه رگ بزرگ تبدیل می شود و سه رگ آب که از مختلف استقامت می آید، با سه ویژه گی اند که خصوصیات سنگها و ریگها کیفیت داده اند. این سه رگ در همان نقطه یکه چاه آب زمزم موقعیت دارد با هم وصل می شوند و از سه نو آب با ویژه گی جدا، یک آب با کیفیت جدید ساخته می شود که کیفیت آب ترتیب شده، نتنها با آب های دیگر از دنیا تفاوت دارد، اگر از همان نقطه یکه چاه قرار دارد، با فاصله یک متر چاه جدید کنده شود، کیفیت آب زمزم را نمی دهد؛ چونکه احتمال یکجا شدن سه نو آب ممکن نیست. بر این خاطر کیفیت آب چاه زمزم مخصوص برخودش از قبل از تاریخ تا امروز و از امروز تا زمانیکه جغرافیه آسیا دیگرگون نشود ادامه میابد.
این آب فقط در زمان بارندگی شدید که بسیار کم وقوع پیدا می کند، به اندازه بسیار ناچیز تغییر کیفیت می دهد، در دیگر زمان به همان خصلت کلاسیک می باشد که هیچگاه احتمال خشک شدن حتی کم شدن را ندارد.
در باره چاه زمزم مختلف رویتها وجود دارد. مشهورترین روایت همان داستان حضرت اسماعیل با مادرش است. اما این داستان نیز کدام سند قرآنی نیست بنآ روایتها فقط روایت اند چیزیکه حقیقت است، در تاریخ و هم در قرآنکریم تذکر یافته "قبل از آباد شدن مکه، این چاه وجود داشت و از سبب آب این چاه، شهر مکه و خانه مقدس مکه ساخته شد."
نوت: داستان اسماعیل پیغمبر فرزند ابراهیم پیغمبر در حدیثها وجود دارد بدون شک به حدیثها احترام خاص دارم لاکن مقاله یک نوشته علمی را در نظر دارد بنآ لطفآ کسی این مقاله را دور از جنبه علمی به کدام طرف دیگر نکشاند.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
چهار خامی سیاسی عطامحمدنور در مقابل سیاست محمداشرف غنی کدامها اند؟
خاطر کدام خامی آقای نور ما تورکها از او حمایت کنیم؟
سیاست در افغانستان عبارت بود از جمله های شعاری که، در عمق شان، از فن سیاست چیزی وجود نداشت. باتاسف ملت را در محوطه او عجوبه آورده بودند، با محمداشرف غنی او طلسم شکسته شد.
عطامحمدنور در روزهای اول وقوع پرونده محترم ایشچی در تیلویزیونها، محترم جنرال صاحب دوستم را ملامت کشیده، درس سیاست می داد تا هرچه زودتر از مقام معاونیت اول استعفا بدهد.
آقای نور باغرور شیرشمال بودن "او هوا را در تصور خود داشت" جنرال صاحب را سرزنیش می کرد. احتمالآ رئیس جمهور را با او خامی به خنده آورده بود. چونکه غیر از آقای نور هر سیاستمدار می دانست "موجودیت نورصاحب در ولایت بلخ تاثیر نفوس مردمی جنرال صاحب دوستم بودن را، زیرا نورصاحب فقط یک پدیده برای استعمال علیه جنرال صاحب بود خلاص."
در او روزها محمداشرف غنی برای آقای نور اعتبار فوق العاده می داد تا نورصاحب از یک طرف جنرال صاحب را به نظر حقیر بگیرد و از جانب دیگر با شمول عبدالله عبدالله هر پنچشیری را با سخنان خام خود، با لگد بزند تا حزب جمعیت چندین پارچه شود.
با او هوا، امضا استعفا را از آقای نور، غنی صاحب گرفت و لاکن از چند وعده، حتی یک را به نورصاحب نداد. چونکه در پلان دادن نبود.
دادن نبود که امروز نورصاحب را از چله کشیده است. خطا در سر خطا دارد.
او هنر سیاست محمداشرف غنی، نورصاحب را به گرایش جدید برد. احتمالآ کسی پیدا شد عقل آقای نور را به باریکی های سیاست باز کرد.
نورصاحب در تلاش ائتلاف جدید شد تا با نفوس مردمی جنرال صاحب بالای غنی صاحب فشار سیاسی بیاورد. کاریکه به اعتبار جنرال صاحب کمک کرد اما اصل منفعت سیاسی را به غنی صاحب بخشید؛ زیرا غنی صاحب را در ذهن ملت لیدر قوی نشان داد.
این قدر خامی به نورصاحب کفایت نکرد پلان میتینگ محتشم مردمی را ترتیب داد و با آوازه بلند، کاری کرد با شمول غنی صاحب همه ما را در خنده آورد. چونکه در او میتنگ محتشم، حتی از اطراف روضه چند هزار انسان جمع نشدند.
او میتینگ اعلنآ ختم سیاسی عمر نورصاحب را اعلان کرد اگر محترم آقای نور کمی سیاست بداند.
اینبار بازهم درس نگرفت به بازی نهایت مهم غنی صاحب، خود را برابر کرد.
چه بود او بازی؟
وصف فاشیست بودن را در نام محمداشرف غنی داده بودند باید غنی صاحب از این تهمت نام خود را نجات می داد. چونکه فاشیست به کسی گفته می شود "غیر از ارزش های قوم خود، به ارزش قوم دیگر احترام ندارد. یعنی قوم پرست رادیکال."
غنی صاحب یک عده جزیره های قدرت جنوبی و مشرقی را زیر فشار داشت. پس چه می شد؟ وحدت بین جزیره های قدرت بین نورصاحب و جنوب کشور بخصوص قدرتدار مشهور جنرال رازق برقرار می شد. این وحدت از یک طرف در نزد ذهن ملت غنی صاحب را از فاشیست بودن بیرون می کشید و به تفکر جدید سوق می داد و از جانب دیگر امکان تبلیغ سیاسی را از دست نورصاحب می گرفت. باریکی سیاست.
این بازی که ترتیب شد به خوبی در نمایش گذاشته شد و با اجازت ندادن در هواپیما نورصاحب، خبر در هر استقامت رسانده شد.
از ابتکارهای عقل غنی صاحب.
آقای نور پی در پی خطا نمود امروز در مقابل حقوق برخاسته است تا با اشرف غنی دست پنجه نرم کند ولاکن جز باخت، بازی برد را انجام داده نمی تواند و با خود یک عده از جزیره های قدرت جنوبی را در آرشیو قرار می دهد تا نوبت بر صلاح الدین ربانی صاحب برسد.
حقوق گفتم، همان گونه که معاون اول رئیس جمهور امریکا و سفیر امریکا یادآور شدند، خوش ما بیاید و یا نیاید در دست ریاست جمهوری حقوق وجود دارد و عطامحمدنورصاحب ما زود یا دیر سر تسلیم میدهد با اینقدر خامی های سیاسی اش!
سوال این است ما تورکها به روی کدام خامی سیاست نورصاحب از او حمایت کنیم؟
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
بازی سیاسی ام چه نتیجه داد؟ چه بود این بازی و هدفم چیست؟
بین تورکها چند گروه وجود دارد؟ این گروها چرا در تلاش گرفتن رهبری حزب جنبش هستند؟
چرا پیشنهاد من در ارتباط "دو رئیسی حزب" گروهها را در تلاش سوق داد؟
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
سیاست بین تورکها در بن بست بود، خواستم تحریکات داده، در حرکت بیاورم. تجربه که از چهار دهه سیاست افغانستان و سیاست تورکها دارم، برای روح جدید دادن در سیاست تورکها، با او تجربه پلان و پرگرام و استراتژی حساب شده را ترتیب داده، به دعوت حاجی صاحب باتورخان "البته قبل از دعوت صحبت تلفنی داشتیم" در آنقره رفتم و با توزیعات از داشته ها، پیشنهاد رادیکال دادم تا کنگره حزب جنبش دایر شده، رهبری حزب دو رئیسی شود و من بخش پرگرام های سیاست حزب را تنظیم داده، با مشورت حاجی صاحب، مشترک در اجرا قرار بدهیم.
علنآ می گویم "من یک بازی سیاسی را در راه انداختم تا در گوشه کنار، گروپها که برای تصرف اداره حزب جنبش، پلانها می سازند لاعلاج شده روی صحنه ظاهر شوند. تا؛ هدف، پرگرام و استراتژی شان روی آب برآید."
همه دوستان شاهد اند "در بین جامعه ما تورکها، بی شمار تبلیغات وجود دارد. او تبلیغات از نابسامانی حزب گرفته تا سایر دردهای جامعه می باشد. فقط یک کس را گناهکار می کشند او کس جنرال صاحب دوستم می باشد."
سوال است؛ در نابسامانی ها، آیا تنها جنرال صاحب دوستم مقصر است یا حقیقت رنگ دیگر دارد؟
زمانی که استراتژی پرگرام سیاست خود را ترتیب دادم؛ رادیکال پیشنهاد دو رئیسی را در رهبری حزب در نظر گرفتم.
و به شرط های امروز جامعه ما تورکها، پیشنهادی را که دادم "به صورت مطلق آلترناتیو خود را ندارد."
در حقیقت خواستم گروهها را از چله کشیده در میدان بریزم تا هر چه در دامن دارند در حضور مردم ما در میدان بریزند.
نتیجه این بازی:
گروهها را در حرکت آورد تا هرچه زودتر اداره حزب را از خود کنند. چونکه همه گروه به صورت کل هیچ نقشی بین مردم ندارند. زیرا؛ هیچ یک گروه، لیدریکه به مردم ما لیدری کرده بتواند با او وصف، لیدر ندارد. بدین خاطر از نام حزب جنبش، در حقیقت در اعتبار جنرال صاحب دوستم محتاج هستند.
در جامعه یک تعداد روشنفکرها مقصری را بدوش جنرال صاحب انداخته تبلیغ دارند "گویا آنها در رهبری حزب بیایند، همه روشنفکران در عقب شان می استند"
وای وای...
اگر چنین باشد چرا در تلاش گرفتن اداره حزب جنبش هستند؟ چرا حزب جدید ساخته با پرگرام یکه جامعه را رهبری کرده بتوانند در میدان ظاهر نمی شوند؟
"برای جوان مجرد، طلاق دادن زن، کار ساده است."
در تصویر چهره جذاب محترم فیض الله ذکی صاحب را می بینید. وی از جمع کادرهای ما تورکها می باشد وزیر کابینه!
سوال این است؛ آیا ذکی صاحب "ما تورکها را یک یک مال تصور دارد؟"
احمدخان ایشچی و اکبربای در تلویزیونها با اسم چند تن، نام محترم فیض الله ذکی را گفته بودند. از نام ذکی صاحب ادعا خطرناک را علیه جنرال صاحب یادآور شده بودند. سوال این است آیا همه ادعا دروغ بود؟
آیا با آمدن ذکی صاحب نزد جنرال صاحب دروغ نمایان نشد؟
یا که راست بود هوای رهبری در سر ذکی صاحب زد، با جسارت دادن عده، گذشته گذشت گفته نزد جنرال صاحب خوش زبانی نمود تا رهبری را نصیب خود کند؟
یا ایشچی صاحب و اکبربای، نام ذکی صاحب را تنها سوء استفاده نموده، علیه جنرال صاحب از دروغ تبلیغ کرده بودند؟
آمدن ذکی صاحب، چه منطق دارد؟
حال ایشچی صاحب و اکبربای به ذکی صاحب چه عکسالعمل نشان خواهند داد؟
در اینجا سوال این است؛ در او روزها چرا ذکی صاحب بی صدا بود حتی رد او دروغها را در کدام تلویزیون برآمده گفته نتوانست اگر که دروغ بود؟
چرا نام خود را بدست ایشچی صاحب و اکبر بای داد تا در زبان هرکس گپ های عجیب غریب به نامش بریزند که ریخته شد؟
امروز با کدام روی نزد جنرال صاحب تشریف آورده، عکس یادگاری گرفته، با افتخار پوز می دهد ذکی صاحب محترم ما؟
اطلاع ست؛ یک گروپ در تلاش هستند تا در رهبری حزب "ذکی صاحب" را بیاورند، بر این خاطر گذشته را گذشت گفته خاطر نرم کردن دل جنرال صاحب در آنقره آمد می گویند.
سوال این است آیا حزب را با چنین فرهنگ و اخلاق رهبری می کند؟
خنده کنم؟ یا گریه از این حال احوال؟
از جانب دیگر در یک گروپ دیگر در اروپا با رهبری پیربزرگ صاحب یک هیجان و تلاش دیگر جریان دارد. این گروپ در رهبری حزب و تورکها، یک سیما رنگ روغن شده را در جامعه ما تورکها تقدیم کردند خبر دارید؟ وای به حال ما تورکها...
این گروه حقوق حزب را از خود می داند با این امتیاز، با همکاری ارگ، چند جانبه فعالیت را خاطر مهندسی جامعه ما تورکها در راه انداخته اند. مبارک باشد برای ما تورکها...
ارگ چه قصورات دارد در شرط هایکه، برای بازی سیاسی در دست او، امکان را از بین ما بدهند؟
بازی ها
1: شاکرکارگرصاحب را انتخاب کردند تا رنگ روغن داده، ذهنیت جامعه را به نفع او آماده سازند تا رهبری حزب را با کارگر صاحب در دست بگیرند تا در جامعه ما تورکها مثل چهاردهه مهندسی کنند.
2: در بین جامعه تبلیغ دارند گویا یگانه گناهکار جنرال صاحب دوستم است، زمانیکه رهبری حزب را بگیرند هر طرف گلستان می شود.
چونکه این گروه خویشتن شان را "یگانه روشنفکران تورک افغانستان معرفی دارند. هوشیار، ذکی، سیاست دان وغیره و غیره.... به کسی دیگر حتی کوچکترین حق قایل نیستند."
از این گروه با شمول پیر بزرگ صاحب سوال دارم می پرسم:
ای بزرگوارهای محترم!
رهبری حزب و جامعه از هرنگاه در دست شما بود. این حقیقت را هیچ کدام تان انکار کرده نمی توانید و همین اکنون نیز اداره رسمی حزب دست شماست. بفرماید حداقل یک تان جسارت پیدا کنید مردانه بین مردم ظاهر شده جواب بدهید، در طول چهار دهه چه پرگرام؟ چه پلان؟ چه استراتژی برای سعادت مردم تورک داشتید؟ امروز چه در دست دارید؟
می پرسم از نام همان پروردگار بزرگ جواب بگوید سبب همه نابسامانی، شما بزرگوارها نیستید؟
اگر نباشید حداقل ظاهر شده مردانه رد کرده می توانید؟ کدام تان؟ پیربزرگ؟ یا مریدها؟"
شما؛ ما تورکها را چه فکر کردید؟ یک یک مال؟
یا که پیر بزرگ تصمیم دارند در اخیر عمر، آهسته آهسته همه کردهها را در رخ جامعه زده، در نام مشهورشان اینبار لقب خائن ملی بودن را بزنند بی خبر از کردار شان نا آگاهانه؟
کارگرصاحب بلکه بااستعداد کارمند دولتی باشد و اما در رهبری حزب، کدام صفت را دارد آیا بین مردم برآمده او جوهراش را خودش پیشکش کرده می تواند؟
در سالن های دعوت همدیگر تصمیم گرفتن، یا در کرسی های دولتی نشستن، سیاستمدار می سازد؟ لیدر می سازد؟
اگر می ساخت هزاران تحصیل کرده که در مقام های دولتی بودند چرا عوض جنرال دوستم هر کدام آنها، لیدر و رهبر نشدند؟
اگر کارگرصاحب دعوای رهبری را دارد بفرماید جسورانه ظاهر شود و با فکرهای خود، از پرگرام های بزرگ اش جهت خدمت به مردم صحبت کند. اگر او لیاقت را داشته باشد چرا ما رد کنیم؟
اگر تنها در کرسی بودن شوق رهبری را آورده باشد، خوب درک کند "در هر جغرافیه تورکها، بی شمار استعدادها وجود دارد تا هر وظیفه را با موفقیت عمل کنند. اینکه به یک عده از برکت حزب جنبش کرسی ها رسید، به معنی شایسته بودن آنها نیست. فقط یک شانس است."
چند کرسی که حق مردم ماست داده می شود و بعضی ها صرف وظیفه انجام میدهند فقط وظیفه!
3: اعضا این گروه از یک طرف تبلیغ را علیه جنرال صاحب به دست گرفتند و از جانب دیگر، با مهندسی ارگ، در جامعه رفتار دارند تا جامعه را از منطق سیاسی فرم پارچه بسازند و از سوی دیگر با چهره های پرنفس مردمی، تلاش می کنند تا جنرال صاحب را زیر فشار بیاورند تا ادارۀ حزب را به این گروه تسلیم کند.
آیا ممکن است؟
از همه این گروهها که در تلاش گرفتن رهبری حزب هستند سوال می کنم؛ اگر جنرال صاحب دوستم رهبری حزب را به یک از شما بدهد، اعتبار، عزت، غرور حاجی باتور چه می شود یک بار تفکر کردید؟
چونکه در او صورت منطقی به وجود می آید "حاجی باتور حزب را رهبری کرده نتوانست جنرال دوستم مجبور شد رهبری حزب را به یک گروه داد، دیگر چه منطق دارد؟"
آیا کدام پدر به فرزند چنین ظلم را می کند؟
این گروهها منطق تفکر را دارند؟
اگر که تلاش شان با رهبری حاجی باتور کارکردن باشد، چرا در اطراف حاجی باتور جمع شده، کنگره حزب را دایر نموده، همکار و مشورت دهنده نمی شوند تا ما استقبال کنیم؟
همکار نمی شوند چونکه این مردمان در درد گرفتن اعتبار جنرال صاحب هستند تا با او اعتبار از یک طرف کرسی ها را بگیرند، از جانب دیگر همه نابسامانی ها را به دوش جنرال صاحب اندازند. چونکه این ها خویشتن شان را هوشیار تصور دارند.
وای بر این هوشیارها...
اگر بعد از دایر شدن کنگره، رهبری حزب تنها بدست حاجی باتور باشد، اینبار همه این گروهها تبلیغ جدید را علیه جنرال صاحب دوستم، خاطر بدنامی جنرال صاحب سازمان می دهند "جنرال حزب را فامیلی ساخته گفته."
پس راه بیرون رفت از بحران چیست؟
براین خاطر بازی سیاسی را خاطر این گروهها در میدان انداختم تا همه شان را در گودال اندازد تا دست پنجه نرم کرده در میدان ظاهر شوند.
این بازی سیاسی من، منطقی دارد "یک دیوانه یک سنگ را در چاه انداخت باشد، ده هوشیار کشیده نتوانند."
اگر شرطها میسر شد با حریت خودم در رهبری حزب بیایم و از دو رئیس یکی آن من شوم این کارها را می کنم.
1: کوشش می کنم حزب از هر نگاه مردمی شود تا دروازه حزب به روی استعدادها باز گردد.
2: تلاش می کنم سیاست حزب از کنارها نجات یابد در مرکز آورده شود تا مختلف عقیدهها از بین حزب مجادله سیاسی را انجام داده بتوانند.
3: مجادله می کنم داوطلب های با استعداد که شایسته گی شان را در جامعه اثبات کرده باشند در شورا مرکزی آورده شوند.
4: اقتصاد به درجه اول، به همین گونه در مختلف استقامت، تلاش می کنم پلان های علمی ترتیب شود و استراتژیها تنظیم شده، با دایر شدن کنفرانسها، بازی سیاسی حزب با او دستآوردها مقابل حکومت در راه انداخت شود تا مجادله سیاسی با پروژهها و پلانها، خاطر منفعت مردم ما و ترقی افغانستان شکل گیرد.
5: تلاش می کنم از سیاست شعاری، حزب نجات یابد و به عمل پرگرامها، در مسیر پراتیک سوق داده شود.
6: تلاش می کنم جنرال صاحب دوستم قهرمان ملی در ذهن جامعه گردد و در تاریخ، شهرت قهرمانی اش رسانده شود تا برای نسل های آینده، یک الگو جسارت و ابتکار باشد.
7: تلاش می کنم، جنجال جنرال صاحب و ایشچی صاحب، بین مردم ما با در نظر داشت آبروی دو طرف حل گردد. چونکه بین القومی یک مسئله است اگر بین قوم حل و فصل نشود دشمنی بین اولادهای هر دو خانواده دوام پیدا می کند بلکه خون بریزد.
و کوشش می کنم فرهنگی به وجود آید اعتبار هر شخصیت ما، به قدم اول بین مردم ما احترام گردد و به قدم دوم این اعتبار در سطح افغانستان رسانده شود. چونکه اگر ما به خود احترام کنیم دیگران احترام می کنند، با این منطق تلاش می کنم تا جنرال صاحب بین مردم باشد "یک زعیم مردمی" و تلاش می کنم تا قناعت بدهم از این بعد، درد سرهای سیاسی را، همان استعدادها که در راه ارمانهای شهیدان ما می روند، بدوش داشته باشند.
8: تلاش می کنم برای رشد تولیدات قالین، سیمنارها ترتیب گردد تا استراتژی برای ترقی این صنعت، روی کار آید.
9: مجادله می کنم در پهلوی مسلک قالین، چند مسلک جدیدیکه؛ شمال و شمالشرق را مناطق صنعتی بسازد، در جامعه ذهنیت او پیشکش گردد.
10: تلاش می کنم استعدادهای قوی را از دوره مکتب، حزب در زیر نظر بگیرد و همکاری نماید و در حزب جذب کند.
11: تلاش می کنم احزاب برادر که در کشورهای همسایه فعال اند، فرهنگ دادوستد فکری را به وجود بیاورم.
دوستان محترم برای همه پلان، اگر حاجی صاحب باتور همنظر باشد و جامعه نیز پشتبان باشد رفتم در حزب از دو رئیس یک آن شدن، منطقی می گردد و موفق می شوم، در غیر آن، آمدنم در حزب چه معنی دارد؟
اوکتای اصلان راه سوم
سیاست را چگونه باید ادراک کرد؟
توانایی نظامی، ثروت بزرگ، در سیاست وسیله است سیاستمدار موفق شود؟ یا ذکا و تجربه؟
در دست اردوغان کدام امکان بود ترامپ را در دنیا رذیل رسوا ساخت؟
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
حمله های سیاسی ترامپ و اردوغان
حمله یکم: "ترامپ پایتخت اسرائیل را شهر بیت المقدس اعلان کرد."
حمله دوم: "در مقابل تصمیم ترامپ؛ با رهبری اردوغان، دنیای اسلام، پایتخت فلسطین را شهر بیت المقدس قبول کرد."
با دعوت اردوغان رهبران دنیای اسلام در استانبول گردهم آمدند و مشترک علیه تصمیم ترامپ "پایتخت فلسطین را" بیت المقدس گفتند و در دنیا اعلان کردند.
بعد از آن؛ ترکیه در سازمان ملل مراجعت کرد و با همکاری یمن در شورا امنیت ملل متحد با 14 رای علیه ایالات متحده "ایالات متحده را تنها گذاشته" به نفع خواست ترکیه نتیجه را گرفت.
بعدآ در جلسه عمومی سازمان ملل متحد این قضیه را برد و در نتیحه؛ "رأی مجمع عمومی سازمان ملل علیه تصمیم ترامپ درباره اورشلیم؛ بیت المقدس، با قبولی 128 کشور و با 35 کشور رای ممتنع، ایالات متحده را رسوا و رذیل ساخت.
تنها 9 کشور با ایالات متحده بود بین 9 کشور کدام کشور معتبر وجود نداشت."
تاکتیک های دو لیدر چه بود؟
1: مثل یکه ایالات متحده عقل اش را از دست داده باشد، ترامپ؛ دنیا را خاطر قبولی تصمیمش تهدید کرد و این تهدید از سر قطع کمک های اقتصادی صورت گرفت تا کشورهای محتاج به ایالات متحده، از تصمیم ترامپ حمایت کنند.
نوت: "ترامپ مانند رهبران جنگی افغانستان سیاست را در استفاده زور می داند نه در ذکا!
اگر مانند غنی یک گرگ سیاست پیدا شود همه شان سردرگم می شوند. ترامپ را اردوغان چنین روسا کرد."
2: برعکس سیاست ترامپ در دست اردوغان "قدرت نرم" وجود داشت استفاده کرد.
چیست او قدرت؟
1: ترکیه در کمک های بشردوستانه از محاسبه "مقدار" در دنیا جایگاه، گاه دوم و گاه سوم را دارد و اما از محاسبه درآمد ملی، مقام اول را دارد. میلیاردها دلار کمک بشردوستانه بدون یکه عقیده یا نژاد در نظر گرفته شود، در هر گوشه دنیا هر ملت یکه ضرورت داشته باشد رسانده می شود و این وظیفه را با استادی انجام میدهند.
2: اردوغان یگانه لیدر در دنیاست "با صدای بلند دردهایکه بسیاری لیدران گفته نمی توانند ترجمان است." مثلآ ساختار ملل متحد را از هر نگاه زیر انتقاد دارد. بخصوص سیستم 5 عضو دایمی را!
3: آثار تاریخی از قبیل مساجد قدیمی، کلیسه ها، معبد یهودها و غیره را در جغرافیه بزرگ دنیا از مغولستان گرفته تا بخش بزرگ اروپا که از میراث عثمانی ها، یا دیگر اجداد تورکها باقی ست تا قلب افریقا برای ترمیم سفربری را آغاز کرده است. نزدیک بر 5000 اثر بازسازی "ترمیم" شده است. در هفته گذشت؛ بزرگترین کلیسا جماعت بلغارها با اشتراک اردوغان و صدراعظم بلغارستان و تعداد از روحانیون بازگشایی شد. 15 ملیون لیره در ترمیم آن مصرف کردند.
رفتار اردوغان که در رفتارش "ارزش انسان را در مرکز سیاست قرار داده است نه عقیده مشخص دینی یا سیاسی را" وی را از ترامپها در دنیا بزرگ ساخته است.
4: دقت و توجه زیاد را در قطعه افریقا انداخته است. با منطق "برد برد" عمل دارد. برای باز سازی افریقا با هر کشور جداگانه فعالیت دارد و بر عکس کشورهای غربی، در او کشورها تجارت را، از سر آموزش دادن تجربه ترکیه پیش می برد.
5: در سیاست اقتصادی بی نهایت موفق است. در آینده؛ سیاست اقتصادی اردوغان را نوشته می کنم.
همه فعالیتها سبب شده اردوغان در هر کشور افریقایی یا کشورهای بالکان اروپا یا در آسیامیانه یا در کشورهای شرق میانه سفر کند خود جوش هزاران انسان او کشورها برای پذیرایی در جادهها می ریزند.
این فعالیتها؛ اردوغان را به مراتب بزرگتر از ترامپها ساخته است و در تصمیم ترامپ برای پایتخت شدن بیت المقدس به اسرائیل، از اقدام اردوغان علیه ترامپ با شمول لیدرهای دنیا، بی شمار سازمانها حمایت کردند.
این تجربه نشان داد: امکانات نظامی با ثروت بزرگ، اگر ذکا سیاست و تجربه وجود نداشته باشد، کدام نتیجه مطلوب نمی داده است.
حال که دو کشور از سر بیت المقدس، دست باز به این مسئله دارند و فصل جدید را آغاز کردند آیا امکان آمدن صلح در فلسطین ممکن می شود؟
تجربه دیگر که حاصل شد، در او روزها ایالات متحده و ترکیه از سر اعلان تصمیم ترامپ سخت در نبرد برد باخت در دور میز مذاکره بودند. از دیگر طرف یک دعوای سیاسی در ظاهر حقوقی در ایالات متحده علیه ترکیه ادامه داشت و اما از جانب دیگر برای حل پرابلم ویزهها در مذاکره بودند و در توافق رسیدند.
یعنی در سیاست؛ در یک جبهه یا در دو جبهه در نبرد بوده می توانند ولاکن در جبهه های دیگر مشترک فعالیت نموده، دوستی کرده می توانند.
چونکه در سیاست نه سپید وجود دارد نه سیاه وجود دارد. یعنی نه دوست دایمی وجود دارد و نه دشمن دایمی وجود دارد. مهم منافع می باشد سیاست را شکل میدهد.
اوکتای اصلان راه سوم
مقاله های روزهای آینده:
1: چرا ایران تکان خورد؟ اقتصاد ایران در 10 سال گذشته به کدام وضعیت بود؟ تاریخچه نیم عصر ایران با اسناد.
2: چرا آب چاۀ زمزم بهترین آب دنیاست؟ چرا این چاه خشک نمی شود؟ دایم پر آب و آب یکه اگر در یک ظرف نگهداری شود سالها خصوصیات خود را واژگون نمی سازد، در حالیکه مکه سرزمین خشک است. اگر حتی با فاصله یک متر از نقطه یکه چاه وجود دارد چاه جدید کنده شود چرا آب زمزم را نمی دهد؟ سر این چاه در چیست؟ از دوستان تقاضا دارم معجزه این چاه را از خود و از دوستان شان سوال کنند و بعد تفکر کنند تا در سوال های شان، جواب پیدا شود و بعد منتظر مقاله من باشند که یک نوشته جالب را در خدمت قرار میدهم.
3: عطامحمدنور از ولایت بلخ گرفته می شود. نزد غنی کدام زمان؟ سیاست غنی در این ارتباط چگونه است؟ چرا شرایطی را غنی میسر ساخت تا بعضی پشتونهای قوی جنوبی، با رهبران شمال در وحدت بیایند؟ با این تاکتیک از نگاه سیاست، چه در دست غنی افتید؟ مقاله به زودی.
4: اقتصاد چیست؟ صحبتم در ارتباط اقتصاد به زودی در خدمت می شود و بعد از او صحبت، مهم ترین سوال دنیا "آدم چگونه تکوین شد؟ از منطق قرآن صحبت تقدیم می گردد." در صحبتها؛ گپ های تازه وجود دارد در تفکر سوق میدهند.
قسمت اول!
خاطرات یک روز، از سپهسالار و فرزند وی.
نوت: نوشته در اخلاق بی طرفی بوده، آنچه چشم دیدم است تذکر می دهم.
ککککککککککککککککککککککککککک
در مطبوعات سوسیال و در بحث های گروپ های اینترنیتی و در نشست صحبتهایکه، ارتباط با دوستان دارم بی شمار دوستان در آرزوی بیرون شدن از بن بست فعلی هستند تا حزب جنبش با یک اسلوب جدید، راه مجادله و مبارزه را بدست گیرد.
بدون شک این حزب را و جنرال صاحب عبدالرشید دوستم را مردم ما از خود می دانند. بنآ امید که به این حزب دارند، به همان اندازه از اوضاع اطراف این حزب مایوس هستند.
این حقیقت سبب شد:
"در تاریخ این حزب، کسی هستم اولین بار، بیرون از اعضا رسمی حزب، برای خدمت به حزب و مردم پیشنهاد کردم تا کنگره حزب دایر شود و تصامیم جدی گرفته شود و در رهبری حزب، عوض یک رئیس دو رئیس انتخاب شود و من یکی از دو رئیس شوم.
به چه شکل اقدام کردم؟
تقریبآ یک ماه پیش برای حاجی صاحب باتور خان، سرپرست حزب جنبش، پیام روان کردم تا با من در استانبول و یا آنقره برای ملاقات بنیشیند. زمانیکه شنیدم در ترکیه تشریف آور شده، نمبر تلفن اش را پیدا کردم زنگ زدم و خود را معرفی نموده گفتم: "خاطر آینده حزب جنبش و آینده مردم می خواهم دو به دو ملاقات کنم و مشخص پیشنهادها دارم تقدیم کنم."
با ایشان که اولین بار تماس گرفته بودم و با بار اول صحبت داشتم، رفتار نهایت خوش با فرهنگ را دیدم و وعده ملاقات را شنیدم "در استانبول می آید و با من ملاقات می کند." از صحبت سه روز گذشته بود در آنقره دعوت شدم.
تعداد هموطنان که؛ از مناطق مختلف ولایات فاریاب و سرپل بودند، تماس گرفتند و گفتند همسفر هستند تا جنرال صاحب را دیدن کنند.
همه این دوستان که با من بی نهایت صمیمی بودند من اولین بار ایشان را می دیدم و لاکن همی شان از فیسبوک و صحبت هایکه در گروپها داشتم، من را می شناختند و "استاد" گفته صمیمی احترام می کردند.
از بین دوستان کسی بود از اسم بصیر نظری، چندین دفعه تلفنی تماس داشتیم و در ارگانیزه این سفر دستور حاجی صاحب باتورخان را اجرا می کرد در نزد شرکت ترانسپورتی از نزدیک دیدم و با همه اعضا گروپ که از استانبول در آنقره می رفتیم در انجا اولین بار معرفی شدم "استاد گفته خود را معرفی می کردند."
در آنقره که رسیدیم دو عراده موتر در خدمت ما آمد، ما را در یک هتل برد. در هتل طعام صبح را صرف نموده، منتظر حاجی صاحب شدیم. این بار دو باره اتومبیلها "موترها" ما را در یک هتل دیگر برد که در او هتل، حاجی صاحب با چند همشهری دیگر منتظر ما بودند و با معرفی با حاجی صاحب، در میز بزرگ نشستیم که خاطر ملاقات و طعام چاشت تنظیم شده بود و صحبت را شروع کردیم.
صحبت خود به خودی در سر سرنوشت حزب جنبش و سرنوشت آینده مردم آمد و در همان فضا که همه دوستان حاضر بودند بیشترین صحبت و بحث سیاسی را با حاجی صاحب انجام دادم و از این که در تصمیم صحبتم بر علاوه بیان کردن پیشنهادها، می خواستم حاجی صاحب را خوبتر بشناسم و وزن کنم، به بسیار برهنه صحبت را شروع کردم "مثلیکه حاجی صاحب باتورخان فرزند جنرال عبدالرشید دوستم نباشد، یک سیاستمدار با تجربه و سابقه دار باشد و در مقابل هر توفان خود را کشیده بتواند."
از یک طرف کنگره حزب را دایر می کنیم می گفتم و از جانب دیگر ضرورت این عمل را بیان می کردم و از سوی دیگر استراتیژی های که چگونه سیاست حزب را تنظیم کنیم با مثالها توضیح ها می دادم.
صحبتم را گاه جدی تر می ساختم تا ببینم چگونه برخورد می کند و گه مستقیم خود حاجی صاحب را هدف می گرفتم تا عکس العمل اش را در سیما اش دیدن کنم.
با این تاکتیکها سخن را به جای رساندم بدون مقدمه چینی گفتم "همه پلانها را در شرایطی اجرا می کنیم ریاست حزب جنبش را عوض یک رئیس، دو رئیس می سازیم." زمانیکه چنین یک تصمیم رادیکال را گفتم به رویش دیدن کردم تا عکس العمل اش را ببینم، هنوز گپ در دهن من بود گفت: "مانند حزب دموکراتیک خلق های ترکیه" گفتم بلی مانند این حزب و حزب سبز المان.
این لحظه صحبت ما بیشتر صمیمی شد و در همه تاکتیک فشار روحی من، حاجی صاحب باتورخان بسیار زیاد خون سرد بود بدون که خود را ببازد با آرامی رفتار کرد و تا اخیر سخنان من را شنید.
من که هر لحظه را با منطق سیاست با پلان رفتار می کردم تا از یک طرف وزن وی را ببینم و از جانب دیگر دقت داشتم تا ببینم به مانند فرزند نازدانه یک جنرال مقتدر رفتار می کند؟ یا وزن جنرال صاحب دوستم را در نظر گرفته، بمانند یک سیاستمدار برخورد می کند؟ تا بدانم با وی، در مجادله سیاسی رفیق راه شده می توانیم یا من و او، دو انسان دو دنیا هستیم؟
بسیار ساکن بود و بدون ریا یک صمیمیت را نشان می داد. او صمیمیت و ساکنی از یک طرف من را هیجان داد تا خوش بین شوم با وی در کارهای بزرگ سیاست دست بزنم و از جانب دیگر در هیجان افتیدم تا بدانم سبب و دلیل این اخلاق و خون سردی از کجا می آید از تربیت فرهنگ ترکیه؟ یا از تربیت جنرال صاحب دوستم؟ جواب این سوال را در بخش ملاقات با جنرال با اسناد یک حکایه میدهم.
ادامه در قسمت دوم
در قسمت دوم
1: دلیل دو رئیس شدن حزب جنبش و مختصر معلومات در طرز جدید فعالیت های حزب.
2: نقش من در حزب چگونه خواهد شد؟ و چرا او رل را بازی می کنم؟
3: برخورد حاجی باتور بعد از ملاقات و سبب این اقدام من.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
قسمت دوم!
راز بزرگ چیست که من را در حیرات انداخت؟
خاطرات یک روز، از سپهسالار و فرزند وی.
نوت: نوشته در اخلاق بی طرفی بوده، آنچه چشم دیدم است تذکر می دهم.
ککککککککککککککککککککککککککک
برای حاجی باتور گفتم کنگرۀ حزب را دایر می کنیم. در تقاضا من از مشکلات تکنیکی سخن زد. مشکلات تکنیکی را که می گفت رشتۀ سخن به نقطۀ رسید مجبور شد یک راز را برایم افشا کند. او راز او لحظه بالایم کدام تاثیر نکرد بعد که به دیدن دادمنش صاحب در مسافرخانه شفاخانه "GATA" می رفتم، تفکر من را او راز گرفت و رشته های اعصابم را تکان داد. چونکه یک طرف وفا بود، بزرگ اندیشی بود و احترام به دوستی و احترام به قوم بود و لاکن جانب دیگر عکس این اخلاق بود. او هم، از کسی بود باور نمی کردم در چنین خیانت دست می زد.
تعجب کردم چنین یک سند مهم را چرا جنرال صاحب دوستم علیه .... استفاده نمی کند؟ در حالیکه از سر او .....در ذهن بسیاری ها جنرال دوستم ملامت است و حتی توهین می گردد.
او راز فکر من را چپ راست کرده است و در نزدم تفکر می کنم یا در دیگر حوادث همثال این سر، رازها موجود باشد جنرال از بزرگی خود بی صدا شده باشد؟
باورکنید در شگفتی هستم.
به حاجی باتور گفتم
1: در شورا مرکزی حزب، چهره های قوی را می آوریم و از سر او چهرهها و از فعالیت او چهرهها در شورا، برای مردم امید تازه می دهیم.
2: در هر استقامت کسی های را به شورای مرکزی دعوت می کنیم، هر یک، در بخش خود صاحب تجربه و نام باشد.
سیستیمی را می آوریم هرعضو شورا مرکزی در بخش خود، از اربابان او بخش، معلومات جمع آوری نماید. با او معلومات سیمنارها دایر می سازیم و برای خدمت به مردم، استراتیژی ساخته، پلان خود را با حکومت در میان می گذاریم و از حکومت تقاضا خدمت می کنیم.
زمانیکه چنین گفتم یک مثال دادم گفتم به طور مثال در قسمت تولید و صادرات قالین نام یک دوست را گرفته گفتم محترم .....هم دوست من است و هم دوست جنرال صاحب است در شورا مرکزی حزب دعوت می کنیم و بخش قالین را برای وی می سپاریم تا با اربابان قالین که در تولید، فروش، صادرات، واردات مواد خام و مشکلات یکه سبب شده قالین افغانستان کم تولید است معلومات دارند، یک گزارش جمع آوری کند و با اساس او گذارش، سیمنار علمی قالین را دایر می کنیم تا برای بیشتر تولید و برای بیشتر حجم صادرات قالین یک استراتیژی داشته باشیم و یک هدف "بطور مثال صادرات قالین در پنج سال به یک میلیاردلار برسد" داشته باشیم. با او استراتیژی با حکومت مجادله می کنیم یا در این بخش خدمت کند یا نفرت مردم را بگیرد.
چونکه ما باید سیاست را در قاعده های سیاست بازی کنیم.
گفتم؛ اگر در تولید و صادرات قالین موفقیت داشته باشیم، می توانیم قوم ترکمن را در اطراف او.... در حزب جمع کنیم و میتوانیم وی را یک شخصیت بزرگ مردمی بسازیم. اگر چنین خدمت کنیم آیا او.... و قوم ترکمن از حزب فاصله می گیرند؟
بر همین مثال در بخش های زیاد، فعالیت های سنجیده شده را انجام می دهیم تا مردم از آینده امیدوار شوند و از جانب دیگر ارگ هر زمان در امکانات دست داشتۀ ما که با مردم یک جا حرکت می کنیم، دقت داشته باشد.
نوت: آرزو دارم از یک طرف شخصیت های پاک و با استعداد در حزب دعوت شوند و از جانب دیگر چهره های قوی مردمی که بین جامعه خویشتن را به اثبات می رسانند، برای پیشبرد وظیفه در حزب، خودشان حق خود دانسته مراجعه کنند. باید که حزب را از هر نگاه یک حزب مردمی بسازیم. اگر چنین فرهنگ را آورده بتوانیم عوض تملق گرها، انسان های با احساس در جامعه پیشقدم می گردند.
نباید حزب شخصی را به یک مقام کاندید کند. این روش بکلی خطا و غلط است. می پرسم تا امروز جز ضرر به جنرال صاحب و به حزب و به جامعه، چه منفعت داد؟
پس کدام شیوه را حزب باید انتخاب کند؟
جنرال صاحب را مردم دوست دارد و حزب و جنرال صاحب از مردم است نقطه.
باید که عوض حزب، مردم نماینده های شان را به حزب و برای کاندیدهای حزب معرفی کنند.
اگر چنین شود چه منفعت دارد؟
دوستان عزیز!
اگر یک شخص را جنرال صاحب یا حزب انتخاب نموده، به یک مقام برسانند، به آسانی فروخته می شود. چونکه او تنها مامور می شود نه سیاستمدار. ظاهرآ از چهره سیاستمدار است در اصل تنها مامور می باشد اگر کسی مقام بالاتر را پیشنهاد کند، با او می رود. چونکه اخلاق سیاستمداری ندارد. سیاستمدار کسی است خود را در مقابل ملت پر مسئولیت بداند؛ زیرا سیاست خاطر محبوبیت پیداکردن بین انسانها، یک بازی ذهنی است. این نقطه را باید ملت نیز در نظر بگیرد و کسانیکه از نام مردم در کرسی ها می رسند، باید یک پای شان بین مردم باشد تا مشکلات مردم را ادراک کند. این ویژه گی سیاست در آینده سبب خواهد شد مردم سیاستمدار خود را از روی خدمت شان احترام کنند نه از نام کرسی او محترم ها.
می پرسم تا امروز کدام از محترم ها که در کرسی ها رسیدند بین مردم تشریف برده مشکلات مردم را جویا شدند؟ فقط یکی از او محترم ها را نام بگیرید. اگر در حزب پای من رسید او محترمها بمانند سابق راحت نخواهند شد. زیرا ذهن مردم را در این خصوص روشن می کنم.
بنآ عوض تعیین، دعوت شود و خود با پشتوانی مردم مراجعه کند بهتر است.
می گویم مردم انتخاب کنند و مردم به حزب پیشنهاد دهند و باید حزب نماینده های مردم را در حزب و دیگر استقامتها کاندید کند. در او صورت از اینکه نماینده های مردم می شوند، اگر که خیانت کنند بین مردم رسوا می گردند. از اینکه مردم با جنرال صاحب و حزب می باشند، جنرال صاحب و حزب توسط مردم آنها را رهبری کرده می توانند.
پس باید هدف حزب تنها مردم باشد نه بت پرست های چرب زبان!
ادامه دادم به حاجی صاجب گفتم:
3: حزب را باید بمانند یک خیمه بسازیم که در زیر او خیمه از هر عقیده سیاسی، مردم ما به راحتی آمده سیاست بازی کرده بتوانند. خلقی یا پرچمی یا گروه کار یا دیگر عقیدهها، هر کی باشد حس کند که این حزب یک حزب ایدئولوژی نیست. صاف و ساده یک حزب مردم است و در مرکز سیاست قرار دارد و برای منفعت ملی مبارزه و مجادله می کند و در نزد حزب، مقدس تنها و تنها منفعت ملی می باشد نه از یک شخص و یا از یک گروه.
نوت: در سیاست، سیاستمدار ماهر کسی است حتی دشمن را به خواست منفعت اش طوری رهبری کند هرگز از بازی او خبر نشود. اگر این لیاقت در شان ما باشد در سیاست مظفر می شویم نه بمانند تملق گرهای بیکاره که جز شعار چیزی را نمی دانند.
4: بازی های سیاسی رقیبها را تحلیل و بررسی نموده، از سر بازی های شان ما بازی خود را می سازیم و بازی می کنیم. ارگ را عوض شعارهای تند توهین آمیز، با بازی خودش زیر فشار می گیریم و بازی های سیاسی ارگ را بالای خود ارگ استعمال می کنیم.
5: کسی را آزرده ساخته از حزب دور نمی سازیم لاکن فرهنگ جدید ایجاد می کنیم تا عوض دور شدن، در شرط های جدید حزب هدفته شوند. گفتم مهم رفتار ما و شماست باید در جامعه الگو باشیم.
6: شورای آق سقال ها را تنظیم می سازیم و از شخصیت های نامی تشکیل می سازیم تا در کارهای بزرگ، از تجربه شان، نظر بگیریم و با همکاری این شورا، در داخل کشور و در بیرون مملکت در نفع مردم و حزب، لابی گری ها را به وجود می آوریم.
بر همین گونه از شورا قومی یادآور شدم وغیره وغیره..... و گفتم: حزب از مردم است. جنرال دوستم از مردم است. اگر که از مردم باشد، در هر استقامت روح مردم را در حزب باید حس کنیم نه چند چاپولس را.
با این مطالب گفتم رهبری حزب را دو ریسی می سازیم و در این پیشنهاد، منطق خود را بیان کردم.
چرا چنین پشنهاد دادم؟
جنرال صاحب سه آلترناتیو راه دارد تا حزب را رهبری کند.
1: در رهبری حزب مستقیم خودش بیاید. فکر نکنم چنین کار را کند.
2: حزب را به فرد دیگر که از فامیل خودش نباشد تسلیم بدهد. این شیوه نتیجه نداد چونکه فرهنگ سیاست در مردم ما ضعیف است. هرکس که امکان پیدا کرد خود را به جای جنرال صاحب دوستم دیدن می کند در حالیکه نمی داند جنرال دوستم با روزهای تلخ و خوشی بعد از چهل سال جنرال دوستم شد او هم با ذکای مخصوص خودش.
3: ریاست حزب را به حاجی صاحب باتور بدهد. اگر چنین کار را کند بهترین سلاح بدست رقیبها میدهد تا برای بدنامی جنرال صاحب تبلیغ کنند و بگویند"جنرال دوستم حزب را فامیلی ساخت."
نوت: برای حاجی صاحب باتورخان گفتم اگر که؛ چه اندازه موفق و مظفر یک سیاستمدار هم باشید، اگر در رهبری حزب تنها نام شما باشد از اینکه شما فرزند جنرال صاحب دوستم هستید، از طرف رقیب های جنرال صاحب، هم شما نام بد می شوید و هم جنرال صاحب.
چونکه در او صورت می گویند "مانند یک شرکت شخصی، حزب را شخصی ساخت" از دیدگاه رقیبها و هرکس چنین نمایان می شود.
غیر از این سه راه، بهترین راه منطقی را برای بیرون شدن از این بحران، من پیشنهاد دادم تا رهبری حزب را دو ریسی بسازند.
این طرز چه منفعت به جنرال صاحب و به حاجی صاحب و برای حزب و برای مردم دارد؟
1: کسی علیه جنرال صاحب تبلیغ کرده نمی تواند که بگوید حزب را فامیلی ساخت.
2: حاجی صاحب بخش مردمداری حزب را پیش می برد و از اینکه در فعالیت های پراتیک روزانه مصروف می شود ارتباط با روشنفکران و در فعالیت های سیاسی حزب زمان اش نمی رسد.
3: من غیر از کنگرهها و سیمنارهای مهم و دیگر جلسات بزرگ در افغانستان نمی باشم. چونکه من بخش فکری حزب را پیش می برم و با روشنفکران در تماس بوده، بخش پلان ساختن را تنظیم می سازم و از اینکه کار پراتیک در دست حاجی صاحب می شود هر پلان من با مشورت حاجی صاحب و با انسیاتیف حاجی صاحب در افغانستان عملی می گردد. این شیوه برای بهتر کارکردن حزب، یک سیستم منظم است.
چرا در افغانستان نمی باشم؟
هنوز فرهنگ سیاست در افغانستان در پخته گی نرسیده است. اگر من هم در افغانستان باشم، حتمی بین من و حاجی صاحب بی اتفاقی را می اندازند. بدین خاطر عملکردهای پراتیکی کارها، بدوش حاجی صاحب می شود و من بخش فکری حزب را پیش می برم.
4: روشنفکران شکایت زیاد دارند. اگر چنین روش کار بدست گرفته شود روشنفکران هر شکایت را با من مشورت کرده می توانند و من پیشنهادهای روشنفکران را با حاجی صاحب در میان گذاشته، تز برای فعالیتها ساخته، برای حل مشکلات، تصمیم گرفته می توانیم. این روش، حزب را به یک حرکت بزرگ سیاسی تبدیل کرده می تواند.
اگر پیشنهادم قبول نگردد چه می شود؟
ما سیاست بازی داریم قبول شدن پیشنهادم چه اندازه که طبیعی باشد رد پیشنهادم بر همان اندازه طبیعی است. چونکه در سیاست منفعت اساس فعالیت است.
اگر بودن من در منفعت شان باشد قبول می کنند اگر کدام پلان دیگر داشته باشند رد می سازند.
در او صورت پلان 2 خود را عمل می کنم. یعنی بمانند امروز برای تغییر ذهنیت در جامعه، قلمم را استعمال می کنم و در بعضی استقامت، برای همکاری به حزب، نقش اپوزسیون قوی را بازی می کنم. چونکه در بازی سیاست هر زمان، بیشتر از یک پلان، پلانها وجود دارد.
اوکتای اصلان راه سوم
در بخش سوم و چهارم مقاله؛ ملاقات با جنرال صاحب دوستم را تذکر می دهم و رازهای مهم جنرال را برای اولین بار نوشته می کنم و جنرال را آنچه خود جنرال است معرفی می سازم.
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
قسمت سوم!
جنرال دوستم حقیقی کیست؟
رمزهای جنرال دوستم از قلم من.
خاطرات یک روز، از سپهسالار و فرزند وی.
نوت: نوشته در اخلاق بی طرفی بوده، آنچه چشم دیدم است تذکر می دهم.
ککککککککککککککککککککککککککک
بخش سوم مقاله را از همان نقطه آغاز می کنم زمانیکه همه گفتار پلان شدۀ من به اتمام رسید، برای چند لحظه حاضرین با حاجی صاحب باتورخان عکس های خاطره گرفتند. در ختم او صحنه نزدیک شدم تا خداحافظی نموده سوی استانبول حرکت کنم.
گفتم پیشنهاد و نظریات من را با جنرال صاحب مشورت کنید اگر لازم دیدید در خدمت هستم.
گفتم اجازه باشد استانبول می روم. حاجی صاحب با تبسم خوش، در گوشم آهسته گفت: شب یک بار دیگر دیدار می کنیم.
خوب گفتم برایش از محترم دادمنش صاحب یادآوری کردم، گفتم به عیادت دادمنش صاحب می روم. حاجی صاحب اتومبیل شان را هدایت دادند. به مسافرخانۀ شفاخانه "GATA" رفته، دادمنش صاحب را عیادت کردم و شب؛ در یک منزل، ترتیب های غذا شب را گرفته بودند، رفتیم.
با زحمت دادن بر میزبان در او خانه، با گروپ یکه از استانبول رفته بودیم و با محترم داکترصاحب نایل نویسنده ایرگنه قون، صحبت نموده منتظر حاجی صاحب شدم. ساعت شب، نزدیکی یک شب بود دو اتومبیل حاضر شد تا ما را در منزل جنرال صاحب ببرند. دانستم که ملاقات با جنرال صاحب ترتیب است.
به مقصد رفتن در منزل جنرال صاحب، از کشمکش شهر کمی دورتر، در منطقۀ رسیدیم با هوای تازه و خوش، یک کوشک بود از بیرون هوای خود را داشت.
همه از اتومبیلها پایان شده داخل حویلی کوشک شدیم که در بیرون حویلی و درون حویلی و در چهار طرف حویلی، سربازان ترکی با انضباط ایستاد بودند؛ مثلیکه هر کدامش از بین دهها سرباز، مخصوص برای جنرال صاحب انتخاب شده باشد هر کدام با قد بلند سربازان چهره دار بودند.
زمانیکه داخل حویلی کوشک شدیم، ساختمان کوشک و تنظیمات داخل حویلی و مهمانخانۀ کوشک که دیوارهایش از شیشه بود و دو مجسمه بزرگ از فیگور "شیر" در دروازه اوردی ساختمان مرکزی کوشک قرار داشت هوای کوشک را از دید سیاست طوری سناریو می کرد زمانیکه از دروازه عمومی کسی داخل حویلی می شد برای او یک پیام می داد.
این هوا و این پیام سناریو، من را در تفکر برد.
زیرا؛ در ترکیه بی شمار کوشکها وجود دارد لوکستر و بزرگتر و قیمتتر از کوشک جنرال صاحب اند. و لیکن هوای کوشک جنرال صاحب مخصوص بر خودش است که بدون شک در دیزاین اش، فکر خود جنرال صاحب نقش دارد.
یا اگر بگویم در او کوشک دوستان را ببرند بپرسند این کوشک از کدام رهبر افغانستان بوده می تواند؟ اگر چنین سوال شود محقق که بیشترین دوستان، نام جنرال صاحب را در زبان می آورند. چونکه او کوشک هوای جنرال صاحب را از دور به همه می رساند.
اگر دیزاین او کوشک دور از فکر جنرال صاحب می بود، ممکن نبود که او روح را به انسانها می داد. این مطلب را به خاطری در قلم آوردم، جنرال صاحب اگر که یک شخصیت نظامی هم باشد، روح ظریف هنر را دارد که؛ اگر تاریخ دنیای تورک را زیر بررسی بگیریم، هر حکمدار قوی جنگی تورکها، با روح ظریف پرستی، حتمی یا در شعر یا در کدام هنر علاقه داشته اند. ما که لیدرهای جنگجو را از زاویه کارهای نظامی شان می بینیم، در اصل اگر یک لیدر آفرینشگری فن هنر نداشته باشد ممکن نیست در جبهه در جنگ موفق شود. این منطق من بعد از اینکه جنرال صاحب، صحبت را شروع کرد در اسلوب گفتار او نیز نمایان بود و من را عمیق که در تفکر برده بود، در ساختار دست جنرال صاحب می دیدم؛ چونکه در علم دست شناسی تا اندازه معلومات دارم بعضی رازها را در این خصوص آشکار می سازد.
با راهنمایی حاجی صاحب، در سالن ملاقات رفتیم. حاجی صاحب با احترام دست من را گرفته از دروازه اوردی در اخیر سالن برد که در کنج سالن سه صندلی "چوکی یا کوچ" مخصوص که با دیگر صندلی ها تفاوت داشت، گفت جای رهبرصاحب است شما پهلوی رهبر صاحب بنشینید. ما که منتظر جنرال صاحب بودیم از بیرون، جنرال صاحب نمایان شد. از پلکان کوشک که پایان می شد مثلیکه دو شیر همراه یی کند یک هوا مخصوص اش را داشت؛ از این جهت که در دو طرف پلکان "زینه ها" کوشک، فیگور شیرها قرار داشت. در سر جنرال صاحب کلاه از پست پلنگ بود و در سر لباس از پوستین، کت پوش، یک هوای قوی بودن را داده بود، از بیرون داخل سالن شد.
نوت: تاکتیک سیاست، در ساختمان کوشک و در لباس جنرال صاحب نمایان بود از هنر و ذکای اوست.
هنگامی که داخل سالن شد همه به احترام جنرال صاحب برخاستند و با هیجان با نوبت دست جنرال صاحب را گرفته، خود را معرفی کردند. از اینکه من در بالا سالن بودم منتظر شدم تا هر کی با جنرال صاحب معرفی شود. نوبت اخیری که به من رسید دو قدم سوی جنرال صاحب رفتم. جنرال صاحب در وسط سالن رسیده بود با دیدن من تبسم خوش نموده به حاجی باتور گفت: "بو بو او او...ایمس می" گفت، دست جنرال صاحب را گرفته از اولین خاطره که، در امنیت دولتی "نو" آمده بود، از شبرغان به مزارشریف می رفتیم، بزرگان، من را به وی سپرده بودند تا در آمریت زون برساند. وقتی او خاطره را گفتم سر را تکان داده گفت: شناختم دوست قدیم هستی. زمانیکه صحبت شروع شد، بعضی ها که می گفت من فرزند فلان کس هستم جنرال دوستم از خاطرات یکه با پدر او داشت، یادآوری می کرد. بلکه بیست سال یا بیشتر گذشته بود بمانندیکه من را بعد از 25 سال شناخت مثلیکه دیروز گذشته باشد به یادش می آمد.
این سر جنرال را به خاطری یاد کردم در زمان فرقه 53 بعضی ها می گفتند جنرال نام هر سربازش را می داند و اگر یک سال هم ندیده باشد با نامش صدا می کند. تعجب آور یک ذکا است. از "سر"های جنرال دوستم که، ما و شما با زندگی محدود، حتی خاطره یک سال پیش را از یاد می بریم.
ذکای جنرال صاحب دوستم را بخصوص در هنگام صحبت درک کردم. هر جمله صحبت جنرال صاحب، در قلب هر یک حاضرین چنان تاثیر داشت، اگر یک استاد ادبیات طول عمر خود را با ادبیات گذرانده باشد، به گروه یکه از خلق صاف ساده باشد چنین صحبت کرده نمی تواند.
چونکه جنرال زبان مردم صاف ساده را بهتر از هرکس می داند. من را به حیرت انداخت.
در قسمت چهارم مقاله "این رمز بزرگ جنرال را نوشته می کنم که خود جنرال به این استعداد، با کنجکاوی من چه گفت؟ از زبان خود جنرال."
در قسمت چهارم یا پنجم مقاله از حزب جنبش چرا اکثریت روشنفکران ناراض هستند مقصر کیست جنرال؟ یا.....؟ با اسناد و دلیل نوشته می کنم. همچنین "کی ها" به تورکها و به حزب و به جنرال خیانت کردند چرا ملی شده نتوانستند با دلیل و منطق نوشته می کنم.
در قسمت پنجم یا اخیری مقاله "سیاست دنیا و غنی مغایر سیاست و اخلاق جنرال صاحب دوستم است و برای ضربه زدن به جنرال صاحب، مردم ما را قربان انتخاب کردند. راه بیرون رفت از چنین اوضاع را نوشته می کنم بلکه بسیاریها همنظر خواهند شد."
نوت: قناعت دادن هزار دانشمند آسانتر از قناعت دادن یک گروه انسان های صاف ساده است. چونکه دانشمند در شنیدن، منطق را در نظر می گیرد و لاکن انسان های صاف ساده، همان لحظه که ظاهر صحبت، خوش شان بیاید، قبول دارند.
مردم صاف ساده که عوام می گویم اندک رنج هستند. چونکه دل پاک دارند بمانند قشرهای مختلف در هربخش، منطق جداگانه ندارند. بنآ در عقل مردم صاف ساده، هرکس هر زمان حاکم شده نمی تواند. این راز را کمتر کس دقت دارد.
اوکتای اصلان راه سوم
قسمت چهارم!
جنرال دوستم خود را چگونه معرفی کرد؟ و با کدام میتود اولاد را تربیت کرده است؟
سیاست این سپهسالار به کدام منطق استوار است؟
در ارتباط سیاست اشرف غنی و مخالف هایش چه گفت؟
خاطرات یک روز، از سپهسالار و فرزند وی.
رمزهای جنرال دوستم از قلم من.
نوت: نوشته در اخلاق بی طرفی بوده، آنچه چشم دیدم است تذکر می دهم.
ککککککککککککککککککککککککککک
قسمت چهارم مقاله را از همان نقطه آغاز می کنم هنگامی که جنرال با همه ما احوال پرسی نمود، در صندلی نشست "کرسی" و ما مختصر از فعالیت های مان معلومات داده گوش بر سخنانش شدیم. جنرال صاحب صحبت را از معرفی خود شروع کرد. شاید بسیاریها تعجب کند چه معرفی و چگونه معرفی؟
جنرال گفت:
"بعد از سالها در قریه رفتم. همان خانۀ که تولد شده بودم، دیدم ویرانه شده، جز نیم دیوار، چیزی وجود ندارد. از چشمانم اشک ریخت، قهرم آمد، حال ویرانه شده او خانه را از نفرهایم پرسان کردم. در او هنگام چرب زبانی کردند گفتند امر کنید "کانکیریتی" از سر می سازیم. برای شان گفتم: "همان خانۀ که تولد شدم همان خانه را چرا حفاظت نکردید؟ امر کردم بمانند همان خانه قدیمی، نه از کانکیریت، از گل بسازند و لوازم یکه در دهقانی و کارگری استفاده می کردم همان لوازم را برایم پیدا کنند و در جایش بگذارند."
وقتی چنین گفت: نام هر یک او لوازم دهقانی و کارگری اش را یک یک در زبان آورد. اسم های بود اولین بار می شنیدم. چونکه من مانند جنرال، دهقان بچه یا کارگر بچه نبودم، او بود، گذشته اش را فراموش نکرده بود.
"او اسمها: ایتیک، اماچ، تِرک، بویین تِرغ، چَپر، ماله، پایتابه، پارغ، اوراغ، قیراغ، ارغمچی، گاورانه چکمن، کتمن."
اسم ها را که به زبان آورد، گفت: "اصل اصیلیت من، او خانه است. او اصلیت من بود به امروز رسیدم. شما در هر گوشه دنیا هم بروید، همان خانۀ که، تولد شدید، از یاد نبرید. و او اصلیت تان را همیشه حفاظت کنید."
من در چرت رفتم فوری سوال یکه، در ارتباط اخلاق اولاد او در ذهنم بود، جواب پیدا کردم.
قبل از دیدن اخلاق حاجی باتور، سال های پیش در شبرغان، خانمم برای خانم های استادان تورکی یک دعوت داده بود و در او دعوت، یکی از دختران جنرال صاحب نیز دعوت بود. رفتار و اخلاق و طرز لباس ساده دختر جنرال صاحب، همه زنان را به خود مفتون ساخته بود.
او لحظه جنرال صاحب خود را از سر او خانه که معرفی می کرد، مطمئن شدم ارزش او خانه و او روزگار قدیمش را، بار بار به اولادها گفته، اولادها را با او حقیقت تربیت نموده است.
حال اینکه بسیار کسها را دیدم برای چند روز رئیس یا وزیر شدند و خویشتن را روشنفکر و دانشمند معرفی نمودند و لاکن فرزندان شان هیچگاه از رئیس و وزیر زاده گی پایان نشدند.
جنرال صاحب صحبت را ادامه داد گفت:"من هر ذره خاک افغانستان را دوست دارم. به من جنوب یا شمال تفاوت ندارد. لاکن او جایکه تولد شدم آنجا را بیشتر دوست دارم." در حقیقت از سر خودش برای ما راهنمایی می کرد. در حقیقت "جنرال دوستم" حقیقی را معرفی می کرد.
گفت: "کسی گفته نمی تواند جنرال دوستم دروازه خانه کدام پشتون را زده باشد." وقتی چنین گفت دو همکار خانه اش را، یک جوان پشتون و یک جوان ترکمن بود به ما نشان داد گفت: "ببینید او پشتون است او هم ترکمن."
دوست داشتن افغانستان و معرفی همکار پشتون و ترکمن منزلش، منطقی داشت برای ما، به مسیر جهان دید ما، از سر جهان دیدش، یک راهنمایی می کرد و او جنرال دوستم یکه چند تملق گر در جامعه پیشکش می سازند و از جهالت شان، انواع عنوان چون "رهبرکبیر...پادشا...رهبر ملیونی.....وغیره" را استعمال می کنند زمین تا آسمان تفاوت داشت.
صحبت که دوام داشت من در تفکر رفتم زیرا؛ جنرال، همان عبدالرشید دوستم سابقه بود. مقام، پول، قدرت، شهرت ذره تغییر نداده بود.
صحبت جنرال همان صحبت زمان قدیمش بود. ساده به زبان مردم و لاکن بی نهایت تاثیر دار.
در او شب اکثریت از بین مردم بودند که از استانبول صرف خاطر دیدن جنرال صاحب آمده بودند.
نه مانند من که به هر حرکت و هر کلمه سخن جنرال، دقت داشته، حساب گیری کنند.
از بین مردم بودند. یک نقطه را باید عرض کنم، همه ما جز مردم هستیم و اما قشرها که به صنفها خود را وابسته می دانند، از بین مردم جدا شده یا خویشتن را روشنفکر می دانند یا در کدام عنوان دیگر وابسته می سازند.
اصل مردم همان گروه هستند "صاف ساده با دل پاک."
قناعت دادن هزاردانشمند، آسانتر از یک گروه مردم صاف ساده می باشد.
دانشمند با منطق دوراندیشی برخورد دارد. لیکن انسان صاف ساده همان لحظه که در خوشش آمد یا نیامد قبول و یا رد دارد.
جنرال زبان مردم را می داند و با او زبان گپ زدن را می داند و او زبان است که جنرال را بین قلب او مردم، جا داده است.
صحبت که دوام داشت طرز صحبت با جمله بندی ها و از زبان او مردم، ذکای جنرال را نشان می داد. من که صدها مقاله و کتابها نوشتم و دایم کوشش کردم نه مطابق بر ذوق دل خودم، باید مطابق بر ذوق مطالعه کننده باشد، تا خودشان را در نوشته پیدا کنند و من در عقب پرده باشم، اگر او شب ده دقیقه صحبت می کردم او صحبت جنرال را انجام داده نمی توانستم.
خواستم بدانم آیا جنرال از این ذکا خبر دارد یا نی؟
با یک نزاکت بین صحبت داخل شده از خاطرات سال های پیش، از یک دعوت یادآور شدم که تعداد از قدرتدارهای پرچمی او زمان، در او دعوت بودند. نام گرفته گفتم: در او دعوت سر یک مسئله سیاسی صحبت می کردند، در اخیر که نوبت به شما رسید شما ساده دهقانی چند جمله سخن گفتید، همه شان خاموش شده سکوت کردند، او خاطره را در نوشته هایم کار می گیریم ساده باشد ولاکن تاثیردار.
جنرال صاحب که به رویم دیدن داشت گفت: "من از بین قلب مردم گپ می زنم. در گپ های من ریا و ساخته کاری وجود ندارد. من که در نزد داکترنجیب می رفتم، داکترنجیب به گپ هایم گوش داده، سکوت می کرد."
و گفت: "رقیب های من از صمیمیت من می ترسند، از صداقت من می ترسند، از راست بودن من می ترسند، چونکه من از قلب مردم که گپ می زنم، غیر از صداقت، دیگر چیز را یاد ندارم."
خواستم بدانم اشرف غنی را چگونه می داند؟
بین صحبت با یک نزاکت داخل شده گفتم: وضعیت خراب شمال، بازی غنی نیست؟
جنرال صاحب به رویم دیده لحظۀ مکث کرد گفت: "اوییرگه کیله من بچه ام" در سر او نقطه می آیم فرزندم.
در ارتباط ذکای سیاست دانی غنی گفت: "شما بین تونل، از دور یک روشنی را می بینید، من همه روشنی و تاریکی را میبینم." وقتی چنین گفت از اندرزهای برادران لغمانی هنر یک لغمانی را یاد کرد که شیطان را فریب داده بود.
یعنی ذکای سیاست غنی را با زبان ساده، شیطانتر از شیطان معرفی کرد.
نام هر یک رقیب خود را با احترام می گرفت. عقل من را در او روزهای برد از یک طرف گلب الدین حکمتیار با دهها توهین ملیشه گفته جنرال صاحب را توهین می کرد، از جانب دیگر احمدشاه مسعود، و لیکن جنرال صاحب هیچگاه نام آنها را بدون احترام در زبان نمی گرفت. نوبت به عالم ساعی که رسید، گفت: "ساعی در گروپ یکه پنج صد محصل بودند، برای تحصیل در ترکیه روان کرده بودم بین آنها در ترکیه تحصیل کرده است. در شمال در بین مردم صدایم که برآید، ساعی ها دوباره جنبشی می شوند."
این گپش از منطق سیاست پیامی داشت: مثلیکه ساعی ها مانند بچه های شوخ، کمی شوخی کرده باشند و دوباره اصلاح شوند. یعنی؛ جنرال پیام می داد چه اندازه به پایین و بلند صدای تان را بکشید، من می دانم که چگونه شما را رهبری کنم.
اگر جنرال دوستم را از شناخت خود معرفی کنم به این عقیده هستم:
"جنرال مانند دیگران نیرنگ را یاد ندارد. پلان سازی علیه رقیبها را یاد ندارد. از شروع فعالیت ها، با اخلاق جوانمردی و صداقت عمل کرد و از دروغ و نیرنگ یکه دیگران در مقابلش انجام میدهند سخت نفرت دارد.
و گاه زمان زود قهر می شود که او قهرش، بلای جانش است و کمی از زبان تملق دیگران، خوشش می آید."
جنرال سیاست خود را با صداقت یکه به مردمش دارد تنظیم می سازد و زبان مردمش را بهتر از هرکس می داند و این ذکای جنرال می تواند از یک طرف مردمش را هر زمان در اطرافش جمع کند و از جانب دیگر به دیدگاه جهان بینی خودش، منطقه اش را خودش رهبری کند. نقطۀ است که دنیا با شمول ترکیه قبول ندارند و در ارگ، هر کسی که باشد قبول نمی کند.
اوکتای اصلان راه سوم
در قسمت پنجم و اخیری مقاله:
1: چرا با شمول ترکیه؛ دنیا و ارگ سیاست جنرال صاحب را قبول ندارند؟ جواب با استدلال و منطق.
2: قباله حزب جنبش در دست کیست؟ دست جنرال صاحب یا پرچمی ها؟ در کشمکش دو طرف، حال احوال امروز حزب و آیندۀ حزب.
3: راه بیرون رفت از بحران ژرف اوضاع امروز، کدام راه ست؟ من چه تصمیم دارم و چه بدست دارم؟ با دلیل راه جدید.
4: آیا جنرال صاحب دوستم، با همه کارهای مثبت و خطاهایش، ارزان فروخته شود؟ یا قهرمان ملی قبول نموده، در تاریخ برای نسل های فردا، یک الگو بسازیم؟ فکرهای من برای آینده جنرال صاحب.
5: راه جدید برای جنرال صاحب و حزب جنبش و مردم ما، چی ها میدهد؟
6: قسمت پنجم مقاله ذهنیت جامعه را به یک استقامت جدید سوق می دهد؛ زیرا برای اولین بار گپ های تازه از گذشتۀ حزب جنبش و فعالیت های یک گروه پرچمی در عقب حزب جنبش......
این فسمت مهم است.
قسمت پنجم؛ قسمت مهم مقاله!
چرا با شمول ترکیه، دنیا و ارگ، سیاست جنرال صاحب دوستم را قبول ندارند؟
قباله حزب جنبش در دست کیست؟ دست جنرال صاحب؟ یا دست یک گروه پرچمی؟ در کشمکش دو طرف، حال احوال امروز حزب و آیندۀ حزب را می دانید؟
کدام توطئه را یک گروه پرچمی از سر حزب جنبش، بالای جنرال صاحب و مردم ما، در راه انداخته است؟
سیاست با اشرف غنی در یک فصل جدید داخل شد، از این بعد چه می شود؟
پیام من به گروه پرچمی و جانب جنرال صاحب دوستم و برای تورکها چیست؟
ککککککککککککککککککککککککککک
اجازه دهید قسمت اخیر مقاله را طوری بنویسم در جامعه یک ذهنیت جدید را سبب شود. چونکه در این مقاله، گپ های مهم وجود دارد.
شرط های سیاست در افغانستان، با آمدن اشرف غنی، فصل جدید را به خود گرفت. برای بار اول در تاریخ افغانستان، عوض پوپولیسم، استراتیژی ملی با درنظر داشت منافع منطقه و جهان روی دست گرفته شد. البته نقش لیدری غنی سازنده است.
رشد اقتصادی امسال بین " 2/5و 3/5" می گردد. اگر در سال آینده بین "3/5 و 5" برسد که ممکن است، سرمایۀ دنیا از غنی حمایت می کند. این خصوص برای غنی اعتبار داخلی می بخشد و لازم نمی گردد با لیدران قومی، معامله سیاسی کند.
او سیستم یکه خاطر رای قومها، به لیدران قومی محتاج بودند از این بعد از بین می رود.
پروژه جهانی ابریشم "راه لاجورد" حمایت جهانی دارد. بدین خاطر هر نو موانع در مسیر این پروژه را، برطرف می سازند.
پرگرام های بزرگ اقتصادی در منطقه "افغانستان در قلب آن قرار دارد" سبب است سیاست لیدرهای قومی را رد کنند.
پاک و پوستکنده می گویم "از این بعد لیدران قومی که در اطراف شان قوم را جمع نموده، بین دولت دولت داشته باشند، از بین می روند و بر این اساس، جزیره های خیزش مردمی مسلح را، اجازت نمی دهند. چونکه مخالفین دولت را رهبری و اداره کرده می توانند."
این حقیقت را باید که جنرال صاحب، خون سردانه مطالعه کند و خواست مردم ما را دقیق بررسی کند و از این بعد باید نقش "زعیمی" را بازی کند و در بین مردم ما به مثابه "قهرمان ملی" باشد و از سر سیاست نی، در عقب سیاست، نقش بازی کند و برای راه خود، بر نسل جدید، راه سیاست را باز کند تا راه جنرال دوستم را نسل جدید پیش ببرد و خود با تجربه و حمایت مردمی، از او نسل حمایت نموده، همکاری کند تا قهرمانی جنرال صاحب را از امروز در تاریخ، نسل جدید سیاست درج کند و از همه اعتبار و عزت جنرال صاحب، دفاع نموده، مایه افتخار خود قبول کند. دیگر راه وجود ندارد.
پرونده ایشچی صاحب بهانه است. با شمول ترکیه، دنیا، سیاست جنرال صاحب دوستم را از این بعد آرزو نمی کنند و تا دور ساختن از سیاست، بالای مردم ما، انواع مهندسی می کنند تا بین مردم و جنرال صاحب، فاصله ها ایجاد کنند. با شمول ترکیه.
اگر این تاکتیک دنیا را جنرال صاحب مطالعه کرده نتواند، سخت اشتباه می کند. از این خاطر که؛ پلان دنیا طوریست، برای دور ساختن مردم از نزد جنرال صاحب، بالای مردم فشار می آورند تا اعتبار جنرال صاحب از بین برود. همین اکنون این پلان و سیاست ادامه دارد.
هدف شان:
مردم که به سختی های بزرگ روبرو می شود، جنرال صاحب از یک طرف نقش مردمی اش را از دست می دهد، از جانب دیگر برای "مار آستینها" شرط ها را میسر می کنند تا همه نابسمانی های گذشته حزب را، در دوش جنرال صاحب اندازند.
همین اکنون این تبلیغ ادامه دارد.
بنآ باید مطابق بر شرط های جدید سیاست، یک استراتیژی جدید روی دست گرفته شود و اینبار نقش چهره های جدید در سیاست، رل بازی کند.
پرونده ایشچی صاحب لکه سیاه در روی ما تورکهاست. چونکه در این پرونده، طرف سوم تورکها قرار دارند. از این خاطر که بدنامی این پرونده، برای ما تورکها، اذیت روحی و تاریخی دارد. بدین خاطر این پرونده بین مردم ما، با در نظرداشت آبروی دو طرف، با اخلاق ملی ما، حل و فصل گردد.
در این پرونده از دو جانب، معصوم یک طرف نیست. قهر جنرال صاحب را، محترم ایشچی صاحب به او طغیان آورده بود که این تراژدی رخ داد. باید این نقطه را هرکس درک کند.
مار آستین، کی ها اند؟
باید عرض کنم؛ یک گروه پرچمی از زمان ببرک کارمل در سیاست های جنرال صاحب نقش پشت پرده را بازی کردند. از اینکه منفعت شان از سر جنرال صاحب بود، حمایت نموده، از یک طرف با انواع جنگ افزارها، امکانات جنگی جنرال صاحب را بیشتر ساختند، از جانب دیگر برای وحدت دادن قوماندان های بزرگ جنگی "رسولها...غفارها... دیگر پهلوانها" در اطراف جنرال صاحب، فعالیت سیاسی کردند و این فعالیت بعد از پیروزی جنبش نیز ادامه داشت. همین اکنون نیز ادامه دارد. لاکن در سال های اخیر، منافع دو طرف در ضد همدیگر شده است.
هدف شان در او زمان:
با لیدری جنرال صاحب، یک اردو داشتن بود.
این گروه فکر حزب جنبش ملی و اسلامی را در میان انداختند و نخست برای تشکیل فرقه 53 و بعد برای تشکیل حزب جنبش، نقش مرکزی را بازی کردند.
امروز نیز قباله حزب جنبش در دست این گروه ست نه در دست جنرال صاحب.
تنها این گروه در چوکات حقوق افغانستان، کنگره حزب را دایر کرده می توانند نه جنرال صاحب.
سبب نابسامانی های امروز حزب جنبش، فقط این گروه می باشد نه جنرال صاحب.
گروه؛ در دوران اقتدار ببرک کارمل و دکترنجیب الله و بعد از پیروزی جنبش، هر نو امکان داشتند تا در محوطه جنرال صاحب، یک سیستم ملی برای مردم ما بسازند و لاکن نساختند.
چونکه هیچگاه از دیدگاه محدود پرچمی گری، آن هم "تنها در محوطه یک گروه خاص" بیرون نشدند. هنوز هم در همان منطق سیاست بازی دارند و می خواهند مردم ما را از همان زاویه رهبری کنند.
طرز فعالیت این گروه؛ در اروپا در سالن های دعوت نشسته برای سرنوشت مردم ما، پرگرام می سازند و شاخۀ که در افغانستان دارند، در سالن مهمان خانه ها، استراتیژی فعالیت شان را تنظیم می سازند نه بین مردم.
این گروه می خواهند با چنین فرهنگ، سالها بالای مردم ما، حاکمیت کنند. من قبول ندارم یا شما؟
نوت: من شاید از جمع چند کس محدود باشم بسیاری راز او زمان را می دانم. مهندسی کوتاه علیه دکترنجیب، مهندسی جنگ های مجاهدین در کابل، مهندسی پیروزی جنبش و عمر حاکیمیت جنبش، مهندسی پلان نزدیک ساختن جنرال دوستم و احمدشاه مسعود در شرط های موقت، مهندسی تبلیغ دروغ های قتل جنرال، توسط دکترنجیب الله، از جمع بی شمار پلانهای او گروه بود، تطبیق خورد.
خوشبختانه همه راز مهم را در این اواخر "از اثر رقابت کارمل پرستها و نجیب پرستها" خود پرچمی ها با آب تابش افشا ساختند و می سازند. اگر اسناد موجوده "تز" ساخته شود و در او تز حقیقتها بیان گردد. کسهای در تاریخ خائن ملی معرفی می شوند بین مردم از اعتبار خاص برخوردار هستند.
این گروه چه می خواهند؟
سیاست بر منطق منفعت بازی می شود. برای منفعت این گروه از این بعد "موجودیت جنرال صاحب منفعت ندارد."
خبریکه برای من از کابل رسید عرض کنم "چه حدود حقیقت دارد یا دروغ، نمی دانم" آنچه من شنیدم، از این گروه، یک عده از اروپا نزد جنرال صاحب در آنقره می روند و تلاش می کنند تا جنرال صاحب را قناعت دهند تا در نزد مردم "رهبری حزب جنبش را این گروه بدست داشته باشند."
اگر کوشش شان رد شود تصمیم دارند در زمان مناسب، کنگره حزب جنبش را دایر نموده، با حزب گروۀ کار، مشترک رهبری حزب جنبش را بدست بگیرند و جنرال صاحب دوستم را از سیاست دور کنند.
اگر شنیده گی هایم دروغ باشد یک اعلامه نشر کنند و صلاحیت قانونی حزب جنبش را به مردم بسپارند. چونکه با جنرال صاحب، حزب جنبش از مردم می باشد. نه از یک گروه خاص!
بین این گروه لیدریکه تودهها را رهبری کرده بتواند وجود ندارد. چونکه تجربه عقب سیاست را دارند نه تجربه لیدری تودهها را.
اگر با همکاری ارگ، دست جنرال صاحب را از حزب کوتاه کنند و حتی کنگره حزب را دایر کنند همه دوستان مطمئن باشند اداره حزب را دو باره بدست می گیریم. چونکه حزب از مردم است لاکن اینها در بین مردم ما هیچگونه نقش مردمی ندارند. حتی در بین روشنفکران علنی از نیت شان چیزی گفته نمی توانند. حتی بین مردم جسورانه خویشتن را معرفی ساخته نمی توانند. فقط کاریکه دارند در سالن های دعوت همدیگر نشسته پلان بسازند و مردم را همان مردم چهل سال قبل تصور دارند. چونکه عقل و ذهنیت خودشان هنوز هم همان دوره چهل سال قبل را بیان دارد.
من از بزرگوار محترم جناب سیداکرام پیگیرصاحب خواهش می کنم در دعوت من، در استانبول تشریف بیاورند و بزرگی نموده برای بیرون رفت از بحران، نظرهای من را بشنوند و به بعد به دیدار جنرال صاحب در آنقره تشریف ببرند و برای سیستم سازی برای آینده مردم ما، نقش عالی شان را بازی کنند.
چونکه ایشان پیر او گروه بوده، برای ما بزرگوار محترم هستند و جنرال صاحب برای شان احترام خاص دارند. چونکه هر کار خاطر مردم اهمیت دارد.
پیشنهادهایکه دارم:
1: خاطر آینده مردم ما، شرط های جدید سیاست افغانستان "عمیق" بررسی شود و تصمیم جدید گرفته شود و برای سیاست دنیا، یک پیام تازه که؛ سیاست جدید ما تورکها را مطابق بر خواست دنیا نشان دهد، داده شود و مسیر سیاست جدید باز شود.
2: در سیاست، نسل جدید تشویق شده، راه، برای شان باز گردد و حزب جنبش از هر نگاه مردمی شود.
3: پرونده ایشچی صاحب بین مردم ما با درنظرداشت آبروی دو طرف، خاطر عزت مردم ما، بگونه منطق ملی، حل و فصل گردد.
4: جنرال صاحب دوستم قهرمان ملی اعلان شده، رل زعیمی مردمی را بازی کند و در عقب سیاست بین مردم باشد.
5: حزب با دو رئیس رهبری شود، یک رئیس بین مردم فعال باشد و رئیس دیگر، با روشنفکران تماس داشته باشد و سیاست ارگ را از نزدیک تعقیب نموده، برای بازی های سیاسی، استراتیژیها ایجاد کند و هر پلان را با مشورت رئیسها و اعضا شورا مرکزی، حزب، در عمل پیاده کند.
6: فرهنگ مجادله را تغییر داده، بیشتر با پروژه های اقتصادی، یک مبارزه ملی تنظیم گردد و گرگان سیاست در حزب آورده شوند. "از پیاده، وزیر ساختن را یاد داشته باشند." مهم تر از همه "در پهلوی مسلک قالین بافی، دو یا سه مسلک دیگر رواج داده شود. مثلآ تکیستیل"
7: ضرورت های مردم از نزدیک بررسی شود و در بخش اقتصاد، فرهنگ، ادبیات و غیره، شناسای ها صورت گرفته، پرگرام های کاری روی دست گرفته شود و استراتیژیها تکوین گردد و بر حکومت مرکزی، پیشنهادها داده شود تا هر دایم، حکومت مرکزی را زیر فشار داشته باشیم تا در حقوق مردم ما، اهمیت داده شود.
8: وزیران، وکیلهای پارلمان، رئیسها و دیگر کرسی دارهای مردم ما "باید خدمتگار مردم ما اعلان شوند" چونکه از برکت مردم ما در کرسیها می رسند و باید تنها مردم ما شایسته ترین چهرهها را کاندید نمایند و بعد، حزب معرفی کند و باید پای هر یک محترمها، بین مردم باشد. نه اینکه در سر مردم ما، آقایان، محترم باشند.
پایان مقاله
اوکتای اصلان راه سوم
آیا ما تورکها بیدار هستیم؟
می گویم:
ـــ منفعت ملی تان را از زاویه وسیع بنگرید.
اوزبیک بودن در چوکات محدود جز ضرر کدام فایده ندارد.
تورک بودن در ذهنیت کوچک خلاف رفتار اجداد ماست.
اوزبیک بودن را و تورک بودن را از سر منافع ملی تان از زاویه بزرگ مطالعه کنید.
آیا مهم منفعت ملی نیست؟
بشنوید یک حقیقت را:
ــ غنی در ازبکستان رفته بود، کدام کار را انجام داد؟
1: بیست سند توافق چندین میلیون دلاری عمدتا در بخشهای تجاری و اقتصادی میان افغانستان و ازبکستان امضا شد.
این توافق ها دربرگیرنده بخشهای مختلف از جمله زراعت، صحت، مساعدتهای گمرکی و اقتصادی، ترانزیتی و تحصیلات عالی می باشد.
2: انتقال برق با ظرفیت ۵۰۰ کیلو-وات از ازبکستان به شمال افغانستان.
3: احداث خط آهن مزارشریف- هرات.
4: تامین امنیت مناطق مرزی به خصوص پل حیرتان.
غنی گفت: "کشورش تلاش دارد تا ازبکستان را شریک تجاری خود سازد."
شما برادران تورک من در عوض یکه مجادله تان را "برای عملی شدن " احداث خط آهن مزارشریف- هرات" کنید شب روز تان دشنام دادن است و حقارت کردن است. می پرسم چه فایده در منافع ملی ما تورکها، دشنامها و حقارتها دارد؟
اگر همین پروژه تطبیق خورد از بدخشان شروع در تخار، قندوز،سمنگان، مزارشریف، جوزجان، سرپل، فاریاب، بادغیس، هرات تمدن می آید چونکه راه آهن مسافت دراز را کوتاه و بین خلقها دوستی را آورده، سبب دادوستد کلتور می گردد.
شما عوض یکه در تلاش باشید تا شمال کشور از انرژی قوی مرفع باشد "انرژی صنعت می آورد و تمدن می آورد و ثروت می آورد" شب روز غنی را فاشیست می گوید به این حال تورکهایم خنده کنم یا گریه؟
غنی هرکس یکه است اگر همین آدم یک انسان نی "یک ابلیس هم باشد" وقتی که در جمهوریت های تورکی رفته برای مردم ما پروژه های بزرگ را عمل کند و مسیر تجارت را در او استقامت بیاورد آیا از او انسانها که گپ می زنند نه پروژه دارند و نه پلان دارند بهتر نیست؟
کمی انصاف... کمی انصاف...
من عاشق چشم زیبای غنی نیستم من طرفدار منطق هستم و فعالیت های اقتصادی غنی را از نزدیک تعقیب دارم.
من اگر روزی در رهبری همین مردم بیایم، کلتور مبارزه را از بنیاد تغییر میدهم تا فرهنگ مردم ما در دیدن مسائل، بکلی تغییر بخورد یعنی کلتور جدید زندگی را می آورم.
کاریکه می کنم غنی ها را از سر پروژه هایش زیر فشار می گیرم. چونکه در عقبم مردم را جمع نموده می گویم: "ای هر کی که هستی اگر برای منفعت مردم ما، پرگرام و پروژهها داری عمل کن که ما در عقب هر پروژه همکار با تو هستیم و با مشورت با مردم پروژه های جدید را به کابل پیشکش می کنم و هر پروژه را منطق عملی اش را بیان می کنم و می گویم در کرسی که رسیدی تورک هستی یا تاجیک، هزاره هستی یا پشتون ذره نزد ما تفاوت ندارد آنچه مهم است برای مردم ما، تو کاری را انجام داده می توانی یا نی؟ اگر استعداد نداشته باشی فرزند پدرم هم باشی رنگت در گور."
نوت: مقاله یک روز قبلم که نشر است بیشتر فکرهای من را در این ارتباط منعکس می سازد. من غنی پرست نیستم اگر در عوض غنی هرکس باشد وقتی یک کار نیک برای مردمم می کند در عقب او کار ایستاد می شوم.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
شمع یکه فردا ندارد!!!!!!!!!
چه اندازه نام بسیاری آکتورهای سیاسی امروز در چهاردهه بوده باشد، یک حقیقت در ذهن ما درس تاریخ میدهد که؛ در این چهار دهه "افغانستان از مختلف شرط های سیاسی و دورهها گذشت."
شرط های دوره تره کی، امین، کارمل، دکترنجیب، مجددی، ربانی، طالبان، کرزی بالاخره دوره جدید با شرط های سیاسی جدید با غنی امروز.
100 سال قبل غازی امان الله را با مختلف تهمتها نام بد ساخته بیرون راندند و در عوض؛ نخست یک گروه دزدان و بعد یک خاندان بی ابتکار را سر افغانستان بلا نمودند "نتیجه اش امروز افغانستان."
هر انسان ما افسوس می خورد چرا کار بدست اهل کار سپرده نشد گفته و اما اهل کار را چگونه شناخته می توانیم در صورت یکه "کلتور تحقیق" در ذهن ما ملت وجود نداشته باشد؟
امروز غنی در راس قدرت سیاسی افغانستان است. اگر یک فرد خارجی از من غنی را پرسان کند که چطور رئیس جمهور شد و چه کارها را انجام داد گفته، محقق که حقیقتها را بیان می کنم؛ زیرا در مقابل ملت وجدانند مسئولیت دارم و می گویم:
1: بیشترین عمر خود را در بیرون کشور سپری کرد و در کارهای مهم دنیا تجربه پیدا کرد و با او تجربه، در افغانستان آمد تا تاریخ بنویسد.
در داخل کشور فقیریترین کسی بود که حمایت مردمی داشت. چونکه ملت از نام رهبران قومی به قومها تقسیم بودند. از اینکه غنی بین قوم خود هم فرد شناخته شده نبود " فقط سیاست بازی کرد" با استفاده از محبوبیت بعضی رهبران قومی، در قدرت رسید.
2: زمانیکه در قدرت رسید، رئیس جمهور قبلی افغانستان؛ دو دوره ریاست جمهوری را عوض خدمت بر ملت، با سازش با رهبران قومی و جهادی و زورمندان رقم زده بود که در ظاهر زور دیگران را زور خود می دانست و لاکن سیاست وی، ضعیف تر از صلاحیت یک شهردار بود که به یک جمله بگویم "بیشتر به یک قریه دار مانند بود. چونکه اصل قدرت در دست گرگان هر منطقه بود. غنی میراث وی را بدوش کشید."
3: با او حالت فلاکت که در راس قدرت رسید، به کمترین زمان "همی رهبران قومی و جهادی و زورمندان را از خود ناراض ساخت." چونکه سیاست بازی کرد و با هیچ خود، در دورترین منطقه افغانستان با بازی سیاست، رئیس جمهور بودن خود را نشان داد.
این کار را که کرد بی شمار مخالفها پیدا کرد و برای راحت دادن خشم مخالفها "اتمر" را برای خود "کیسه بوکس" انتخاب کرد تا هرکس گناه را از اتمر بداند و چه اندازه که خشم دارد "نام اتمر را بوکس زنی کند."
4: زبان غنی پشتوست لاکن تاریخ این قوم ریشه ترکی دارد. این نقطه یک طرف باشد "تورکها و فارسها و دیگران در نام وی "فاشیست" را علاوه کردند اما جالب که است " بخش از پشتونها دست بدست داده در تلاش برکنار کردن هستند. اگر فاشیست باشد به نفع کی فاشیستی دارد؟ به حیرت هستم... با این حیرت می گویم همه تلاش مخالفها بمانند شمع یست که یک بار می سوزد فردا ندارد. چونکه غنی با پروژه های حیاتی در افغانستان "محبوبیت جهانی اش را بیشتر ساخته است. مثلا "بند سلما، کجکی، بخشاوات، کمال خان، راه لاجورد وغیره. بنآ شانس ادامه اقتدار تا چند سال دراز را به ضمانت گرفته است."
5: از دوره صدارت سردارداود خان در زمان شاه تا غنی، رهبران افغانستان رهبران "شعاری" بودند. "مثلیکه شعار شکم ملت را سیر کند" مشهورترین شعار رهبران "علیه پاکستان" بود. بی منطقی را در آن اوج رسانده بودند قبل از غنی "حدس" می زدم یک روز رهبران حتمی "جنجال های زنا شویی" شان را بدوش پاکستان می اندازد گفته.
رهبران که شب روز پاکستان را گناهکار می کشیدند "تخریبات از جانب پاکستان حقیقت بود. چونکه برای زنده ماندن رهبران افغانستان در سیاست لازم بود" اما همان رهبران عوض اقدام به کاری که دست پاکستان را در داخل افغانستان ضعیف بسازند، نفس افغانستان را در دست پاکستان داده بودند. اگر پاکستان راه واردات اموال تجارتی افغانستان را برای چند روز بسته می کرد "در کابل بی نفس می ماندند."
غنی چه کرد؟
غنی شعار نداد. لاکن چنان سیاستی را بازی کرد قویترین مشت سیاست را کوبید تا پاکستان درک کند "افغانستان آلترناتیوهای زیاد دارد. با این شرط ها پاکستان مجبور است در پای افغانستان بیاید."
این سیاست غنی، در داخل افغانستان بی منطقی را که "در هر خطا پاکستان را محکوم می کرد" از بین برد و امروز نه در مطبوعات سوسیال و نه در دیگر مطبوعات، پاکستان به فراموشی سپرده شده است حتی نامی از وی نیست. چونکه بدون هیاهو "تحول ذهن را در جامعه سازمان داد."
از یک طرف در داخل افغانستان چنین سیاست بازی کرد و از جانب دیگر از پشت پرده با پاکستان کار کرد تا پاکستان منطقه قبایلی را "درج قانون اساسی" بسازد و شورشیان را مشت کوبنده بزند که نتیجه این سیاست، بی نهایت موفق آمیز شده است و لاکن خشم بعضی پشتونها را برافراشته است.
امروز طلبان پارچه پارچه شده بعضی طالبان مانند طالبان فاریاب گروه های هستند برای ضعیف ساختن نقش بعصی رهبران قومی فقط در دست غنی مواد استعمال می باشند. امروز ملت در فاریاب از همه گروهها نفرت پیدا کردند آنچه غنی می خواهد.
برهمین گونه سیاستها را با استادی بازی دارد که با این سیاستها "مسیر انکشاف افغانستان را در طول تاریخ افغانستان اولین بار غنی در مسیر حقیقی آن سوق داد." البته نتایج آن با گذشت سالها خوبتر ظاهر می گردد چونکه رشد اقتصادی افغانستان که امسال به2 عشاریه 6 می رسد باید نخست بر 5ها رقم بخورد و بعد با تکمیل زیربنا، رقم های بالاتر از 10 در 100 رشد را داشته باشد تا افغانستان از مشکلات بیرون برود. اگر این تمنی با غنی عملی نشود با هیچ لیدر یا رهبر ممکن نیست. زیرا؛ دیگران حتی منطق همین رقم ها را نمی دانند اگر قبول ندارید آزمایش کنید.
امروز همه رهبران ناراض هستند چونکه غنی مانند یک بلا در سرشان آمد و لاکن این رهبران باید درک کنند "با غنی جامعه بدون سرصدا در حال تغییر است." چونکه با غنی یک دوره سیاست جدید در حال شکل گرفتن است و در این دوره که این دوره یک شرایط "گذری از یک شرایط به شرایط دیگر است" هر لیدر که این دوره را درست مطالعه کرده نتواند و سازش کرده نتواند به نابودی سیاسی محکوم است.
او رویا دیروز که با رئیس جمهور هر منطقه سلطان داشته باشد ممکن نیست.
بر بنیاد حقیقت های شرایط سیاسی دوره جدید می گویم "اگر حزب جنبش در امید زنده ماندن باشد لطفآ این دوره را درستتر مطالعه کند و با کسایکه سیاست می دانند مشورت کند."
من عمر سیاسی اکثریت رهبران را و احزاب را با شمول "عطامحمد نور و جنبش" دو سال پیش بین هستم. اگر پیش بین شده نتوانند این حقیقت محقق که عمل می شود.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
اعتراف ببرک کارمل در روزنامه پرودا!
ببرک کارمل در نیمه دوم دهه هشتاد که در حومه ی مسکو تحت نظر مامورین استخبارات شوروی زندگی می کرد، به گونه ی غیر مستقیم از دخالت کی.جی.بی در کودتای ثور سخن میگوید. او به خبرنگار روزنامه پرودا ارگان نشراتی حزب کمونیست شوروی در دسمبر سال 1989 "بعد از برکناری از قدرت سیاسی افغانستان" می گوید: "حالا من بعضی چیزها را برای شما حکایت می کنم. پلان انقلاب وجود نداشت. کمیته مرکزی برنامه سقوط داوود را به تصویب نرسانده بود. تمام اعضای کمیته مرکزی بازداشت شده بودند. امین 18ساعت بعدتر زندانی شد و به ما پیوست. جالب این است که او در این مدت کجا بوده است؟ امین خون می خواست. و بسیاری از خلقی ها با وی هم نظر بودند. نه تنها آنها "یک نیروی نهایت بزرگ دیگرهم بود که حزب را به سوی کودتا رهنمون شد،" دقیقاًهمان نیروی که زمانی افغان ها رابه سوی سقوط شاه سوق داد. دریغا اگرمن نام آن را بگیرم، هم شماو هم من سرهایمان را از دست خواهیم داد.
اعتراف تاریخی ببرک کامل دو حقیقت را آشکار می سازد.
یکم: "رهبران حزب د، خ "مستقل" عمل نداشتند."
دوم: "کارمل از بودن چنین یک نیرو بیگانه خبر بود چرا در لباس وطنپرستی غلام این نیرو شد و سبب ویرانی افغانستان شد؟"
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
چه می شود تورک های ما "خاطر آینده اولادشان، چشمان شان را باز کنند و چه بودن پروژه های حیاتی را، در شمال و شمالشرق کشور درک کنند و برای رهبری خود شان، از بیسوادها فصله گرفته، رهبری سالم را انتخاب کنند؟ چه می شود اگر تغییر بخورند؟"
دوستان عزیز سلام!
خیال 160 ساله ی تورک های عثمانی، خاطر نقش داشتن بهتر تورکها در سیاست اقتصادی دنیا، روبه عمل شدن است.
راه ابریشم تاریخی اینبار با کاروان های قطار آهن فعال می گردد.
بخش بزرگ این پروژه، یک ماه قبل در پراتیک تکمیل گردید و اولین قطار از آذربایجان در ترکیه رسید که در ادامه اش، از پکن و کشورهای آسیامیانه با شمول افغانستان و در آینده از توکیو و جنوب آسیا به ترکیه رسیده از ترکیه تا لندن و از ترکیه تا دورترین کشور افریقایی می رسد.
در بنیاد این پروژه، کشورهای زیاد شامل می گردد که؛ برای عملی شدن منطق وی "افغانستان در کنفرانس ریکا" که خاطر افغانستان، از ابتکارات پرگرام های اشرف غنی بود رسمآ شامل گردید و نظر بر خبر بی بی سی " موافقتنامه راه لاجورد امضا شد." راه لاجورد از جمله شاخه های پروژه بزرگ راه ابریشم جدید است.
در راه ابریشم جدید از سر افغانستان تمامی کشورهای جنوب آسیا وصل داده می شود و شمال و شمالشرق افغانستان تا هرات بندرهای اقتصادی و مناطق صنعتی افغانستان و منطقه می گردد.
بی بی سی امضای موافقتنامه راه لاجورد را چنین گذارش داد.
"امضای موافقتنامه راه لاجورد این امیدواری را به وجود آورده که دست افغانستان در انتخاب راههای مناسب برای حمل و نقل کالاها بیش از گذشته بازتر خواهد شد.
این موافقتنامه سهشنبه ۱۵ نوامبر (دومین و آخرین روز کنفرانس ریکا) از سوی وزیران خارجه پنج کشور افغانستان، ترکمنستان، آذربایجان، گرجستان و ترکیه در شهر عشق آباد مرکز ترکمنستان امضا شد.
بر اساس این موافقتنامه افغانستان میتواند در آینده تولیدات داخلیاش را از طریق کشورهای یاد شده تا بنادر آبی ترکیه و از آن راه به اروپا منتقل کند.
به نظر میرسد که سیاستهای اقتصادی دولت وحدت ملی افغانستان در بسیج کردن کشورهای همسایه مخصوصا کشورهای حوزه قفقاز و بالکان برای ایجاد یک همگرایی اقتصادی منطقهای به ثمر نشسته است.
چیزی که میتواند پاسخی جدی به سیاستهای پاکستان در اعمال فشار بر افغانستان از طریق بستن بندرهای خود به روی محمولههای تجارتی در مسیر زمینی هند و افغانستان باشد."
برادران تورک من!
کرسی درجه دوم کشور که در دست ما رسید، در این پروژه تاریخی، در کجا هستیم؟
بشنوید من بگویم "دو از ملت بی خبر و از سیاست دور، خاطر گل بازی گل های شان، با همدیگر افتیدند و باقی تورکها را در دست بی سوادی سپردند تا بی سوادی رهبری کند. می پرسم چنین بی خبری تا کدام زمان دوام کند؟"
دوستان عزیز!
جامعه ما تورکها را باید سیستمی رهبری کند "چیزی از سیاست معلومات داشته باشد. چه نظر دارید؟"
ثمره های پروژه های بزرگ سال های بعد میسر می شود. آیا ما مردم حاضر هستیم خاطر آینده اولاد از امروز خدمت کنیم؟
اگر جواب تان بلی باشد باید جسورانه به درک حقیقتها آماده باشیم نه در اسارت گروه های بیسواد.
نوت: "این راه اموال تجارتی را از لندن تا پکن که در شرط های دیگر در دو ماه می رسد، در [10 روز] می رساند."
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
قسمت اول
چرا "توتالیتر" رژیم دنیا یعنی " رژیم عربستان سعودی" روبه تغییر است؟
تغییرات در رژیم عربستان سعودی در دنیای اسلام، چه تاثیر دارد؟
در منطق قرآنکریم یگانه ثابت و بدون تغییر "خداوند" می باشد، دیگر هرچه تغییر می خورد. این منطق؛ در حقیقت های "علم تکامل" نیز صدق می کند.
تاریخ گواه ست؛ هر رژیم مبدا دارد و جوانی دارد و پیری دارد و ختم دارد، به مانند وجود یک انسان!
زمانیکه توده های عظیم خلق عرب در جاده های شهرهای عرب نشین خاطر "حریت" برخواسته بودند، شروع یک انقلاب را نقش بسته بودند که؛ چه اندازه غرب و روسیه خاطر خاموشی وی، دست بر اقدام شدند و حتی در مصر یک کودتا نظامی را و در سوریه جنگ داخلی را سازمان دادند، لیکن تاریخ، مسیر خود را طی می کرد.
از همان روز شروعی این انقلاب، در ریشه های جامعه، بمانند "تخم" کاشته می شد و دور از نظرها رشد می کرد که در حقیقت چنین شد و بدون سر صدا نتنها عربستان را برای تغییر خوردن فشار می دهد، با جغرافیه عرب نشین، دنیای غرب و دنیا را مجبور می سازد تا دیدگاه شان را تغییر بدهند و در جستوجو راه جدید شوند.
زمانیکه در مصر علیه انتخاب شدهها دست بر خیانت زده کودتا کردند، بعد از یک هفته از جریان او کودتا، در یک مقاله ام نوشته بودم:
ـــ"این کودتا بهار این مردم را به زمستان تبدیل کرد و لاکن بیشتر از دو دهه دوام کرده نمی تواند، دو باره در مسیر خود بر می گردد بمانندی می شود که؛ سر را کل کنی موی خوبتر دو باره برآید."
غرب برای حفظ رژیم های این سرزمین، هرچه امکان در دست داشت استفاده کرد و امروز اخیرین هنر خود را بازی می کند که او هنر "می خواهد با آهستگی با انسیاتیف غرب، منطقه در نفع غرب تغییر بخورد چونکه غرب در حال تغییر است آیا ممکن می گردد؟"
چه امکانها در دست غرب بود استفاده کرد؟
1:ـــ لاف حقوق بشر و دموکراسی را استعمال کرد لاکن بی اهمیت شد و خوب شد که بی ارزش شد، چونکه "تز دموکراسی و حقوق بشر دنیای اسلام در حال شکل گرفتن است."
2:ـــ با کودتا نظامی در مصر خواست تا با رهبری مصر منطقه را اداره کند، بکلی این پلان نقش بر آب شد، امروز مصر به سختترین بحران اقتصادی رودررو است.
3:ـــ عربستان سعودی را تشویق کرد تا برای بقای رژیمها "حکایه دست اندازی ایران را در یمن" سازمان دهد و پای ایران را بعد از عراق و سوریه و لبنان در یمن بکشد، علیه "شعه های حوثی" جنگ را آغاز کند تا جنگ شیعه و سنی سبب گردد و تا رخ "بهار" را به جنگ مذهب بکشد. این پلان بکلی قوس شد و نفرت ملتها را سبب شد.
امروز مردم یمن و مردم دیگر جغرافیه های که دست عربستان و ایران را در سرنوشت خراب شان دیدن دارند، با عربستان برای ایران نیز لعنت می فرستند.
4:ـــ جنگ سوریه را در بنیاد مذهب سازمان دادند و لاکن ویرانی کردند اما چیزی بدست نیاوردند.
5:ـــ قطر را در مرکز قرار داده برای درس دادن از سر قطر با عربستان سعودی در منطقه مهندسی کردند و اما کدام نتیجه نداد.
6:ـــ در اخیرین هنر شان می خواهند پای ایران را بیشتر در لبنان بکشند و از سر لبنان می خواهند یک مهندسی کنند و اما رخ مردم عربستان را به حوادث های گوناگون کشیده، از داخل عربستان تلاش دارند تا بدون سرصدا رژیم توتالیتر سعودی ها را به یک رژیم نرمتر اسلامی تبدیل کنند و او "مدل" را در دیگر کشورهای اسلامی بفروشند.
به بنیاد این استراتیژی، برای زنان، بعضی حقوق را در نظر گرفتند و عملیات پاک سازی از "اختلاس اقتصادی" را سازمان دادند آیا موفق می شوند؟
ادامه در قسمت دوم
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
قسمت دوم
چرا عربستان در حال تغییر است؟
در تحولات جامعه های دنیای اسلام؛ کدام نیرو کشور ترکیه "آینده ساز" است؟
جبر تاریخ وادار ساخته است تا توتالیتر رژیم دنیا در حال تغییر شود. این رژیم که در 1932 تاسیس شد با کشف نفت در 1936 فصل طلایی خود را آغاز کرد که؛ با ارزش نفت، میلیاردها دلار در خزینه این کشور ریخت.
رژیم با محوطه پول یکه از نفت می آمد "طوری شکل گرفت، بیشتر به سهم دار یک شرکت مانند شد، نه اینکه سیستم دولتداری در قاعده های یک دولت تشکیل پیدا کند که این حقیقت، با سعودی ها غرب را در تفکر برده است!"
از اینکه سلامتی رژیم را عواید نفت تشکیل می داد، ارزش او طلای سیاه روزتاروز کاسته می شود.
پیشرفت تکنولوژی و فشار تاثیرات اقلیم بالای دنیا "بشر را در تلاش استفاده انرژی آلترناتیو سوق داده است."
نظر بر پیش بینی، در تاریخ کوتاه ی بشر، وزن استفاده از انرژی غیر فسیلی نسبت بر انرژی فسیلی یعنی از "نفت" بیشتر می شود. این حقیقت بازار گرم طلا سیاه را کم اهمیت می سازد.
کشورهایکه کلتور دولتداری شان بر منطق درآمد پول "نفت" تنظیم است، مجبور اند برای بقای شان دست بر تحولات در جامعه شان بزنند.
از اینکه این عصر دوران تکنولوژی است، بقای رژیم های توتالیتر که پشتوانه قوی اقتصادی نداشته باشند، ناممکن است.
این حقیقت تاثیر نموده است تا برای بقای رژیم شان "سعودی ها" تغییر بخورند.
در تحولات در عربستان، شاهزاده های خاندان که تحصیلات شان را در غرب انجام دادند "پیشقدم هستند." و اما نابسامانی بین رژیم، آنقدر قوت دارد "ذهنیت حاکم یک عصر را به ساده گی تغییر داده نمی توانند، بنآ امکان دارد مشکلات بزرگ را دیدن کنند. "
تحولات داحل جامعه عربستان سعودی، بالای همه کشورهای عربی و اسلام تاثیر فوق العاده دارد. چونکه شهرهای مقدس "مکه و مدینه" بالای روح دنیای اسلام تاثیر فوق العاده دارد و این تاثیرات، رژیم ایران را نیز تغییر می دهد.
برای تغییر جامعه های عرب و ایران "نیروی درجه چهارم ترکیه" آینده ساز است.
این نیرو کدام است؟
کشور ترکیه از 1970 بدین سو تلاش کرد تا در دنیا تمدن اش را با تاسیس مکاتب و پوهنتونها برساند. در این عرصه فوق العاده موفقیت بدست آورد "تقریبی در 80 در صد کشورهای دنیا مکاتب و پوهنتونهای ترکی فعال می باشد" و نتیجه موفقیت، سبب شد در این بخش، غرب توطئه بچیند و در نتیجه توطئه غرب، اقدام در یک کودتا شد.
ترکیه اهمیت این بخش را خوب می داند بنآ در تلاش بازرسی جدید است و اما نیروی چهارم ترکیه باتاثیرتر از داشتن مکاتب و پوهنتونهاست و او نیرو "قویتر از هر اردوی دنیاست."
ترکیه، در رژیم یکه از تجربه صد سال اخیر عثمانی، مصطفی کمال آتاتورک بنیاد گذاشت و خواست همان زمان جامعه را در نظر گرفته اقدام کرد، امروز، در نیروی چهارم "هنر تلویزیونی" را انتخاب کرده است.
از سر این نیرو؛ هم تجارت می کنند و هم برای تبلیغ رژیم شان، از سر سریال ها، پرگرام سیاسی دارند که با تشویق دولت، هنر را بر سویه یی رساندند با سریال های که از پنجره تاریخ پیام میدهند و سریال هایکه یک نو زندگی جدید "مدرن" امروز ترکیه را که اسلام و ترقی را ازدواج داده نشان میدهد، در نمایش گذاشته اند.
تکنیک این هنر را به سویه تکنیک "هالیوود" رسانده اند و توجه زیاد دولت در این عرصه وجود دارد و در حال رشد است.
سریال های ترکی "در کشورهای اسلامی در حال شکل دادن، اسلوب زندگی ترکی اند."
این هنر؛ رژیم ترکیه را طوری تمثیل دارد، گیرنده بدونیکه خود بخواهد ذهنیت اش را بر طرز زندگی مردم ترکیه می برد و "حریت طرز ترکی را به مثابه یک پیام قبول می کند."
بنآ در مقابل هر سختی، همان بهار عربهاکه از تونس آغاز شد، با کمک وسایل تخکنیکی امروز و سریال های ترکی با خم پیچی ادامه پیدا می کند و رژیم ها تغییر می خورد حتی او رژیم توتالیتر عربستان هم باشد و حتی کشور آخوندهای ایران هم باشد دیگر راه وجود ندارد.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
چرا ایالات متحده کردها را فروخت؟
مسعود بارزانی با اشک چشمان از کی شکایت نمود و چرا درماتیک استعفا داد؟
تراژدی شرق میان؛ این جغرافیه از صد سال پیش که از حاکمیت امپراتوری عثمانی برون شد، شروع گردید و با قربان دادنها ادامه دارد.
کردها ملت بخت باخته در این جغرافیه هستند. طی صد سال به نیرنگ غرب که گویا "برای شان کردستان بزرگ می ساخت" فریب خوردند.
اشغال عراق هوس بزرگ ایالات متحده بود تا با مصرف اندک، به نفت یکه ارزش تریلیون دالر را داشت "مالک" شود.
لاکن نقشه قصر سپید به یاس بزرگ بدل شد و تنها از این اقدام "آخونهای ایران" منفعت بدست آوردند.
با تجاوز ایالات متحده در 2003 برای کردها شرط جدید روی صحنه آمد تا از فرصت بدست آمده، استفاده کنند. این یک خوش باوری بود، این خوش باوری دست پا کردها را بسته نمود و بدست ایالات متحده سپرد.
سیاست که یک فن ذکاست. ایالات متحده در سیاست اشغال عراق در مصیبت بزرگ گرفتار شد و ایران با شیعه های عراق نزدیک شد و رقیب بزرگ ایران "ترکیه" برای آلترناتیو بغداد، کردستان عراق را استعمال نمود و حمایت کرد.
داعش پروژه بیرون مرزی بود؛ سازمان یافت تا مهندسی منطقه از سر او تنظیم شود.
از این گروه هر دولت به مختلف شکل استفاده کرد و تا که شرطها، دنیا را مجبور ساخت تا رل این گروه را در عراق و سوریه به اتمام برسانند.
ایالات متحده به بهانه جنگیدن با داعش، کردها را استعمال نمود "در عراق و در سوریه."
ایالات متحده که کردها را جهت پرگرام خود استعمال می کرد، برای کردها "گاز" داده شد تا کردها از آنچه شرط های منطقه امکان می داد، بلندپروازی کنند.
البته این گاز را بیشتر ایالات متحده می داد چونکه به کردها ضرورت داشت.
چرا به کردها ضرورت داشت؟
کشورهای بزرگ، "سوریه" را مرکز مجادله شان انتخاب کردند تا در نقشه آینده شرق میانه، رل داشته باشند. بر این خاطر رقابت به مختلف تاکتیک در بین خاک "سوریه" به وجود آمد.
روسیه و ایران رژیم اسد را با خود داشت. ترکیه با ترکمنها، عربهای مترقی خواه را با خود داشت. عربستان بعضی گروه های اسلامگر را با خود داشت یا ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی؟
ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی در گذشته "قشر دموکرات و ترقی خواه" را با خود داشتند و لاکن "بهار عرب" یعنی دموکرات پرستها که در میدانها ریختند "نقشه حقیقی غرب را سر آب کشیدند. چونکه غرب؛ سیستم دموکراسی را برای تربیت دیکتاتورها استعمال می نمود، نه اینکه خواستار دموکراسی حقیقی در این جغرافیه بود.
این راز غرب را "اردوغان بر ضد غرب استعمال نمود."
حمایت غرب از کودتا نظامی مصر "دموکراتها را از غرب دور کرد" غرب بی پشتوانه مردمی در شرق میانه شد.
این شرط برای ایالات متحده "کردها" را آلترناتیو ساخت تا ایالات متحده در سالن های "درهای بسته" برای کردها رویای یک "کردستان" بزرگ را بدهد که داد تا در منطقه استفاده کند.
با این رویا در داخل خاک عراق و سوریه کردها را علیه داعش استعمال نمود و تا "امکان" سلاح داد تا در آینده بلا در جان کشورهای منطقه شوند "نه صاحب کردستان بزرگ!"
داعش که از عراق بیرون رانده شد، مسعود بارزانی درک کرد "در آینده، کردها جذابیت را در نزد ایالات متحده از دست میدهند." بنآ شرطها مجبور ساخت تا یک "قمار" بزند.
زمانیکه با تشویق غرب "رفراندوم" را برگذار نمود، بی خبر بود که؛ "دردست ایالات متحده، بهترین سلاح را داد" تا در فرق "کله" بغداد با این سلاح بزند "یا رفراندوم را بپذیرد یا از تهران فاصله گیرد."
سیاست عجیب است اگر با بسیار ذکا بازی نشود بازنده گی حتمی است!
غرب که به اردوغان بد بین است، اردوغان نقش سلاح مهم غرب را با صفر ضرب زد. یعنی "بهار عرب" که با ابتکار اردوغان شروع شد، نزد ذهن مردم اسلام "دموکراسی و حقوق بشر غرب" بی اهمیت گردید. چونکه اردوغان با دموکراسی و حقوق بشر غرب، در سر غرب زد. زیرا از بهار عرب، غرب حمایت نکرد. چونکه حمایت کرده نمی توانست. بدین خاطر به کردها رل جدید داده شد.
نتیجه چه شد؟
1: ـــ با رفراندوم، بغداد به عربستان سعودی و ترکیه نزدیک ساخته شد. چونکه ایالات متحده منفعت را در این استقامت دید.
2: ـــ شهر پر جنجال و ذخیره گاه بزرگ نفت جهان یعنی شهر "کرکوک" با یورش "حشد الشعبی" بدست اردوی عراق افتید.
3: ـــ مناطق یکه کردها، بعد از اشغال عراق بدست ایالات متحده، در دست آورده بودند، با شمول شهر نفت خیز ترکمنها "کرکوک" همه دستآوردهای شان را در ظرف 15 ساعت از دست دادند. یعنی موقعیت شان به موقعیت قبل از اشغال عراق تنزیل یافت که یک شکست دراماتیک در سیاست است.
چرا به این آسانی از دست دادند؟
عراق در عوض اردو در خط مقدم " حشد الشعبی " را وظیفه داد. در این گروه، ترکمنهای شیعه یک ستون قوی را تشکیل میدهند و از جانب دیگر؛ ترکمنهای عراق زیر یک بیرق شان "شیعه و سنی" متحد هستند و از اینکه کرکوک ترکمن نشین شهر بود، ترکمن های کروک با نظامی های حشد الشعبی که ترکمنها بودند، همدست شدند و از عقب کردها خیزش مردمی را سازمان دادند و بعد که کرکوک را از کردها گرفتند، به اردوی عراق سپردند و اردوی عراق امنیت شهر را گرفت و جبهه به نفع اردوی عراق باز شد.
با آمدن حشد الشعبی، بیشتر از 100 هزار کرد که بعد از اشغال عراق بدست ایالات متحده "خاطر کمرنگ ساختن ترکمنها" در کرکوک آورده شده بودند، از شهر به سمت مناطق کرد نشین فرار کردند.
نوت: "کرکوک با داشتن نفت عالی با تنهایی خود، عراق را چندین بار سر از نو اعمار کرده می تواند. این نفت از خاک ترکیه در جهان عرضه می شود، بدین خاطر کرکوک خط قرمز به قدرتهاست."
4: ـــ این شکست سبب شد مسعود بارزانی با اشک چشمان از ایالات متحده و غرب شکایت کند که "در مجادله شان هیچ یک وعده داده شده را عمل نکردند."
با شکایتها با اشک چشمان، ناکامی را پذیرفته، استعفا داد.
5: ـــ برای ملت کرد یک تراژدی و خاطره خراب گردید تا به قول غرب هیچگاه باور نکنند.
6: ـــ روح آزادی طلبی کردها سختترین ضربه را در تاریخ شان دید.
ما مردم افغانستان از رفراندوم کردها چه درس گرفته می توانیم؟
در شرط های دنیای امروز، در شرق میانه و در آسیامیانه که افغانستان شامل است "دنیا قبول ندارد کدام دولت جدید روی صحنه بیاید." این شرط بعد از 2000 میلادی به میان آمد. در حالیکه بین سال های 1990 و 2000 بکلی شرطها "جدا" بود که در 1993 مشخص پیشنهاد خاطر سرنوشت شمال داشتم، کسی گوش نکرد.
بدین خاطر هوس جدا ساختن پشتونستان از پاکستان یا هوس جدا ساختن شمال افغانستان از افغانستان در نخستین لحظه که اقدام شود "خنثا" می شود. بنآ یگانه راه درست در شرط های امروز دنیا، زیر یک بیرق "افغانستان نوین" را ساختن است.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
سیاست بین تورک های افغانستان، در کدام مسیر روان است؟
آیا گروهها، از نام ما تورکها، به پرگرامی که، ما تورکها نقش نداشته باشیم، ما را در سیاست تمثیل کرده می توانند؟
عده ناراضی های جنرال صاحب دوستم، مزایای حزب جنبش جنرال صاحب دوستم را تا اخیر نوش جان کردند؛ حال علیه جنرال صاحب قرار گرفته ما تورکها را با کدام منطق "استراتیژی" در سیاست افغانستان تمثیل می کنند؟
دوستان سلام!
عرض و تمنی دارم در نوشته امروز من، اعضا گروه یکه از اسم ما تورکها، با ریس جمهور و آقای "اتمر" شانه به شانه نشسته، رل "تمثیلگر" را از نام ما تورکها صحنه سازی نموده، از سرنوشت ما تورکها ملاقات کردند؛ جواب به سوالات داده، برای ادراک ذهن ما، در پرگرام و استراتیژی شان، همکار شوند ممنون می شوم و همچنان دوستان یکه وفادار به جنرال صاحب هستند فکرهای شان را بیان کنند و به مانند "من" بی طرفها نیز همکار شده، نظر ده یی نموده، یک بحث مفید را سبب گردند سپاس گذار خواهم بود. عرض تقاضا و خواهش!
چرا ملاقات محترم شاکر کارگر" Shakir Kargar" و محترم آغا صاحب سیدنورالله سادات و محترم نقیب الله فایق "Naqibullah Faiq" با عده جنبشی های سابق با ریس جمهور سرصدا بزرگ را در مطبوعات سوسیال آورد و اگر این گروه "جنبشی های سابق" نمی بودند، بی طرف می بودند تا این اندازه ناراضیتی تورکها را به خود می گرفتند؟
در سیاست "گذشته" هیچگاه انسان را راحت نمی ماند.
کادرهای سابق جنبش، احتمال دارد راه مستقل از حزب شان را گرفته اند. این خصوص در سیاست کدام عیب نیست و لاکن زمانیکه از نام ما تورکها در پهلوی "اتمر" نشسته لاف از سرنوشت ما تورکها بزنند، آیا لازم نیست پرسش کنیم و بپرسیم:
1: روی کدام حقوق از نام ما تورکها گپ زدید؟
2: چرا ما تورکها، از پرگرام شما واقف نیستیم؟
3: در آنجا از نام ما تورکها چه گپ زدید؟
4: اگر بگوید مشکلات مردم را گفتیم. من می گویم "اتمرها" و "غنی ها" بیشتر از شما "مشکلات را آنها می دانند" صرف گفتن در سیاست چه منطق دارد؟
5: آیا شما معتبرتر از هر تورک هستید بدون مصلحت با مردم، خود تصمیم گرفته خود اقدام می کنید؟
6: رفتید و آن چیزیکه ریس جمهور و اتمر می دانست به زبان آوردید آیا در سیاست در اطراف میز نشسته به نوبت گپ زده خواهش شود "در سیاست خواهش عملی می شود؟" این شیوه کلاسیک تا امروز چه منفعت برای ما تورکها داد؟ آیا کدام مجادله که، برای منفعت ما تورکها نتیجه داده بتواند، در ذهن گروپ شما وجود دارد؟ اگر وجود دارد، چگونه و چیست او مجادله؟
7: شما که هزاران تنفر را از مردم تورک نصیب تان کردید؛ چونکه در پهلوی "اتمر" نشسته بودید. آیا برای تغییر ذهنیت مردم تورک، به سمت فعالیت های تان، کدام پرگرام و استراتیژی دارید که؛ اگر تقاضا شما "جهت منفعت مردم ما" از جانب ارگ در نظر گرفته نشود، با مردم ما یکجا شده او استراتیژی را، با قاعده های "درست سیاست" بازی کرده می توانید؟ کدام "استراتیژی" است؟
8: می پرسم؛ کدام پرگرام و استراتیژی در فعالیت های تان دارید؟ آیا در این نوشته، او پرگرام و استراتیژی را نوشته می توانید تا او پرگرام و استراتیژی را "در مرکز" قرار داده، ما مردم تورک، به نفع فعالیت های تان همکار شویم و در "بحث" عمومی قرار بدهیم؟
9: اگر نداشته باشید خود بافته و خود ساخته صرف خاطر نمایش در نزد ریس جمهور رفته باشید و نقش بزرگان تورک را بازی کرده باشید می پرسم آیا در هر منطقه تورک نشین، بمانند هر کدام شما دوستان، "کادرها" وجود ندارد که به دلخواه شان از نام مردم تورک با هر کس ملاقات کنند؟ چونکه شما چنین می کنید!
10: شما با من یا با مثل من انسانها در نزد تورکهای افغانستان "تفاوت بزرگ" دارید. چونکه بمانند "من" انسانها، نه در حزب جنبش بودیم و نه از فزونی های این حزب استفاده کردیم. بدین خاطر بدون هراس قلم در دست داریم و نوشته می کنیم و با شمول حزب جنبش از هر طرف حرمت می بینیم. یا شما که در نزد وجدان مردم تورک یک "سابقه" دارید. بنآ هر حرکت شما حساب شده بر این منطق باید باشد. همچون این نوشته که صدای دهها هزار انسان ما را نوشته ها تمثیل دارند، ارزش بر صدای مردم ما داده، همان "استرتیژی" تان را که "جهت منفعت مردم ما" باشد، با همه جزئیات اش در همین صحفه بیان کرده می توانید؟ یا ارزش بر هیچ صدا نمی دهید؟ یا می گوید "تو به مثل تو کی هست که جواب بگویم؟"
آقایان! مطبوعات سوسیال مسیر هر مبارزه را تعیین می کند. زیرا مستقیم با مردم هستیم و من بی طرف نوشته دارم و یک "شانس" برای شماست بر همچون این نوشته، جواب بدهید تا ما مطمئن شویم که شما حداقل با گذشت سالها "مالک یک استراتیژی حساب شده شدید." در غیر آن، از شدت قلم ما گله نداشته باشید.
بر این سبب که اگر به خیال آن باشید، چند تن یکجا شده از نام ملت تورک افغانستان، در نزد ریس جمهور رفته و از نام مردم ما، کرسی ها را گرفته و در کرسی ها نشسته آرزوی احترام دیدن از مردم ما را داشته باشید، من که "نبض مردم" را سنجش دارم کار تان چندان ساده و آسان نیست و از جانب دیگر فراموش نکنید غنی ها و اتمرها وزن شما را در بین مردم تورک مطالعه نموده، برخورد حقیقی می کنند یا شما را یک "وسیله دست" قرار میدهند.
11: من بی طرف هستم. گاه زمان حال احوال ویران مردم تورک را در دوش "جنرال صاحب دوستم" انداختم و اما؛ یک بار دقیق تفکر کردم و از اینکه "جنرال صاحب را از نخستین روزیکه در امنیت رفتند تعقیب داشتم" به یک نتیجه رسیدم و در نزد خود به یک فیصله رسیدم که "بیشترین خطا را بدوش روشنفکرهایکه از زمان [امنیت] تا فرقه 53 و از فرقه 53 تا پیروزی جنبش و از زمان پیروزی جنبش تا امروز در اطراف جنرال صاحب بودند [دیدن کردم.]" اگر او روشنفکران تورک که بیشترین شان امروز در غرب اند "جسارت رد گفتار من را داشته باشند" بفرمایند بین مردم خود "بحث علمی" را آغاز کنیم تا مسیر درست سیاست در بین تورکها شکل گیرد.
در قرآنکریم خداوند در سوره محمد در آیت 19 برای پیغمبرش چنین می گوید "پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست و براى گناه خويش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ايمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر يك از] شما را مى داند"
از خود پرسیدم این آیت به خاطر کدام هدف نازل شد؟ درک کردم خداوند با پیغمبرش برای ما انسان، یک "پیام" میدهد تا درک کنیم هر انسان حتی اگر پیغمبر هم باشد از خطا مبرا نیست و درک کردم "بزرگی زمانی در وجود یک انسان تظاهر می کند او انسان از خطا اش درس گرفته، به پیشرو حرکت کند."
بلی جنرال صاحب دوستم خطاها داشتند. لاکن با خطاها "قهرمانی این مرد تاریخ را کی نادیده گرفته می تواند؟"
حتی همین حالا که شما دوستان در نزد "ریس جمهور" اعتبار می بینید، از برکت جنرال صاحب دوستم است تا "ارگ" بیشتر جنرال دوستم را با شما منزوی بسازد و شما را استعمال کند. این گپم به معنی حمایت از جنرال صاحب نیست یک حقیقت بمانند خورشید است که در قاعده های سیاست وجود دارد و من بی طرف گپ می زنم اگر منطق گفتار من خطا باشد از جمع گروه شما یک بزرگوار ظاهر شوند تا بحث علمی را در راه اندازیم تا خطا و درست نمایان شود.
و اما شما روشنفکران بمانند "برف" پاک و نظیف هستید؟ اگر نیستید بفرماید شما بگوید از خطاها، چه درس گرفتید و کدام "استراتیژی" را به میان آوردید تا شکست های ما تورکها، در سیاست به موفقیت بدل شود؟
12: من که شاهد بودم بخصوص در زمان فرقه 53 هر نوع شرط برای ایجاد یک "ذهنیت" برای یک استراتیژی مهیا بود. چرا روشنفکران ما تورکها همه مسئولیت را در دوش جنرال صاحب انداخته، از مسئولیت گریز گردند و دایم جنرال صاحب را ملامت کردند؟ آیا ما تنها جنرال صاحب را قصوردار در تاریخ بکشیم؟ یا که حقیقت را بیان کنیم؟ اگر جنرال صاحب را گناهکار بکشیم لطف کنید بگوید "دستآور روشنفکران ما چه بود و چه است؟"
13: اگر که کدام پرگرام و استراتیژی خاطر یک سیستم درست برای منفعت مردم ما در دست نداشته باشید، روی کدام حقوق و منطق، از نام ما تورکها با "غنی" و "اتمر" گپ زدید؟ چنین بزرگی را از کدام منطق بر خود می گرید؟ چرا رفتید؟
14: اگر با مردم ما یکجا با در نظر داشت "منفعت مردم" حرکت نکنید چرا مردم ما از شما حمایت کنند؟ آیا در او صورت "دست نشانده های ارگ در کراسی ها نمی شوید؟" آیا قهر مردم ما بالای تان غضب نمی گردد؟
دوستان! اگر از نام ما ملت تورک سیاست بازی می کنید "در اطاق هایکه کسی شما را دیده نمی تواند" از نام ما تورکها تصمیم نگیرید. جسورانه و مردانه در میدان باشید و در هر سوال ما جواب بگوید و با ما در بحث داخل شوید و خود و پرگرام تان را برای ما تکرار و تکرار بیان کنید. "چونکه قاعده سیاست چنین است." اگر که چند تن تان در یک منزل از نام ما تورکها تصمیم می گیرید و گروه خودتان را نماینده های ما تورکها معرفی نموده شانه به شانه با اتمرها نشسته، لاف برای سرنوشت ما تورکها می زنید می گویم "ما تورکها با شما نیستیم خاطرتان جمع باشد."
اتمر یا ریس جمهور سیاست بازی دارند بنآ قصوردار نیستند. و باید درک کنیم در تاریخ افغانستان به اندازه استاد سیاست که "اشرف غنی" است، نیامد. این شخص، با شمول "اتمر" هرکس را استعمال می کند حتی شما را! امروز که "اتمر" زشت ترین چهره در ذهن اکثریت مردم افغانستان شده، دلیلش را می دانید چیست؟ "غنی کریدت منفی سیاستش را نصیب اتمر نموده است" و از جانب دیگر "احزاب رقیب را از داخل فرم پارچه کرد و گروه های چون طالبان را چندین گروه ساخت و در بیرون افغانستان شهرت هر لیدر را ضعیف ساخت" شما که به مقابل این دیو سیاست قرار دارید بگوید "چه تاکتیک سیاست و استراتیژی در مقابل این دیو سیاست در دست دارید تا ما مردم تورک از شما حمایت کنیم؟"
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای ترکستان سیستم جدید.
قسمت اول
اردوی ترکیه بار دوم داخل سوریه شد تا امنیت جغرافیه 3 میلیونی را تامین کند. دنیا چه انعکاس داد؟
ترکیه "ادلب" را از مخالف های رژیم بشراسد تصفیه نموده، منطقه "امن" اعلان می نماید. منطقه که، بیشتر از "3" میلیون انسان دارد که نیم آن از دیگر مناطق جنگ زده گریخته اند، با همکاری کدام کشورها عمل می شود؟
نیروهای "اردوی آزادی بخش سوریه" که تربیت شده ی ترکیه هستند با پشتبانی اردوی ترکیه در داخل منطقه و با همکاری روسیه از بیرون، داخل منطقه "ادلب" سوریه شدند سوال این است بعد از تصفیه "ادلب" یک بر سه نفوس سوریه در قلمرویکه در حمایت ترکیه می باشد قرار می گیرد آیا در سوریه صلح خواهد آمد؟
رجب طیب اردوغان می گوید دنیا از "5" بزرگ است چه معنی دارد؟
دنیا در کدام استقامت می رود؟
چرا روسیه به ترکیه ترکیه به روسیه ضرورت دارند؟
تا چه حدود مناسبات، قویترین متفقها"ترکیه و ایالات متحده" خوب یا بد می شود؟
ترکیه با اردوغان در کدام سطح ترقی قرار گرفت؟
صرف نظر از طرز زندگی، اردوغان با آتاتورک چه تفاوت دارد؟
شرقمیانه پیچیده ترین جغرافیه است مناسبات کشورها زود تغییر است یا دوامدار؟
بهار عربها را اردوغان سبب شده بود در کجا خطا کرد که در مصر نظامی ها دو باره حاکم شدند و سوریه خاطر شکست پلان اردوغان قربان شد؟
دوستان سلام!
مدتی بین ترکیه و روسیه و ایران در سر سرنوشت منطقه "ادلب سوریه" مذاکره دوام داشت. در نتیجه "دید بازدیدها" و سفر اخیر پوتین در آنقره و بازدید رئیس جمهوری ترکیه از تهران، توافقی را به وجود آورد نظر به ماده های توافق، اردوی آزادی بخش سوریه با همکاری نظامی ترکیه داخل منطقه ادلب سوریه شدند و با گروه های جنگی که بیشتر به عقیده القاعده نزدیک هستند داخل نبرد گردیدند تا منطقه را تصفیه نمایند. در نبرد، نظامی های ترکیه در داخل منطقه قرار می گیرند و از بیرون روسیه همکار می شود.
مطابق بر توافق، بعد از تصفیه ادلب، هر کشور به تعداد "500" حافظ صلح خود را در منطقه می فرستد تا سه کشور با همکاری همدیگر صلح منطقه را زیر نظر داشته باشند و اما؛ امنیت منطقه در انسیاتیف اردوی ترکیه و اردوی آزادی بخش سوریه که حمایت ترکیه را دارد می باشد. این توافق دور از هر نو سهم ملل متحد می باشد که انسیاتف بدست سه کشور است ایالات متحده نقش ندارد.
اردوی آزادی بخش سوریه که این جغرافیه را تصفیه می نماید تربیت شده ترکیه هستند که در سال گذشته منطقه استراتیژی شمال سوریه را تحت نام "سپرفرات" از داعش تصفیه نمودند. امروز او جغرافیه امن بوده در اعمار زیربنای وی، کارهای ثمربخش ادامه دارد که او موفقیت ترکیه؛ در منطقه ادلب، دست ترکیه را بالا برده است.
کمپنی های ترکی در جهان از نقطه نظر حجم کاری، در آبادانی زیربنایی "ساختمان" به درجه دوم رسیده اند که این تجربه دست ترکیه را در اعمار زیربنا بلند می برد.
ترکیه از جنگ جهانی دوم به این طرف با غرب متحد است و لاکن در سال های اخیر بیشترین ضربات را از دوستان غربی دید که در هر موقع تلاش دارند تا در داخل ترکیه مهندسی کنند.
اردوغان در علیه ساختار سازمان ملل متحد، شعار مشهور اش را دارد می گوید: "دنیا از [5] بزرگ است." یعنی در تصمیم گیری های ملل 5 عضو دایمی، حق هر گونه "وتو" را دارند اردوغان این سیستم را رد دارد.
ملل در جنگ های سوریه هیچگونه تصمیم رادیکال گرفته نتوانست و سیاست ایالات متحده، هم در عراق و هم در سوریه بمانند "افغانستان" به سردرگمی بود که حتی تحلیل گرهای بی طرف، چه بودن سیاست ایالات متحده را ندانستند و کسی در این سه کشور چه بودن سیاست ایالات متحده را ادراک کرده نمی تواند.
این نقطه ها شرایط جدید را در منطقه به وجود آوردند تا در منطقه در "پراتیک" فعالیت جدید با انسیاتیف ترکیه و روسیه به میان آید.
مداخله غرب در اوکراین روسیه را در سیاست در گرایش جدید قرار داد و مشکلات که در سوریه داشت نخواست سوریه از دست برود که این مشکل برای روسیه، دوستی با ترکیه را در سر سوریه به وجود آورد.
در ترکیه بعد از بحران اقتصادی "2001" برای اردوغان شانس پیدا شد تا در راس اداره ترکیه بیاید و بدون سر صدا یک انقلاب عمیق را در جامعه به میان آورد.
ترکیه بعد از جنگ جهانی دوم در مسیریکه غرب علاقمند بود حرکت کرد؛ که این حرکت، به سمت تمدن غرب بود و اما ترکیه با اصل مسیریکه تاریخ هدایت میداد و فکرهایکه از متفکر بزرگ شان "از مصطفی کمال آتاتورک" باقی بود درماتیک فاصله گرفت و اما نام آتاتورک استعمال شد.
بعد از جنگ جهانی دوم دو بار ترکیه با دو شخصیت بزرگ دولتی ازدواج فکرهای ملی را با مسیر غرب آزمایش کرد که این دو شخصیت "ادنان مندرس" و "تورگوت اوزال" بود. مندرس اعدام شد و اوزال به گونه مرموز وفات یافت یا اردوغان؟
ادامه در قسمت دوم
درس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید.
از کوچکترین آزادی فرهنگی، رهبران جهادی سو استفاده نموده، از نام مقدسات اسلام، برای وی، حکم حرام بودن را میدهند سوال این است ما ملت افغانستان در مقابل این مصیبت، با کدام شیوه مجادله کرده می توانیم تا دهن سیاف ها بسته شود؟
چهل سال قبل اگر کسی مانند سیاف کنسرت هنرمندان "زن" افغانستان را از نام اسلام حرام می کشید؛ اکثریت مردم افغانستان برای وی لعنت می داد، چرا بعد از چهل سال سیاف ها به شهرت سیاسی خود این پدیده را استفاده کرده می توانند تا صدای شان را در سطح دنیا برسانند؟
سیاف یک انتقاد غیر اخلاقی و حقوقی و اسلامی نمود و دانسته این انتقاد را کرد؛ چونکه او سیاست بازی دارد و اما از اینکه از نام مقدسات اسلام استفاده کرد با شمول رادیو بی بی سی در اکثریت مطبوعات با شمول مطبوعات سوسیال خبر شد. این مریضی در افغانستان چگونه پیدا شد تا تداوی گردد؟
در بخت خراب مردم افغانستان یک گروه دو آتشه ها که از دولتداری و ملتداری و سیاست هیچگونه خبری نداشتند با کودتا هفت ثور در قدرت سیاسی افغانستان رسیدند. این مردم فن سیاست را و دولتداری را و ملت داری را محدود به آن کردند در مقابل هر بازی رقیب، زبان تند دشنام و توهین را پیشه گرفتند آنچه رقیب های شان می خواستند این گروه عمل کردند تا که افغانستان را در یک مریضی بزرگ سردچار کردند و سیاف ها، با تجربه از دوره دولتداری این گروه، هنوز همان میتود سابق را در سیاست شان استفاده می کنند.
هنر مهمترین فرهنگ یک ملت است توجه هرکس را جلب کرده می تواند؛ اگر با هنر "دین" استعمال شود بهترین وسیله برای هدف سیاسی شده می تواند. سیاف ها برای زنده نگه داشتن نام شان، دایم از چنین مقدسات ملت استفاده کردند و از اینکه در مقابل شان گروه دو آتشه های دور از تفکر با دنیای خیالی وجود داشت، بهترین اسباب سیاست شان بود که کار می گرفتند و هم اکنون نیز کار می گیرند.
ما اگر مانند مارکسیستها با انتقاد تند سیاف ها، دین مردم افغانستان را یکجا با سیاف ها زیر سرزنش بگیریم بزرگترین خطای مارکسیتها را تکرار میکنیم؛ چونکه در هر جامعه یک دین وجود دارد و او دین "شرف و ناموس و مقدسات" او ملت می باشد حقیقت تاریخ بشریت چنین است.
وقتی سیاف ها خودشان را نماینده دین ملت افغانستان معرفی دارند و در نزد ملت از دین مردم افغانستان استفاده می کنند از خود سوال کنیم دین مردم افغانستان که "اسلام" است اسلام در بین قرآنکریم است؛ قرآنکریم به سیاف ها با کدام اسناد اجازت داده است تا در "هنر" مردم افغانستان مهندسی کنند؟
اگر کمونستهای ما، عوض دشنام و حقارت و سخنان تند بی منطقی، از خودشان این سوال را می کردند و قرآن را خاطر زندگی مردم افغانستان یک بار مطالعه می کردند سیاف ها را با همه تبلیغات دروغین شان، در نزد ذهن ملت در گورستان می فرستادند چونکه در قرآن هیچگونه اجازت وجود ندارد کسی مانند سیاف از دل خود دنیای ذهن خود را اسلام گفته بالای ملت مهندسی کند.
برعکس بر چنین عناصر، قرآن، جهنم را وعده می دهد بطور مثال در سوره بقره در آیت 79 خداوند برای سیاف ها چنین می گوید: "پس وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند، سپس میگویند: «این، از طرف خداست.; سذللّه تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه بادست خود نوشتند; و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند!"
در منطق قرآن با شمول پیغمبران کسی خارج از امر خداوند چیزی را "حلال و حرام" گفته نمی تواند نقطه! اگر کسی غیر از حلال و حرام خداوند، حتی یک حلال و حرام از دل خود به مردم بگوید در منطق قرآن جای وی جهنم است نقطه! چونکه او شخص در عوض اراده خداوند گپ می زند.
حقیقت که چنین است چرا بعضی چهره ها با سیاف ها اسلام را انتقاد می کنند؟ چرا بازار سیاف ها را گرم می سازند؟ چرا از دوره سیاست خطای کمونستها تجربه گرفته سیاف ها را با سلاح خودشان در نزد ذهن ملت رسوا نمی سازیم؟
حال سوال می کنم چرا ما سیاف ها را با منطق شمشیر اسلام نمی زنیم تا ذهن مردم افغانستان، از اسارت فتنه گری های سیاف ها نجات پیدا کند و یک ذهنیت جدید را سبب شود؟
اوکتای اصلان راه سوم
درس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید.
همه پرسی کردستان عراق و تغییر سیاست کشورهای منطقه برای ما افغانها چه پیام دارد؟
ما افغانها ملتی هستیم بیشترین زمان مان را به بحث های سیاسی و به توهین دیگران مصرف می کنیم و اما چه حدود سیاست می دانیم؟
کردستان عراق، شمال عراق را تشکیل میدهد با ترکیه و ایران همسرحد است. بعد از اشغال عراق توسط ایالات متحده، ترکیه متحد نزدیک کردهای عراق بود که امروز در 80 در 100 اقتصاد این سرزمین، مستقیم کشور ترکیه نقش دارد و نفت این سرزمین از ترکیه در بازار جهان بفروش می رسد. سوال این است کردها که تا این اندازه به ترکیه محتاج هستند و با بغداد و تهران نیز مناسبات خوب ندارند با وجود هوشداری های آنقره و تهران و بغداد، چرا همه پرسی به خاطر استقلال کردند؟
ترکیه کردستان عراق را برای فشار آوردن به بغداد استعمال می کرد و از طریق کرستان "کرستان که منطقه امن در جنگ های عراق بود" تجارت خود را با او منطقه نزدیک به 10 میلیارد دلار در سال رساند و از جانب دیگر تا چند ماه پیش بین آنقره و بغداد نبض برخورد زبانی آنقدر بالا بود، حتی بغداد ترکیه را چندین بار به ملل متحد "خاطر بودن عساکر ترکیه در داخل عراق" شکایت کرد و لیکن در این روزها اردوی ترکیه و عراق مشترک تمرین نظامی در سرحد عراق دارند و علنی دو پایتخت و تهران اعلان نمودند که حاضر هستند اگر در کردستان با همه پرسی "استقلال" اعلان شود مداخله نظامی کنند.
سیاست کدام نوعی پدیده است دایم در تغییر است؟
آیا ملتها، سیاست را بمانند تیم های فوتبال بدانند تا طرفدار دایمی از این یا از آن سیاست باشند؟ یا که قبل از طرفداری، کمی تفکر کنند؟
در دنیا سیاست را انسانها بازی دارند و لاکن در بین دنیا بعضی کشورهاست سیاست در دست شیطانهای است که قبل از شیطان در دنیا آمده اند. یکی از این کشورها ترکیه است. در ترکیه سیاست، بالا از عقل انسان عادی بازی می شود، این خصوص، خلق ترکیه را به اندازه ی هوشیار ساخته است اگر که اردوغان ها شب روز بین سیاست رقص کنند و در هر سه ماه که رشد اقتصادی ترکیه اعلان می گردد اگر رشد اقتصادی به خواست مردم نباشد در یک انتخابات از آسمان می گیرند در زمین می زنند نه به چشم مقبولش دیدن می کنند و نه به عقیده و نژاد و غیره و غیره....
آیا ما ملت افغانستان چنین هستیم؟
ما در نیرنگ های زبان رهبران در رقص کردن استاد هستیم و لاکن چه اندازه او نیرنگها کشور را آباد می کند؟ چه حدود اقتصاد را رونق می بخشد؟ چگونه دردهای مردم را مداوا می شود؟ هرگز به این سوالها علاقه نداریم تا جواب داشته باشیم و اما یا مردم ترکیه؟
اردوغان تا یک ماه پیش دوست نزدیک کردستان بود. من کسی را از مردم ترکیه ندیدم که کردستان را خوب، بغداد را بد گفته باشد.
و امروز که اردوغان با بغداد نزدیک شد و نماینده های کردستان را از ترکیه بیرون کرد، بازهم کسی را ندیدم که کردستان را بد بغداد را خوب گفته باشد می دانید چرا چنین هستند؟
ملت به عقل سلیم رسیده اند و می دانند رهبران خاطر منفعت کشورشان سیاست بازی دارند، دیروز یک ساز زده به یک شکل می رقصیدند و امروز تغییر داده به گونه دیگر می رقصند و بلکه فردا باز تغییر می خورند به شکل دیگر می رقصند و اما هم کردها و هم عربها و هم ترکها عنصرهای اصلی این سرزمین هستند از هزاران سال به این طرف در دوستی و برادری زندگی کردند چرا خاطر سیاست امروز، به خاطر سیاست چند سیاست مدار بین شان گپ های خراب بزنند؟
یا ما افغانها چگونه هستیم؟
گاهی a دولت را با کل مردمش بد می گویم و گاهی b دولت را و گاهی این یا آن را خوب گفته همه اراده کشور را می سپاریم از نام افغان با غیرت! بگذارید بیرون را اگر یک رهبر که از نژاد خودما باشد از زبان خودما باشد چه حدود مزخرف گپها بزند مهم نیست تا گپ های او رهبر را تحلیل کنیم همان لحظه حاضر هستیم خاطر او رهبر، هرکس را به آتش بکشیم.
ما چرا چنین هستیم؟
کردها چرا همه پرسی کردند؟
سیاست داخلی کردستان نشان میدهد رهبر شان "مسعود بارزانی" در داخل کردستان سخت زیر فشار سیاست داخلی بود و است و یک قیمار زد. بغداد از دیر زمان کردستان را زیر فشار اقتصادی گرفته است و از جانب دیگر منطقه نفت خیز این جغرافیه که "کرکوک" می باشد سرزمین ترکمنهاست که با ترکمنها، عربها و کردها زندگی دارند و سرنوشت این منطقه در قانون اساسی عراق نامعین است و سرجمع این جغرافیه اگر که خاک عراق هم باشد در صورت تغییر خریطه، حقوق جهانی برای ترکیه اجازت مداخله را می دهد بنآ ترکیه بسیار زیاد دقت به منطقه دارد. چونکه از امپراتوری عثمانی، عراق که جدا می شد با بعضی شرط ها عراق را جدا ساختند.
کرکوک نفطه نهایت اساس است مسعود بارزانی می خواهد از سر کروک یک امتیاز از بغداد داشته باشد تا در سیاست داخلی کردستان، خود را قوی نشان دهد و برای همه پرسی، رنگ پیروزی را بدهد.
یعنی هدف همه پرسی اعلان استقلال نیست تحت نام اعلان استقلال بازار مذاکره را با بغداد به نفع خود گرم کردن است تا بدست چیزی را بیاورد. سوال این است چه بدست می آورد؟ یا چه از دست میدهد؟ چونکه در مقابلش گرگهای سیاست قرار دارد.
یا مانند پدران شان که نیم عصر قبل به چنین هوس افتیده بودند در نتیجه سرزمین شان را درک نموده در ترکیه گریخته بودند یا به او سرنوشت افتند؟
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید.
مېنیم گپیم تۉغری می؟
عزیز قان قرنداشلریم، اۉتگن آقشام بیر گروپ قرنداشلر بیلن، اینترنیت وسیله سی بیلن، بو زمانینگ سیاستی اوچون "مناظره" قیلیدیک. جوده فایده لی "فکرلرنینگ تۉقنشوو" بۉلدی.
خلقمیزنینگ کېله جگی اوچون، هر بیر قیمتلی دوستمیز اۉز فکرنی اۉرته ده قۉیدی. مېن هم، فکریم نی آچیق شکلده، سۉیله دیم و بیر یۉل خریطه سی نی بیان اېتیم. بو خریطه نی سیز عزیز تیلداشلریمگه، یازه من. لطف قیلینگلر؛ مېنیم اۉرته ده قۉیگن بو استراتیژیمنی، اوستیده فکر قیلیب، فکرلرنگیزنی اۉز تېوره ک اۉرته نگیزگه گپریشنگلر، تۉغری می یا خطا می؟
استراتیژی:
ــــ1: سیاست نی تۉغری اوقماق اوچون، اېسکی ذهنیتتن چیقیب، بوگونگی دنیا ذهنیتی بیلن حرکت قیله میز.
ــــ2: آق سقاللر مجلسی نی قوره میز. "بو مجلسگه، تجربه لی انسانلرمیز، هر سیاسی عقیده دن و دنیا کۉره شیدن، کیشیلر بۉلسین. [اینترنیت نینگ برکتتیدن استفاده قلیب، آق سقاللر جلسه لرینی دایر قیله میز] بو مجلس، مهم فیصله لرنی خلقمیز اوچون بیان اېتسین و اعتبار تاپماق اوچون کېچه کوندوز خالمیزنینگ کېله جگی اوچون تازه فکرلرنی اۉرته ده آتسین. بو مجلس نینگ، سیاسی حزبلرمیزگه و مېنیم 26 ماده لیک ینگی سیاسی یۉلیمگه و اجتماعی قورلیشلرگه یاردمچی شکلده، حرکتی بۉلسین. باشقه بیر شکلده ایتسم بو مجلس بیزلرنی [دیرین دولتمیزمیز بۉلسین] بو مجلسمیزنینگ اعضالری بیلن، سیستمدن باشقه، هیچ کیمسه تانیشالمسن "
ــــ3: مقدس لیک نی کیشیلردن آله میز؛ خلمیز اوچون سیستم قوریب، خلقمیزنینگ سیستم نی "مقدس" دېیمیز. بو سیستم، ینگی بیر ذهنیت بۉلسین "آق سقاللر مجلسیدن باشلب هر حرکتمیز بو سیستمگه تابعی بۉلسین؛ یعنی هر انسانمیز قیسی عقیده یا قیسی یۉلگه یا قیسی حزب و حرکتگه بۉلسه بۉلسین اۉز وجدانی نینگ یانیده خلقمیز اوچون بو سیستم نینگ بارلیگنی قبول اېتیب بو سیستم نی [مقدس] دېیب، بو سیستمگه تابعی بۉلسین. او پیت بیزلردن کیمسه، خلق نی، قرشیسیده آلیب، خیانت اېتالمیدی. اگر کیشیلر مقدس بۉلسه، هر مقامگه بارگن انسانمیز، او کشیگه تابعی بۉله دی"
ــــ4: قوم مجلسلرنی قوره میز. یعنی؛ هر قوم نینگ اۉزیگه خاص مجلسی بۉلسین"بومجلسلر، خلقمیزنی، تۉغری رهبرلیک قیلماق اوچون، جوده اهمیتلی وسیله بۉله دی" بو مجلسلر، بیرلیک بولمقامیز اوچون بویوک بیر سبب بۉله دی و خلقمیزنینگ تۉغری رهبرلی اوچون، اۉز ایچیدن چیققن حساس لی کیشلرگه، وظیفه بېره دی.
ــــ5: اقتصاد نینگ اهمیتی نی خلقمیزنینگ فکریگه بیرنچی درجه شکلده بېره میز. تا خلقمیز اقتصادی یۉللرنینگ اوستیده فکر قیلماقنی بیر ذهنیت بیلسین. چونکه اقتصادی قوی بۉلگن ملت، اۉزنی رهبرلیک قیلاله دی. اقتصاد بیلن، باشقه استقامتلرگه، خلقمیز نی، تېرین اویقیدن "اویغانترمیز."
ــــ6: مملکت نینگ رهبرلیگی نی، تیل، ملیت، سمت و باشقه منطقسیز گپلر بیلن یامانله میمیز. بولرنینگ قیلگن "مثبت و منفی" فعالیتلری بیلن بولرنینگ قرشسیده توره میز. ینگی پروژه لر اۉرته ده قۉیه میز و او پروژه لر اوچون بولر بیلن مجادله و مبارزه قلیه میز. مملکت رهبرلیگی نینگ، خلقمیزنینگ کېله جگی اوچون پروژه لری بۉلسه، هم حمایت قیله میز و هم عملگه آشیریش اوچون یاردم بېریب، مجادله قیله میز. یعنی بیزلر باشقه بیزلر بۉلیب سیاستنینگ اۉیینی بیلن حرکت قیلیب، تازه ینگی فصل آچه میز.
ــــ7: ملی قهرمان و اۉزلرنی اېلتیشتیرگن شخصیت لرمیز نی اهمیتی نی بیلیب، بولر بیلن حرکت قیله میز.
مېنیم گپیم بیر خیال می؟ خیال اورینگ بیر توتسه دنیا باشقچه بۉله دی.
اوکتای اسلان اوچینچی یۉل
میانمار یا برما در کدام نقطه دنیاست؟
چرا مسلمانها با دست بودایی ها قتل می شوند؟ اینها کدام مسلمانهااند؟
آیا مسلمانها قربان به سیاست داخلی میانمار شدند؟
خانم "آنگ سان سوچی" رهبر جایزه نوبلدار دموکراسی میانمار که، رهبری این کشور را بدست دارد، آیا با قتل مسلمانها، اعتبار جهانی خود را از دست می دهد؟
دوستان عزیز سلام! رنجاور است مسلمانهای بیگناه میانمار با وحشی ترین شیوه قتل می گردند و از وطن شان فرار داده می شوند. سوال این است چرا چنین ظلم به وجود آمد؟ برای درک درست این قضیه، باید کمی میانمار و مسلمانهای میانمار را بشناسیم و سر زنیم در سیاست داخلی این کشور.
اتحادیه جمهوری میانمار کشوری است در آسیای جنوب شرقی. میانمار از شمال شرقی با چین، از شرق با لائوس، از جنوب شرقی با تایلند، از غرب با بنگلادش و از شمال غربی با هند مرز مشترک دارد و از جنوب غربی با خلیج بنگال و از جنوب با دریای آندامان محصور است.
میانمار با مساحت 678500 کیلومتر مربع دومین کشور بزرگ آسیای جنوب شرقی است. این کشور 1900 کیلوتر مرز آبی دارد. سه رشته کوه اصلی در میانمار وجود دارد که هر سه از شمال (هیمالیا) به جنوب کشیده شدهاند.
در سال 1824 برمه توسط بریتانیا اشغال و ضمیمه حکومت هند، مستعمره بریتانیا شد. در سال 1937 بریتانیا برمه را به همراه منطقه "آراکان" که اکنون به آن راخین نیز میگویند، مستعمره ی جدا از حکومت هند خواند و آن را برمه بریتانیا نام نهاد. تا اینکه در سال 1948 بریتانیا اجازه داد تا برمه استقلال یابد و از آن زمان به میانمار تغییر نام یافت.
نظامیان پس از کودتای سال 1962 توسط ژنرال "نِ وین" که منجر به سرنگونی دولت غیرنظامی نخستوزیر "او نو" شد حاکمیت را در این کشور به دست گرفتند. از آن زمان رهبری میانمار تحت کنترل رهبر نظامی درآمد. این شرایط تا سال 2011 ادامه داشت، زمانی که شورا به دنبال انتخابات سال 2010 منحل شد مراسم تحلیف ریاست جمهوری دولت غیرنظامی برگزار شد.
میانمار طبق آخرین آمار بدست آمده در سال 2005 از جمعیتی بالغ بر 40 میلیون نفر برخوردار است.
ورود اسلام به میانمار
تاریخ گسترش اسلام در میانمار به قرن اول هجرى برمیگردد. بعد از ظهور اسلام و گرایش اعراب و ایرانیان به اسلام، دریانوردان عرب و ایرانى مسافرتهاى دریایى خود را به طریق قبل ادامه میدادند و در مسیر خود همچنین دست به تبلیغ و دعوت مردمبه اسلام مىزدند.
بعدها بازرگانان مسلمان از مسیرهاى زمینى که از منطقه غربى میانمار و ایالت آراکان این کشور مىگذشت به مناطق غربى چین سفرمیکردند. بسیارى از این افراد در منطقه حاصلخیز و مستعد ساحلى آراکان، اقامت کردند و اولین مناطق مسلمان نشین را ایجاد کردند.
دولت ژنرال ن وین پس از روی کار آمدن در 1962 رفتن مسلمانان به حج را ممنوع اعلام کرد تا آنکه در 1980 پس از گذشت 18 سال به هفتاد نفر از مسلمانان اجازه داده شد، جهت انجام فرایض حج به مکه مشرف شوند و متعاقب آن عده ى از مسلمانان نیز جهت شرکت در کنفرانسهاى مختلف اسلامى اعزام شدند.
خشونتهای جدید علیه مسلمانان میانمار در ایالت راخین بعد از کشته شدن 11 مسلمان بیگناه توسط ارتش این کشور در ماه مه 2012 و حمله یک گروه بودائیان به اتوبوس حامل مسلمانان و کشته شدن یک بودائی در پاسخ به این حمله آغاز شد.
به دنبال آغاز درگیریها درغرب میانمار، بوداییها با حمله به مناطق مسلماننشین بیش از 2000 منزل مسکونی متعلق به مسلمانان را به آتش کشیدند و بیش از یک صد هزار نفر را آواره و بی خانمان کردند.
تا این زمان خشونت علیه مسلمانان در میانمار تاریخچه داشت، زمانیکه خانم "آنگ سان سوچی" رهبر دموکراسی نوبلدار در سیاست داخلی میانمار بزرگترین رقیب در مقابل نظامیان این کشور شد، نظامیان در تلاش شدند تا این رقیب را از سر راه دور کنند، مگر نتوانستند. در این روزها سرصدا در دنیا بلند می شود تا جایزه نوبل خانم " آنگ سان سوچی " پس گرفته شود. به نظرم؛ نظامیان میانمار با قتل نمودن مسلمانها، در اصل می خواهند؛ خانم " آنگ سان سوچی " را در سیاست داخلی از صحنه دور کنند. چونکه رژیم کنونی میانمار در نزد دنیا با خانم " آنگ سان سوچی" رهبری می شود و اما قدرت سیاسی در اصل در دست نظامیان میانمار می باشد و نظامیان میانمار با نظامیان ایالات متحده بسیار نزدیکی دارد.
یعنی؛ در اصل این جنگ بین بودایی ها و مسلمانها نیست، در این جنگ بودایی ها و مسلمانها استعمال می شوند و مسلمانها قتل عام می گردند و اما این جنگ، جنگ سیاست داخلی میانمار می باشد تا خانم " آنگ سان سوچی" را از سیاست میانمار دور کنند.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید.
خاطر طفلکهای شهید میرزاولنگ سرود
طفلک های معصوم وطن ای خدا صدا می کنند
ظلم وحشی ها را دیده خون دل وا می کنند
درد میرزاولنگ سرپل یک درام شد وحشت
از درام بخت سیاه سوال را ابدا می کنند
گر که اراده ی بشر دست تو است ای خدا
تو بگو گناه ی مان را این قسم دعوا می کنند
حریت بنده هایت دست آنها است اگر
درک بندگی شان چیست؟ پرسیده دردا می کنند
از تن معصوم شان نور می پاشند بر زمین
خنده های شان خاموش با گریه صدا می کنند
گر که زندگی چنین است تو بگو بندگی چیست؟
وحشی های کور دلان اینها را سودا می کنند
ای خدا به حال اینها کدام دل اغضا کند؟
حسیات انسانی ها با گریه فردا می کنند
از قلم اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید. به زودی صحبتهای ویدیویی خاطر سیستم 26 ماده یی در خدمت می شود.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد.
جوانیکه در عکس می بینید از جوانان تحصیلکره بود دیپلم از کشور ژاپن گرفته بود در حمله انتحاری در کابل شهید شد آنقدر این حادثه تاثیردار بود در همان لحظه که این خبر را شنیدم همین سروده را سروده در فیسبوک انداختم.
زبانم خسته و حالم رنجور
به احوال وطن جانم ناجور
به این درد بزرگ چه حرف گویم
بهارم زرد و خورشید بی نور
عقیده مرده و انسان گریخته
ز بین مردمانی چشمان کور
خدایا ادعای چه ره دارند؟
ببین عقل همه شان شده بی شعور
تو که در قرآن نکش میگی
چرا از دین تو این عقلها دور؟
ببین بر این جوان مست رویا
آخر یک عکس شد خودش ناجور
بدنش را بینی تو پارچه پارچه
ز دست او کسای عقل بی شعور
ناجور است این دختر گپی ندارد
به اینکه ناجوری رسید به گور
قسمت اول!!!!!!!!
دو سیاستی که اشرف غنی را از بین گروه زلمی خلیلزاد گزینش داد و با مشورت خلیلزادها، ایالات متحده وی را به کاندیدی ریاست جمهوری قبول کرد کدامهااند؟
چرا غنی انتخاب شد؟
چه حدود در دو سیاست موفقیت دارد؟
آیا رهبران جهادی و قومی را موفقیت این دو سیاست در خیزش آورده است؟ یا وی اقتدار تک فردی را می خواهد؟
اقتدار تک فردی چگونه می شود در مغایر سیاست غرب، به کسی به مانند غنی موفقیت بدهد؟
آیا از روز اول، ایالات متحده و گروه خلیلزاد علاقمند بودند تا جنرال دوستم به صفت معاون اول حقیقی وظیفه اجرا کند یا کدام سیاست دیگر بود؟
سیاست اشرف غنی با سیاست حامد کرزی چه تفاوتها دارد؟
حامد کرزی تا زمانیکه در راس اقتدار بود از سیاست غرب حمایت کرد بعد که اقتدارش روبه ختمی رفت یکباره وی چهره ملی بودن را به خود گرفت آیا حامد کرزی به گفتار خود، خود باور دارد یا با اشرف غنی بازی پلیس خوب و پلیس بد را در صحنه گذاشته اند؟
ایتلاف یا ایتلافها مهارت رهبران قومی است یا که نظر به خواست شرایط افغانستان در او مسیر رهبران سوق داده می شوند؟
آیا در شرایط امروز منطقه و دنیا رهبران قومی در شرایط چند سال قبل قرار دارند یا از شرط های شرایط جدید آینده شان را در خطر می بینند؟
رهبران قومی جز از سخنان پوپولیست چیزی به مردم شان ندارند چگونه در مقابل شرط های جدید مقاومت کرده می توانند؟
دوستان عزیز سلام!
قبل از اینکه در سر اصل مسئله نوشته ام را شروع کنم دو نکته را می خواهم یادآور شوم.
یک: نوشته های من تا امروز در منطق و روح بی طرفی بود و از این بعد هم با او اخلاق دوام می یابد. من در جمله های نوشته ها با جلوه دادن شکل ظاهری نوشته ها به گونه مبالغه آمیز رنگ بوی خوش داده فقیر از محتویات باشد به مخلص های مطالعه پیشکش نمی کنم و هیچگاه او شرط های که مطبوعات کشور یا کشمکش های رهبران قومی کشور به وجود می آورند زیر تاثیر او شرطها قرار نمی گیرم بنآ منطق نوشته های من با فرهنگ رئالیست مزین است، بدین بنیاد از دوستان تقاضا دارم در این نوشته، من را طرفدار این یا آن نبینند.
نکته دومی: در این مقاله که چند قسمت است برای تحلیل درست لازم میبینم از محمد ظاهر "شاه وفات یافته" شروع تا کی بودن محمد اشرف غنی، معلومات مختصر را بیان کنم تا دو سیاست عمده محمد اشرف غنی را زیر کاوش گرفته بتوانیم.
محمد ظاهر در سن جوانی "19 ساله" نظر بر خواست شرایط او زمان افغانستان بعد از مرگ پدرش در اقتدار رسید، بی تجربه و بی اقتدار در کرسی اقتدار رسید و از او زمان بعد تا ختم سلطنت اش مستقل به فکرهای خود شده نتوانست یا که در او استقامت تربیت نشد.
در نتیجه می توانیم بگویم او زمان برای افغانستان دوره "ضایعه" شده می باشد. او دوره با چالشها، از یک طرف احزاب چپ و راست افراطی را ظهور داد تا او ظهور افراطی ها، وطن را بالاخره ویران کردند و از جانب دیگر صرف برای بقای اقتدار خاندان، اطرافی های شاه در عوض سیاست ترقی و پیشرفت، سیاست تفاهم را کار گرفتند.
محمد داود از خاندان شاه شخصی بود خود را مستحق تر در اقتدار می دید، اختلاف نظرها با شاه و دیگر قدرتدارهای این خاندان، وی را مجبور به اقدام کودتا نمود. در نخستین بیانیه بعد از کودتا از "دموکراسی" و "ترقی" سخن زد. این دو کلمه که در زبان هر رهبر افغانستان برای فریب ملت هر زمان استفاده می شود داود نیز استفاده کرد. داود خان با طرز خودش خواست افغانستان را ترقی بدهد لاکن در عوض اقتدار مردم، یعنی دموکراسی، در سیستم تک حزبی روی آورد. نوبت به مارکسیستها که رسید از روز اول اقتدارشان بی منطقی بود تا اخیر!
در او دوره، نه پرگرام اقتصادی و ترقی به خواست شرط های افغانستان وجود داشت و نه ایمان و باور به حاکمیت مردم یعنی به "دموکراسی".
چیزیکه تخیل زده می توانستند فانتزی یک اتوپیا بود با همکاری مسکو می خواستند عملی کنند. این ویژگی مارکسیستها نتنها عمر اقتدار خودشان را کوتا ساخت برای افغانستان مصیبت بزرگ شدند و سبب فروپاشی دوستان شان شدند.
از خاطره های او دوره، از یک دیپلمات با تجربه سفارت اتحادشوروی این ویژگی جهان بینی این گروه را پرسیده بودم، در وزیراکبرخان در یک خانه با یک ترجمان تاجیک ما سه صحبت داشتیم، او دپیلمات سالهای دراز در کشورهای غربی و عربی وظیفه اجرا کرده بود برایم گفت: "ما در افغانستان در شوک هستیم مشاورین ما خاطر مشوره دادن برای افغانها وظیفه دار هستند، لاکن افغانها همی مسئولیت شان را به مشاورین سپردند منتظر هستند تا مشاورین وطن شان را آباد کنند"
بلی بی منطقی به او سرحد بود هر مارکسیست تصور داشت هر درد و هر مشکل افغانستان را مشاورین می دانند، بنآ شب و روز باید تملق کرد که او دوره از تلویزیون گرفته همه مطبوعات و از فرد عادی گرفته تا رهبر شان روز دهه ها بار کشور دوست گفته سخن های عجیب غریب می زدند و در اصل همه پرگرام اقتصادی و ترقی شان عبارت از شعارهای بی منطق بود خلاص!
نوبت به مجاهدین که رسید برای همه نمایان است جز ویرانی جز ایتلافها و جنگها چیزی از نام پرگرام اقتصادی و ترقی نداشتند و ندارند، هماکنون نیز در نزد آنها کدام پروژه برای ترقی افغانستان وجود ندارد جز سخن های سفسطه ی سیاست از مدل افتیده!
حامد کرزی بین مجاهدین و غرب به مثابه یک پل همکاری انتخاب شد، بلکه قبل از انتخاب با ایالات متحده ارتباط داشت لاکن دیدگاه حامد کرزی در حل مسئله های افغانستان کدام تفاوت با دیدگاه های رهبران قومی نداشت بنآ دوره حامد کرزی یک دوره سازش با رهبران قومی بود و در افغانستان با وجود سرازیر شدن میلیاردها دلار کارهای بزرگ انجام نشد و با سیاست امروز محمد اشرف غنی تفاوت بزرگ داشت یا این گرگ پیر سیاست یعنی محمد اشرف غنی؟
تا این زمان هر رهبر افغانستان سیاست را خاطر امروزش بازی کرد، هیچ رهبر افغانستان خاطر فردایش کدام پروژه با منطق که تنظیم شده با داشته های علمی باشد و برای آینده افغانستان خدمت بزرگ شده باشد نداشت و پیشکش به ملت کرده نتوانست و لاکن هر رهبر با شمول شاه و رئیس های جمهور افغانستان تا که توانستند سیاست عبارت اند از دروغ گفته برای ملت دروغ گفتند. از بین شان مانند دکترنجیب الله سخن گوی ماهر در طرز خواست ملت وجود داشت یا به مانند کارمل نطاق ورزیده کتابی وجود داشت و اما همی شان با شمول رهبران قومی جز سیاست پوپولیست چیزی در دست نداشتند و ندارند. این مریضی سبب شد در داخل افغانستان یک طوق رسوا را از اسم "افغان با غیرت" در گردن هر انسان افغانستان انداختند. مثلیکه همه دنیا بی غیرت باشد تنها با غیرت مردم افغانستان باشد تا این اندازه بی منطقی را رواج دادند. این فرهنگ بی منطق سبب شد پاکستان را در چشم مردم افغانستان دشمن قسم خورده نشان بدهد و دایم تحریک کند تا پاکستان با تحریکات سیاست خطای کابل دست بر اقدام شود. این رسوایی با گرگ سیاست در حال تغییر است یا این گرگ سیاست که در صحبت های پارسی دری خود گرامر را رسوا ساخته است کار های بزرگ را به افغانستان انجام داده می تواند؟
ادامه در نوشته فردا
از قلم اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید که به زودی به فعالیت آغاز می کند.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد
قسمت دوم!!!!!!
محمد اشرف غنی کیست؟ چرا قدرتدارهای جهادی چه در شمال و چه در جنوب از دست سیاست های اشرف غنی به فغان رسیدند؟ غیر پشتونها وی را فاشیست می گویند اگر وی فاشیست باشد چرا بعضی از پشتونهای قدرتدار جهادی از وی ناراض هستند؟
کدام سیاست را در دست گرفته و برای تطبیق سیاستهایش چه حدود تجربه دارد و چه اندازه حمایتگر جهانی دارد و دلیل حمایت دنیا از وی چیست؟
محمد اشرف غنی دو سیاست مهم را در دست گرفته برای تغییر دادن افغانستان به افعانستان نو، قبل از سخن زدن در ارتباط دو سیاست، لازم است در قسمت دوم نوشته این شخص را بشناسیم و از خود سوال کنیم این گرگ سیاست را تا چه حدود می شناسیم؟ اگر نشناسیم چگونه می شود که سیاستهایش را بدانیم؟
نام : اشرف غنی
ولد: شاه جان احمدزی
سال تولد : 29 ماه ثور ، سال 1328 ه ش ، کابل
تحصیلات :
ابتدایه : لیسه عالی استقلال.
متوسطه : لیسه عالی حبیبیه.
پروگرام یک ساله در ایالات متحده امریکا (AFS ) در دوران مکتب.
بکلوریا : لیسه عالی حبیبیه .
لیسانس : مدت شش ماه درپوهنتون کابل و بعدا دوره مکمل لیسانس در پوهنتون امریکایی بیروت در رشته علوم سیاسی.
ماستری اول : در رشته علوم سیاسی از پوهنتون امریکایی بیروت.
ماستری دوم : در رشته راوبط بین المللی و انسان شناسی از پوهنتون کولمبیا امریکا.
ماستری سوم : در رشته روابط بین المللی از پوهنتون کولمبیا امریکا.
دوکتورا : در رشته انسان شناسی (انترپولوجی ) ازپوهنتون کولمبیا امریکا .
و همچنان تکمیل نمودن پروگرام ویژه رهبری (لیدرشپ )از طرف پوهنتونهای هارد وارد و ستنفورد ایالات متحده امریکا برای بانک جهانی.
دوکتورای افتخاری بار اول : از طرف پوهنتون سکرانتن ایالات متحده امریکا درسال 2007 م.
دوکتورای افتخاری دوم : از طرف پوهنتون گیلف کانادا در سال 2008 م.
تعلیمات اسلامی : قابل تذکر است که دوکتور اشرف غنی از طفولیت تا امروز در کسب تعلیمات اسلامی سعی و کوشش ورزیده است که از آن جمله حصول معلومات در باره سیرت نبوی در مدارس کراچی ولاهور از سال 1985الی 1986 قابل یادوریست وبه گفتی وی این تعلیمات برایش ارزش ویژه داشت.
همچنان از طرف پوهنتون نفت آمریکای برای اقای اشرف غنی یک جایزه ممتازجهانی تحت عنوان وطندار جهانی اهدا گردیده. نا گفته نماند که این جایزه خاص جهانی برای اشخاص محدود در جهان داده شده است که این بار یک پروفیسور افغان توانست که این جایزه را از ان خود نماید.
وظایف:
به صفت استاد در رتبه پوهیالی و پوهنیار در پوهنځی ادبیات دیپارتمنت علوم بشری آن زمان پوهنتون کابل ایفای وظیفه نموده است.
به صفت پروفیسور مهمان در پوهنتون آروس دنمارک در سال 1977 م برای مدت کم.
تدریس در پوهنتون معروف بکلی ایالات متحده امریکا برای یک سال.
تدریس در پوهنتون مشهور جانز هوپکنز امریکا به مدت 8 سال.
اشرف غنی در بخش ساختن پالیسی و ستراتیژی بانک جهانی در یک سمت مهم برای مدت 10 سال ایفای وظیفه نموده است که در پنج سال اول برای کشورهای آسیای جنوبی وشرقی کارمیکرد و در پنج سال اخر درساختار مسایل گوناگون اقتصادی جهان دخیل بوده که از آن جمله ریفورم اقتصادی روسیه را نام برده میتوانیم.
اشرف غنی از پژوهشگران هم عصر خود یکی از انست که مقالات زیادی را در زبان انگلیسی در باره افغانستان به نوشته درآورده است که دررسانه های معتبر آن وقت به نشر رسیده است.
نامبرده اولین تحقیقات علمی خود را در باره موضوعات تنفیذ دین مبین اسلام در افغانستان ، حقوق زنان و عدالت اجتماعی آغاز نموده و نوشته های را به سر رسانده است.
وهمچنان در قدم دوم تحت عنوان ساختار اسلام و دولت در اجتماع قبایلی یک تحقیق مفصل انجام داده است و بعدا موضوعات تحت عنوان هموارساختن مسایل جنجال برانگیز در محاکم شریعت اسلامی رابه دست گرفته و برای تحلیل این موضوع دهه اول سلطنت عبدالرحمن خان را تعین نمود وبه اسناد محکمه ولایت کنر تحقیق خود را غاز کرد.
و بعدا از آن در باره ادبیات معاصر افغانستان تحقیقات خود را اغاز کرد و درباره دوره معاصر ادبیات لسان دری معلومات را جمع آوری نموده که در آن از علامه محمود طرزی گرفته تا کودتاه ثور قسمت های عمده را تحت برسی قرار داده است و برعلاوه نامبرده در باره اقتصاد، تاریخ و ساختارهای دولتی افغانستان مقالات زیادی را نوشته و نشر نموده است.
در زمره تحقیقات دوکتور اشرف غنی یکی از کارهای بزرگ و مهم این است که درباره تاریخ چهارصد ساله افغانستان تحقیق نموده است و اکثر موارد قرن پانزدهم میلادی گرفته تا قرن نوزدهم میلادی را تحت پوشش تحقیق قرار گرفته است که این تحقیق مدت ده سال را دربر گرفته است.
درین اواخر یک کتاب دوکتور اشرف غنی تحت عنوان (دول ناکام وستراتیژی موفقیت آنها ) از طرف پوهنتون اکسفورد انگلستان در اروپا و امریکا به نشر رسیده است که رسانهای جهانی بالای شان تبصرهای گرمی داشتند.
دوکتور اشرف غنی بعد از یازده سپتمبر سال 2001 که بیم یک فاجعه بزرگ دیگر در افغانستان میرفت، از بانک جهانی رخصتیهای بدون معاش گرفت و در یک تعداد مطبوعات آزاد جهانی مقالات خود رابه نشر رساند و مصاحبه ها را انجام داد. دراین زمان جهانیان تشویشها و نگرانیهای زیادی در باره افغانستان داشتند.
سرمنشی ملل متحد آن وقت آقای کوفی عنان از دوکتور غنی خواست تا در باره پیدا کردن حل بحران افغانستان همراه با مسول بلند پایه ملل متحد و نماینده با صلاحیت این سازمان برای افغانستان آقای لخضدر ابراهیمی به صفت مشاور همکاری نماید.
بعد اشرف غنی در افغانستان می آید حکایه ادامه زندگی و کار وی در نزد چشمان ملت دوام می کند.
اشرف غنی او شخصی که ظاهرش بی کریزماتیک، صحبتش از نگاه گرامر در زبان پارسی دری برباد رفته هم باشد در اصلیت او، و در داخل او یک گرگ تجربه و سیاست پنهان است و او از جمعی نامی ترین انسانها در نزد بانک جهانی، بانک آسیا و در نزد پایتخت های دنیاست.
کارهای دراز مدت و تنظیم شده اش در سیاست و اقتصاد سبب شده مقتدرهای دوره جنگ افغانستان آینده شان را از سیاستهای این گرگ به خطر ببینند و به وحشت افتند. چونکه برای اولین بار در افغانستان کسی در سر اقتدار قرار دارد در سیاست و اقتصاد بی نهایت تجربه زیاد دارد و هر کاریکه می کند کارش با علاقه از طرف دنیا تعقیب می شود و براین خاطر مخالفین اش مختلف عنوانها را بالایش گذاشته اند.
اگر امکان را پیدا کنند وی را از سر سیاست افغانستان دور می کنند لاکن نمی توانند.
چونکه اعتبار گذشته اش پشتبان بزرگ را در سطح دنیا بر او نصیب کرده است.
من زمانیکه اشرف غنی را زیر بررسی گرفته خواستم معلومات دقیق از گذشته اش داشته باشم به صفت یک افغان افتخار کردم. چونکه تا این حدود موفقیت بی شمار، نصیب هر تحصیل کرده شده نمیتواند، محقق که این شخص با علاقه و عشق که در عقب ایده های خود داشت، خود را خود رسانده است، یک انتباه بر ملت!
از یک طرف افتخار کردم چونکه من و او عضو یک خانواده "افغانستان" هستیم و از جانب دیگر به تورک هایم دیده مایوس شدم و از خود پرسیدم به مانند اشرف غنی کسی از تورکهای ما وجود دارد با کوشش و تلاش خود در جهان تا او حدود موفقیت داشته باشد؟
بعد از سالهای 90 در مسکو بازارهای خرید فروش باز شد بهترین فرصت به پولدار شدن بود که تعداد زیاد افغانهای ما در او بازارها داخل کار شدند. افغانهای ما کمی پول که پیدا می کردند هر کدام شان خود را یک قهرمان تصور می کردند. در او زمان مردم آذری بدنامترین مردم بودند که اکثرآ دزد و جنجالی مردم عجیب بودند. ساعت زمان که دور می خورد آذریها تجارت را یاد گرفتند بالاخره در هسته تجارت روسیه آنها داخل شدند و با اعتبارترین مردم شدند و لاکن افغانهای ما از همان نقطه یک قدم پیش نرفتند و اما به طوق افغان غیرتمند بودن غرور می کردند و اسیر بودند و اسیر هستند. مثلیکه همه دنیا بی غیرت باشد تنها ما افغانها با غیرت باشیم عجیب!
ما اوزبیکها و دیگر تورکهای افغانستان چنین حالت بدبخت را داریم. یعنی سرصدا و گریان ما جهان را گرفت و لاکن یک شخصیت جهانی که به اندازه اشرف غنی حمایتگر جهانی داشته باشد نداریم، نداریم، نداریم!
نه پرگرام در آینده داریم و نه او منطق یکه برای فردا کاری را انجام داده بتوانیم در سر داریم، جز لاف زدنهای بی مورد پهلوانی دور از منطق سیاست!
می پرسم در مقابل تجربه اشرف غنی رهبران قومی با دست خالی که جز از چند سخن پوپولیست چیزی به مردمش گفتار ندارند چه حدود شانس دارند؟
ادامه در نوشته فردا، سیاست اقتصادی اشرف غنی و سیاست بی اعتبار سازی چهره های قدرتدار چهار دهه جنگ افغانستان در نوشته فردا و پس فردا.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید که به زودی به فعالیت آغاز می کند.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد.
قسمت سوم!!!!!!!!!
غنی در سیاست اقتصادی کدام تز را در نظر گرفت آیا برای بهبود اوضاع اقتصاد کشور مداوا شده می تواند؟
راه ابریشم جدید که با انسیاتیف ترکیه در راه انداخته شد و کشور چین قناعت داده شد بالاخره پروژه بزرگ دنیا شد برای کشور چین از اولویت های درجه اول کاری شد در افغانستان بخصوص برای شمال و شمالشرق افغانستان چه امکانها را میسر می کند؟
پشتونها چرا به دنیای تورک ضرورت دارند؟
دوستان عزیز سلام!
در هر کشور اگر لیدر، سیاست و اقتصاد را بداند و خلاقیت مدیریت را داشته باشد او کشور ترقی می کند!
در قسمت سوم مقاله، امکانات پیش آمده از نگاه اقتصاد را، با بخش پلان های دراز مدت غنی مربوط بحث قرار میدهم و نتیجه گیری را بر شما واگذار می کنم. البته یادآور شوم من در تلاش انعکاس حقیقتها هستم بدین خاطر در نوشته های من نه شدت وجود دارد و نه حقارت وجود دارد و نه بدون منطق ضدیت یا طرفداری وجود دارد. آنچه اولویت دارد با اسناد مسئله را گفتن است. اگر هر زمان در هر نوشته من کسی اسناد دقیقیتر از اسناد و منطق من پیشکش کرده بتواند لطف کند سر هر دو چشم من جا دارد و از همان نوشته یا همان مضمون در حضور مردم شریف عذر خواهم خواست، بدین اساس لطفآ من را در این مقاله طرفدار یا ضد غنی یا دیگران نبینید من بی طرف هستم.
غنی در ریاست جمهوری که رسید یک تز را در میدان ریخت و مطابق به او تز حرکت کرد. او تز کدام است؟
غنی گفت: "جغرافیه پر تشنج افغانستان را که در منطقه سبب چالشها است، به منطقه منفعت مشترک تبدیل می کنیم تا با افغانستان هر کس از همسایه ها فایده ببرد"
منطق غنی درست ترین و رئالیست ترین منطق بود بربار اول برای همسایه ها بخصوص برای پاکستان یک رهبر افغانستان دور از سیاست عوام فریبی و پوپولیستی، مطابق بر حقیقت های منطقه، یک سیاست را پیش کرد و برای پاکستان غیر مستقیم برکنار آمدن خاطر جنجال دوامدار خط دیورند یک پیام داد.
تا آمدن غنی هیچ یک رهبر افغانستان چنین سخنی را نگفته بود، تا غنی، رهبران افغانستان به حالت روحی ملت دیده، پرگویی می کردند که، حال افغانستان را به امروز رساندند.
تز غنی یا سیاست غنی، امروز به میوه دادن شده است به کدام منطق؟
به کشور همچون افغانستان به ساده گی هیچ کشور اعتبار نمی کند چونکه مناسبات بین کشورها ارتباط دارد به سر منفعت، اگر در او کشور سیاست استقرار وجود نداشته باشد هیچ کشور و هیچ شرکت دنیا اعتبار نمی کند و از جانب دیگر لیدر او کشور تجربه کاری در سطح دنیا نداشته باشد و شیوه برخورد را و طرز قناعت دادن را نداند اعتبار نمی کنند. غنی نسبت بر داخل افغانستان در بیرون افغانستان بیشتر موفقیت دارد. در داخل افغانستان در زیر فشار بزرگ قرار دارد تا با هر مقتدر دوره جنگ افغانستان سازش کند و به خواست آنها رفتار کند این نقطه برای غنی بزرگترین درد سر است.
غنی تز را در میدان انداخت هدفش بیرون افغانستان بود تا به قدم اول کشورهای همسایه قناعت داده شوند و در محوطه منفعت مشترک هر کدام شان در نفع هر دو طرف کار کنند، چونکه افغانستان بدون همکاری همسایه ها در پا ایستاد شده نمی تواند.
غنی اعتبار یکه از گذشته داشت و طرز برخورد را که بر چنین مسائل در سطح دنیا می دانست فعالیت های پرگرام اقتصادی اش را از بیرون به نفع افغانستان آغاز کرد و نتیجه داد.
این نتیجه سبب می شود افغانستان به افغانستان نو دیگرگون شود لاکن زمان کار دارد و اگر که ملت افغانستان بین مقتدارهای دوره جنگ و غنی یک بررسی درست و یک تحلیل علمی کرده بتواند بخصوص قشر روشنفکر!
این نتیجه، قدرتدارهای دوره جنگ افغانستان را در هراس انداخته است، چونکه، اکثریت شان در سر اقتدار اند، بهتر از ملت، نتایج این سیاست را حس می کنند و خوب می دانند اگر نتیجه به چشمان ملت افغانستان برسد اعتبار همه شان بین ملت از بین می رود. از اینکه به مانند غنی پروژهها را ترتیب داده نمی توانند و بیرون افغانستان را قناعت داده نمی توانند کاریکه می کنند قبل از میوه دادن فعالیت های اقتصادی غنی، در تلاش نام بد ساختن می شوند تا از بلای که در سر شان آمده نجات یابند، بدین اساس غنی با دشمنان خارجی و با دشمنان داخل رژیم نیز از این بعد مجادله می کند و افغانستان بر مدتی، بیشتر در تشنج می رود و مقتدارهای دوره جنگ، خود در مقابل غنی طالب درجه دوم می شوند، لاکن به نظر من این دوره خطرناک نیز سپری می شود حداقل چنین یک آرزو دارم این دوره سپری شود!
سبب اینکه در سیاست سیاسی غنی در عوض سازش با سلطانهای دوره جنگ افغانستان و تسلیم شدن به خواست آنها، بی اعتبار ساختن آنها را در نزد چشمان ملت در نظر دارد. چونکه مطابق بر روح سیاست چنین لیدرها زمانی اعتبار شان را می بازند در مقابل ملت در مسئولیت باشند که این بخش را در نوشه بعدی در قسمت پنجم مقاله نوشته می کنم.
امروز مناسبات افغانستان با کشورهای آسیامیانه در چوکات منفعت مشترک بی نهایت خوب شده است و در حال رشد است.
این گفتار من را هرکس می تواند، مناسبات افغانستان را با هر کشور آسیامیانه و چین با چند سال پیش مقایسه نموده فکر کند و حجم کاری بندرهای تجارتی شمال را بخصوص آقینه را و ارتباطات افغانستان را و نتیجه مذاکرات را و اعتبار افغانستان را یک بار از او پایتختها دیده بررسی کنند.
چرا غنی به قدم اول تمام کوشش خود را به کشورهای آسیامیانه انداخت؟
پشتونها در منطقه به دنیای تورک ضرورت دارند. یعنی اگر بخواهند در منطقه یک ملت قوی شده در داخل افغانستان و در داخل پاکستان نقش بازی کنند به همکاری ملت بزرگ منطقه یعنی به تورکها محتاج هستند.
سبب اینکه پاکستان تلاش دارد در افغانستان به خواست خودش یک دولت ضعیف بیاورد تا هر زمان محتاج به پاکستان باشد. بر عکس این آرزوی پاکستان، خواست پشتونهای پاکستان یک دولت با مقتدر پشتونی است. از اینکه در مجادله در داخل پاکستان پشتونها بازنده اند بهترین منطق حکومت کردن برای پشتونها همکاری تورکها را گرفتن است یک سیاست رئالیست در منطقه!
چونکه رقیب پشتونها پنجابی ها و سندی های اسلام آباد اند. اگر که از سیاست گذاری های اسلام آباد در داخل افغانستان بخواهند راحتر شوند مجبور هستند به مسیر آسیامیانه خود را اندازند تا برای اسلام آباد آلترناتیو اسلام آباد را نشان داده بتوانند. غنی این رئالیست را در نظر گرفته سیاست بازی دارد لاکن سوال این است روشنفکران تورک افغانستان چه حدود رازهای مهم سیاست منطقه را ادراک دارند؟
این سیاست در عین زمان برای اسلام آباد امکان می دهد تا در تغییر ذهنیت در مقابل افغانستان کار کند. چونکه از روز اول استقلال پاکستان یک سیاست خطا دشمنی بین دو کشور جریان پیدا کرد و مسبب آن، جانب افغانستان بود که بی اعتمادی را به بار آورده بود و لاکن افغانستان از نقطه نظر اقتصادی به بندرهای پاکستان محتاج بود. این سیاست عجوبه دور از منطق و دور از عقل حیرت آور یک سیاست بود غنی در تلاش از بین بردن این سیاست رسواست.
اولین بار با سیاست اقتصادی اشرف غنی افغانستان بدون همکاری پاکستان حتی ایران به پا استاد شده می تواند. این سیاست فشار بزرگ را بر حل مشکل های دو جانبه بین افغانستان و پاکستان و حتی بین افغانستان و ایران به وجود می آورد و سبب می شود به وزن جانب آسیامیانه، پاکستان و ایران نیز سیاست معقولتر را نسبت به گذشته در دست بگیرند. زیرا "تک آلترناتیو بودن شان با سیاست جدید غنی از دست شان رفت."
چه حدود که در راه حل پرابلمها ذهنیت جدید پیدا می شود پروژه های بزرگ اقتصادی در منطقه بین کشورهای جنوب آسیا و آسیا میانه به وجود می آید و بیشتر اقتصادانها در این مسیر دقت می کنند یعنی یک ذهنیت جدید به وجود می آید مهم تغییر ذهنیت است.
از اینکه با راه خط آهن ابریشم 80 در 100 تجارت افغانستان از مسیر آسیامیانه می شود، شمال و شمالشرق افغانستان تا هرات به استراتیژی جدید تبدیل می گردد. یعنی در آینده افغانستان را پشتونها با تورکها اداره می کنند. این گفتار من یک حقیقت عینی است که شرط های دنیای نو به وجود آورده است و غنی این شرطها را نسبت بر هرکس خوبتر می داند.
نوت: "امکانات جدید که در ذهنیت، در شمال و شمالشرق پیدا شده و امکان عملی آن وجود دارد در نوشته قسمت چهارم مقاله تذکر می دهم و در قسمت چهارم چرا روشنفکران تورک از پروژه های غنی حمایت کنند با دلیل و منطق همه را قناعت می دهم. زیرا، اگر بین شمال و آسیامیانه کارهای غنی را یک تورک کند جنوب به پا می خیزد افغانستان را تجزیه می کنند گفته، اگر این مناسبات را یک پشتون جنوبی انجام بدهد کسی از تجزیه افغانستان سخن نمی زند پس چرا حمایت نکنیم؟ روشنفکران تفکر کنند در قسمت چهارم با پروژه های غنی بیشتر معلومات داده دلیل و منطق این حمایت را می گویم "
هند در یک یا دو دهه بعد از ایالات متحده و چین قدرت بزرگ اقتصادی دنیا می گردد. در قدیم در زمان راه ابریشم که در دست تورکها بود کشورهای هند و چین تجارت شان را از همین راه انجام می دادند. برای هند راه ابریشم جدید به مانند کشور چین با اهمیت می شود، خود این ضرورت بالای هند و پاکستان و افغانستان فشار جدید می گردد چونکه رشد اقتصادی هند پاکستان را نیز تکان می دهد و خود به خودی یک فضا جدید روی صحنه می آید. بنآ شرطها مجبور می سازد در افغانستان صلح بیاید و بین پاکستان و افغانستان مناسبات در منطق منافع مشترک به یک سیاست رئالیست برقرار می شود. غنی چنین حقیقت را ادراک نموده سیاست بازی دارد لاکن از اینکه گفته های غنی به ملت تازگی دارد و ملت اجرا عاجل را کار دارد کدام اهمیت نزد ملت ندارد و اما باید بدانیم در افغانستان معجزه ی وجود ندارد فوری مشکلات حل فصل گردد. آنچه مهم است به قدم اول پیدا شدن یک ذهنیت، به قدم دوم ادراک در او مسیر، در قدم سوم سر او پروژه تلاش کردن است.
سوال این است شرایط جدید را غنی می داند و کشورهای آسیا میانه می دانند و ترکیه می داند که در او مسیر در حرکت هستند یا ما تورکهای افغانستان چه اندازه از این حقیقت خبر داریم؟
ادامه سیاست اقتصادی غنی در قسمت چهارم مقاله، در قسمت چهارم، بعضی پروژه های اقتصادی غنی و تاثیرات اش بالای مناسبات افغانستان و پاکستان و فکر راه ابریشم جدید که، در کدام دور امپراتوری عثمانی طرح ریزی شد اردوغان در او پلان، کدام کارها را در حال انجام دادن است؟ و این پروژه بزرگ جهان چه امکانها را در منطقه بخصوص در دنیای تورک می آورد جواب پیدا می شود و در قسمت پنجم مقاله بازی های سیاسی غنی در نظر گرفته می شود که این بازیها قدرتدارهای دوره جنگ افغانستان را از چله کشیده است و جواب بر سوال یکه غنی هرکس از مقتدرها را از خود دور می کند بالای کی حساب سیاسی دارد؟ و چرا بعضی روشنفکرهای تورک بی صدا رخ را به غنی نموده اند؟ جواب پیدا می شود.
من را پیش از اینکه غنی پرست بگوید و یا کدام عنوان دیگر بدهید سر نوشته های من تفکر کنید.
ادامه در قسمت چهارم
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید که به زودی به فعالیت آغاز می کند.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد.
قسمت چهارم!!!!!!!!!
شش پروژه بزرگ و حیاتی محمد اشرف غنی در شمال و شمالشرق کدامهااند؟
اگر شش پروژه تطبیق شود آیا چهره شمال و شمالشرق تغییر نمی خورد؟
چرا به گپ های مفت سیاست روز که هیچ ارزش ندارد زمان پرقیمت خود را مصرف می کنیم آیا منطق و حکم عقل آن نیست آنچه برای آینده اولاد ما و وطن ما اهمیت دارد دقت شویم؟
چرا برای هرچه زودتر تطبیق پروژها، رئیس جمهوری را زیر فشار نمی گیریم آیا یک بار سر خود را تکان داده دقت بر عقل خود کردیم؟
من می گویم باید برای شناخت خود یک بار در پیشروی آیینه استاد شویم و چه بودن خود را از خود پرسان کنیم تا او که داخل آیینه است به ما مشورت دهد.
دوستان عزیز سلام!
یک بار دیگر عرض بر دوستان کنم من را این پرست یا آن پرست نگوید. اگر عوض غنی یک یهود برای وطن من، یک پروژه حیاتی را آورده بتواند من خاطر فردای اولاد مردمم به او یهود احترام می کنم.
من او اوزبیک که از حساسات مردمم سو استفاده کند و در دستش کدام پرگرام خدمت نداشته باشد به غضب خدا گرفتار شو می گویم. چونکه من مردم خود را با حقیقتش دوست دارم.
حال آمدیم در سر اصل مطلب، غنی بی شمار پروژهها دارد لاکن شش پروژه غنی را به شما معرفی نموده منطق امکان عملی شدن پروژهها را بیان می کنم.
پروژه 1: غنی با کشور چین در تماس است تا بین چین و افغانستان از سر واخان بدخشان بین دو کشور راه رفت آمد را باز کند.
می دانید برای ما تورکها چه اهمیت دارد؟
اگر از سر واخان راه باز شود در او جغرافیه تورکهای قرقیز ما زندگی دارند مناسبات آنها با شمال وصل می شود. این مردم در 4300 متر ارتفا از سطح آب زندگی دارند، باسواد بوده در بین خودشان سیستم اداری دارند.
پروژه 2: کشور چین علاقمند است خط آهن را از شمالشرق تا هرات اعمار کند.
این دو پروژه حیاتی چه اندازه که به غنی اهمیت دارد بر همان اندازه برای کشور چین ضروری است. زیرا، کشور چین باشمول کشورهای افریقایی به کشورهای عقب مانده، میلیاردها دلار در زیربنای شان کمک و سرمایه گذاری دارد تا با او کشورها تجارت اش را رونق دهد. پول یکه در این استراتیژی مصرف دارند دهها میلیارد دلار می باشد، اگر افغانستان پروژه هایکه در منفعت دو کشور باشد با پلان و پرگرام به چین تقدیم کند نظر بر موقعیت جغرافیه افغانستان، کشور چین بیشتر علاقه می گیرد تا در این کشور پل دوستی استراتیژی بسازد.
غنی این باریکی ها را در نظر گرفته می گوید: "جغرافیه پرتشنج افغانستان را به منطقه منفعتها تبدیل می کنیم"
آیا ما روشنفکران عقل خود را از اباطیل سیاست سفسطه ی روز نجات داده با افغانستان، منافع کشورهای بزرگ را زیر بررسی گرفته امکان استفاده از آنها را تفکر نموده، در جامعه ذهنیت جدید بدهم بهتر نیست؟ قبول کنید این دو پروژه امکان تطبیق را دارد.
پروژه 3: وصل شدن افغانستان در راه ابریشم جدید. پروژه راه ابریشم جدید عوض راه ابریشم کهنه، اولین بار 160 سال قبل، در امپراتوری عثمانی طرح ریزی شد و پلان بود خط راه آهن را از زیر آبهای بحیره مدیترانه عبور داده تا چین و هندوستان وصل دهند. شما لطف کنید نقشه این پروژه را که مهندسها به امپراتور تقدیم نموده بود دیدن کنید. یک بخش این پروژه بزرگ عثمانی ها عملی شد، یعنی از استانبول تا مصر و عربستان سعودی که در او زمان جغرافیه شرقمیانه جز خاک امپراتوری عثمانی بود راه آهن ساخته شد و لاکن عبوردادن از بحیره مدیترانه ثروت و امکانات تکنیکی پیشرفته ضرورت داشت ناتکمیل شد. بعد جنگها و بعد که روسیه تزاری به آسیامیانه حاکم شد پروژه ناتمام شد تا زمانیکه اردوغان در سر اقتدار آمد. از رویاهای بزرگ اردوغان یکی آن این پروژه بود منفعت این پروژه را به چین فهماند و چین را علاقمند ساخت تا او در این پروژه صاحب شود. امروز کشور چین خاطر عملی شدن این پروژه میلیارها دلار را در نظر گرفته است تا مصرف کند. مهمترین نقطه های وصل که بحیریه مدیترانه و بین گرچستان و ترکیه بود از جانب ترکیه در دست گرفته شد. بحیره مدیترانه از زیر آب وصل داده شد لطف کنید از نقشه دیدن کنید. نقطه دیگر آن که در بین گرجستان و ترکیه بود چندین سال است به شدت کار ادامه دارد امسال دو طرف وصل داده می شود. بعد از آن، راه آهن از استانبول تا پکن و از استانبول تا لندن و در آینده از استانبول تا کشورهای شرق میانه بر همین گونه تا همه قطعه آفریقا این پروژه دوام پیدا می کند. از جانب دیگر تا دهلی و تا مسکو وصل می شود و حتی نظر بر گفته صدراعظم جاپان که در مراسم افتتاح راه آهن از زیر آبهای مدیترانه اشتراک داشت تا توکیو راه ابریشم جدید را وصل می دهند. یعنی این راه در هر نقطه سه قاره بزرگ دنیا می رسد "آسیا، آفریقا و اروپا" یعنی از شمال افغانستان با خط راه آهن در هر نقطه از سه قاره اموال را برده و آورده می توانند. یعنی این پروژه بزرگترین رویای تورکها و بزرگترین پروژه این عصر است، بنآ تطبیق این پروژه در افغانستان امکان پذیر است.
نوت: "تورکها با راه ابریشم راه آهن، بزرگترین میدان هوایی دنیا را در حال ساختن اند. این میدان هوایی سالانه برای 200 میلیون مسافر خدمت میدهد. هدف تورکها، ترکیه را مرکز تجارت و نقطه ارتباط و وصل دنیا ساختن است چونکه این کشور در قلب دنیا موقعیت دارد. در آینده در قسمت میدان هوایی بزرگ دنیا معلومات میدهم. از همین اکنون بیشتر از 400 شرکت بزرگ دنیا مراجعه نمودند تا در فعالیتهای تجاری این میدان، جای شان را بگیرند بنآ پروژه تطبیق می خورد."
وقتی این پروژه تکمیل می گردد از شمال افغانستان تجارت افغانستان تقریبآ در 70 در 100 دنیا به زمان نهایت کم می رسد و این پروژه بیشترین منفعت را در جغرافیه های تورک نشین دارد، چونکه از قلب این جغرافیه ها عبور می کند و تمدن می برد و تمدن می آورد. ترکیه بر این خاطر تلاش دارد چونکه ترکیه می خواهد در جغرافیه های تورک نشین با شمول کشور چین همه دنیا موجود باشد. منطق یکه دارد اگر در یک جغرافیه خاطر منفعت، مختلف کشورها وجود داشته باشند، در او صورت یک کشور یا قدرت، او جغرافیه را به دلخواه خود استثمار کرده نمی تواند. زیرا، مختلف رقیبها می باشد و بین مختلف رقیبها ملت های او جغرافیه از نقطه نظر فهم سیاسی رسیده می گردد. با تاسف در افغانستان، ما ملت از نقطه نظر فهم سیاست بسیار زیاد ضعیف هستیم. ضعیف هستیم چونکه بدون مطالعه در عقب سخنان و کارهای سفسطه می رویم!
پروژه 4: برق قوی دایمی از آسیامیانه خاطر تولیدات! شمال و شمالشرق افغانستان نزدیکترین موقعیت را به انرژی آسیامیانه دارند، بدین خاطر انرژی ارزان را استفاده کرده می توانند، این اوانتاژ سبب می گردد سرمایه گذاری در این جغرافیه صورت گیرد، زیرا، شرکتها به انرژی ارزان ضرورت دارند. امروز هر جغرافیه که یا خود انرژی داشته باشد یا نزدیک بر انرژی باشد مورد دلچسبی دنیا قرار می گیرد. بنآ شمال و شمالشرق افغانستان در آینده منطقه صنعتی شده می تواند اگر که ما مردم گنج یکه زیر پای ماست شناخته بتوانیم و بنآ این پروژه نیز امکان تطبیق را دارد.
پروژه 5: وصل شدن شمال افغانستان با راه آهن با ازبکستان و ترکمنستان، در این پروژه راه ابرشیم جدید کمک می کند بنآ امکان تطبیق را دارد.
پروژه 6: استفاده از گاز جوزجان در جوزجان و افغانستان! این پروژه نیز صد در صد امکان تطبیق را دارد و این پروژه بخصوص جوزجان را در سطح افغانستان منطقه استراتیژی می سازد، اگر ما مردم بازی های سیاست را در چوکات سیاست بازی کرده بتوانیم، در افغانستان همیشه نقش مرکزی را بازی می کنیم و لاکن اگر که عقل خویش را در تسلط عقل های بیسوادها دهیم همان است دایم گریه خواهیم کرد و در زبان، مطالب سفسطه!
دوستان عزیز برای همین شش پروژه چشمان را پنهان نموده تطبیق آن را در نزد چشمان تان بیاورید آیا شمال و شمالشرق به چهره دیگر تبدیل نمی شوند؟
از هر کدام از دوستان سوال می کنم بین چهل سال جنگ افغانستان کدام رهبر افغانستان برای نجات افغانستان از فقر و بدبختی کدام پروژه حیاتی را داشت؟
سوال می کنم بدون استثنا همه رهبران آتشی و قومی در دست شان حتی در ذهن شان برای نجات افغانستان حداقل در گفتار، کدام پروژه را داشتند و دارند؟
سوال می کنم از اوزبیکهای خودم آیا بعد از ریاست جمهوری، کرسی درجه دوم افغانستان یعنی معاونیت اول ریاست جمهوری، کرسی درجه سه، یعنی ریاست پارلمان افغانیستان در دست ما اوزبیکها قرار نگرفت؟
چند فیصد روشنفکران اوزبیک ما با رئیس پارلمان نزدیک شد و نظریات روشنفکری شان را گفت؟
چند فیصد روشنفکران اوزبیک ما برای جنرال دوستم پروژهها و پرگرامها پیشکش کرد؟
در این خصوص محقق که می گویند جنرال فرصت نمی دهد. من می گویم اگر روشنفکران ما رل روشنفکری بازی می کردند امروز ذهنیت جامعه تغییر می خورد و جنرال با او ذهنیت تغییر می خورد.
اگر معاونیت اول ریاست جمهوری با پروژهها در ازبیکستان می رفت یا در ترکمنستان می رفت یا در چین و دیگر کشورها می رفت در افغانستان قدرتی بود پیشروی وی ایستاد شده ممانیت می کرد؟ کمی خود را در آیینه ببنیم بعد، انگشت انتقاد را به جانب دیگران کنیم. اگر خود ما سیستم کار را یاد نداشته باشیم و روز شب خود را به گپهای بی منطق ضایعه کنیم چرا از دست دیگران گریان می کنیم؟
من از غنی حمایت ندارم من در کارهای اقتصادی وی پشتبان هستم. بلکه در دیگر استقامتها بی شمار خطا داشته باشد آیا عوض دشنام دادن، فاشسیت گفته خطای خودمان را بالایش انداختن، در کارهای اقتصادی همکار شده و او را خاطر اجرا پروژهها، زیر فشار گرفته، در دیگر استقامت که خطا داشته باشد خطا را پیشرویش گذاشته مجادله کنیم بهتر نیست؟
اگر این آدم فاشیست باشد در دنیا همه فاشیست است. می دانید چرا؟ فاشسیت کسی است غیر از خود و نژاد خود بر کسی ارزشی قایل نباشد و حقوق دیگران را زیر پا کند و او شخص در جامعه تنگنظر بزرگ شده باشد. میبنیم غنی با پروژه هایش در تلاش خدمت در جغرافیه ماست. میبینیم در شمال و شمالشرق و دیگر مناطق افغانستان، عقب مانده ترین جغرافیه را به زبان آورده برای بهبود زندگی در او نقطه ها فکرهای خود را بیان می کند و لاکن رهبران قومی که از همان مردم رای می گیرند هرگز بدبختی او مردم را حتی در زبان نمی آورند. چونکه شرایط افغانستان بی منطقی را آورده است تا مفت رهبر شوند و میبینیم طول حیات غنی بین مختلف ملتها در کارهای بزرگ سپری شده، چگونه این شخص فاشیست شده می تواند؟ اگر که با داشتن دو کرسی بزرگ دولتی سرنوشت ساز، منطق مجادله را یاد نداشته باشیم اخلاق و فرهنگ کار را یاد نداشته باشیم چرا در مقابل آیینه ایستاد شده از خود سوال نمی کنیم؟
ادامه در قسمت پنجم
اوکتای اصلان راه سوم
نوت: "در قسمت پنجم؛ غنی کدام سیاست را در مقابل رهبران قومی و جهادی بازی دارد؟ و در سر کدام قشر افغانستان حساب سیاسی دارد؟ آیا غنی آرزو دارد دوسیه جنرال دوستم و ایشچی حل فصل گردد؟ یا از این دوسیه تا ختم ریاست جمهوری سو استفاده می کند؟ جنرال دوستم یک راه بیرون رفت از این دوسیه دارد او کدام است؟ چرا رخ روشنفکران سوی غنی می شود؟ قسمت پنجم بخش اخیر،یک بخش سیاسی می باشد"
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید. به زودی صحبتهای ویدیویی خاطر سیستم 26 ماده یی در خدمت می شود.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد.
قسمت پنجم!!!!!!!!!!!!!!!
سیاست سیاسی که بامحمد اشرف غنی در راه انداختند و حمایتگر جهانی دارد، به چه شکل جریان دارد آیا این سیاست مظفر است؟
آیا از بین رژیم، کدام گروه ایتلاف یا کدام حزب یا کدام رهبر قومی، با پاشیده شدن رژیم تصمیم گرفته می تواند؟ یا مخالفهای داخلی رژیم، خود، ضمانت برای ادامه رژیم هستند؟
معقولترین راه حل پرونده ایشچی، بین ایشچی و جنرال صاحب دوستم کدام است؟
دوستان عزیز سلام!
این بخش اخیری مقاله، بخش سیاسی است شاید در دو نوشته در خدمت تان تقدیم کنم. من قبل از انتخابات ریاست جمهوری، سیاست جدید را که با زلمی خیلیزاد تحت رهبری محمد اشرف غنی در راه انداخته می شد، اسم سه رهبر قومی را ذکر نموده حوادث یکه رخ می داد، تخمین زده، یک مقاله نوشته بودم و در او مقاله، جنرال صاحب دوستم را گفته بودم "مهندس های سیاست، جنرال دوستم را در ویترین قدرت دولتی در نمایش گذاشته، صلاحیت نداده در تلاش کم رنگ ساختن نفوس مردمی می شوند، چونکه دنیای ذهن جنرال دوستم با سیاست مهندسها، از زمین تا آسمان تفاوت دارد" و پرسیده بودم: "آیا این تفاوت را زلمی خلیلزاد و ایالات متحده نمی دانند؟"
می دانستند لاکن یک پرگرام داشتند تا همه رهبران شهرتدار قومی را در ویترین قدرت دولتی آورده نقش شان را بین طرفدارهای شان ضعیف کنند، بدین خاطر نخواسته بودم جنرال صاحب در دام این سیاست انداخته شوند.
نوشته بودم جنرال صاحب به صفت زعیم مردمی در شبرغان باشند و در عوض، یک شخص دیگر از تورکها که با آنها سازش کرده بتواند جنرال صاحب معرفی نمایند. چونکه من مقام مردمی جنرال صاحب را بالاتر از هر مقام در افغانستان می دانستم، همیناکنون نیز در همین فکر هستم. در مقاله دلیل های خود را داشتم بصورت کل یک یکی عملی شد و لاکن دهها دشنام و بی ادبی گپها را در او زمان از بعضی ها شنیدم چونکه تصور داشتند گویی مخالف به جنرال صاحب هستم. من نه در او زمان مخالف بودم و نه امروز مخالف هستم من صرف با تحلیل اوضاع، نظرم را نوشته می کنم. در او زمان نمی خواستم یک قهرمان ملی ما اوزبیکیها از سیاست مهندسها ضرر ببیند و همیناکنون هم در همین نظر هستم بر این خاطر در این بخش مقاله، یک پیشنهاد منطقی می کنم تا از وقوع به وجود آمده پرونده ایشچی نه جنرال صاحب ضرر ببینند و نه اینجینراحمد ایشچی ضرر ببیند و نه در تاریخ ما اوزبیکها یک لکه سیاه شود!
امروز خوشبختانه همان کس هایکه دشنام داده بودند در بسیار مسائل با من همنظر هستند چونکه شرط های روزگار به نفع او مقاله رخ زد.
آمدیم در سر اصل مطلب، سیاست یکه با غنی در صحنه گذاشته شد کدام است آیا ادامه پیدا می کند؟
در هر جامعه شرایط زمانی روبه سلامتی می رود انسانهای او جامعه، برای ضمانت آینده شان بر خداوند و بر قوانین کشور و بر خودشان متکی باشند و در دموکراسیها اشخاص انتخاب می شوند خدمت کرده بتوانند نزد ملت محبوب می گردند و در ختم وظیفه، بی سرصدا از وظیفه دور می شوند، این ویژه گی مردم سالاری است و اما باتاسف افغانستان از این ویژگی دور است و باید در این مسیر افغانستان بیاید.
به نظر من، تنظیم سازهای سیاست جدید، یک مرحله گذر به مرحله سلامتی جامعه را با محمد اشرف غنی در صحنه گذاشتند. در او مرحله گذر، سناریو طوری ادامه می آبد هر یک رهبر جهادی و قومی را در ویترین قدرت دولت در نمایش قرار می دهند و از اینکه تجربه دولتداری و تجربه خدمت در کرسی دولت را رهبران ندارند، منطق یکه به میان می آید زمانیکه به ملت رودررو شده مسئولیت را، رهبران ادراک می کنند، او زمان خود را شرمنده حس می کنند. چونکه خدمت در کرسی دولت تا دنیای ذهن رهبران قومی و جهادی تفاوت دارد زیرا، در کرسی دولت از یک طرف مسئولیت بزرگ مقابل طرفدارها را حس می کنند و از جانب دیگر روابط یکه با خارج سبب خدمت شوند در دست ندارند و از اینکه بیشترین بودجه ملی افغانستان کمک های خارجی است سخت خود را زیر فشار می بینند و در نزد طرفدارهای شان بی ارزش می شوند و به نظرم این سیاست نتیجه داد.
نتیجه این سیاست را در میتینگ اخیر در مزارشریف مشاهده کردیم، برای محقق و عطا نور یک شکست تاریخی شد، احتمال دارد این میتینگ سبب شود عطانور از مزارشریف کشیده شود، چونکه دست ارگ را بی اندازه قوی ساخت، از این خاطر که عطانور در مطبوعات، سلطان شمال معرفی بود لاکن چندهزار طرفدار را از منطقه اش در میتینگ آورده نتوانست.
چرا شکست تاریخی خوردند؟ ایتلاف جدید شمال در منطق سیاست بی منطق ترین ایتلاف است زیرا، از یک طرف در داخل رژیم هستند و از جانب دیگر در مقابل رژیم ایتلاف می کنند و اما در هر صحبت و پیام دو باره از رژیم حمایت می کنند، این منطق اصلآ منطق ندارد بدین خاطر یک ایتلاف بی منطق است.
همه رهبران با شمول رهبران ایتلاف شمال، ضمانت هستند برای دوام رژیم با رهبری محمد اشرف غنی!
دلیل: افغانستان به کمک خارجی محتاج است بدون کمک خارجی حداقل یک ماه به پا ایستاد شده نمی تواند اگر رژیم سقوط کند، رهبران قومی و جهادی هر امکان یکه در دست دارند از دست می دهند، این حقیقت را غنی و حمایتگرهای جهانی غنی بهتراز هر کی می دانند بدین خاطر در ساز آنها رهبران مجبور هستند رقص کنند و هر روشنفکر که باریکی این سیاست را دانست در اطراف این سیاست می آید و از اینکه غنی این سیاست را در داخل افغانستان رهبری دارد، غنی در عوض رهبران جهادی و قومی، روشنفکران را در نظر گرفته است.
امروز در بین پشتونها اگر یک رهبر از صحنه دور شود کسی در عقب وی اشک نمی ریزد و در بین هزارهها همچنان، به شخص، ارزش کل باقی نمانده و به همین گونه رهبران قومی و جهادی در بین تاجیکها نقش شان را از دست دادند و میدهند آیا این ویژگی به استقامت سلامتی رفتن است؟
آیا بین هر ملت جوهرهای پنهان وجود دارد اگر شرطها میسر شود بهترین خدمت را او جوهرها انجام داده می توانند؟
یا بین ما تورکها؟
بدون درنگ می گویم ما تورکها مشکلات زیاد داریم، مشکلات، با ملت به جنرال صاحب دوستم سخت ضرر می رساند.
خود رخ دادن پرونده ایشچی به نظرم ارتباط دارد به مشکلات داخلی ما تورکها، چونکه خطای ایشچی را در زمانش اصلاح ساخته نتوانستیم. این بدبختی سبب شد اطراف جنرال صاحب با ریش سپیدها رفتار ایشچی را در زمانس اصلاح ساخته نتوانستند، خطایکه مربوط خودشان بود بالای جنرال صاحب انداختند. اگر این حادثه در هر کشور رخ می داد اطراف او رهبر زیر ملامت قرار می گرفت، چونکه رهبران، کار و مسئولیت زیاد دارند در هر کار رسیده گی کرده نمی توانند.
حالکه گپ به محکمه رسیده راه حل این مشکل در کجاست؟
از نقطه نظر حقوق، حادثه دو بخش دارد، یک بخش حادثه؛ در میدان بزکشی و زندانی شدن ایشچی می باشد و بخش دوم حادثه؛ ادعای ایشچی می باشد. ادعای ایشچی از نقطه نظر حقوق تنها ادعاست و در این پرونده حقوق به درجه اول به ادعای ایشچی اهمیت نمی دهد، چونکه تنها ادعاست و لاکن مطابق بر قوانین کشور و اصول و قاعده های دولتداری در دنیا، یک رئیس جمهور و یا معاونین وی و یا از اعضا حکومت به هیچ صورت به صورت مطلق بر یک فرد عادی بگذارید لت کوفت را حتی اذیت زبانی را کرده نمی توانند.
می دانید چرا؟
دولتها خاطر ملت وجود دارند نه ملت خاطر دولت!
این اساس باریکی است حقوق در هر دولت، بربنیاد این اصلیت به وجود می آید و ما این حقیقت را در تاریخ مطالعه کرده می توانیم. بطور مثال: در امپراتوری عثمانی اگر یک وزیر با یک فرد عادی جامعه، عین جرم را مرتکیب می شد، در هنگام اثبات، همان لحظه سر وزیر زده می شد و لاکن بر فرد عادی جزا مطابق بر جزای او جرم داده می شد. منطق یکه بود اگر قانون را رهبری خود تطبیق ندهد چگونه سلامتی جامعه و دولت ضمانت شود؟
بدین اساس پرونده ایشچی یک مسئله حقوقی است در این پرونده با شمول رئیس جمهور هیچ دست بصورت مطلق صلاحیت ندارد این دوسیه را نادیده بگیرد یا جنبه حقوقی را به جنبه سیاسی تبدیل کند اگر تبدیل کند در ضرر خودش می شود.
سوال این است ارگ کدام راه را پیش برده می تواند؟
در مقابل ارگ تنها دو راه وجود دارد یا دوسیه را در محکمه می فرستند بعد بالای محکمه فشار می آورند تا جنرال صاحب را در این پرونده مجرم بکشند که این روش سیاسی می شود اگر چنین کنند که نمی کنند جنرال صاحب را قهرمان ساخته در جامعه قویتر می سازند.
می دانید چرا؟
باید بدانیم خالیگاه حقوق، خود این روش را از روش حقوقی بیرون ساخته به روش سیاسی آورده، جنرال صاحب را برائت داده، محکمه افغانستان را با ارگ محکوم می سازد!
بدین خاطر هرگز این کار را نمی کنند چونکه سرشان را مار نگزیده است پس چه می کنند؟
مثل این پرونده ایشچی، هر دوسیه در هر کشور باشد اگر که نام رهبری در او دوسیه زده شده باشد به زمان طولانی کشیده می شود، حداقل دو یا سه سال را در بهر خود می گیرد. ارگ زمان این دوسیه را به درازا می کشد و در او مدت مطابق بر قوانین کشور، جنرال صاحب را از وظیفه دور نگه می دارند. این تصمیم شان برای شان دو فایده دارد یکم: دست رئیس جمهور از معاون اول خود راحت می باشد.
دوم: اعتبار جنرال صاحب را در جامعه ضعیف می سازند و زمانیکه زمان ریاست جمهوری ختم می شود مطابق بر قوانین کشور، جنرال صاحب یک فرد عادی می شوند در او صورت قانون بدون بندش تصمیم گرفته می تواند.
اگر پرونده را در او روز برسانند به نظر من می رسانند چونکه سیاست غنی در منطق بی اعتبار ساختن رهبران جهادی و قومی تنظیم است، جنرال صاحب را در پرونده ایشچی محکوم می کنند زیرا در مقابل قوانین کشور، یک حادثه انجام شده وجود دارد. در سر او حادثه که هدفم میدان بزکشی و زندانی شدن ایشچی در منزل جنرال صاحب است، ادعای ایشچی را نیز علاوه خواهند کرد.
نوت: ادعای ایشچی صرف ادعاست تا اثبات هیچ گونه اعتبار ندارد.
در او شرایط مطابق بر حکم قوانین کشور، بر دایم از سیاست افغانستان جنرال صاحب را دور ساخته می توانند و لاکن گپ در اینجا باقی نمی ماند زیرا حقوق هدایت می دهد تا رتبه نظامی جنرال صاحب گرفته شود چونکه " لکه مجرم به ملت" را به جنرال صاحب می زنند.
سوال این است این دوسیه را ایشچی بااهمیت ساخت؟ یا نام جنرال صاحب؟ یا معاونیت اول؟
در این دوسیه نام ایشچی و نام جنرال صاحب کدام اهمیت خاص را ندارد چونکه هر دو اسم نزد حقوق دو فرد جامعه اند و لاکن مقام معاونیت اول این پرونده را در سطح دنیا معرفی ساخت و جنرال صاحب با مقام معاونیت اول در نزد دنیا زیر فشار قرار داده شد.
اگر کسی در منطق من احتراز کند لطف کند دوسیه رئیس جمهور برازیل، دوسیه رئیس جمهور کره جنوبی، دوسیه نواز شریف صدراعظم پاکستان را در بررسی بگیرد. هر سه رهبر که در کشورهای شان نفر اول بودند با ادعاهای کوچک از مقام شان دور ساخته شدند و حتی رئیس جمهور برازیل و کره جنوبی راه زندان را به پیش گرفتند، احتمال دارد نواز شریف زندانی شود صرف از یک دعوای کوچک!
بطور مثال ادعای که علیه نواز شریف وجود دارد صرف نام یک فرزند نواز شریف در گذارش ویکیلیکس موجود بود که در پانامه شرکت غیر قانونی دارد گفته.
آن رهبران بزرگ که منطقه شان را تکان می دادند بدست یک قاضی یکه در بیرون محکمه محافظین او رهبران سلام اش را علیک نمی گرفتند، از مقام ریاست جمهوری یا صدارت دور ساخته شدند و در زندان روان شدند، چونکه در قاعده دنیا حقوق معتبرتر از هر شخص است، غنی با این روش به پرونده ایشچی دست می زند در ظاهر رنگ حقوق داده در عقب هدف سیاسی را بدست می آورد.
آیا راه حل وجود دارد؟
صرف یک راه، فقط یک راه، تنها یک راه وجود دارد. غیر از یک راه، هر کوشش و هر تلاش، جنرال صاحب را بیشتر بر این مشکل فرو می برد.
او راه کدام است؟
این حادثه بین قوم شد، بنآ راه حل این حادثه بین قوم است چگونه؟
1: جنرال صاحب هر چه عاجل هدایت بدهند تا کنگره حزب جنبش دایر شود، در او کنگره چهره های تاثیر دار مردم ما دعوت شوند، در رهبری حزب جنبش، چهره قوی دانش و باتجربه که رای اکثریت اوزبیکها را گرفته بتواند انتخاب گردد و با کادر بزرگ قوی که، از هر بخش نمایندهها باشند این حزب را به یک سازمان سیاسی قوی تبدیل نمایند، حداقل چنین پیام بدهند. من در مقاله که در ارتباط ایتلاف جدید نوشته بودم گفته بودم "برای جنرال صاحب شانس اخیری است" هدفم از شانس آخیری آن بود تا جنرال صاحب با هیاهوی چند روزه ی ایتلاف، شخصیت های قوی مردم ما را در اطراف جنبش جمع کنند.
2: با چهره های قوی مردمی، ایشچی زیر فشار قرار داده شود تا دعوا را از محکمه بگیرد و در مقابل گرفتن دعوا، اعتبار ایشچی از طرف قوم برایش داده شود.
3: جنرال صاحب به صفت زعیم مردم ما بالاتر از هر مقام، یک شخصیت مردمی ما شوند و در مقام معاونیت، نماینده شان را وظیفه بدهند که یک شخص باتجربه و وفادار به جنرال صاحب و وفادار به مردم ما و افغانستان دوست باشد تا ختم ریاست جمهوری کار معاونیت را او شخص پیشببرد.
4: این کارکه می شود راه حقوقی در نظر گرفته شود هیچگونه خطر خاطر سو استفاده کردن از پرونده وجود نداشته باشد.
دیگر هر راه خطاست و هیچ راه وجود ندارد!
اگر بین قوم حل نشود به درجه اول جنرال صاحب ضرر می بینند، به درجه دوم اینجینراحمد ایشچی با خانوده اش ضرر می بینند و به درجه سوم در تاریخ ما اوزبیکها یک لکه سیاه می شود بدین خاطر علاقه دارم این مشکل بین قوم یک طرفه شود و من حاضر هستم در این راه اگر کدام خدمت کرده بتوانم خاطر آبروی مردمم بی طرفانه همکاری می کنم.
ادامه در قسمت ششم، فردا
در ادامه که فردا در خدمت می شود چرا جنرال صاحب راه دیگر ندارند؟ منطقی را پیشکش می کنم هر حقوق دان بزرگ را در رد منطقم دعوت می کنم.
چرا ایشچی و خانواده اش ضرر می بیند؟ دلیل قوی دارم.
چرا ما اوزبیکه این مسئله را باید اهمیت بدهیم؟ دلیل دارم.
چرا جنرال صاحب غیر از خودشان هیچ همکار در منطقه ندارند؟ دلیل قوی دارم.
فردا
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید. به زودی صحبتهای ویدیویی خاطر سیستم 26 ماده یی در خدمت می شود.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد.
قسمت ششم!!!!!!!!
چرا باید پرونده ایشچی بین قوم یک طرفه شود؟
اگر پرونده ایشچی بین قوم در راه حل نرود، آیا این پرونده برای جنرال صاحب دوستم و برای احمد خان ایشچی و برای اوزبیکها ضرر نمی رساند ؟
از برخورد دو طرف پرونده ایشچی، کی ها منفعت می گیرند؟
چرا راه دیگر برای جنرال صاحب دوستم و برای احمدخان ایشچی وجود ندارد؟
ایتلاف شکننده شد آیا عطامحمدنور و محقق با شکست تاریخی که در میتینگ مزارشریف ضربه خوردند راه سازش را با ارگ نمی گیرند؟
سیاست بر هر احتمال مساعد است کدام ضمانت وجود دارد؟
پیشنهاد من برای حل به مشکلات!
1: جنرال صاحب هر چه عاجل هدایت بدهند تا کنگره حزب جنبش دایر شود، در او کنگره چهره های تاثیر دار مردم ما دعوت شوند، در رهبری حزب جنبش، چهره قوی دانش و باتجربه که رای اکثریت اوزبیکها را گرفته بتواند انتخاب گردد و با کادر بزرگ قوی که، از هر بخش نمایندهها باشند این حزب را به یک سازمان سیاسی قوی تبدیل نمایند، حداقل چنین پیام بدهند.
نوت: حاجی صاحب باتور معاون شوند.
2: با چهره های قوی مردمی، ایشچی زیر فشار قرار داده شود تا دعوا را از محکمه بگیرد و در مقابل گرفتن دعوا، اعتبار ایشچی از طرف قوم برایش داده شود. در این خصوص کار علمی صورت گیرد هر بخش قضیه، با منطق بین مردم بیان شود.
نوت: فشار دادن به کدام شکل؟ از جانب مردمان عاقل مردم ما نتایج بعدی این پرونده، برای احمدخان ایشچی تشریح داده شود زیرا در این پرونده جانب جنرال صاحب و احمدخان ایشچی بازنده می شوند و برای تاریخ ملت اوزبیک این پرونده یک لکه سیاه می گردد.
3: جنرال صاحب به صفت زعیم مردم ما بالاتر از هر مقام، یک شخصیت مردمی ما شوند و در مقام معاونیت، نماینده شان را وظیفه بدهند که یک شخص باتجربه و وفادار به جنرال صاحب و وفادار به مردم ما و افغانستان دوست باشد تا ختم ریاست جمهوری کار معاونیت را او شخص پیشببرد.
4: این کارکه می شود راه حقوقی در نظر گرفته شود هیچگونه خطر خاطر سو استفاده کردن از پرونده در دست دیگران باقی نماند.
دیگر هر راه خطاست و هیچ راه وجود ندارد.
چرا وجود ندارد؟
افغانستان در دست ایالات متحده و ناتوست که این کشورها میلیاردها دلار به مصرف رساندند و هزاران جان از دست دادند بنآ افغانستان را نه بدست محمداشرف غنی فدا می کنند و نه بدست رهبران قومی و جهادی. این نقطه اساس کار است. پرونده به پیش آمده از دیدگاه آنها یک مسئله حقوقی است اگر که در نظر گرفته نشود عدالت کشورهای نامبرده در اذهان ملل دنیا زیر سوال می رود. چونکه در برازیل، کره جنوبی، پاکستان و دیگر کشورها، حقوق را در اولیت شان گرفتند در افغانستان جنرال صاحب دوستم مستثنا شده نمی توانند.
اگر جنرال صاحب دوستم در شمال بروند چه حادثه رخ خواهد داد؟
میتینگ اخیر در مزارشریف نشان داد عطامحمدنور و محمد محقق هیچگونه حمایتگر مردمی نداشتند و یا داشتند از دست دادند و این میتینگ سیلی محکم در روی عطامحمدنور شد، حتی از اطراف روضه که بیشتر از صدهزار دکاندار و تجار و کسبه کار با مسافرین موجود بود ده در صد در میتینگ اشتراک نداشتند. این حقیقت در هر جغرافیه حقیقت عینی افغانستان امروز است و لاکن اطراف رهبران را یک عده تملقی ها و بی سوادها پر کردند با مبالغه ها رهبران شان را فریب می دهند. این حقیقت حداقل در نزد ارگ و دنیا چنین هویدا شد. بنآ این دو لیدر با یک فشار با آسانی از جنرال صاحب روی گشتانده می توانند و ایتلاف بمانند جبهه ملی قبل از انتخابات به پارچه ها تقسیم شده می تواند. زیرا در سیاست هر احتمال وجود دارد بدین اساس جنرال صاحب تنها با طرفدارهای شان باقی مانده میتوانند.
فراموش نکنیم اوضاع امنیت در اطراف شبرغان شکننده است و در فاریاب نهایت وخیم، سرصدا که از جوزجان و فاریاب جهت حمایت جنرال صاحب وجود دارد امکان دارد مبالغه آمیز باشد بنآ اگر چند میلیون دلار خاطر بدنامی جنرال صاحب مصرف کنند فاریاب و اطراف شبرغان به جهنم تبدیل شده می تواند و جنرال صاحب تنها در بین او جهنم قرار خواهند گرفت و به سرعت حمایتگرهایکه در اطراف جنرال صاحب اند رخ تغییر خواهند داد چونکه حمایتگرهای جنرال صاحب ایدیولوژیک نیستند.
او اوضاع سبب خواهد شد اوزبیکها، بودن جنرال صاحب را زیر سوال ببرند.
شمال که برای جنرال صاحب جهنم می شود در کابل در دست ارگ کدام امکان وجود دارد؟
اگر بین جنرال صاحب و ارگ مناسبات وخیمتر گردد ارگ دست بر چند بخش زده می تواند.
1: محکمه رفتار جنرال صاحب را اساس گرفته از معاونیت دور ساخته می تواند.
2: محکمه پرونده ایشچی را در دست گرفته جنرال صاحب را از عنوان مجرم فراری در حکومت پیشنهاد داده می تواند تا جنرال صاحب را دستگیر کنند.
3: محکمه فعالیت های حزب جنبش را تواقب داده می تواند.
4: محکمه مطبوعات یکه دست جنرال صاحب است غیر فعال ساخته می تواند.
5: شورای امنیت ملی جنرال صاحب را دشمن وطن اعلان کرده میتواند.
این همه فعالیت های ضد جنرال صاحب بین حقوق و غیر حقوقی صورت می گیرد و لاکن رنگ حقوقی را داده می توانند.
در چنین اوضاع کدام کشور از جنرال صاحب حمایت کرده می تواند یا می کند؟
1: کشورهای تورک نژاد منفعت تاریخی و آینده مردمان تورک افغانستان را در نظر گرفته هرگز مناسبت شان را با کابل خراب نمی کنند یعنی؛ هیچگاه در عقب جنرال صاحب ایستاد شده نمی توانند.
2: کشور روسیه مناسبات خوب با کابل دارد و در این اواخر مناسبات شان با ایالات متحده از سر اوکراین خراب است و لاکن در سوریه مشترک فعالیت دارند بنآ روسیه هرگز مناسبات خود را با کابل و واشنگتن خاطر جنرال صاحب خراب نمی سازد و نمی خواهند که یک جبهه دیگر با غرب باز شود. پاکستان و ایران در ماجرای شمال بی مورد خود را بند نمی سازند. خلاصه برای جنرال صاحب زمین سخت و آسمان بلند می شود بدین خاطر رفتن در شمال بزرگترین اشتباه است و اگر رفته شود باید با ارگ سازش نموده رفته شود.
جنرال صاحب دیگر کدام راه را دارند؟
1: در کابل رفته مقابل پرونده مجادله حقوقی داده می توانند.
2: با توافق ارگ در ترکیه بی صدا نشسته می توانند اگر که توافق بین ترکیه و ایالات متحده و کابل صورت گیرد!
اما پرونده ایشچی به حالش باقی می ماند و از معاونیت اول تا ختم ریاست جمهوری هیچگونه استفاده نمی شود. این نقطه اکثریت اوزبیکها را ناامید ساخته از جنرال صاحب فاصله میدهد، آنچه مهندسهای ارگ و ایالات متحده تمنی دارد صورت می گیرد و بعد از ختم ریاست جمهوری با آسانی این پرونده را علیه جنرال صاحب استفاده کرده می توانند.
جنرال صاحب که تا این حدود در اسارت مشکلات هستند سرنوشت احمدخان ایشچی در این پرونده چه می شود؟
اگر این پرونده به نفع ایشچی در حقوق تمام شود محترم احمد ایشچی یک نقطه را در نظر بگیرند او موفقیت بزرگترین ضرر را در نام و آینده خانواده می رساند. چونکه از نتایج پرونده در اصل دیگران سود می برند و یک قهرمان تاریخی اوزبیکها، قهرمانی او قهرمان از دست یک اوزبیک دیگر به بیگانه ها فروخته می شود و تاریخ چنین نوشته می کند. زیرا وقوع یافته بین جنرال دوستم و احمد ایشچی را تاریخ یک حادثه شخصی می نویسد لاکن نتیجه پرونده را یک خیانت ملی معرفی می کند. حال با این حقیقت محترم احمد ایشچی و فرزندان شان دو باره تفکر کنند.
بدین خاطر می گویم این پرونده بین قوم یک طرفه شود.
از تمامی دوستان که شش بخش مقاله را اهمیت داده مطالعه کردند یک جهان سپاس گذارم.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید. به زودی صحبتهای ویدیویی خاطر سیستم 26 ماده یی در خدمت می شود.
سروده های جدید اوزبیکی با کتاب جدیدم "قیامت" در سایت نشر شد.
قسمت اول!!!!!!!!!!!!!!!
چرا اتیلاف شمال صورت گرفت تا چه مدت دوام می کند؟
حکمتیار با کدام پروژه قناعت داده شد تا در کابل بیاید؟
سیاست را می خواهند به دو قطب تقسیم کنند تا در اطراف حکمتیار چهره های تاثیرآور مخالف رژیم را جمع کنند، در مقابل این قطب، غیر از جنرال دوستم کدام رهبر رل بازی کرده می توانست؟
این پروژه یک پروژه ی جدید است آیا با دو قطب ساختن راه حل سیاسی را به وجود آورده می توانند؟
پشتونهای پاکستان را پاکستان با کدام تاکتیک زیر فشار آورد تا در داخل افغانستان سیاست شان را تغییر بدهند آیا تغییر داده می تواند تا به خواست پاکستان در افغانستان صلح بیاید؟
عطا محمد نور رقیب جنرال دوستم را کدام دلیل مجبور ساخت در پای جنرال دوستم بیاید؟
شرط های سیاسی افغانستان شانس جدید را برای جنرال دوستم آورد جنرال دوستم این بار خاطر مردمش به کارهای بزرگ که برای فردا یک مسیر را به وجود بیاورد با کادر مشاورش که از وزنداران مردم ما خالی است خدمت کرده می تواند یا مانند سابق بر بربادی می رود؟
جواب بر سوالها را از زاویه وسیع دیده منطقی را پیشکش می کنم تا او منطق برای دوستان افق های تازه را به دانستن باریکی های سیاست، از محوطه افغانستان برای شان باز کند. البته هر انسان تابع به محور ذهنش است که تجربه و برداشت از او موضوع دارد.
نخست عرض بر دوستان کنم، برای دانستن جریانهای سیاست در افغانستان لازم است پیام های سیاسیون کشورهای مداخل در قضیه افغانستان، بخصوص ایالات متحده را، با جریانهای سیاست داخل پاکستان و پلانهای پاکستان را در نظر گرفت و تعقیب کرد، و چه منطق داشتن پیامها و مفهوم بعضی کارها را دانست.
بطور مثال جان مککین، سناتور بانفوذ جمهوریخواه گفته است "داشتن پناهگاه امن تروریستان در پاکستان قابل قبول نیست"
این پیام چه معنی دارد؟
این پیام را اگر از زاویه معصومیت مردم افغانستان بشنویم منطقی را به ما بیان می کند گویا پاکستان تروریستها را امکان دهد.
آیا معنای پیام چنین است؟
نخیر!
این پیام را از زبان سیاست بررسی کنیم بهترین پیام دوستی بر پاکستان بوده، بدون قید شرط حمایت ایالات متحده را نشان می دهد که، در عقب پاکستان است، تا پاکستان مقابل مخالفهای درونی خود، دست باز داشته باشد و از نام مجادله با تروریسم مخالفها را سرکوب کند.
این سیاست ایالات متحده بر دو طرف شیرین تمام می شود. به جانب افغانی به دلخواه مردم افغانستان بهترین یک پیام است زیرا، در این ملک کسی در عمق مسائل نمی رود همه ما افغانها در ظاهر شنا داریم و زمانیکه نام پاکستان ماهرانه با پیامی گرفته شود ظاهرش پاکستان را محکوم کند خوشحال می شویم بمانند بازی خوردن اطفال!
این پیام بر جانب پاکستان حمایت از فعالیت های اسلام آباد در مقابل مخالفها را نشان می دهد. اصل نقطه اساس پیام به نفع پاکستان است.
لاکن منطق زبان سیاست ایالات متحده: نه سیخ بسوزد نه کباب!
پاکستان بر این خاطر نسبت بر بسیار کشورها در مجادله علیه مخالفها موفقتر شد و او موفقیت برای ایالات متحده و همپیمان های وی امکان داد تا یک بازی جدید "یک پروژه نو" را از سر جنرال دوستم و حکمتیار روی صحنه قرار بدهند.
دوستان عزیز باید بدانیم راه حل مشکل افغانستان در داخل پاکستان شکل می گیرد. چونکه بعد از شکست رژیم دکتور نجیب، بازی سیاست از سر تنظیم شد و یک گروه جدید از نام طالبان ساخته شد و در پلان مهندسهای او گروه، دو هدف گذاشته شد.
هدف اول: شکل دادن ذهنیت جهانی، تا جهان قبول کند افغانستان را پشتونها اداره کرده می توانند، در این هدف موفق شدند.
هدف دومی: ضربه زدن به اسلام آباد پاکستان تا شرط ها را به نفع شان تنظیم کنند تا جدایی از پاکستان را به زبان بیاورند، بدین مقصد یک جنگ بزرگ را از نام طالبان پاکستانی در راه انداختند لیکن ناکام شدند.
پاکستان موفقیت که در جنگ بدست آورد حتی منطقه آزاد قبایل را به قانونهای خود بسته کرد و حتی برای ساختن دیوار مرزی با افغانستان تصمیم گرفت تا منطق خط دیورند پشتونها را کم رنگ بسازد.
جریانهای نظامی و سیاسی در داخل پاکستان در نفع اسلام آباد فشار شدید را بالای مهندسهای پشتون پاکستان آورد تا آنها آلترناتیو راه ها را جستوجو کنند.
خود پیام جان مککین فشار بزرگ است تا چهره های سیاسی در پشتونستان پاکستان در پلانهای شان تجدید نظر کنند و این پیامها از کابل خوبتر به هدف می رسد. چونکه کابل برای سیاست پشتون های پاکستان نقطه اساس یعنی مرکز می باشد.
بدین خاطر رهبران آمریکا کابل را انتخاب می کنند و اما هر بار که پیام داده می شود در ذهن بسیاری هموطنان ما وانمود می گردد و خوشحال می شوند گویا "ایالات متحده اسلام آباد را هامی تروریسم خواند."
ایالات متحده و همپیمان های وی برای موفقیت پاکستان هر نو همکاری را نمودند چونکه می دانستند اگر در افغانستان موفقیت بدست بیاورند باید این موفقیت با همکاری اسلام آباد از داخل پاکستان شروع شود. بنآ با شمول استفاده از هواپیماهای بی انسان هر نو همکاری نظامی و سیاسی را به پاکستان نمودند.
مثال: هواپیماهای بی انسان چهره های قوی مخالف رژیم اسلام آباد را در منطقه پشتون نشین می زد.
سوال این است پاکستان در افغانستان چگونه یک رژیم می خواهد؟
و پشتونهای پاکستان چگونه یک رژیم را آرزو دارند و چه اندازه در سیاست کابل نقش دارند؟
جواب این دو سوال، با ناکامی های سیاست های کابل در مقابل مشکلات جمع شده ملت افغانستان، سبب جنگ در افغانستان بود و است.
پاکستان می خواهد در افغانستان رژیمی باشد اداره کابل بین چند قطب یکه بین شان مشکلات زبانی، قومی، مذهبی داشته باشند تقسیم باشد و لاکن در راس رژیم پشتونها باشند.
دلیلش این است اگر پشتونها مسئله دیورند را دامن بزنند، پاکستان بتواند از نقطه های ضعیف رژیم کابل، پشتونها را به نفع سیاست خود تربیت کند.
پشتونهای پاکستان در آروزی اقتدار قوی پشتونها هستند تا افغانستان را علیه اسلام آباد پاکستان استفاده کرده بتوانند تا در هدف بزرگ که، او هدف وحدت پشتونهاست کار گیرند.
ادامه در نوشته فردا
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید که به زودی به فعالیت آغاز می کند.
ایالات متحده با پاکستان و همپیمان های ایالات متحده چرا چنین سیاست را در نظر دارند؟
قسمت دوم!!!!!!!!!!
باید قبول کنیم هر زمان پشتونهای پاکستان در سیاست کابل نقش شان را داشتند و از این به بعد نیز نقش خواهند داشت. حتی در زمان ببرک کارمل نقش داشتند، ببرک کارمل با ازدواج دادن دخترش با یک جوان او مردم، خواست از امکانات آنها بر بقا خودش در اقتدار طوری استفاده کند تا در مقابل مسکو وزن خود را نشان بدهد. این پلان ببرک کارمل در زمانی بود در مسکو سیاست از سر تنظیم می شد.
بعد در دوره دکترنجیب، دکترنجیب یک سیاست علنی را پیش گرفت تا برای بقای رژیم از نفوس آنها استفاده نماید. حتی یک چهره مشهوریکه بین اقوام قبایل در او منطقه رل بازی کرده میتوانست در راس ریاست جمهوری آورد "حاجی محمد سمکنی رئیس جمهور بعد از کارمل"
همه تلاش دکترنجیب از اسم اقوام قبایل برآن شد تا آنها با نجیب همکار شوند. این منطق من را هیچ کدام از اعضا رهبری حزب وطن که در غرب هستند رد کرده نمیتواند.
پشتونها دست دراز تا نزدیک قصر سپید دارند، "لابی گری قوی" گاه زمان از بین ایالات متحده برای شان همکاری شد، مگر موفقیت نظامی پاکستان بین سالهای 2014 تا 2017 مقابل طالبان پاکستان فکر رسمی ایالات متحده را تغییر داد و به پلان امروز آورد.
در پلان جدید یک توافق بین پاکستان و ایالات متحده با همپیمان های ایالات متحده به نظر می رسد. این فضا سبب شد در آنقره یک ایتلاف جدید به وجود بیاید و به جنرال دوستم دوباره رل داده شود.
منطق سیاست جدید یا پروژه جدید قرار ذیل است: با بعضی مانورها بالای رهبران غیر پشتون فشار می آورند تا آینده شان را پرخطر ببینند. در این مانورها امکان دارد کرسی معاونیت اول را گاه زمان طوری استفاده کنند، سر صدا از دور شدن جنرال دوستم از این مقام را اندازند و حتی این کرسی را یا بگیرند یا در حالت تعالیق بیاورند.
خبرهای مطبوعات سوسیال که گویا ستانکزی از نام دولت کابل وزارتها را پیشنهاد نمود همه چنین خبرها از معصومیت ساده دلهای ما اوزبیکها تشکیل دارد. حقیقت چه گفتن ستانکزی را عنایت فرهمند، رئیس دفتر معاون اول ریاست جمهوری به تاجالدین سروش، گزارشگر بیبیسی پیشکش کرد. به گفته عنایت فرهمند، "آقای استانکزی از جنرال دوستم دعوت کرده تا در [یک نشست قریبالوقوع رهبران سیاسی افغانستان] در کابل شرکت کند اما او جزئیات بیشتری در این مورد ارائه نکرد."
بازی طوری جریان پیدا می کند یک خبر خوش، یک خبر ناخوش بر هر دو جانب دو قطب صحنه سازی می شود. در این بازی پرونده ایشچی در بعضی نقطه ها استعمال می گردد چونکه برای اداره و تربیت جنرال دوستم به نفع شان بهترین دستآویز است و با او صحنه پیسکولوژی، تلاش صورت می گیرد تا دو طرف هر کدام بین خود در وحدت بروند تا یک میدان جدید سیاست تشکیل گردد و در او میدان دو گروه پهلوانها انداخته شوند. هدف میدان را گرم نشان داده در اطراف حکمتیار چهره های تاثیرآور جنگ داخلی را جمع کردن است.
حکمتیار نقش یکه در چهار دهه بازی کرد یکی از باتجربه ترین سیاست مدار افغانستان شد، یا بگویم به چنین صفت غرب قبول کرد. این گفته من به معنی حمایت از حکمتیار نیست یا "سیاست مدار" شدن به مفهوم "وطنپرست" بودن نیست. من در ارتباط شخصیت این یا آن لیدر تنظیم ها گپ نمی زنم چونکه او گپها مربوط بر نوشته من نیست، من تنها از دیدگاه خود اوضاع را یک تحلیل می کنم.
از سخنان حکمتیار معلوم می شود وی قصد دارد نقش یک زعیم بزرگ را که با هرکس خوش رفتار باشد بازی کند. چونکه رل یکه برای حکمتیار تعیین کردند چنین است. بنآ وی حکمتیار تندرو دیروز را می خواهد به فراموشی بدهد و به صفت یک زعیم تلاش کند تا چهره های قوی مخالف رژیم را با بعضی چهره های قوی داخل رژیم در اطراف خود جمع کند، و برای موفقیت بر این هدف باید در مقابلش یک نیرو قویکه با او ضد باشد در میدان سیاست وجود داشته باشد.
دوستانم باید بدانند در منطق سیاست تضاد یک وسیله ی است باید حتمی موجود باشد. چونکه سیاست قاعده های حقیقی زندگی زنده جانها را بین انسان تمثیل دارد، در قاعده های تکامل زنده جانها تضاد امر حتمی است بدین منطق "جنرال دوستم" دو باره انتخاب شد.
باید بپذیریم با آمدن حکمتیار فصل جدید در سیاست باز شد که این فصل ایتلاف جدید را شکل داد.
من قبل از آمدن حکمتیار در بعضی نوشته هایم که در همین فیسبوک مرکزی ام نشر است و هر کس مطالعه کرده میتواند، شرایط پیش آمده را تخمین زده بودم و تمنی داشتم در افغانستان از چپی ها نیز یک اقدام شود. خاطر اینکه نام حکمتیار فضا را دیگرگون می کرد و یک امکان را به هر جانب می داد و به عقیده من "زمانی سیاست در افغانستان در مسیر درست می رود یک قطب قوی چپی ها موجود باشد."
لاکن، بعضی از چپی ها عوض تحلیل نوشته من، به من فشار آوردند که چرا حکمتیار را خائن راکت باز نگفتم؟ خوب اگر می گفتم کدام درد مداوا می شد؟ حیرت بر عقل این مردم که، حتی کمونستهای روسیه عقل چهل سال قبل شان را عوض کردند، لیکن اینها پابند در همان ذهنیت سابق هستند، بدین خاطر از این مردم غیر از زبان شدت چیزی ساخته نیست و غیر این مردم با تاسف کدام گروه چپی در نظر ظاهر نیست تاسف تاسف!
ایالات متحده با پاکستان و همپیمان های ایالات متحده چرا چنین سیاست را در نظر دارند؟
می گویند: "از چیرچیل صدرعظم افسانه یی انگلیسها چه بودن سیاست را سوال می کنند، چرچیل یک دایره رسم می کند، در بین دایره یک خرووس را می گذارد و می گوید خرووس را بین دایره گیر کنید. چه اندازه تلاش می کنند خرووس را بین دایره گیر کرده نمی توانند، چرچیل تبسم نموده یک خرووس دیگر را مقابل خرووس اولی قرار میدهد و می گوید اینبار گیر کنید، می بینند که خرووسها بین دایره در جنگ اند غیر خودشان کسی را نمی بینند، از جنگ دو خرووس استفاده نموده هر دو خرووس را بین دایره گیر می کنند چرچیل می گوید دیدید سیاست همین است"
بلی منطق سیاست بازی دولت های بزرگ چنین است چونکه دایم چنین بود.
اگر چنین منطق وجود نداشت اروپا در دست تورکهای عثمانی دهه سال جنگ مذهبی را پیش نمی گرفت امروز غرب همان بازی کهنه را بازی می کند کدام تازگی ندارد.
بین کس هایکه خویشتن را خرووس می دانند مانند خرووس های ما افغانها، خرووس های دیگر را در مقابل شان قرار می دهند و از جنگ هر دو طرف منفعت می گیرند. این سیاست گاه به حالت جنگ گرم جریان پیدا می کند و گاه از جنگ گرم کشیده می شود در جنگ لفظی آورده می شود.
اینبار آرزو دارند تا خرووش های ما ملت را در محوطه جنگ لفظی استعمال کنند اگر بتوانند!
بلی میتوانند و توانسته اند.
اگر باور ندارید در فیسبوکها دیدن کنید کسی اصل بازیگرها را دشنام نمی دهد. فیسبوکهای شمال و مرکز افغانستان، حکمتیار، غنی و اتمرها را دشنام می دهند با آنها یکجا حتی پشتونها را دشنام می دهند. در مقابل فیسبوکهای جنوب و جنوب شرق افغانستان رهبران شمال را با مردمش دشنام می دهند. در حقیقت مردم افغانستان همدیگر را دشنام می دهند و لاکن اصل بازیگرها سیاست بازی می کنند.
این فضا سبب می گردد دو قطب سیاست به وجود آید و بین دو قطب سخن های تند گفته شود. تمنی که از این سیاست دارند با فشار پاکستان بالای پشتونهای پاکستان می خواهند چهره های سرشناس مخالف رژیم کابل را در اطراف حکمتیار جمع کنند چونکه پشتونهای پاکستان نقش قوی بالای مخالفها دارند.
اگر بتوانند!
از این سبب که سیاست با ذکا و عقل بازی می شود. ممکن در مقابل پروژه جدید شان در منطقه مخالفها موجود باشند بلکه با کوچکترین سابوتاژ شکل نگرفته این پروژه ناکام گردد کی می داند؟
ادامه در قسمت سوم
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید که به زودی به فعالیت آغاز می کند.
عطا محمد نور که رقیب جنرال دوستم است چرا به بودن جنرال دوستم ضرورت پیدا کرد؟
قسمت سوم!!!!!!!!!!
در بازی جدید سیاست، حکمتیار را به مثابه زعیم پشتونها در سیاست افغانستان رل می دهند.
انتخاب شان در ارتباط جنرال دوستم مقابل حکمتیار منطقی ترین انتخاب است زیرا، نام جنرال دوستم را برای هراس دادن استفاده کرده می توانند، بدین ملحوظ ما و شما فراز نشیب های زیاد از تاکتیکها را شاهد خواهیم شد در آینده نزدیک!
عطا محمد نور وزن خود را بین مردم شمال می داند و آنقدریکه در مطبوعات مبالغه می شود نقش ندارد و این وزن را شاید در رخش زده باشند. اگر از ولایت بلخ کشیده شود برای وی هر چه به اتمام می رسد، بلکه با این حقیقت وی را مجبور کردند تا در نزد جنرال دوستم بیاید.
از طرف دیگر اگر عطا محمد نور را از منطق سیاست در شمال زیر بررسی بگیریم وی در مقابل جنرال دوستم علیه جنرال دوستم یک قله می باشد. اگر عطا محمد نور از مزارشریف کشیده شود نفوس جنرال دوستم در مزار شریف بیشتر می گردد که این خصوص را نه جمعیت پنجشیری ها قبول کرده میتوانند و نه اقتدارهای ارگ!
چونکه غیر از عطا محمد نور آلترناتیو کسی دیگر را در مقابل جنرال دوستم در مزارشریف ندارند، بدین خاطر به عطا محمد نور در مزارشریف ضرورت داشتند و دارند.
از جانب دیگر اگر جنرال دوستم از صحنه سیاست رانده شود نقش عطا محمد نور ضعیف می گردد، در او صورت با یک معامله وی را از صحنه دور ساخته می توانند.
این باریکی را آقای نور تا آمدن حکمتیار ادراک نداشت. اگر دوستان در وقوع پرونده ایشچی به سخنان عطامحمد نور دقت کرده باشند وی از کرانه بلند، بلندپروازیها داشت. حتی خود را تک صاحب شمال و شخصیت بزرگ جمعیت می دید. با داخل شدن حکمتیار در سیاست افغانستان کدام مشاور وی، برای وی از باریکی سیاست درس داد و به نظرم او درسها سبب شد به جنرال دوستم همکار شود.
جنرال دوستم از اینکه در حالت نهایت بد قرار داشت از این معامله، هم جانش را نجات داد و هم اوضاع پیش آمده را شانس جدید بر خود دید که، در حقیقت یک شانس است برای جنرال دوستم، به نظرم شانس اخیری!
محقق کدام مشکل با جنرال دوستم نداشت و ندارد لاکن بین هزارهها رقیب های زیاد دارد و محبوبیت یکه قبل از انتخابات داشت امروز بین مردم هزاره ندارد بدین خاطر جنرال دوستم را به خود پناه گاه گرفت.
فرزند ربانی هنوز نقش رهبر بودن اش را بازی ندارد، چونکه فرزندان رهبران دایما زیر سایه شهرت پدر قرار می گیرند هرگز جوهر شان را بیرون کشیده نمی توانند از قاعده های سیاست، تجربه شده در جهان!
خلاصه هر کسیکه در سیاست افغانستان رل دارد با خود ضعفها دارد که از او ضعفها برای دانه شطرنج سیاست بودن، کشورهای مداخل قضیه افغانستان، آنها را استفاده می کنند.
دیده می شود بعضی رهبران جهادی برای بقا شان در رژیم کابل، جنرال دوستم را یک پنهاگاه گرفتند. منطق یکه وجود دارد جنرال دوستم اگر از سیاست کنار زده شود نوبت بر آنها می رسد، بلکه چنین پیام داده شده باشد، بدین خاطر در این اتیلاف تنها اشتراک کنندهها سهم ندارند تعداد زیاد از رهبران بدون اشتراک با این ایتلاف هستند.
این فضا با آورده شدن حکمتیار در صحنه گذاشته شد اینکه تا کدام زمان ادامه پیدا می کند مربوط می شود به نتیجه پروژه شان در مناسبت منفعت خودشان!
این ایتلاف همچو ایتلافها در شمال که دایما خاطر هدف مشخص و بر مدت کوتاه بود این هم روی یک هدف تعیین شده سازمان داده شد، زیرا، در مغایر قاعده های سیاست یک ایتلاف است!
به عبارت دیگر اگر شرط های سیاسی افغانستان فردا تغییر بخورد و تصمیم گرفته شود انتخابات ریاست جمهوری دایر گردد، در فردای امروز، ایتلاف از بین رفته هر رهبر با یک چهره از پشتون که از جنوب باشد یکجا می شود. دلیل آن است "نفوس مردمی این رهبران، در جغرافیه یی قرار دارد نزدیک به هم می باشد."
یعنی رای دهندهها بین شان مشترک اند و او مشترکی سبب رقابت بین شان می گردد. بدین خاطر چندین ایتلاف در شمال به وجود آمد بدون نتیجه به منفت مردم خاتمه یافت و در نزد مردم به "یاس" تبدیل شد و نتیجه اتیلاف های سابق رنگ این ایتلاف را بین مردم بی رنگ ساخت.
حتی ایتلافها نقش مردمی رهبران را ضعیف نمود، تصور نکنم رای قبل از انتخابات، امروز نصیب شان باشد از باریکی های سیاست!
در هر حالت اگر در پروژه جدید موفق شده بتوانند آرزو دارند با این پروژه عوض مجادله جنگ گرم، مخالفها و رهبران را به مجادله سیاست بیاورند بدین گونه در جنگ داخلی نقطه بگذارند و لاکن به خواست خودشان در پرگرام خودشان!
به نظر من پشتونهای پاکستان نیز در نقطه ی رسیدند ضرر ادامه جنگ را بین پشتونهای پاکستان قبول کردند و همکاری کردند تا حکمتیار قناعت کند.
دوستانم اگر در این نزدیکی به گفتار رئیس جمهور غنی دقت کرده باشند وی با تکرار می گوید "گروههای طالبان، باید بدانند که زمان به نفع آنان نیست"
به نظرم این مطلب حقیقت دارد. بلی افغانستان برای اولین بار به صلح نزدیک شده، چونکه از این بعد ادامه جنگ در نفع هیچ گروه و کشور نیست.
باز هم موفقیت این پروژه ضمانت شده نیست چونکه سیاست است.
همه این بازیها برای جنرال دوستم بر آخرین بار شانس بزرگ را نصیب کرد. اگر جنرال دوستم اینبار این شانس را شانس اخیری دیده کمی خواست مردم اش را در نظر گرفته با استراتیژی تنظیم شده حرکت کند امکان دارد حزب جنبش را به یک حزب سیاسی تبدیل نماید.
ما از جنرال دوستم امید زیاد داریم خداکند فکرهای ما مردم را در نظر گرفته آخرین شانس را در نظر گرفته از امکانیکه در دست دارد کار بگیرد.
این زمانی ممکن شده می تواند با کادر با تجربه حرکت کند.
اگر پروژه شان نتیجه بدهد چهره های قوی مخالفهای رژیم را در اطراف حکمتیار آورده بتوانند و مسیر افغانستان را از مسیر جنگ به استقامت صلح تنظیم ساخته بتوانند در او زمان شرط های سیاست در افغانستان شکل تغییر می دهد. در او وقت از دست رهبران قومی چه در شمال باشد و چه در جنوب باشد "وسیله یکه جنگ را برای بقای شان در سیاست استفاده می کنند" این وسیله از دست شان گرفته می شود و در نزد ملت افغانستان خدمت به ملت اولویت را به خود می گیرد انشاالله.
اوکتای اصلان راه سوم
آدرس سایت اینترنیتم: www.oktayaslan.com فیسبوک هاکه از قلم من خدمت دارند "تاریخ ترک ها" "دوبیتی ها" "اۉزبېکچه بیتلر" و " Oktay Aslan" و گروپ، مباحثات سیاسی و صحفه ها، صدای ادبیات و صدای تورکستان سیستم جدید که به زودی به فعالیت آغاز می کند.
دروغ بزرگ افشا گردید.
حفیظ الله امین سومین رئیس جمهور افغانستان نفر کدام استخبارات بود از سیا یا کی جی بی؟
پیشگفتار برای کسانیکه شاهد دوره خلقی ها و پرچمی ها نبودند تقدیم است.
حفیظ الله امین دومین رئیس جمهور مارکسیستها سومین رئیس جمهور افغانستان است توسط استخبارات اتحادشوروی در قصر تپه ی تاجبیک کشته شد. در شب همان روز وی نفر استخبارات ایالات متحده آمریکا تبلیغ شد آیا نفر سیا بود یا نفر کی جی بی؟ در اخیرین لحظه حیات، وی به کی اعتماد داشت به سیا یا به استخبارات اتحاد شوروی؟
اتحاد شوروی دولت بزرگ کمونستی بود با شمول کشورهای آسیامیانه از پانزده دولت تشکیل شده بود و افغانستان را اشغال کرده بود.
سیاست در رهبری افغانستان رل خود را بازی می کرد لاکن چرا در صفوف "پایانی ها" خلقی ها و پرچمی ها حقیقت نمایان نبود؟
خلقی ها و پرچمی ها از طبقه پایانی جامعه بودند چه حدود که در رهبری شان سیاست رذالت اش را بازی می کرد در پایانی ها بر همان اندازه معصومیت وجود داشت. زیرا در اندیشه یک زندگی نوین بودند به مانند امروز مردم بدبخت شده افغانستان که رهبران نه بر سیاست حیثیت ماندند و نه در غم آبروی خودشان هستند تنها چیزیکه هدف دارند در مقابل اقتدارشان هر نو رذیلی را می کنند و اما پایانی ها مانند خلقی ها و پرچمی ها بازهم از این رهبران امید دارند.
حقیقت یکه لحظه های کشته شدن سومین رئیس جمهور افغانستان را بدست اجنبی ها برای ما روشن می سازد و تبلیغات دروغ یکه سر از همان لحظه کشته شدن یک رئیس جمهور افغانستان بدست بیگانه ذهن ملت افغانستان را در فریب قرار میدهد در حقیقت چه حدود بدبخت بودن ما ملت را نشان میدهد که یگانه گناهکار در مقابل نیرنگها به نظر من خود ما ملت هستیم. چونکه خداوند عقل داده لاکن دایما فریب می خوریم.
پلان و صنحه های کشته شدن حفیظ الله امین بعد از فروپاشی اتحادشوروی با همه رازش افشا گردید.
پلان طوری تنظیم شده بود، سحرگاه ششم جدی ۱۳۵۸ "۲۷دسمبر ۱۹۷۹" پنجهزار تن از نیروهای فرقه ی ۱۰۳ کماندو به وسیله ی دهها پرواز هوایی وارد فروگاه کابل و بگرام شدند. تا ظهر این روز، نیروهای زرهی فرقه ی ۱۰۸ که روز ۲۵ دسمبر با عبور از فراز آمو دریا راه کابل را در پیش گرفته بودند، وارد حومه ی پایتخت شدند و با نیروهای کماندوی فرقه ی ۱۰۳ ارتباط برقرار ساختند. مشاورین شوروی در قطعات ارتش افغانستان، ورود این نیروها را انجام تمرینات نظامی وانمود می کردند، یعنی امین رئیس جمهوری از آمدن قطعه های عسکری اتحادشوروی خبر داشت زیرا بین دو کشور برای همکاری توافقها وجود داشت و این توافقها توسط خود امین با اتحاد شوروی امضا شده بود، بعد از مرگ امین، امین را که نفر سیا گفتند اگر نفر سیا می بود چرا توافقها را امین امضا کرد؟
لاکن آنچه را که امین حدس زده نمی توانست توافقها خاطر از بین بردن خود امین با دست امین در زمان خودش صورت گرفته بود و از این توافقات امین برداشت دیگر داشت لاکن اتحاد شوروی پلان مخفی خود را داشت.
حفیظ الله امین، ظهر آن روز در کاخ تپه ی تاجبیگ میزبان اعضای دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق بود. امین به اعضای بیروی سیاسی گفت: "سفیر شوروی به نمایندگی از رهبری دولت شوروی بر او اطمینان محکم داده است که دولت شوروی به قدر ویتنام به افغانستان مساعدت تخنیکی، نظامی و مالی می رساند و کشور ما را در مقابل دخالت و مداخله ی پاکستان و دیگر کشورهای منطقه تنها نمی گذارد."
سوال این است آیا پاکستان قصد مداخله را داشت؟
امین در حالی به اعضای دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق از کمک های نظامی و مالی شوروی اطمینان می داد که آشپز روسی اش در آشپزخانه مصروف زهرآلودساختن غذای او بود و نیروهای شوروی در بیرون از کاخ، خود را برای انجام یک عملیات نظامی غرض سرنگونی حکومت وی آماده می کردند.
"ما افغانها در طول تاریخ تا این اندازه ساده بدون پرگرام اسیر بر خوش زبان های بیگانه بودیم و هستیم که دایم وطن را از نام دوستی، گاه بر یک قدرت کرایه دادیم و گه بر دیگر قدرت"
طرح مسموم کردن امین توسط دیپارتمنت هشت کی جی بی تحت رهبری شخص اندروپوف ریس کل استحبارات اتحادشوروی اتخاذ شده بود. این دیپارتمنت یکی از اعضای کی جی بی را به نام "تالیبوف" به عنوان آشپز وارد قصر امین ساخت. امین ظهر روز ۲۷ دسمبر ۱۹۷۹ "۶ جدی ۱۳۵۸" مسموم شد و پس از صرف نهار به بیهوشی و کوما رفت. خبر مسمومیت امین و اعضای دفتر سیاسی حزب، از سوی جانداد قوماندان گارد قصر به اطلاع جنرال ولایت، رییس شفاخانه ی چهارصد بستر ارتش، رسید. جنرال مذکور به عجله به سوی محل اقامت امین شتافت و سرطبیب شفاخانه ی چهارصد بستر را غرض انتقال پزشکان شوروی موظف ساخت. سرطبیب، دگروال "ویکتور کزنیچنکف" متخصص امراض داخلی را با یک متخصص بیماری های میکروبی و دگروال "اناتولی الکسی یف" سرطبیب گروه داکتران نظامی شوروی را از شفاخانه ی چهارصد بستر، به کاخ تپه تاج بیک آورد. ژنرل لیخافسکی می نویسید: "پزشکان از پله کان بالا آمدند. امین در یکی از اتاقها با بدن نیمه برهنه به روی زمین افتاده بود. فک و چانه اش آویزان شده بود و چشمانش بی نور و سفید چیزی را نمی دید. نشانه یی از هوش در وجودش دیده نمی شد. سرهنگ کوزنیچنکف و سرهنگ الکسی یف گفتند: "با نجات [رهبر کشور دوست] طرح های کی جی بی برهم زده می شود."
منطق آن بود که امین رئیس شورای انقلابی "رئیس جمهور" تداوی باید نشود بنآ امین تداوی نشد.
امین تا ساعت شش شام به خود آمد و با شگفت زدهگی پرسید: "چرا در خانه ی ما چنین چیزی رخ داده است؟ چه کسی این کار را کرده است؟ تصادفی است یا کدام توطیه؟"
حفیظ الله امین زمانی به هوش آمد که عملیات نظامی نیروهای شوروی برای قتل او آغاز شده بود. قوای مهاجم بعد ازظهر ششم جدی "۲۷ دسمبر" در سه قطار به سوی مرکز شهر، تپه تاج بیک و پلچرخی حر کت کردند. آنها نخست مرکز مخابرات را در شهر منفجر ساختند و به سوی قصر اقامت امین یورش بردند. این نیروها مؤظف بودند تا واحدهای ویژه ی کی جی بی را که قبلاً در کاخ تپه ی تاج بیک و دارالامان و سفارت شوروی جابهجا شده بودند، کمک کنند. این جزوتامها "یگانها و واحدها" هیچ تفاوتی با یک جزوتام افغانی نداشتند. افراد آن که ملبس به یونیفورم افغانی بودند و از مسلمان های اتحادشوروی بودند اطراف قصر را مین گذاری کردند. آنها سازمان دهی و چه گونگی تبدیل پهره داری قصر امین را می دانستند. محافظین امین را به چهره می شناختند. از خصوصیات سیستم مخابراتی و تجهیزات جنگی شان نیز آگاه بودند. در پهلوی آن، ساختمان داخلی قصر و نقشه ی اتاق های داخل قصر را نیز میدانستند.
قطعات مهاجم "الفا" را "نیکولای بریلیف" و "زینت" را "بویا رنیف" ازافسران کی جی بی فرمان دهی می کردند. این قطعات چند عراده ماشین جنگی و دستگاه "شلیکا" در اختیار داشتند.
هجوم به کاخ امین به نام "یورش ۳۳۳" در شامگاه۲۷ دسمبر ۱۹۷۹ "ششم جدی۱۳۵۸" ساعت ۶ و ۲۵ دقیقه آغاز یافت.
پلان و صحنه های کشته شدن حفیظ الله امین دومین رئیس جمهور مارکسیستها، سومین رئیس جمهور افغانستان!
به نوشته مؤلف توفان در افغانستان: "برای افراد و پرسونل کندک مسلمانان اتحاد شوروی توضیح داده بودند که امین به انقلاب ثورخیانت کرده و به زد و بند با [سیا] پرداخته است"
"نوت: یک دروغ بود زیرا، امین تا هنگام مرگ بر اتحاد شوروی وفادار بود و تقاضا همکاری نظامی را داشت. حتی آمدن قطعه های عسکری اتحاد شوروی را خود وی آرزو داشت بنآ چگونه با "سیا" ارتباطی بوده می توانست؟"
ادامه از اسناد
راستش این توضیحات را کمترکسی از سربازان و افسران میتوانستند بپذیرند و از خود می پرسیدند: "پس چرا امین سپاهیان ما را دعوت کرده است، نه سپاهیان امریکایی را؟"
هنوز پزشکان شوروی امین را ترک نکرده بودند که آتش نیروهای شوروی کاخ رابه لرزه آورد. درحالی که امین و خانوادهاش در اتاقهای داخل کاخ بودند و نمی دانستند که مهاجمین چه کسانی هستند.
نیروهای گارد محافظ او در محوطه و اطراف قصر با قوای شوروی به نبرد پرداختند. مقاومت نظامیان گارد امین به زودی درهم شکست و مهاجمین داخل ساختمان اصلی کاخ گردیدند.
یکی از نکات شگفتانگیز در داستان قتل حفیظ الله امین توسط نیروهای شوروی، باور و اعتماد عمیق امین در آخرین دقایق عمرش به شوروی بود. درحالی که محل اقامت و محل کار امین در کاخ تپه ی تاج بیک مورد هجوم و آتش نیروهای شوروی قرار گرفت، حفیظ الله امین اطلاع جانداد قوماندان گارد محافظ قصر خود را که آتشباری از طرف روسهاست، نپذیرفت.
خانم امین سالها بعد در مصاحبه با رادیو بی بی سی گفت: "امین صاحب به جانداد قوماندان گارد گفت ببین کی فیر [شلیک] می کند؟ جانداد معلومات گرفت و آمد به امین صاحب گفت: این طور معلوم می شودکه فیر از طرف روسها باشد. اما امین صاحب گفت: نه!"
امین حتا تا آخرین لحظات حیاتش سخنی از بی اعتمادی و سوءظن در مورد شوروی به خانواده ی خود نگفته بود.
خانم امین و فرزندانش نیز باور نداشتند که حمله در آن شامگاه "۲۷ دسمبر" به کاخ اقامت امین از سوی نیروهای شوروی باشد. آنها گمان می کردند که نیروهای شوروی در دفاع از امین با کسانی می جنگند که به قصر یورش آورده اند. از این رو بعد اینکه مقاومت شکسته شد دختر امین با معصومیت به نظامیان شوروی که وارد اتاقی شدند که او با پدر و اعضای خانوادهاش به سر می برد گفت: "چرا شلیک می کنید، امین صاحب این جاست."
او به این تصور بود که شلیک نیروهای شوروی در داخل کاخ که وظیفه ی حمایت و حفاظت از جان پدرش را به دوش داشتند، بر مقابل کسانی می دانست که به امین صدمه می رساند.
درک او دختر معصوم چنین بود در لحظه یکه پدرش "رئیس جمهور" کشته می شد.
"نوت: لیکن همین حقیقت را خلقی های ما و پرچمی های ما نمی دانستند و هیچگاه ادراک نکردند. چونکه دایم ساده ها آنچه روسها گفتند قبول کردند تا که حقیقت را اینبار خود روسها با اسناد افشا نمودند و با گفته کسانیکه از جمله خانم امین معلومات او صحنه را که داد یکی بود کدام تفاوت منطقی وجود نداشت."
دختر حفیظ الله امین نمی دانست که نیروهای شوروی موظف هستند پدرش را بکشند. حتی که امین دانسته بود دشمن، عساکر اتحادشوروی است. بازهم دختر، کی بودن دشمن پدر را نمی دانست. تا این اندازه امین و خانواده در غفلت بودند و به اتحادشوروی باور و اعتماد داشتند.
لاکن در همان شب یکه امین چند ساعت قبل کشته شد ببرک کارمل از رادیو تاجیکستان برای خلقی ها و پرچمی ها، امین را نفر سیا معرفی کرد. به گفته او صحبت ببرک کارمل اگر اتحادشوروی دست بر اقدام نمی شد در چند روز محدود عساکر ایالات متحده آمریکا، افغانستان را اشغال می کرد و به گفته او بیانیه گویا بین امین و سیا توافقنامه امضا شده گی است. در حالیکه موافقه نامه را برای دعوت عساکر اتحادشوروی خود امین امضا کرده بود و مانند خورشید در میدان بود. پس چگونه می شد هم با اتحاد شوروی امضا می کرد و هم با سیا امضا می کرد!؟
حتی اعضا خانواده خبر نداشت حتی در هنگام یکه مرمی های کشور دوشتش در جانش اصابت می کرد در او اثنا حتی سخنی از توافقنامه بین او و سیا را به زبان نیاورد. حتی اعضا بیرو سیاسی و کمیته مرکزی هیچگاه کوچکترین اسناد او توافقنامه را برای ملت داده نتوانستند. حتی اتحاد شوروی و خود ببرک کارمل هیچگاه و هیچ وقت کوچکترین اسناد او توافقنامه را به ملت پبشکش کرده نتوانستند.
و اما عقل خلقی ها و پرچمی ها تا او اندازه اسیر دست اتحادشوروی بود هر چه سفسطه اتحادشوروی می گفت می پذیرفتند و رهبران شان را که یک یک بازیچه ساخته بود بازهم ادراک از حقیقت را نداشتند گریه کنیم یا خنده؟؟؟؟
با تاسف امروز ما مردم افغانستان بازهم با خلقی ها و پرچمی های دیروز کدام تفاوت نداریم. چونکه مطالعه بررسی و تحلیل در فرهنگ ما مردم وجود ندارد."
همسر امین می گوید: "تا وقتی که مهمات داشتیم، هیچ کس نتوانست وارد کاخ شود و عده ی زیادی از مهاجمین کشته شدند. ما نمی دانستیم که روسها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن، با مسلسل به چهار طرف شلیک کردند.
در اثر این شلیکها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد. در حالی که آنها عکس امین را به دست داشتند، به سوی دخترم غتی رفتند. غتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب اینجاست.
گفتند که امین کجاست؟
در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است. بر او شلیک کردند. بعد از آن، پسران و دخترانم زخمی شدند و وقتی دیدند کس دیگری باقی نمانده، خاموش شدند."
حفیظ الله امین در حالی با آتش نیروهای شوروی کشته شد که نه تنها حمله از سوی آنها را به محل اقامتش نپذیرفت، بلکه آن نیروها را بدفاع از جانش فراخواند.
داکترالکسی یف داکتر روسی معالج او که شاهد قتل امین در شامگاه ۲۷ دسمبر۱۹۷۹ بود، می گوید: "امین به یاور خود دستور داد به مشاورین نظامی شوروی زنگ بزند و آنان را خبر کند که به کاخ حمله شده است. و آن گاه گفت که شورویها کمک می کنند. یاور به امین گفت این شورویها اند که آتش باری می کنند. این سخنان، دبیرکل [امین] را از خود بی خود ساخت، خاکستردانی سیگار را گرفته به سوی یاور پراند و به خشم فریاد زد: "دروغ می گویی، این امکان ندارد." پس خود کوشید با رییس ستاد کل و فرمانده قوای چهارم زرهدار تماس بگیرد. مگر ارتباطات قطع بود، پس از آن به آهستگی غرید: "دیگر دانستم درست است."
نیـروهای شوروی جسد امین را در قالینی پیچاندند و در زمین های بیرون از کاخ مدفون کردند.
در این بخش برای بیشتر روشن ساختن حادثه کشته شدن امین از زبان یک شهروند ازبکستان که در هنگام حادثه عضو گروه حملات بود نوشته را ادامه میدهم. این شخص رستم تورسولوکوف نام داشت، شهروند ازبکستان بود، در سال ۱۳۵۸ خورشیدی افسر ارتش شوروی سابق بود، او یکی از افسرانی بود که در ماموریت حمله به قصر دارالامان سهم داشت. در نتیجه آن حملات حفیظ الله امین دبیرکل حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رئیس جمهور افغانستان با دو پسرش کشته شدند.
به گفته این شخص با آنکه سی سال از این حادثه می گذرد اما افغانها در مورد جزئیات این حادثه چیز زیادی نمی دانند، از جمله اینکه حمله چطور سازماندهی شده بود، دقیقا چند نفر در این حادثه کشته شدند و جسد کشته شدگان از جمله حفیظ الله امین در کجا دفن شدند؟
این افسر پیشین ارتش شوروی بعد از سی سال جزئیاتی را در مورد این حادثه از جمله محل دفن حفیظ الله امین برزبان آورد که در زیر مصاحبه بی بی سی از زبان ریخت. در این مصاحبه نجیبه زیری که در او هنگام حمله به قصر تاج بیک یازده سال داشت نیز دعوت شده بود تا او نیز سوالاتی را از رستم بپرسد.
افسر ارتش سرخ در آغاز از نجیه زیری بسیار عذرخواهی کرد و گفت: "از آنچه آنشب بر او، خانواده اش و مادرش گذشته است، بسیار متاثر است و او به عنوان یک افسر راهی جز اطاعت از فرمان فرماندهانش نداشته است.
در ششم جدی سی سال قبل، من جوان بیست سه ساله بودم و مربوط کندکی از اسم [گردان] بودم که از مسلمان های شوروی سابق یعنی از ازبکها و تاجیکها تشکیل شده بود و ماموریت ما حمله به قصر تاج بیک بود. همه ما لباس افغانی داشتیم به گونه وارد کابل شده بودیم که گویا یک واحد نظامی از شمال افغانستان به پایتخت آمده اند، ولی همه ما افسران و سربازان متعلق به ارتش شوروی سابق بودیم.
در روز حمله ما بازو بندهای سفید داشتیم این تنها نشانه ی بود که مشخص می کرد ما جزء این نیروهای ویژه هستیم.
فقط چند هفته قبل، در پنجم دسامبر بین حفیظ الله امین و شوروی معاهده امضا شده بود که به اساس او معاهده اجازه می داد کمک های نظامی شوروی وارد افغانستان شود. بعد از پنج دسامبر بخشی از نیروهای شوروی شروع کردند به وارد شدند به افغانستان. ما زیر نظر یک افسر افغان به نام جانداد بودیم و ما به عنوان محافظ وارد افغانستان شده بودیم.
در روز شش جدی، قرار بود حمله ما به قصر تاج بیک ساعت هفت و سی دقیقه شب به وقت محلی آغاز شود اما چون حفیظ الله امین مسموم شده بود و شک کرده بود که ممکن است اتفاقی بیافتد، چون امین پزشک افغان را خواسته بود و به پزشک شوروی که آنجا بود دیگر اعتمادی نداشت در همان لحظه از جانب جاسوس که در داخل قصر بودند تمامی نور افگن های اطراف قصر بر خلاف معمول روشن شده بود و این برای ما زنگ خطر بود که ممکن است عملیات افشا شود. از سوی دیگر بین ما و تیمی از اعضای ک جی بی که در درون قصر بودند، سوء تفاهمی رخداده بود.
یا نباید کسی در قصر مسموم می شد و یا اگر مسموم می شدند این مسمومیت باید شدید می بود. اما مسموم شدن امین آنهم در حد کم، او را مشکوک کرد و هر لحظه ممکن بود برنامه حمله به او افشا شود.
حفیظ الله امین در روز ششم جدی درحالی که شماری از اعضای کابینه اش نیز با او بودند، با خوردن سوپ آلوده به سم، مسموم شده بودند او فورا پزشک مخصوصش را خواسته بود و معده اش را شسته بود.
بنآ بر این دلیل ما عملیات را پانزده دقیقه قبل از زمان مشخص شده شروع کردیم. جانداد کسی بود که مسایل نظامی را خیلی خوب می دانست و ما او را می شناختیم.
قصر تاج بیک به قصر دارالامان نیز مشهور است، حفیظ الله امین مدتی قبل از کشته شدن به این قصر منتقل شده بود.
من یک جوان بیست و سه ساله بودم اما قلبم تکان خورد وقتی به ما دستور دادند که هر جنبنده ی را که در قصر باشد به گلوله ببندید. این یک دستور نظامی بود، من امروز که سی سال از آن روز می گذرد بسیار برای آنچه [درششم جدی] اتفاق افتاد متاسفم و از تمامی کسانی که در آن حادثه آسیب دیدند عذر می خواهم.
ولی ما آنگونه که دستور بود عمل نکردیم اگر چنان می کردیم باید همه کسانی که در قصر بودند کشته می شدند در حالیکه خوشبختانه چنین نشد.
حفیظ الله امین چهل سه دقیقه مقاومت کرد. بعد از ورود ما به قصر و اینکه مسلم شد امین کشته شده، به ما دستور داده شد که با زنان و کودکانی که در قصر هستند و افراد دیگری که آنجا هستند و زنده مانده اند، بامهربانی برخورد کنید. لذا ما لباس های گرم خود را به آنها دادیم، به کسانی که زنده مانده بودند غذا دادیم و سعی کردیم به آنها کمک کنیم.
کسایکه اسیر شده بودند سه روز در قرارگاه ما ماندند، بعدا آنها تحویل دولت افغانستان داده شد.
هشت یا نه افغان به شمول حفیظ الله امین که رئیس جمهوری بود، با دو پسرش و خانم وزیر خارجه از جمع کشته شدگان بودند. البته خانم وزیرخارجه در وضعیت بدی بین ما و کسانی که در درون قصر مقاومت می کردند گیر افتاده بود.
در او حملات نو سرباز روسی نیز کشته شدند.
جسد امین و دیگر کشته شدگان را در قالین پیچانیدیم و آنسوتر از قصر تاج بیک دفن شان کردیم.
در آن شب کودتا حدود هزار و هفتصد نفر باز داشت شدند. بعد از کشته شدن امین شایعه ها که در افغانستان انداخته شد، اگر امین مقاومت نمی کرد کشته نمی شد محکمه می شد حقیقت ندارد چونکه ما به خاطر کشتن رفته بودیم نه خاطر بازداشت کردن!"
امین که کشته شد از رادیو تاجیکستان بیانیه رهبر جدید حزب،د،خ، "ببرک کارمل" بخش شد. بیانیه مثل هر زمان سخنرانی های رهبران مارکسیست افغانستان مملو با زهر بود که اینبار حفیظ الله امین یکه تا همان لحظه ی کشته شدن ایمان و باور خود را بر اتحادشوروی فروخته بود از نام جاسوس سیا معرفی می شد، لیکن امین تا کشته شدنش خبرنداشت که وی یک چهره برای استفاده بر اهداف اتحادشوروی در صحنه سیاست افغانستان است. در جان وی زهر با زبان ببرک کارمل پاشیده شد و امین نماینده سازمان "سیا" بین خلق ساده افغانستان معرفی و تبلیغ گردید.
به زودی همه اعضا حزب مارکسیست امین را جاسوس "سیا" یعنی جاسوس ایالات متحده دانستند در حالیکه امین تا نزدیکی مرگش وفادار به اتحادشوروی بود.
حتی این باوری به اندازه ی بود قبل از کشته شدنش وی باور نمی کرد که حمله کننده ها عساکر اتحادشوروی باشند و تا همان لحظه که مرمی ها به جانش شلیک می شد دخترش باور نمی کرد که دشمن، اتحادشوروی باشد.
چنین حقیقت تلخ را یک باره همه اعضا مارکسیست ترک گفتند و آنچه دروغ بود و از اینکه از زبان کشور اتحادشوروی گفته شد باور کردند.
دلیل باوری این گروه به آن بود هیچگاه فرهنگ تجسس و مطالعه بین شان رواج نبود. حتی آنقدر کورکورانه عمل داشتند او ویژه گی شان بعد از چهل سال که همه دنیا تغییر خورد هنوز هم در همان ساز چهل سال قبل در رقص هستند باتاسف!
اگر حرف من را قبول کنید می گویم به این حال این گروه دیده حیرت می کنم!
اوکتای اصلان راه سوم
بې خبر آدم اوغلو نفس سېنی آلگن
قویاش کۉزینگدن کېتیب قارانغلی توشگن
جانور حیوان کیبی بو دنیا اۉرته سیده
بو دنیا باتمه ی دیگن شونده ی فکر کېلگن
بویوکلر یاپتیکلردن ییگیتلر خطالردن ...
درس چیقرمی حالده حاللری بۉلیشگن
تنگری اوزاقلرگه دېب قیلگنلرگه قره می
عقل نی مونده ی ساچیب دنیا دردن تۉلگن
ایلندیم بیر باغچه گه یاریمگه گل آلی دېب
باقدیم که هر طرففه گللر آچیلگن
قۉل تشله دیم بیر گلگه بوته سیدن اوزی دېب
باشینی او تیک توتیب دېدی عقلینگ کېتگن
مېن که گۉزلیک بیلن تنگری نینگ آیینه سی من
عقل بیلن قره سنگ جوهر اوندن تۉلگن
قۉیکه عبادت اېته ی اونینگ بولطفی اوچون
سېن اۉزینگه قره که عقل باشدن کېتگن
یوقاری دگی گپلر همه سی گلدن اېدی
کۉزیمگه او گل قره ب دېدی سووینگ بوزلگن
اۉزینگنی تاپماق اوچون کېت نگارینگه قره
عشق بیلن اونگه قره کۉرسنگ الله کېلگن
الله نی سېن اخترمه هر ېیرده اوذات باردیر
گلگه گل بېرماق نې دور؟ کۉرسنگ گل آچیلگن
اگر اۉزبېک تیل و ادبیاتیده بیر تاووش نینگ بیر حرفیده تیل تۉخته ب حرکت قیلسه، او حرف نینگ اوستیده بیر علامه اشاره قۉییله دی. مثال: ایکّی، ایسّیق.
اوکتای اسلان اوچینچی یۉلنینگ قلمیدن «راه سوم»
نشسته ام با کدر دلم شکسته است
وز بند غمان خود خسته است
دیدم به هر روز چه شب ها گذشت
در شب تاریک من روزم بسته است
از چشمان اش اشک حسرت زندگی می ریخت در اندیشه بود و با تفکر خود چنین گفت: وقتی تاریکی، طفلک ها را می ترساند چاره داریم تا در روشنایی ببریم ولاکن اگر بزرگان از روشنایی بترسند برای بزرگان چه مداوا داریم؟
در زندگی اگر که شر با تکرارها تکرر نکند به مانند یک راهنما انتخاب کردن بهترین مقوله است لیکن هر شر را تقدیر گفته جان را تسلیم بدهیم چرا از ظلم او گریان می کنیم؟ چنین گفت بر تقدیریکه دیگران ساخته بود گریست و گفت
سود ندارد دریغ کار که از دست رفت
بیهوده مگرد بر شیشه ی شکسته دست
علاج حادثه را پیش از وقوع کن
تا غم مگیرد راه ره به بهرت بست
چشمان که از اشک ریختن سرخ شده بود یاد عزیزانش یک غم بود خیر پرست های شر انداز غم دیگر بود به خود گفت: تلخ ترین حقیقت زندگی دو واقعیت بوده، یکی از واقعیت، هوس های است که دلت دارد نمی رسی و اما تلخ ترین حقیقت آن بوده، در هوس های دلت می رسی لاکن طریق استفاده اش را نمی دانی.
حبیب جان بین دو گروه خیر پرست شراندازها گیر مانده بود، جانب دولت مارکسیست ها در هوس دل شان رسیده بودند اقتدار را که سال ها آرزو می کردند بدست آورده بودند لاکن شیوه استفاده را نمی دانستند که همه هوس های شان به تراژدی تبدیل شده بود و می شد. جانب مقابل شان مجاهدهای ساخت سیاست بود که در تلاش رسیدن بر هوس بودند که دل شان داشتند. هر دو گروه لاف از خیر می زدند و اما عمل شان غیر از شر دیگر نبود. هرچند این دو گروه از شر یکه بین خیر شان بود ضرر می دیدند مگر خطا را در دوش حریف می انداختند. او روش یکه از شر شان اندرز گرفته اهمیت خیر را بدانند ادراک اش را نداشتند حبیب جان این حال بدبخت را دیده چنین گفت
چون غرقه کسی به هر سو زد
فایده ندارد با نادانی سرد
آب انبار شده را قعر ندانی
مستغرق اگر شوی مگو کسی بد
ادامه در کتاب، کتاب ها حقیقت قلم من را طوری بیان خواهند کرد از داشته های هر کتاب ده ها سال صحبت ها خواهد شد. کتاب های مکتب راه سوم هفت کتاب اند که از دردهای جامعه هر کدام شان یک آینه است و طوری نگارش شده مطلق بی طرف بوده صرف برای ارزش دادن انسان در نظر گرفته شده نه عقیده نه نژاد نه زبان نه کدام هدف دیگر. من اوکتای اصلان راه سوم هستم که در آینده در دو زبان مادریم یعنی در زبان مادری بیولوژی زبان "اوزبیکی" و در زبان مادری معنوی "زبان پارسی دری" کتاب ها در خدمت می شوند. و در نزدیکترین زمان صحبت های ویدیویی من از فیسبوک ها نشر می شود هدف یک سیستم جدید مردمی ساختن است موفق باشید.
سلام دوستان عزیز، 99 اسم خداوند دایم رهبر ما و شما باشد!
من اوکتای اصلان راه سوم هستم، با صحبت دوم از سیستم جدید 26 ماده یی، خاطر آینده شمال و شمالشرق در خدمت تان قرار دارم. در صحبت دوم پیچیده ترین مسئله حیات را، یعنی یک بخش دین اسلام را، از منطق قرآنکریم در نظر گرفتم، از بین قرآنکریم، منطق تکوین کائنات را معلومات میدهم و لاکن، طرز صحبت من در تاریخ افغانستان، بکلی شیوه جدید دارد چونکه، منطق قرآنکریم را، با علوم مثبت مقایسه نموده منطق خود را بیان می کنم.
اگر کمی قبل از موضوع پیشگفتاری داشته باشم، عرض کنم، در منطق قرآن، اسلام عبارت اند از تسلیم بودن به خداوند!
بنآ، از اولین دین تا اخیرین دین که آخرین دین اسلام بر فرزند عبدالله به حضرت محمد با دستور خداوند آمد، در منطق قرآنکریم همه شان اسلام اند و پیروان شان مسلمان.
در منطق قرآن، مالک اسلام، در هر زمان هر پیغمبر، تنها خداوند بود و است، این منطق ما را در نقطه ی می برد، از اسلام، تنها خداوند گپ زده می تواند. یا به عبارت دیگر، قاعده های اسلام را تنها خداوند گذاشته می تواند، از اینکه پیغمبران را خداوند برای ما معرفی دارد بنآ، هدایت خداوند است که برای پیغمبری شان ایمان داریم و گفتارشان را قبول داریم. چونکه، در منطق قرآن، پیغمبران غیر از گفتار خداوند و راه ی را که خداوند دستور داده، بصوت مطلق، کدام کلام دیگر را علاوه کرده نتوانستند، چونکه نمی توانستند و از راه رهبری شده، بیرون برآمده نتوانستند، زیرا نمی توانستند.
بدین اساس، خارج از گفتار خداوند و گفتار پیغمبر، گفتار هر کس دیگر، گقتار اسلام نیست، بدین خاطر عرض به دوستان کنم، هر صحبتم از بین قرآنکریم، تنها من را که چه حدود از گفتار خداوند برداشت کردم، تمثیل دارد.
این نقطه اساس کار در قرآنکریم است، در قرآنکریم با شمول پیغمبران، کسی از امتیاز برخوردار نیست، امتیازیکه در ذهن خلق وجود دارد، قرآن قبول ندارد. برعکس برای پیغمبران مسئولیت داده است نه امتیاز.
اگر در جامعه همین منطق قرآنکریم درک شود جامعه به اصلاح می رود، زیرا، در منطق قرآن، خداوند با هر بنده ش مسافت مساوی دارد، در دست بنده است او مسافت را دور یا نزدیک کند.
اگر کسی گفتار خود را گفتار اسلام بگوید، منطقی را به وجود می آورد، در پهلوی کتاب خداوند، کتاب خود را ایجاد می کند، چونکه منطق خود را بیان می کند، در آخرت مکان، چنین اشخاص در منطق قرآنکریم بدون چون و چرا جهنم است.
بطور مثال از چندین آیت یک آیت را در این خصوص برای تان می خوانم، خداوند در سوره بقره در آیت 79 می گوید: " پس وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند، "یعنی گفتار از دل خود پیدا می کنند" در ادامه آیت خداوند می گوید: سپس میگویند:این، از طرف خداست تا آن را به بهای کمی بفروشند. "یعنی گفتار خود را گفتار خداوند گفته یعنی گفتار اسلام گفته امتیاز بدست آورند" در ادامه آیت خداوند می گوید: پس وای بر آنها از آنچه بادست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند!"
می پرسم در جامعه این منطق، رعایت می شود؟
حال آمدیم در سر اصل موضوع، کائنات به چه شکل به وجود آمد؟
این سوالی بود از قدیم در ذهن هر انسان بود تا عصر بیست که، برای علم وسایل پیدا شد تا مسافت دور از بین کائنات را ببینند.
تا عصر بیست در هر جامعه، دو گروه انسانها از دو تئوری متضاد دفاع کردند.
1: ایمانداران به خداوند؛ این گروه گفتند: کائنات موجود نبود، از چیزیکه موجود نبود خداوند آفرید. منطق این گروه آن بود؛ خداوند پف کرد چپ کرد چیزی در میان نبود به یک باره گی کائنات به وجود آمد و هر زنده جان بمانند یکه دیدن داریم آفریده شد مثل آدم.
اگر از این گروه منطق پف چپ که بعد کائنات با یک باره گی پدیدار شد را سوال کنیم، به نظر کافر دیدن می کنند.
2: در مقابل تئوری 1، تئوری ضد به وجود آمد، مالکین این تئوری گروه آته ئیستها بودند، این گروه گفتند: کائنات، اولی ندارد بنآ آخری نیز ندارد، دایم جاویدان است، بنآ کائنات را ماده گفتند و ماده را جاویدان گفتند.
اگر این گروه نقطه شروع کائنات را قبول می کردند، مجبور می شدند اخیر کائنات را قبول کنند، اگر که اول و اخیر را قبول می کردند به منطق تئوری 1 نزدیک می شدند بنآ قبول نداشتند.
تئوری این گروه، کائنات را لایتنایی گفت، برعکس در تئوری 1، از اینکه از هیچ با دستور خداوند کائنات آفریده شد، مشخص مکان را داشت، پس به منطق ایمانداران کائنات لایتناهی نبود ولیکن لایتناهی تئوری 2 را قبول داشتند.
در دو تئوری، علم، چیزی گفته نمی توانست، چونکه امکان گفتن را نداشت. زیرا، تکنولوژی بشر امکان را نمی داد چیزی بگوید.
پس علم چیست؟
لازم است چه بودن علم را بشناسیم. در علم مختلف تعریفها را گفتند و اما من، منطق خود را دارم و می گویم علم همان وسیله است حقیقت های موجود کائنات را برای ما معرفی می سازد.
احتمالآ در ذهن دوستان سوالی خطور کند بپرسند: علم چیزی را ساخته می تواند؟
در منطق قرآن در کائنات تنها یک خالق وجود دارد با این منطق باید، کسی، چیزی را ساخته نتواند.
می بینیم، منطق قرآن را، علم تایید دارد، زیرا، علم برای ما حقیقت بودن یک حقیقت را بیان می کند، یا حقیقت نباشد حقیقت نبودن او را بیان می کند، هرگز برای ما از هیچ، چیزی ساخته نمی تواند، بطور مثال: همین جهاز مبایل را در نظر بگیریم، در نظر بسیار دوستان ساخت علم است این جهاز، لاکن در منطق علم، معرفی است برای ما تا ما او شکل یکه علم شناخته، به او شکل آوریم، بنآ نساختیم. یعنی هر عضو این جهاز در طبیعت وجود داشت و قاعده یکه صوت را انتقال میداد و تصویر را انتقال می داد موجود بود، علم فقط شناخت و بعد، برای ما این جهاز را تعریف کرد تا ما انسان، نظر بر تعریف علم، شکل بدهیم.
یا به عبارت دیگر اگر علم چیزی را ساخته می توانست، امروز ضرورت نبود برای ساختن داروی مرض سرطان، بیشمار علما با میلیاردها مصرف پولی، خاطر کشف دارو، تلاش می کردند.
بر همین گونه علم تلاش داشت تا در ارتباط کائنات چیزی بیان کند و تا که علم بیان کرد، در محور دو تئوری بالاکه تذکر دادم، هزاران مفکره بمیان آمد و گفته شد و اما همی شان تئوری بود، چونکه اثبات نداشت، تا که اولین بار یک روحانی بلژیکی به نام جورج لماتره در سال 1927 میلادی پیشنهاد کرد: "کائنات از انفجار اتم های اولیه پدید آمده است."
این منطق بسیاری را در تفکر جدید برد، تلاش شد تا قبول یا رد این منطق اثبات شود. چونکه یک تئوری جدید بود. تکنولوژی که انکشاف کرد، با پیشرفته ترین تیلسکوپ به کائنات دیدند، بالاخره مشاهده کردند کائنات در حال بزرگ شدن است. یعنی در حال وسعت یافتن است.
این نقطه میلاد بود برای علم که، برای اولین بار، در باره شکل گرفتن کائنات چیزی بگوید.
بلی، بمانند یکه بم انفجار کند و به پارچه های خرد بزرگ تقسیم شده به مسافت دور دست پاشیده شود، همچون منطق بم، اعضا کائنات از مرکز به سرعت دور می شدند.
یعنی، بعد از مشاهده ی تغییر رید شوفت red shift رید شوفت «خطوط طیف قرمز که برای اندازه گیری فاصله ستارگان از زمین به کار می رود می باشد» در سحابی های دور دست «توده های عظیم گازی» توسط ستاره شناسان ،به عنوان مدل مبنی بر فرضیه ی نسبیت، برای جهان مطرح شد. اما، فرضیه بیگ بنگ زمانی قاطعانه مورد تایید قرار گرفت که، این تشعشعات در سال 1964 توسط رابرت ويلسون و ارون فرنسیس کشف شد که، از مرکز گریز داشتند. بعدها، این 2 نفر به علت همین کشف خود، برنده جایزه نوبل شدند.
یعنی؛ همه تلاش بشریت در طول تاریخ بشریت، با یک جمله کوتاه مختصر بیان شد، فزیکدانها هم عقیده شده یکجایی گفتند: "کائنات با سرعت وسعت می آبد"
وقتی این حقیقت را علم تثبیت کرد، مختلف فکرها در پیدایش کائنات ریخته شد، معقولترین فکر، یا تئوری همان بود که گفتند: "اگر کائنات با سرعت، وسعت پیدا می کند، آغاز کائنات یک نقطه خرد است که، با انفجار پاشیده شد" این تئوری را بیگ بنگ گفتند و حال لازم بود این تئوری اثبات شود، تا درستی یا خطایش معلومدار گردد.
بیگ بنگ را مانند یک بم تصور کنید، انرژی داخلی، وی را انفجار میدهد، قبل از انفجار، فرض کنید بر همین شکل فضا کوچک را گرفته بود، چونکه علم چنین می گوید، زمانیکه پارچه ها در مسافت دور پرتاب شدند، فرض کنید در زمان ما که از انفجار 14 میلیارد سال سپری می شود، فرض کنید که کائنات متراکم در یک نقطه جمع شده بر همین شکل بود، بعد که انفجار کرد و با میلیاردها پارچه در هر طرف پاشیده شد و در زمان ما که رسید، امروز فرض کنید عوض اینقدر فضا، اینقدر فضا را گرفته است و میلیاردها پارچه است و به سرعت این فضا وسعت پیدا می کند و در فضا، مکان بزرگتر را اشغال می کند.
ادراک علم در این حقیقت محاسبه عمر کائنات را انجام داد و از سرعت دور شدن پارچه ها از مرکز، عمر کائنات تخمین زده شد.
این یک فرضیه بود تا که دانشمندان فیزیک، در پروژه آزمایش فرضیه «بیگ بنگ» توانستند، این آزمایش را با موفقیت انجام دهند، یعنی علم اثبات ساخت، کائنات با انفجار به میان آمد، قبل از انفجار، مواد خام کائنات وجود داشت، یعنی ماده موجود بود، آیا قرآن قبول دارد یا نی؟
این پروژه که زیرنظر مرکز تحقیقات هسته ی اروپا «سِرن» به اجرا در آمد، اشعه هایی از ذرات اتمی پورتون، با سرعت نور در جهت مخالف یکدیگر در درون یک دستگاه عظیم شتاب دهنده، با یکدیگر برخورد کردند. این دستگاه که بشکل استوانه ای 27 کیلومتری است، در تونلی در زیر زمین در مرز سوئیس و فرانسه جاسازی شده است.
خلاصه علم، هم تئوری آته ئیستها را رد کرد و هم، تئوری خداپرستهایکه می گفتند کائنات نبود از هیچ ساخته شد لاکن قرآن در این باره چه می گوید؟
تئوری آته ئیستها با عملی شدن بیگ بنگ در زمین خورد و فرم پارچه گردید. یعنی علم ثابت ساخت کائانت جاویدان نیست در هر لحظه در تغییر است و لاکن چه حدود آته ئیستهای افغانستان از این حقیقت خبر دارند؟
حال سوال این است آیا قرآنکریم علم را تصدیق می کند؟ یا کدام فکر دیگر دارد؟
در این نقطه باید قرآن را بشناسیم، چگونه یک کتاب است؟
آیتها در طی بیست سه سال متفرق به رسول خدا رسانده شد، بعد، انسانها شماره زدند و به سورهها تقسیم کردند. این کتاب نه کدام کتاب علم مخصوص است و نه کدام کتاب رد بلا، بمانندیکه در جامعه ذهنیت است.
این کتاب یک کتاب رهبر است و به سویه نهایت بالا، یک میتود جدا را دارد که، از او میتود، در سالهای اخیر پوهنتونهای مشهور دنیا کار می گیرند.
در اسلوب، قرآن، یک نقطه باریک را در عقل انسان میدهد، بعد، انسان را با حریت اش رها نموده تشویق می کند، تا در محوطه او نقطه، تجسس کند و به کائنات دیدن نماید تا مفهوم گفتار قرآن را بداند.
بطور مثال: در سوره رحمان در آیت 17 می گوید: "او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است!"
این یک جمله کوتاه ست، لاکن برای درک این جمله، لازم است، روزها و ماه ها و حتی سالها تفکر کرد و کائنات را زیر بررسی گرفت تا منطق این گفتار را دانست.
من چیزیکه از قرآن می گویم، نام سوره و شماره آیت را میدهم، کسی شک داشته باشد، خود در قرآن مراجعت کند، چونکه هدفم است باید، هرکس با تلاش تجسس، منطق من را ادراک کند بعد رد یا قبول کند.
آمدیم سر اصل موضوع که قرآن مقابل علم مثبت، در این ارتباط چه نظر دارد؟
من برای شما از سوره عنکبوت آیت 20 را می خوانم، این آیت منطقی را بیان می کند، اگر در منطق، یک فعالیت علم مثبت، قرآن تضاد داشته باشد، قرآن تمام اهمیت و ارزش اش را از دست میدهد.
بلی به منطق همین آیت اگر، حتی یک علم مثبت با منطق قرآن فاصله داشته باشد، قرآن همه اعتبار خود را از دست می دهد و با کل دنیا میدان می خواند که قرآن موازی با علم مثبت حرکت دارد.
بنآ آنچه علم در کائنات کشف می کند و حقیقت را بیان می کند، باید، قرآن با او هم مسیر باشد.
لطف کنید این آیت را با دقت مطالعه کنید، خداوند به رسول خود می گوید: "بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ "یعنی تکامل را چگونه شروع داده است، یعنی در منطق تکوین قرآن چیزی به یک باره گی ساخته نشده است" در ادامه آیت می گوید: سپس خداوند (به همینگونه) یعنی هماکنون که کائنات در حال شکل گرفتن است و هر لحظه روبه تغییر است بر همین منطق این کائنات، خداوند می گوید جهان آخرت را ایجاد میکند; یقینا خدا بر هر چیز توانا است! "
این آیت به کسانی گفته شده است موجودیت خداوند را قبول ندارند و در آخرت ایمان ندارند. با این آیت، مثل کل منطق قرآن، خداوند با او کسها در بحث قرار گرفته است تا با دلیل، موجودیت خود را و آخرت را طوری بیان کند، جانب مقابل با چشم خود دیدن کند.
این آیت منطقی دارد، خداوند می گوید: خودت هرکس یکه هستی با چشم سرت به کائنات دیدن کن، دیدن کن که کائنات در حال شکل گرفتن است. یعنی در حال تکامل قرار دارد. تو که این حقیقت را بدون تاثیر قدرت دیگر دیدن می کنی و حقیقت تکامل را قبول می کنی، نزد من دیدن تو قبول است و اهمیت دارد. چونکه تو حق را می بینی، بنآ خداوند می گوید: گفتار من در قرآن، با حقیقت های کائنات ذره تفاوت ندارد. بدین منطق اگر علم که در کائنات چیزی را شناخت، باید با منطق قرآن ذره تفاوت نداشته باشد. اگر ذره تفاوت داشته باشد، منطق قرآن به هیچ ظرب می خورد.
بنآ خداوند در قرآن، انسان را در تفکر سوق میدهد و نزد خداوند بدترین انسان، همان کس را معرفی دارد بدون تفکر گپ بزند. خداوند در سوره انفال در آیت 22 می گوید: "بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند."
یا در سوره السرا در آیت 72 می گوید: " اما کسی که در این جهان نابینا بوده است،"هدف خداوند از نابینایی کسانیکه بدون تجسس و مطالعه سخن بزند" در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است!"
نوت: در این منطق، عبادت کورکورانه به درد نمی خورد، خداوند واضیح می گوید: تفکر کن، تجسس کن و مطالعه کن بعد گپ بزن.
تا این نقطه معرفی قرآن بود، حال نوبت رسید بر همان گفتار علم که، در نتیجه هزاران تئوری و تلاش دانشمندان، با پیشرفته ترین تیلسکوپ، نخستین لحظه پیدایش کائنات بیان شد، بیان شد که کائنات در حال وسعت یافتن است و با انفجار به میان آمده است.
قرآن این حادثه را چهارده قرن قبل در سوره ذاریات در آیت 47 گفته است می گوید: "ما آسمان را با قدرت بنا کردیم، و همواره آن را وسعت میبخشیم!"
آسمان در منطق قرآن، کائنات است، یک آسمان وجود دارد لیکن هفت قسمت است. این گفتار قرآن، همان گفتار علم است در سال 1964 با تیلسکوپ دیدن کردند، پارچه های کائنات از مرکز گریز دارند و کائنات در حال وسعت یافتن است.
قرآن که این نقطه را گفت آیا از بیگ بنگ یعنی از انفجار خبر داد؟
آری، در سوره انبیا در آیت 30 خبر داد چنین گفت: "آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند،"یعنی یکجا بودند به مانند نقطه یکه بیگ بنگ گفت" در ادامه آیت می گوید: "و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم;"دقت کنیم خداوند نمی گوید که پف کردم چپ کردم پیدا کردم، خداوند از یک منطق بحث می کند و اثنا انفجار را می گوید" و در ادامه می گوید: "و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمیآورند؟!"
دقت دوستان را جلب کنم، بعد از اینکه، پارچه های کائنات پاشیده می شوند، اولین زنده جان را در آب پیدا می کند، این بخش را در صحبت پیدایش آدم بیان می کنم که، زنده جان که در آب پیدا شد، در کدام مرحله از بین زنده جانها، آدم انتخاب شد و با روح دادن از خود، خداوند وی را آدم گفت؟ این منطق من که از منطق قرآن می گویم، همه ازبرهای دین جامعه را از ریشه فرم پارچه می سازد و کسی رد کرده نمی تواند، در صحبت پیدایش آدم.
قرآن، وسعت یافتن کائنات را گفته از صحنه نخستین آفرینش که انفجار است، یاد آور می شود، لاکن سوال این است، قبل از بیگ بنگ یا انفجار، کائنات در منطق قرآن چگونه بود؟
این نقطه ی قرآن منطق اسلام جامعه را از ریشه، دیگرگون می سازد، زیرا، در منطق قرآن، کائنات، برای ما، از صفر آفریده شد و لاکن نزد خداوند، کائنات وجود داشت، تنها شکل تغییر داد، یعنی ماده موجود بود و از هیچ، آفریده نشد پس کائنات که از هیچ آفریده نشد، منطقی را دارد هر چیز مواد اولیه خود را داشت، قرآن با منطق بیان می کند. همان منطق علم است که کائنات در یک نقطه کوچک جمع بود، قرآن در سوره فصلت در آیت 11 این منطق را می گوید:" خداوند می گوید: سپس به آفرینش آسمان پرداخت، یعنی در آفرینش کائنات فرداخت، در حالی که بصورت دود بود; به آن و به زمین دستور داد: سخللّهبه وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت میآییم (و شکل میگیریم)!"
قرآن قبل از بیگ بنگ را یعنی قبل از آفریده شدن کائنات را، می گوید به مانند "دود" بود. علم نیز همچنان چنین منطق دارد. هرگز در منطق قرآن اسنادی وجود ندارد، دود را گفته باشد اینطور پیدا شد. نه قرآن گفته است و نه علم گفته می تواند. بنآ این نقطه از این بعد، در بحث و گفتگو قرار می گیرد لاکن دایم تئوری باقی می ماند.
علم که در پیدایش کائنات مختصر معلومات داده می تواند و از آینده چیزی گفته نمی تواند ولاکن، قرآن، آینده ی کائنات را به منطقی می گوید، ایمان دارم علم بعد از عصرها منطق قرآن را می پذیرد.
در سوره النبیا در آیت 104 خداوند می گوید: "در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم میپیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم،"یعنی تکامل را شروع کردیم" آن را بازمیگردانیم; این وعدهای است بر ما، و قطعا آن را انجام خواهیم داد"
در منطق قرآن، کائنات در زمانی می رسد، انرژی انفجار از بین می رود و بعد، در کائنات نامنظمی به میان می آید و بمانند یکه، طومار را در هم پیچیده باشیم، پارچه های کائنات همدیگر را جذب نموده، دو باره در یک نقطه جمع می شود و سر از نو دو باره آفرینش صورت می گیرد. یعنی، انفجار صورت می گیرد و بعد، بعد از انفجار دومی، زندگی آخرت، یعنی زندگی جنت و زندگی دوزخ به میان می آید و بعد، دوباره انسان، در بین خاک آفریده می شود و بعد روز مشهور قیامت می رسد.
فراموش نکنیم، جنت و دوزخ در دنیای آخرت، دو شیوه زندگی هستند و برای معرفی آن دو شیوه، از فرهنگ عربها، قرآن، کلمه جنت و دوزخ را که معنی این دو کلمه معادل به معنی آن دو شیوه زندگی است، کار گرفته است،
و قیامت به معنی از بین رفتن نیست. به معنی برخواستن خاطر جواب دادن از کردار این دنیا، در آخرت است. این منطق را، در صحبت یکه، در ارتباط جنت و دوزخ می کنم، بیان می دارم.
خداوند در سوره ابراهیم در آیت 48 می گوید: " در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل میشود، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر میگردند! "
این آیت از یک طرف چگونگی آخرت کائنات را معرفی می کند، از جانب دیگر، شیوه زندگی جنت و دوزخ را بعد از ختم کائنات می داند، باریکی های قرآنکریم باید با مطالعه ها و تجسسها ادراک شود، نه در مدرسه ها و در زبان این آن!
در این بخش صحبتم از منطق قرآن می خواهم 3 نقطه را یادآور شوم
1: در منطق قرآن، در کائنات چیزی ثابت وجود ندارد، چونکه ثابت تنها خداوند است، اگر چیزی وجود داشته باشد همه منطق قرآن فرم پارچه می گردد، یعنی هر چیز روبه تغییر است، حتی قوانین یکه فزیک امروز، ثابت تصور دارد، بمانند سرعت نور، در منطق قرآن، ثابت نیست و روزی می شود، قاعده های فزیک از سر دو باره سنجش می گردد.
بطور مثال: سرعت نور در میلیون سال قبل دنیا، با امروز و از امروز بعد از میلیون سال بعد دنیا، تغییر پیدا می کند و از جانب دیگر، هماکنون اگر سرعت نور را از مسافت دور از دنیا، بطور مثال از مسافت یک سال نوری رفته، از سر یک جسم دیگر اندازه کنیم، در منطق قرآن، تفاوت را نشان می دهد، بنآ بعضی منطق فزیک امروز در فردای این دنیا فرم پارچه می گردد و از سر نوشته می شود.
2: در منطق قرآن، در کائنات، چیزی تک وجود ندارد همه جفت استند. حتی پارچه های خرد و خرد اتم را دهها بار تقسیم کنیم، بازهم هر پارچه را در نظر بگیریم، او جفت خود را دارد، حتی یک سبزه یکه روئیده است جفتش را دارد، می توانید در سوره یاسین در آیت 36 بخوانید، اگر که یاسین را از نام چهل یاسین، در رد بلاهای عقل بی منطق استفاده نکنیم.
چونکه تک تنها خداوند است. براین منطق، سوال پیدا می شود، جفت این کائنات کدام است؟ آیا دنیای آخرت؟ اگر دنیای آخرت بگویم، باز در منطق قرآن تضاد دارد، بنآ جفت کائنات در کجاست؟
در این باره تئوری انشتین چه می گوید؟
3: در منطق قرآن، دنیای امروز ما، مکان آخری بشر نیست، چونکه قرآن کائنات را وعده می دهد تا در تسخیر بشر آید. براین منطق، دنیای ما مدتی بعد، از این حالش از بین می رود ولاکن، زیست بشر در کائنات ادامه پیدا می کند، این بخش صحبت جداست در آینده در خدمت تان قرار می گیرد.
حال از آته ئیستهای عزیز این ملک سوال می کنم، شما که بدون مطالعه، قرآن خداوند را زیر استهزا قرار می دهید و فرزند عبدالله حضرت محمد را به دروغ گفتن محکوم می سازید و قرآن را نوشته بشر می دانید، اگر نوشته بشر باشد، چگونه علم عصر بیست و بیست یک را گفت؟
اگر کوپی بود چرا گفتار قرآن در دیگر اسناد نبود و نیست؟ چرا بیگ بنگ را هزار چهارصد سال پیش، عمل کرده نتوانستند تا که علم عصر بیست معرفی کرد؟
من اوکتای اصلان راه سوم هستم، صحبت هایم از اقتصاد تا سیاست، از سیاست تا موضوع دین، از موضوع دین تا فرهنگ و سیستم تعلیم تربیت، جهت شکل دادن ذهنیت در محوطه اعلان سیستم 26 ماده یی و مکتب راه سوم ادامه می آبد. هدفم یک کلتور جدید را بین ذهنها ایجاد کردن است، چونکه عقیده دارم دنیای جدید، قبل از اینکه در حیات روزانه ما ساخته شود، اول در ذهنها شکل می گیرد.
در فعالیت های قلمی من و در سخنان من، هرگز شدت و توهین و خردساختن وجود ندارد، زیرا من، با هرکس مسافت مساوی دارم، تنها با او ذهنیت یکه، شدت و جنگ و تنگنظری را انتخاب می کند، با ذهنیت آنها فاصله دارم و لاکن عقیده دارم، حتی همان کسها، در تاثیر کلتور انسانی، تغییر می خورند، بنآ، با هیچ گروه و انسان در هر حال باشند ضدیت و دشمنی ندارم، زیرا، مجادله من خاطر تغییر ذهنها ادامه می آبد، نه در کدام هدف دیگر.
صحبت سوم من در استقامت اقتصاد می گردد، سخنان من تازگی خواهد داشت.
بعد از صحبت چهارم که سیاست است در صحبت پنجم مهمترین و پر گفتگوترین مسئله دنیا که آدم چگونه تکوین شد را در صحبت می آورم و با منطقی از بین قرانکریم این مسئله را بیان می کنم، ازبرهای عصرها را فرم پارچه می سازم.
باید یادآور شوم، اسم هر سوره را با شماره آیت که پیشکش می کنم، ترجمه هر آیت را، از ترجمه دهها استاد بزرگ زبان شناسی زبان عربی قریش که استادان ترکی و ایرانی هستند، با ترجمه ها مقایسه نموده، با زبان ساده که ترجمه شده استفاده می کنم و مطمئن هستم در ترجمه انتخاب شده، کوچکترین خطا وجود ندارد. چونکه قبول شده در سطح دنیا می باشد.
هدفم، ذهنیتی را ایجاد کردن است هر مخلص مطالعه خودش علاقه بگیرد تا قرآن را خود بخواند و تحلیل کند.
در قرآن اسناد، هدایت و منطقی وجود ندارد گفته باشد با فلان قیافه یا فلان شرط مدرسه می تواند قرآن را خوانده تحلیل کند و لاکن در جامعه ما ذهنیتی وجود دارد قرآن را و اسلام را کسانی باید بین خلق بگویند قیافه ملایی داشته باشد و در او استقامت مسلک داشته باشد. این ذهنیت در ضد منطق قرآن قرار دارد، چونکه در اخرت مسئولیت هرکس فردی می باشد.
قرآنکریم را کسانی تحلیل کرده می توانند در مختلف علوم معلومات داشته باشند و از اینکه، دین در هر جامعه و در هر زمان سرنوشت ساز است، حتی به اندازه ی مهم است می توان گفت، بی غذا بلکی زندگی کرد، لاکن بدون عقیده ناممکن!
حتی آته ئیستها، قویترین دینداران جهان هستند. چونکه در دین آته ئیستی شان وابسته هستند. بنآ بی عقیده نیستند و پس دین که در جامعه تا این اندازه سرنوشت ساز است، باید قشر بالایی از علم، مسئولیت رهبری دین او جامعه را در دوش بگیرد، آیا در افغانستان چنین است؟
قشر روشنفکر ما در قرآن نزدیک نمی شوند و در دانستن اسلام علاقه نمی گیرند، چونکه دین را مسلک عقب مانده های جامعه، تصور دارند و اما همین دین، حتی حیات شبانه شان را تنظیم می کند و لاکن بی خبرهستند.
این قشر، ملاها را زیر تمسخر قرار می دهند، چونکه گفتار ملاها در نزد این مردم سفسطه است.
من می گویم اگر یک عقل در بخش دین در جامعه افغانستان در استهزا گرفته شود، باید، عقل قشر علمدار جامعه باشد، چونکه ملاها چیزیکه در مدرسه می خوانند تبلیغ دارند ریا ندارند و اما، چگونه قرآن را تحلیل کنند که قشر علمدار جامعه همکار نباشد؟
بدین خاطر، در بدبختی های جامعه افغانستان، ملامتگی از ملا و مدرسه ها نیست، قصور دار قشر بالایی جامعه که خویشتن را عالم و روشنفکر می دانند. چونکه تا هنوز قدرت دین را، حتی در حیات شبانه شان درک نکردند، آری، هر بخش حیات را بخواهند یا نخواهند دین تنظیم می سازد، هم در جامعه عقب مانده و هم در جامعه پیشرفته، جامعه پیشرفته از دست تاجران دین، امکان شان را گرفته اند که در او جامعه ها، هر سفسطه قاعده دین قبول نمی شود، پس عقل قشر بالایی جامعه ما، درکجاست؟
راه سوم و سیستم 26 ماده یی، با صحبتهای من و با مقاله های من و با کتاب های من و با سروده های من که در دو زبان یعنی به پارسی و به اوزبیکی می باشند، کلتور جدید مجادله را انعکاس می دهند، چونکه راه سوم با سیستم 26 ماده یی کلتور جدید می گردند.
خداوند همکار شما باشد، راه ی تان، راه عدالت و راه حق باشد
خدا حافظ تان
سرنوشت سیاسی رهبران قومی در کدام استقامت کشیده می شود؟
پیشبینی من قبل از برگذاری انتخابات ریاست جمهوری، در ارتباط آینده ی سرنوشت سیاسی رهبران قومی، بعد از برگذار شدن انتخابات ریاست جمهوری که نصیب رهبران می شد، داشتم، با آب تابش یکی یکی در عمل پیدا می شود.
چه پیشبینی کرده بودم؟
از جانب بعضی دوستان "اوزبیک" تهدید و توهین که شده بودم چرا به مدت چند ماه از فیسبوک دور بودم؟
در سناریویکه نتیجه دور اول ریاست جمهوری آقای عبدالله برنده بود در دور دوم چگونه آقای غنی برنده شد؟
رل مردمداری ژنرال دوستم را چگونه در بین هواخواهانش ضعیف می سازند؟ دکتر عبدالله را که با مشکلات داخل حزبی سردرگم ساختند در سر عطامحمد نور چه پلان دارند؟ آیا محقق در ختم دور وظیفه دولتی اش بازهم محقق سابق باقی مانده می تواند؟
در سناریو، دولت آمریکا چه حدود نقش دارد؟ در سناریو، زلمی خلیلزاد با گروپش و دیرین دولت پشتون های پاکستان چه حدود رل بازی دارند؟
قبل از برگذاری ریاست جمهوری بعد از نشر لیست کاندیدها، مقاله تحت عنوان "مرگ سیاسی منتظر رهبران قومی است" نشر کرده بودم و در او نوشته گفته بودم "دکترعبدالله با گرفتن رای 28 فیصد در انتخابات پیشین "1388" بلندترین اعتبار را بین هواخوان خود از خود کرده است اگر که در انتخابات پیشرو در حکومت بیاید بین بازی های سیاسی همه آبرو خود را می بازد بنآ لازم است بر فرد دیگر تاجیک که از جمیعتی ها نباشد خاطر آینده ی سیاسی ملت تاجیک شانس را بدهد. امروز آقای عبدالله ریس هئیت اجرایی است یا بگویم صدرعظم، صدراعظم یکه خدمتی بر هواخوان خود کرده نمی تواند چونکه ابزار در قدرت در دست ندارد. آقای عبدالله بین سناریو در بین قدرتدارهای ارگ و بین رهبران حزبش سخت زیر فشار قرار دارد و در نظر نزدیکترین همکارهای خود شخص بی کفایت دیده می شود. این مشکل سبب است که چهره های نامی حزب جمعیت اسلامی دور از یک سیستم "متفرق" جداگانه با قدرتدارهای ارگ در مذاکره نشتند که در این اواخر عطامحمد نور با ارگ ارتباط قایم کرده است. البته نزدیک شدن آقای نور در بین سناریو رل یکه تعیین است اجرا می کند و یا بگویم مجبوراست اجرا کند. از این خاطرکه از سبب شرکت هایش، آقای نور بر پشتبانی ارگ ضرورت دارد احتمالآ برای آقای نور اطمینان داده شد که از فهرست "سیاه" شرکت ها کشیده می شود و یک مقام بلند دولتی در کابل داده می شود. آقای نور اعتبار و ثروت را از مزارشریف بدست آورده بود آنجا کابل است بلکه از ثروت ضرر نبیند لاکن اگر یک بار از شمال کشیده شود دوباره شانس ندارد که آقای نور عطامحمدنور سابق شود. نظر به بازی سیاست در افغانستان برای دکتر عبدالله غیر از یک مقام موقت نه اعتبار باقی ست و نه در سیاست آینده. برهمین گونه سرنوشت آقای نور همچنان چنین خواهد شد و جمعیت متفرق.
در ارتباط ژنرال دوستم گفته بودم در انتخابات ریاست جمهوری "1388" بر آخرین درجه مقام مردمداری رسیده است که خداوند بر بسیاری ها نصیب نمی سازد و اگر در کابل برود نتنها در سیاست نقش بازی کرده نمی تواند شمال افغانستان را هم از دست می دهد. براین خاطر در معاونیت اول یک شخص دیگر که با تجربه در سیاست ارگ باشد پیشکش شود خاطر آینده ی اوزبیکها و ژنرال دوشتم.
آقای ژنرال دوستم در رسمیت دولت، فرد درجه دو کشور است در تشریفات ها این مقام داده شده است لاکن بازیگرهای اصلی در سیاست افغانستان کسانی اند که در بین سناریو برای آن ها نقش داده شده است. آقای دوستم بین هواخوهان خود و بین قدرتدارهای ارگ سخت زیر فشار قرار دارد از یک طرف به دلخواه برای هواخوهان خود خدمتی انجام داده نمی تواند چونکه امکان در این مورد ندارد و از جانب دیگر از مقام کنار رفته محبوبیت سابق مردمی را از سر گرفته نمی تواند این ویژگی شرط ها بالای آقای دوستم فشار می آورد و وی را بیشتر خشمگین می سازد. یعنی پلان طوری سازماندهی شد که با شمول ژنرال دوستم و عبدالله شانس بیرون شدن از حکومت را نداشته باشند و باید که در بین حکومت بدون صلاحیت به تدریج محبوبیت مردمی شان را از دست بدهند. امروز در اطراف شهر شبرغان "ولسوالی ها" در ولایت سرپل و میمنه و تخار و سمنگان و مزار تعداد زیاد از اوزبیک ها در صفت مخالفین رفته اند آنچه پلان سناریو بود. در این روزها چشم آقای دوستم از شهیدای جنبش پراشک است درد درنی آقای دوستم را غیر از آقای دوستم کسی نمی داند بلکه زیر دل می گوید بیهوده کشته شدند بیهوده کشته می شوند چونکه کشته شده های دو طرف در منطقه جنبش بیشتر اوزبیکها و ترکمن هااند.
همچنان در ارتباط آقای محقق هم بر همین منطق نظر داده بودم و لاکن رهبران قوم هزاره جدا از سیاست های دولت با رهبری ایران یک سیاست مربوط بر خود را ایجاد کردند و یک سیستم که پرگرام داشته باشد به میان آوردند دیده می شود آقای محقق یا دیگر رهبران قوم هزاره بین سیستم به اندازه امکان رل شان نقش بازی دارند مگر فراموش نکنند از اینکه دست ایران در سیستم شان دراز است یک واکنش جدی را با رهبری عربستان منتظر باشند که به نظر شخصی ام احتمال جنگ مذهب در افغانستان بیشتر می شود.
در شرایط امروز افغانستان یا ازبیک و تاجیک؟
قوم پشتون که یک "دیرین دولت دارد" و در ایالات متحده یک تشکیل قوی"لوبی" دارند حتی قصرنشین های قصر سپید، افغانستان را از دیدگاه این مردم دیدن دارند چونکه کوبای مانند "بوش" میلیاردر چون "ترامپ" و سیا و پنتاگون از داخل افغانستان معلومات درست ندارند. اگر که استخبارات شان گذارش هم تهیه کند بازهم چهره های از افغانستان و پشتون های پاکستان اند که همکاری دارند که نقش ایالات متحده نسبت بر رل خلیلزادها و دیرین دولت مردم پشتون ضعیف است یا حال احوال تاجیک و اوزبیک؟
مهندس های سیاست، با شمول آقای دوستم و عبدالله و اسماعیل خان تعداد زیاد از رهبران قومی را که در بین شان از قوم پشتون هم است مانند پادشاه خان زدران و گلآغا شیرزی، از جزیرههای قدرت مردمی شان از چهار گوشه کشور از نام امتیازات کلان به کابل کشاندند و از نفوذ مردمی شان به صورت چشمگیر دور ساختند حال نوبت بر آقای نور است که باید رل تعیین شده را بی خبر بازی کند. کی می داند؟ بلکه این بازی ها در منفعت ملت است یا مصیبت دیگر!
چنین سناریو وجود داشت که در دور اول انتخابات آقای عبدالله و هواخواهان اش را گاز دادند و در دور دوم شکست را دادند تا در افغانستان شرایط طوری شود همه رهبران قوی قومی در یک حکومت جمع شوند و بعد پرگرام بی اعتبار سازی شروع شود.
نظرات من در او زمان که، بیرق و عکس آقای دوستم و عبدالله را از هرات گرفته تا شبرغان از شبرغان گرفته تا تخار از تخار گرفته تا شمالی و کابل بین میلیون ها هواخواه در اهتزاز آورده بودند من مانند یک خائن بر نظرها بودم بلکه از بین کسانیکه توهین و حقارت کرده بودند امروز در صف مخالفین رفته باشند و من در او زمان به صفت یک هموطن صرف حسیات ام را نوشته بودم بمانند امروز که با هیچ رهبر نه دشمنی دارم و نه رقابت، لاکن چنان با فجع ترین کلمه ها حقارت کرده بودند به مدت چند ماه از فیسبوک دور بودم. من از شخص یا شخص ها خفه نیستم آنچه مرا آزرده ساخته است اوج گرفتن چنین فرهنگ جهالت بین اوزبیکها.
به صمیمیت می گویم دوستان بغض دلم بر اندازه ی است یک کوه مانند هندوکش باشد بلند شوم با صدای بلند بپرسم این دو قوم "تاجیک و اوزبیک" چه گناه داشتند که بدون سیستم و پرگرام بخت زده هستند؟
اوکتای اصلان راه سوم
آیا رژیم کابل بر منفعت ملت افغانستان، دولتداری کرده می تواند؟
چرا تنش بین رهبران حکومت و بین رهبران حکومت و پارلمان وجود دارد؟
رژیم یکه از نام دموکراسی بالای خلق افغانستان دیکته شد آیا دموکرات است؟
ما جواب بر سوال ها را باید از دموکراسی شروع کنیم و اول باید چه بودن دموکراسی را بدانیم. اگر دموکراسی را تعریف کنیم به یک جمله ساده می توانیم بگویم "دموکراسی عبارت از مردم سالاری" آیا در رژیم کابل، مردم افغانستان نقش در رهبری دارند تا این رژیم رژیم مردم سالاری باشد؟ بر جواب دادن بر این سوال باید ملت بر قوانین کشور اعتماد داشته باشد در حالیکه ملت در عوض حمایت از قانون، هر قوم ملت پشتبان رهبر قوم خودش است چونکه قوانین کشور اهمیت یکه از ارزش های ملت مدافع باشد از دست داده است و این اسلوب زندگی سر هر ملت بیاید بدبخت ترین مصیبت است.
دموکراسی به معنی حاکمیت قانون و او قانونیکه منفعت ملت را در نظر بگیرد می باشد نه حمایت از اقتدار بعضی چهره ها و انارشی!
در افغانستان نه رژیم کابل در اصول دموکراسی پابند است و نه قوانین تابع بر رژیم دموکراسی اند.
در سر مریضی های بنیادی رژیم، خانه ی زلمی خلیل زاد ویران شود که در سر سفره ی دولت همه رهبران قوی قومی را آورد و سفره ی خالی را تقدیم کرد گفت که بخرید تا که می توانید از سر سفره ی خالی!
رهبران امروز افغانستان از فرهنگ دولتداری رهبر نشدند امتیازهای جنگ های خونین است که این ها رهبر شدند. دیدگاه هر کدام از رهبران، زاویه زور و کشتن و تهدید و سخنان پوپولیست خشک احساساتی ست.
جنگ های خونین افغانستان با تاسف فرهنگی را بر ملت جایگزین کرد در پرگرام رهبری کدام رهبر کدام تز معقول یکه اقتصاد کشور را رونق دهد و فرهنگ و کلتور ملت شدن را حمایت کند وجود نداشت و ندارد. زیرا ملت با سخنان خشک احساساتی و پوپولیستی که شعار دو آتشی داشته باشد سوق داده شده است و سوق داده می شود.
امروز هر رهبر این رژیم غیر از خود هر کی را گناهکار می کشد و هرگز بر کمی های خود نظر اندازی ندارد و از اینکه سفره ی دولت، غنی از هر امکان نیست و نظر بر کلتوریکه تربیت شده، برای طرفدارهای خود چیزی از خدمت را انجام داده نمی تواند، از همان بازی استفاده می کند که خودش قهرمان دیگر هر کی گناهکار!
خانه ی غرب ویران شود با رژیمش که در پهلوی بحرانی بودن مناسبات رهبران حکومت کشور، اینبار پارلمان کشور نیز بیرق بلند کرد و تنش را بر جای رساند اعضا کابینه که با مشکل بعد از یک سال با زد و بندهای سیاسی ساخته شده بود و از هر نو شایستگی ذکای مسلک دور بود از بنیاد ویران کرد تا کشمکش، این بار بین حکومت و پارلمان به وجود بیاید، با این مصیبت چشم ملت افغانستان را روشن بگویم یا تاریک؟
سوال این است شرایط امروز افغانستان در منفعت کیست؟
جنگ یگانه وسیله برای ادامه اقدار رهبران افغانستان است. چه رهبران رژیم و چه رهبران مخالف رژیم، پس چرا رهبران افغانستان در تلاش آوردن صلح باشند؟
چرا فرهنگ جنگ را بر حدودیکه بر منفعت شان لازم است نگهداری نکنند؟
دیرین دولت با استفاده از نیروهای طالبان تا کابل گرفته بود حملات ۱۱ سپتامبر 2001 شدیدترین ضربه بر آبروی آمریکا بود و برای آبروی آمریکا تسلیم گرفتن لادن اهمیت داشت و آمریکا قبل از داخل شدن در افغانستان سخت تلاش کرد تا لادن را تسلیم بگیرد، سوال این است چرا اسامه بن لادن تسلیم داده نشد؟ آمدن آمریکا در منفعت کی بود؟
اگر در عقب لادن و طالبان پاکستان بود بعد از 15 سال پاکستان چه بدست آورد؟ آیا داخل شدن آمریکا در افغانستان و از بین بردن نقش پاکستان در داخل افغانستان برای پاکستان چه منفعت داشت؟
آیا دفاع از لادن برای پاکستان با ارزشتر از افغانستان بود؟ اگر چنین بود منطقش چیست؟
اگر که دوستان بگویند منشا طالبان از خاک پاکستان است. بلی چنین است لاکن سوال این است کدام عقل طالبان را سازمان دهی می کند؟ آیا طالبان نیروی مستقل اند یا جهت استفاده سیاست، یک گروه موقت که وظیفه اش را ختم کرد به مانند مجاهدها نقش شان را کم کم باخته از بین می روند؟
جواب بر این سوال ها، در افغانستان عقل را بر جای می رساند تا قبول کند در منطقه دیرین دولت قوی که خارج از حاکمیت اداره اسلام آباد باشد وجود دارد که اوضاع منطقه پیچیده و مشکل شده است. این دیرین دولت امکانات و استعداد رهبری هر بخش افغانستان را دارد و مشکلات سر جمع شده را خوب می داند و از داخل سیاست غرب معلومات دقیق دارد و این دیرین دولت رهبران قومی افغانستان را با دردهای داخلی او قوم چنان مصروف ساخته است که از بین دردهای قومی، او رهبر بیرون پا گذاشته نمی تواند تا سیاست بازی کند. بدین خاطر سویه سیاست بازی در افغانستان در نقطه ی رسیده است هر رهبر مانند سویه یک فرد کوچه و بازار سخنان بی اهمیت پوپولیستی را زده می تواند عوض یکه آبروی مقام و جایگاه خود را ادراک کند.
دیرین دولت با چنین سیاست تنظیم شده در آینده می خواهد بر دایم در این جغرافیه حاکم شود. سبب اینکه می داند آمریکا و دنیا زیر تاثیر زمان "هفته، ماه و سال" قرار دارد. بدین خاطر لادن را تسلیم نداد و بر داخل شدن آمریکا شرط ها را آماده کرد و این عمل دیرین دولت در منفعت بعضی چهره های کلیدی آمریکا بود. یعنی یک بازی از دو جانب صورت گرفت لاکن دیرین دولت می دانست دنیا عوض موفقیت در افغانستان، مشکلات را بیشتر می سازد و از اینکه اداره زمان در دست خودش بود و از جانب دیگر ملت افغانستان را و رهبران ساخت جنگ های افغانستان را خوب می شناخت بازی را که ترتیب داد امروز در رهبری در سر بازی قرار دارد، چهره ش پنهان لاکن تا رهبری ارگ در دستش است آیا دیرین دولت چند چهره ی جنگی در جنگ داخلی افغانستان اند یا انسان هایکه دور از ساحت جنگ در شهرهای مدرن دنیا؟
اوکتای اصلان راه سوم
اچّیق شراب
اچّیق شراب کېلتیر که وقت وقت شیدالیک
باشیمگه یۉق قۉرقوو واهمه لی رسوالیک
قره ب تورگن آی، اۉز احسنی دن شرمنده
چونکه بو زیبا احسن بیر آفت و زیبالیک
پیاله می نی کېلتیر کولمسه ای زیبا لب
پیاله گه لب توشسین که او بیر تماشالیک
کېل که بو تقدر یازسن عشق میز نی یک باره
چونکه بی عشق ویران بیر باش تنهالیک
قوروق اگر که باشیم بې آب عشق بۉلسه
آواز پر اورگنیم مثال قوش هوالیک
اوکتای اسلان اوچینچی یۉل نینگ قلمدن «راه سوم»
ترامپ ریس جمهور ایالات متحده آمریکا شد جهان در شوک است!
چگونه یک "شومند" مطبوعات، رای ملت آمریکا را از خود کرد؟
بر میلیاردر "ترامپ" کسی احتمال پروزی را نمی داد چگونه توانست رمز تغییر ذهنیت ملت آمریکا را شناسایی نموده مقابل سیستم کلاسیک دولتی آمریکا که ترامپ را در استهزا گرفته بود، پیروز شد؟
ترامپ سیستم دولتی کلاسیک واشینگتن را، با شعار ترامپی ساختن، در حضور خلق آمریکا برآمد، آیا موفق بر وعده های خود شده می تواند؟ یا که واشینگتن ترامپ را واشینگتنی می سازد؟
در انتخابات آمریکا افغانستان فراموش شد چونکه در افغانستان شکست را می دانند با رهبری ترامپ افغانستان در کدام مسیر می رود؟
ترامپ کیست؟
با پیروزی ترامپ متکبرهای سیستم دولتی آمریکا و جهان در شوک اند چونکه هیچگاه نه مطبوعات آمریکا نه پایتخت نشین های واشینگتن و نه دنیا برای ترامپ شانس پیروزی را نمی دادند. لیکن همه "پروفشنال" سیاست دانها، هنوز بر پیداشدن یک رمز جدید ملت ها آگاه نیستند و در آرزو سیستم کلاسیک سیاست اند که کشورها و دنیا را دایم اداره کنند. ترامپ علیه این ذهنیت، رمز ملت را شناخت و استفاده کرد که همه را در شوک قرار داد.
امروز در جهان با پیشرفت اینترنت یک صنف جدید به وجود آمده است که این صنف در محوطه ی خود بیشترین نفوس دنیا را دارد که در دنیا تغییرات جدید را می خواهند که حاکم شود. در آمریکا، افغانستان، اروپا، ایران در همه جا.... ترامپ این راز را کشف کرد و با رادیکال سخنرانی های قوی خود از خواست این صنف صحبت کرد که می گفت: من واشینگتن را تغییر می دهم. من آمریکا را با شما بار دیگر کشور غنی از سعادت می سازم.
رمزی است که پوتین و اردوغان در شروع سال های 2000 کشف کردند و با گفتار نو، دایم دست بر ابتکارهای جدید زدند. اردوغان زمان زمان از همکارهای نزدیک خود بکلی تنها ماند چونکه سیستم کهنه را رد می کرد گفتار و عمل جدید را در سیاست قرار می داد زیرا عوض دنیای پایتخت نشین ها، دنیای صنف جدید را اهمیت می داد با وجود تنها بودن در هر انتخابات پیروز شد و با پوتین کابوس سیستم کهنه در دنیا شد.
اگر در انتخابات سال آینده ی فرانسه، گروه ضد اتحادیه اروپا رای ملت فرانسه را گرفته فرانسه را از اتحادیه بیرون کنند کسی باید تعجب نکند چونکه دنیا در حال تغییر است.
ترامپ در سخنرانی ها از یک طرف وعده می داد که آمریکا را تغییر می دهد و از جانب دیگر زیرکانه ملت را از ادامه سیستم کهنه ترسانده، حالت روحیی ملت را به هراس اسیر می کرد. این هنر سیاست ترامپ در آمریکا یا اروپا یا ایران یا افغانستان خلاصه در هر جا هر زمان استفاده شده می تواند. مثال در افغانستان در زمان مارکسیست ها، رهبران مارکسیست ها از ظالمی مجاهدین طرفدارهای شان را تراسنده حکومتداری می کردند و بر همین شیوه رهبران مجاهدین از ظالمی دولت طرفدارهای شان را ترسانده در جنگ و کشتن رهبری می کردند. زمانیکه مجاهدین در افغانستان سر قدرت آمدند آنقدر بین خود مشکلات داشتند هرگز کدام مارکسیست را ضرر ندادند. امروز حکایه بین طالب و دولت چنین است و رهبران دو طرف جنگ، با استفاده از این هنر سیاست ملت را می کشند لاکن اولادهای هر رهبر چه از طالب باشد چه از دولت باشد در بیرون کشور زندگی پر سعادت دارند تنها ملت افغانستان است که کشته می دهد.
با ترامپ آیالات متحده مانند زمان بعد از جنگ اول که انگلیس ها بی صدا از دنیا عقب نیشنی کردند آمریکا بر عقب نیشنی می رود. چونکه ترامپ خلاف سیاست سابق آمریکا سیاست آمریکایی شدن در داخل آمریکا را وعده داد و با این سیاست در افغانستان در یک تجدید نظر می رود.
مشکل آمریکا نسبت بر هر مسئله جهانی در افغانستان وجود دارد چونکه آمریکا بین پاکستان و کس هایکه طالبان را رهبری دارند قرار گرفته است. این گفتار من در نزد بسیاری ها سفسطه است چونکه ملت افغانستان زیر تسلط بازی های سیاست قرار دارد.
آمریکا سه راه گریز از افغانستان دارد.
یکم: "لوبی" هایکه با رهبران اصلی طالبان ارتباط دارند و در سیاست آمریکا نقش قوی دارند با نظرداشت سیاست این مردم، در افغانستان از نفع ایجادکننده های طالبان عقب نیشنی کردن.
دوم: نقش استراتیژی پاکستان را بیشتر اهمیت داده بر نفع پاکستان عقب نیشنی کردن.
سوم: هر دو طرف را خفه نساخته، دولت افغانستان را از بعضی ضرورت ها اکمال نموده به تدریجی عقب نیشنی کردن مثل عقب نیشنی روس ها از افغانستان. فکر میکنم چنین می شود.
ترامپ کیست؟
ترامپ یک میلیاردر از سپیدهای آمریکاست که در طول حیاتش با تجارت و قمارخانه ها و دور از سیاست شهرت داشت. شهرت ترامپ با قمارخانه "تاج محل" بیشتر شد چونکه برای این قمارخانه بیشتر از یک میلیارد دالر مصرف کرد و لاکن بعد از ساختن این قمارخانه با شمول قمارخانه تاج محل با همه شرکت ها در افلاس رفت و بحران شدید اقتصاد، وی را اسیر گرفت و با میلیون ها دلار قرض از بانک ها در حل سقوط شد.
این زمان بود که ابتکار و استعداد و جسارت ترامپ برای خلق آمریکا وی را قهرمان ساخت. این حادثه طوری شکل گرفت در نیویورک در آسمان خراش ترامپ نماینده همه بانک ها که برای شرکت های ترامپ قرض تدارک نموده بودند یک جلسه گرفتند تا با ترامپ یک تصمیم جدید بگیرند. در این جلسه ترامپ یک پیشنهاد ردیکالی کرد گفت: شما از نام "ترامپ" دفاع کنید تا نام "ترامپ" سقوط نکند بگذارید همه شرکت های ترامپ افلاس کند.
این یک تصمیم رادیکال ترامپ بود که همه را در شوک قرار داده بود و لاکن استدلال ترامپ موفق بر این شد که یک شانس بر نام "ترامپ" بدهند. از او لحظه بعد هزاران شریک شرکت های ترامپ سرمایه های شان را باختند و در مقابل این سیاست، نام "ترامپ" خود یک "مارکه" در آمریکا و دنیا شد. ترامپ از شهرت نام خود دو باره از دست داده ها را بدست آورد و از نام ترامپ صدها هتل و دیگر ساختمان ها ساخته شد ترامپ از هر ساختمان حق نام خود را گرفت.
جسارت و استعداد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری بر پیروزی رساند چونکه ملت ها دایم بر استعدادها و جسورها تسلیم هستند.
اوکتای اصلان راه سوم
ایرانی ها می گویند: "در جامعه یکه عشق ساده ممنون باشد چه انتظار داریکه غمگین نباشی؟"
گذارش نهادهای حکومت ایران حقیقت تلخ جامعه ایران را انعکاس می دهد و با اساس یک نظر سنجی، "ایرانیها پس از عراقیها، غمگین ترین مردم جهان هستند."
"۹۰ درصد ایرانیها ورزش منظم ندارند و ٧٠ درصدشان چاق هستند و از جمع غیرفعالترین مردم جهان بشمار می روند یعنی تنبل هستند."
این آمار، بخش به بخش توسط مقام های مسئول مختلف در ایران منتشر شده است. از جمله به تازگی از سوی رییس انجمن مددکاری ایران، نایب رییس فدراسیون پزشکی ورزشی و معاون تحقیقات وزارت بهداشت. به نظر می رسد که دست کم بخشی از این تحقیقات در واقع سه سال پیش توسط موسسه نظر سنجی "گالوپ" انجام شده. اما اهمیت جریان در آن است که این بار، این نظر سنجی نه با یک موسسه خارجی، مسئولان در ایران این حقیقت را اعلام کرده اند.
در همین مطالعه آمده که سن روسپگیری «تن فروشی» در ایران به زیر سن ده سال رسیده است و همچنین میزان اختلالات روانی در سطح جامعه بحرانی توصیف شده است.
مجید محمدی جامعه شناس ایرانی مقیم آمریکا این بدبختی ایران را مربوط بر چند دلیل می داند، اولش رکود اقتصاد در جامعه ایران است. ایران در چند سال گذشته رشد اقتصادی نداشت، رکود اقتصادی سبب شده است تعداد زیاد از ملت ایران صاحب کار نباشد این رقم در جوانان بیشتر است. در نزد خط فقر از سه ایرانی دو ایرانی قرار دارند و پانزده میلیون انسان در خط فقر زندگی دارند.
دلیل دوم مجید محمدی تاکید دارد در ایران بر آزادی هایکه برای جوانان لازم است قیود سرسخت از طرف رژیم وجود دارد، نبودن آزادی برای جوانان سبب بیشتر غمگین شدن را دارد، بدین خاطر در ایران ایرانی ها می گویند: در جامعه یکه عشق ساده ممنون باشد چه انتظار داریکه غمگین نباشی؟
مجید محمدی در دلیل دیگر خود می گوید: "نهاد های مردمی در ایران برای پیدا کردن فکرهای نو ضعیف است که مردم برای پیداکردن سرگرمی ها سازماندهی نیستند."
در هر کشور دنیا حکومت ها نمی توانند مشکلات اجتماعی را حل کنند، در کشورهایکه مردم خود فعال باشد حکومت بر فشار مردم می تواند بر سمت خدمت پا گذارد. لیکن بدبختی که همچون ایران و افغانستان وجود دارد هر انسان این کشورها هر کار را از حکومت تقاضا دارند. این بی منطقی بر جایی رسیده است چندی پیش در ارتبات ضعیف بودن اوزبیک های افغانستان در املای زبان اوزبیکی با یک همشری ام صحبت داشتم، وی از خدمت نکردن حکومت در ارتباط املای زبان اوزبیکی شکایت کرد که برای من بسیار جالب بود. چونکه هر کار را اگر حکومت کند مسئولیت ملت چیست؟ در جامعه هایکه همچون ایران و افغانستان اگر ملت نقش خود را برای اداره و رهبری مملکت شعور درایت نداشته باشد بر ملتی تبدیل می شود احتمال دارد بگوید: ما می خوریم، می نوشیم، خواب می کنیم، باقی هر کار را دولت باید کند حتی عوض ما خاطر ما دولت فکر کند.
من می گویم خود را تکان بده اول خود بر خود اعتماد کن، اگر بر خود اعتماد کردی بدانکه رهبر دولت را هم تغییر داده می توانی و هم رژیم را خدمتگار خلق ساخته می توانی.
اوکتای اصلان راه سوم
خلیل زاد تو چه کردی؟
قانون اساسی افانستان منبع برای قوم گرایی، فساد اداری، عقب مانی اقتصادی، خلاصه یک متن شیطانی بر ضد حقیقت های افغانستان است و زلمی خلیل زاد بعد از روس ها مصیبت بزرگ برای ملت افغانستان!
چه دلیل بر این ادعا دارم؟
خلق هر کشور زمانی ملت واحد شده می تواند عدالت منبعی باشد برای ضمانت ارزش های او خلق، تا ارزش ها پایمال نشود.
تجلی عدالت با قوانین نوشته و در اصول کلتور مروج خلق هویدا می شود، در صورت یکه قانون بدون در نظرداشت امکانات شخص "چون سرمایه و قدرت دولتی" بر همه یکسان تطبیق شود.
دست خلیل زاد در نوشتن متن قانون اساسی و ایجاد رژیم فاسد از نام دموکراسیکه دموکراسی را در ذهن خلق رسوا ساخت قوی بود و برای قصر سپید بیرون شدن افغانستان از بحران را و تشکیل سیستم دولتداری رسوا و فاسد را، از نام دموکراسی، این رژیم با فساد امروز را وی مشورت داد و عقل قصر سپید را برای عملی ساختن تز خود قناعت داد و انتخاب آقای کرزی و انتخاب آقای غنی و بحرانی شدن انتخابات ریاست جمهوری و رهبران مشهور قومی را در محوطه یک تشیکل دولت آوردن، سناریوی وی بود که امروز ملت افغانستان بر پلان های شیطانی این شخص قربان شده اند.
چرا متن قانون اساسی یک متن شیطانی است؟
هر قانون اساسی اگر حقیقت های عینی جامعه را انعکاس داده نتواند او قانون اساسی قابلیت تطبیق را در او جامعه ندارد. پس گروه یکه او قانون اساسی را در متن آورده اند پرگرام مخفی دارند، هدف شان سعادت ملت شده نمی تواند در داخل ذهن او گروه حتمی پلان های شیطانی دیگر وجود دارد تا برای او گروه، او قانون اساسی خدمت کرده بتواند. این گروه تشکیل یک حرکت سیاسی بوده می تواند و یا یک کشور یا چند کشور یا چند شخص.
در قانون اساسی افغانستان دولت با ریس جمهور و دو معاون ریس جمهور که اسم هر کدام معاون ها قبل از انتخابات بر خلق آشکار می گردد اداره می شود. این سیستم در ظاهر مقبول نمایان می شود لیکن به مانند افغانستان که خلق بر قوم ها تقسیم اند شخص ریس جمهور برای گرفتن رای قوم ها با کسانیکه بین قوم اعتبار دارند مخفی و علنی معامله ها می کند. از اینکه هدف بدست آوردن موفقیت در ریاست جمهوری است، از آغاز کارش حقوق شهروندی خلق ها را در معامله گذاشته، خیانت را از روز اول شروع می کند. این فرهنگ سبب می شود تا قوم ها را در اطراف محدود انسان ها جمع کند که امید و توقع های قوم ها در داخل این فرهنگ رذیل، متوجه رهبر قوم خود می گردد. چونکه ریس جمهور وعده خدمت را از سر او رهبر قوم برای او قوم می دهد. سبب اینکه مطابق بر منطق قانون اساسی افغانستان ریس جمهور دیگر آلترناتیو شانس ندارد. پس این سیستم خود منبع همه خرابکاری ها در افغانستان است، باید که قانون اساسی افغانستان نظر بر شرط های افغانستان که عدالت را برای همه ملت تامین کند و حقوق شهروندی را بر خود شهروند بدهد تغییر پیدا کند.
بدین خاطر رژیم یکه بعد از طالبان به میان آمد، خود رژیم برای هر نو فساد مساعد است. از این خاطرکه ریس جمهور برای اداره دولت بر رهبران قوم ها محتاج است و رهبران قوم ها برای نگهداری حمایت قوم شان بر رای قوم شان اسیر اند. از اینکه قانون اساسی افغانستان عوض تطبیق عدالت که قانون بالای هرکس مقدس باشد، عوض قانون امکانات ریس جمهور با همکاری رهبران قومی و امکانات رهبران قومی با همکاری قوم ها مقدس شده است. در این احوال کدام قانون، خائن کدام رهبر را محکمه کرده می تواند؟
خلیل زاد تو چه کردی؟
زلمی خلیل زاد با رهبران قومی بعد از روس ها بزرگترین مصیبت افغانستان شدند. چونکه شانس یکه بعد از طالبان نصیب خلق افغانستان شد، خلیل زاد نقش رهبران قومی را در نزد قصر سپید در بیرون رفت بحران افغانستان تعیین کننده نشان داد. در حالیکه خلق افغانستان در شروع نابود شدن رژیم طالبان امید داشتند تا یک رژیم جدید که از رهبران قومی دور باشد به میان بیاید. اگر اشخاص کارفهم و لاکن کم نفوس بین قوم ها، در اداره دولت می آمدند و از جانب دیگر جهان ماموریت این گروه را تعقیب و بررسی می کرد، در او فضا خوشبینی خلق افغانستان، عوض رهبران قومی، قوانین مقدس بر خلق می شد و ارزش های شان در ضمانت قانون قرار می گرفت و خلق از رژیم دفاع می کرد در صورت یکه قوانین با حقیقت های افغانستان نوشته می شد.
خلیل زاد تو چه کرد؟
برای خوشبینی خلق افغانستان که امید اصلاح را داشتند، تو خلیل زاد هر رهبر قومی را بار دیگر یک قهرمان ساخته، با قانون اساسی شیطانی، بر ملت پیشکش کردی تا ملت، دموکراسی غربی ها را از سر رهبران قومی تطبیق کنند. عقل در سر داشتی؟ آیا ممکن می شد؟
در کدام کتاب عقل، آزموده شده دو باره آزمایش می گردد منطق وطنی داشتی؟
چه کردی تو خلیل زاد؟
وفا برای وطنت چنین فرهنگ بود که رهبران قومی را بار دیگر رنگ روغن داده به مثابه قهرمان ها بر ملت تقدیم کنی؟ از تو سوال می کنم انتخاب کرده های تو در طی چهار دهه غیر از جنگ کردن و انسان کشتن کدام فعالیت برای منفعت انسان کردند و دارند؟
رژیم امروز کابل بیشتر از طالبان با خطاهای خود در جنگ است مانند رژیم مارکسیست های دیروز افغانستان.
آیا اعتراف این حقیقت را رد کرده می توانی؟
جوانان که امروز در هر نقطه ی افغانستان تحت نام طالبان با دولت در جنگ هستند در نزد اکثریت شان رهبری طالبان یا ایدیولوژی طالبانی کدام مفهوم ندارد. چونکه هر کدام شان دهه ها درد دیگر دارند. اگر در کابل قدرت دست طالبان هم افتد اگر درد خلق افغانستان شنیده نشود بازهم جنگ خاتمه نمی یابد کسی ساده نشود.
تو چه کردی خلیل زاد؟
شایعات است احتمال وزیر خارجه در آمریکا شدن تو وجود دارد. چونکه دکترین سیاست ایالات متحده در افغانستان و عراق و سوریه در قصر سپید گل کاشتی کردن را شروع کردند. بیشتر در جهان رسوا نشویم گفته باز در تجربه تو محتاج شدند. تو یک خوبی در وطن پدری ات بکن، رنگ و سیمایت را از سر افغانستان دور کن.
اوکتای اصلان راه سوم
مکابره با آته ئیست های افغانستان، یک معارضه جالب برای دوستان!
نوت: بدون اینکه نام گرفته شود، برای انتقادهای یک شخص که بالای قرآن و اسلام در نوشته من تحت عنوانی "در منطق قرآن شیطان چیست؟ ابلیس کیست؟ " نموده بود، جواب داده می شود و در اخیر نوشته یک دعوت بر همه آته ئیست ها صورت می گیرد، این دعوت چیست؟
جواب برای انتقادها
آقای ... سلام!
من در جواب یکه دین اسلام را رد دارید از اعتراف خودتان شروع می کنم. قبل از اینکه گفتارتان را کپی نموده جواب بدهم می خواهم یک بار دیگر یک خطای شما آته ئیست ها را اصلاح کنم. شما دین را "عبارت می دانید از اسلام" این نقطه را دقت نیستید که دین عبارت از اسلام یا یهود یا....نیست. دین واژه ی است عربی که در لغت به معنای اطاعت و اصطلاحاً به معنای اعتقاد است. شما که در مفکره آته ئیستی اعتقاد دارید در حقیقت از جمع دیندارها هستید. لیکن شما از این حقیقت هم خبر ندارید.
اعتراف تان از نوشته دراز شما
"من به عنوانِ یک فرد که در جامعهی اسلامی و از پدر ومادر مسلمان زاده شدهام. از بدو تولد تا کنون که بیست و دوسال از عمرم میگذرد هیچ چیزی به اندازهی دین در شکل دادنِ سرنوشتم، زندگیم و رفتارهایم تاثیر محسوس و مستقیم نداشته است به جِد گفته میتوانم که در این بیستو دوسال هرثانیهی که به عمرم افزون شده است و هر نفَسی که کشیده ام هیچکدام خالی از احاطهی دین نبوده و نیست"
قربان این عقل!
«اول اینکه یا شما بیست و دوساله نستید یا نوشته تان را از شخص دیگر کپی کردید. زیرا، املای نوشته بالاتر از سن بیست و دو سال را نشان می دهد و عکس فیسبوک تان و دیگر نوشته های تان همچنان هویدای این حقیقت است، عجیب این ریا!»
من که منطق اعتراف شما را بارها و بارها در نوشته هایم ذکر کردم که "دین، در هر بخش از زندگی انسان تاثیر فوق العاده دارد بنآ ما نمی توانیم بودن دین را در جامعه انکار کنیم، پس اگر که دین سرنوشت ساز است چرا محوطه یکه دین ها شکل می گیرد عوض رد او دین ها او محوطه را انسانی نسازیم؟ تا دین ها با فرهنگ بالای انسانی بین خلق مروج شود. اسلام یا یهود یا بودیست یا آته ئیست یا.... بوده می تواند"
چرا تا امروز شما و مانند شما دیگر آته ئیست ها گفتار من را رد می کردید؟ آیا سخنی که می زنید یک بار خودتان مطالعه نموده تفکر می کنید؟ یا با احساسات هر چه در زبان آید خوش آمد گفته می گوید؟
شما از گفتار اقبال نقل دارید، من هم همنظر با اقبال هستم و دلیل دارم. نقل از اقبال از نوشته شما " [اسلام ندارد در ذاتِ خود هیچ عیبی...هر عیبی که هست در مسلمانیِ ماست].اقبال"
از اقبال نقل کرده، منطق اقبال را رد نموده همه خطا را بدوش دین اسلام انداختید، آری از یک طرف بر دوش دین اسلام خطا را می اندازید و از جانب دیگر خودتان را که روشنفکران تصور می کنید هرگز فرهنگ مطالعه را بررسی را تحقیق را در اخلاق تان جا نمی دهید و از جانب دیگر من را ملامت می کنید چونکه من مقابل دین جامعه، دین اسلام قرآن را پیشکش می کنم. حال از این عقل تعجب آور شما یک سوال ساده می کنم، شما از یک طرف از تاثیرات دین بالای حیات تان شکایت دارید و از جانب دیگر علاقه بر دانستن پیدا نمی کنید چونکه در عقل مانند شما روشنفکران این وطن، دین ارزشی ندارد که وقت را برای دانستن ضایعه بسازید! دقت شوید، بین این تضاد که در وجود خودتان است دین را در دست چند حقه باز و نیرنگ باز می سپارید، پس چرا اسلام را انتقاد می کنید؟ آیا منطق درک کلتور تان را دارید؟ آیا عقل که در سر شماست چه بودن عقل را می دانید؟ چرا دین را در دست حقه بازها و جاهل ها سپرده از اسلام شکایت می کنید؟ اگر کمی منطق عقل وجود داشته باشد مثل شما روشنفکران عوض اسلام، خود را ملامت می کشد چونکه شما مردمان وظیفه تان را بدرستی انجام ندادید. اگر خلاقیت رهبری جامعه را می داشتید هر دین چه اسلام چه آته ئیست چه دیگر دین در راه خطا استفاده نمی شد و سو استفاده نمی شد.
آقا! اگر اسلام را گفتار شیخ ها و حضرت ها تصور کنید که چنین اعتقاد دارید عقل شما را در چنان گمراه یی می برد حتی با اعتراف تان سخن کسی را که بارها رد کردید بی خبر از سخنان گذشته تان نزد همه یک باره او ردها را رد نموده سخن وی را قبول می کنید حتی از این هم بی خبر می شوید حیرت بر این ذکا!.
آیا لازم نیست که بدانید اسلام چیست؟
برای شما اسلام را از یک زاویه دیگر معرفی می کنم تا مفهوم اسلام قرآن را بدانید.
جناب محترم! اگر از یک مسلمان پرسیده شود که اسلام چیست؟ در جواب احتمالا خواهد گفت:" اسلام نام دین ما است. اسلام نام آخرین دین خداوند است. اسلام کاملترین دینی است که توسط آخرین پیامبر خدا برای بشر نازل شده است."
شما که خویشتن را عالم تصور می کنید تعریف بالا را قبول کرده می توانید؟ اسلام نام یک دین شده می تواند؟ اسلام نام آخرین دین خداوند شده می تواند؟ اگر آری بگوید یک اعتراف دیگر را ندانسته قبول می کنید که من را به خنده می آورید. زیرا بارها گفتم سبب آته ئیست شدن آته ئیست های افغانستان گفتار و عملکردهای دیندارهای مسلمان افغانستان است که دین زبان بر زبان را عمل دارند نه دین قرآن را!
اگر اسلام را از تعریف بالا بدانید پس شما برای من جواب بگوید در او صورت پیغمبر ابراهیم، موسی، عیسی و دیگران در کدام دین بودند؟
اسلام یک تعریف ساده دارد مربوط بر دین نیست. اسلام به معنی تسلیم شدن، اطاعت کردن و همچنین صلح کردن است.
خداوند که در قرآن این واژه را استفاده می کند هدف خداوند " تسلیم شدن، اطاعت کردن و همچنین صلح کردن با خداست" در هر دین یکه باشد. زیرا، در منطق قرآن از تکوین شدن انسان در دنیا تا روز ختم عمر کائنات هر انسان که به خدا تسلیم شده بر امر وی اطاعت کند و با خدا صلح کند او شخص مسلمان است و دین او اسلام است.
پس دین اسلام چه شریعت یکه مربوط آخرین پیغمبر است چه شریعت هایکه برای پیغمبر ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیغمبران نازل شد در همه شریعت ها تنها گفتار "خداوند" عبارت از دین اسلام است.
آری تنها گفتار الله عبارت از دین اسلام است.
گفتار پیغمبران را به خاطری قبول داریم که خداوند برای ما امر کرده است.
بلی هدایت خداست که گفتار پیغمبران را قبول داریم چونکه آنها پیغمبر و رسول بودند نه قانون گذار دین اسلام!
اگر که هر پیغمبر قانونی را از نام قانون اسلام هدایت داده حتمی امر خدا در او ارتباط وجود دارد.
باقی گفتار و عملکرد هر کی مربوط است بر او شخص که، این شخص عمر یا علی یا اقبال یا شما یا من و یا دیگران.....
آیا در کدام نوشته من از اسم حضرت ها یا گفتار یا عملکرد آن ها کدام جمله را دیدید که از این آن سخن را آورده بالای دین اسلام قهر شده سخنان عجیب غریب در نوشته های من نوشته می کنید؟
محترم غیر از گفتار خداوند عملکرد انسان ها بر من چه ارتباط دارد؟ آیا منطق نوشته تان را ادراک دارید؟
ببنید خداوند در قرآن در سوره محمد در آیت نوزده برای پیغمبر خودش می گوید: " پس بدان كه هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر یك از] شما را مىداند"
آیا خداوند در قرآن با شمول پیغمبر کسی را گفته است که بی گناه بی خطاست؟ اگر کسی انسانی را از پیدایش کائنات تا ختم عمر کائنات بی خطا بداند منطق او در منطق قرآن "شرک" است. چونکه مکمل تنها خداست. بدین خاطر پیغمبران تنها گفتار الله را تبلیغ می کردند و غیر از پیغمبران هر کی باشد در منطق دین اسلام تنها خود را تمثیل دارد. پس چرا از عملکرد این آن شخص دین اسلام را انتقاد می کنید؟
نوت: "در منطق قرآن همه شریعت یکه از اسم اسلام در هر پیغمبر خدا آمده است عبارت از دین اسلام است"
پس خطای انسان ها را چرا در دین اسلام مال می کنید؟
آقا! شما بدون اینکه قرآن را بخوانید باز از گفتار یک فریبکار از سوره بقره از آیت 228 بالای قرآن انتقاد کردید.
اینبار به چنان بی خبری دست زدید که بازی یک حقه باز ریاکار را که، مثل شما آته ئیست ها را نزد خلق در تمسخر می کشد، راز او حقه باز را ندانسته، این رذیلی را از خود گفته خود را بی آبرو نموده در نوشته تان آوردید که خود این بی خبری، سویه شما آته ئیست ها را نزد من هویدا می سازد.
چه جالب که همان نیرنگ بازها که شما را آته ئیست ساخته اند، قسمت کوچک آیت را بر جان شما زده اند از این رذیلی هم شما خبر ندارید عیب عقل!
من از نوشته خودتان مطلب را اول تقدیم دوستان می کنم و بعد آیت را مکمل کپی نموده چه گفتن آیت را برای تان توضیح می کنم.
از نوشته شما
- و لِلرجالُ علیهِنَ درجه واللهُ عزیز حکیم(بقره ۲۲٨)
ترجمه: و مردان را بر زنان برتری است و خدا عزیز و حکیم است.
آیا آیت 228 بر همین شکل و کوتاست؟ حیرت بر عقل شما!
بخوانید مکمل آیت را
ترجمه آیت: زنان مطلقه، باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (و پاک شدن) انتظار بکشند! ( عده نگه دارند) و اگر به خدا و روز رستاخیز، ایمان دارند، برای آنها حلال نیست که آنچه را خدا در رحمهایشان آفریده، پنهان کنند. و همسرانشان، برای بازگرداندن آنها (و از سرگرفتن زندگی زناشویی) در این مدت، (از دیگران یعنی از کس هایکه زن سه مرتبه عادت ماهانه را در نظر نگرفته، می خواهد که ازدواج کند از او گونه مردان) سزاوارترند. (یعنی همسر زن از مردیکه، زن با او سه مرتبه عادت را در نظر نگرفته، در حال حمل اگر تصمیم ازدواج را داشته باشد، و از حاملگی، خود او زن بی خبر باشد، از او مرد، شوهر سابق او زن سزاورتر است. چونکه بر سه مرتبه عادت ماهانه احترام نکرد); ادامه آیت، در صورتی که (براستی) خواهان اصلاح باشند. و برای آنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایستهای قرار داده شده; و مردان بر آنان برتری دارند(یعنی از او زنیکه حامله بودن را پنهان می کند و او مردیکه در خطا این زن شریک شده حق شوهر او زن را زیر پا می کند در مقابل چنین انسان ها، او مردان درست کار برتری دارند نه اینکه مرد از زن برتر باشد); و خداوند توانا و حکیم است.
می پرسم شما کدام زمان آیت را با عقل خوانده بودید؟ می پرسم زن یک انسان درستکار، از او جدا شود و حامله باشد لاکن حامله بودنش را نداند چونکه سه مرتبه عادت ماهانه را سپری نکرده باشد و با کسی دیگر ازدواج کند فرزند این زن، کی را پدر بگوید؟ شوهر اولی زن را؟ یا شوهر دومی زن را؟ آیا در عصر بیست یک در اروپا این رذیلی را قبول می کنند؟ تفکر کرده می توانید؟
یا از آیت 34 سوره نسا انتقاد دارید آیا شما یک بار چه بودن سوره نسا را مطالعه کردید؟ ترجمه این آیت: مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، "دقت کنید امتیاز بر مردان نیست یک مسئولیت است" ادامه آیت: بخاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است " در این نقطه در همین سوره آیت 4 را مطالعه کنید تا منطق و هدف خدا را در آیت 34 بدانید. خدا در آیت 4 می گوید[و مهر زنان را (بطور کامل) بعنوان یک بدهی (یا عطیه،) به آنان بپردازید! (ولی) اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید! (4) ]. ببنید امتیاز آیت 34 در منطق سوره بر مردان نی بر زنان داده شده است. از شما سوال می کنم چرا از حکم آیت 4 این سوره دفاع نمی کنید که خدا برای زن از نام مهر حقوق سر جمع زن را بر خود زن داده است؟ چرا دختران افغانستان را اجازه می دهید از نام نکاح اسلامی بر هزاران دلار فروش شوند؟ آیا در منطق قرآن مهر عبارت از یک مشت پول است؟" ادامه آیت 34، و بخاطر انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) میکنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ میکنند. [ در این نقطه از شما سوال می کنم آیا حقوق مرد را زنان در دنیای مترقی زیر پا کرده می توانند؟ آیا مرد و زن از حقوق همدیگر مدافع نیستند؟ اگر آری بگوید چرا قرآن را از زبان قرآن مطالعه نمی کنید؟] ادامه آیت. و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نمایید! و آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدی بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)
از شما سوال می کنم در دنیای مترقی اگر زن مقابل حقوق شوهرش بی احترامی کند مردش عکسالعمل نشان نمی دهد؟ آیا با او زن که، از احترام بر حقوق مردش سرکشی کند آیا در دنیای مترقی با او زن همبستر می شود؟ آیا او زن را "تنبیه" یعنی آگاه نمی سازد؟ چه جالب که تنبیه را بعضی ها "شدت" بیان کرده است اگر شدت معرفی کنند در ضد منطق سوره نسا قرار می گیرد آیا منطق را اهمیت نمی دهید؟
آیا شما آته ئیست ها چه گفتن تان را می دانید؟
باز یک ریا را می بینیم که سوره روم آیت 12 گفته، شما از یک قسمت دیگر "قرآن" در نوشته تان این مطلب را کپی کردید "و من آیاته أن خَلَقَ لَکُم من أنفُسکُم أزواجا لِّتَسکُنُوا إلَیها(روم۱۲)
ترجمه این مطلب "و از نشانههای او اینکه از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا با آنها آرام گیرید" ترجمه که تا این حدود است شما توضحیات دیگر را از روی کدام منطق علاوه کردید؟ یعنی نوشته نمودید ( یعنی اینکه زنان فقط ابزاری است برای تسکین و آرامش مردان). آیا شما آته ئیست ها کلمه "همسر" را "زن" تصور دارید؟ آیا کلمه همسر برای زن و برای مرد بر هر دو خطاب نمی شود؟ اگر در نوشته یکه کپی کردید دقت می شدید منطقی را می دید هم بر مرد و هم برای زن هدایت بود، چونکه خطاب قرآن هم بر مرد و هم بر زن است. در او صورت خود را خرد خمیر ساخته مطلب بی ارتباط را علاوه نمی کردید.
اصل ترجمه آیت 12 سوره روم " آن روز که قیامت برپا میشود، مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو میروند!"
بر همین گونه شما ترجمه آیت 223 سوره بقره را نیز تحریف کردید یا بهتر است بگویم فریب خوردید. در او آیت " به هر نحو که دلتان خواست " وجود ندارد. اگر می خواهید مفهوم این آیت را بدانید بر آیت قبلی اش مراجعه کنید که در او آیت مردان را در هنگام مریضی زنانه "قاعدگی" از نزدیک شدن منع می سازد و در ادامه در آیت 223 برای مرد آزادی می دهد این آزادی را به دلخواه مرد از حق مرد می دهد. یعنی اگر زن خون ریزی قاعدگی نداشته باشد و زن برای نزدیک شدن حاضر باشد در او صورت مرد به دلخواه خود اگر بخواهد که نزدیک شود حق دارد. یعنی فرض کنید زن آماده برای نزدیک شدن است حقوق مرد مربوط بر مرد است که نزدیک می شود و یا نمی شود. شما آته ئیست ها در حالیکه قرآن دست هر کی است تا این اندازه بی خبر سخن زده خود را در جامعه رسوا می سازید آیا بهتر نیست یک بار مطالعه نموده و تفکر کرده سخن بزنید؟
در آخیر این بحث می گویم همه آته ئیست های افغانستان یکی شوید و در نزدتان او رهبر ایرانی تان را داشته باشید، من بعد چند روز صرف دو آیت قرآن را پیشکش نموده یک سوال ساده می کنم، اگر جواب با منطق گفته بتوانید به حضور خلق افغانستان وعده می دهم بدون احتراز من هم آته ئیست می شوم، اگر جواب گفته نتوانید برای همه تان می گویم ما مسلمان ها بر دین آته ئیستی شما احترام داریم، چونکه مربوط شماست و لاکن خواهش می کنیم از دین اسلام ما بی خبر سخن نزنید که این فرهنگ تان فرهنگ افغانی هم نیست فرهنگ انسانی هم نیست اگر احترام متقابل باشد شما لطفآ در مقابل احترام، احترام داشته باشید.
اوکتای اصلان راه سوم
چرا گلب الدین حکمتیار با دولت افغانستان در توافق صلح رسید؟
چه حدود حکمتیار سیاست را می داند؟
آیا هر استاد سیاست وطنپرست بوده می تواند؟
چهل است اسم حکمتیار در فضا سیاست افغانستان یک ساز دارد و یک رقص. چگونه توانست نام خود را بین چهل سال در بالای سطر سیاست حفاظت کند؟
ما اگر از چهل سال از تاریخ نزدیک افغانستان استعدادهای سیاست را زیر برسی بگیریم دو شخص را می بینیم با وجودیکه در دست چیزی از خود نداشتند لاکن در هر شرط سیاست افغانستان اسم شان را در بالای لیست نوشتند. این دو شخص گلب الدین حکمتیار و جنرال عبدالرشید دوستم بود.
از سردار محمد داود گرفته تره کی، امین، کارمل، دکترنجیب، ربانی، مجددی، سیاف، گیلانی، مزاری، مسعود و غیره همه که خویشتن را رهبر دانستند لیکن در مسیر سیاست بر اشتباه های بزرگ روبرو شدند و نتوانستند در گرداب شرط های سیاست افغانستان بر اندازه حکمتیار و جنرال دوستم موفق بر نفع خود شوند. این دو شخص در ساز سیاست چگونه عیار شدند؟ شانس؟ یا ذکای سیاست؟ یا داد خدا؟
کس هایکه از منطق و زبان قرآنکریم چندان خبردار نیستند بیشتر بر دادخدا بودن باور دارند. در حالیکه در منطق و دنیای قرآن ذکا پیش کشیده می شود و انسان مطابق بر استعداد نتیجه عملکردها را می بیند. چه در کار نیک و چه در کار بد.
چونکه انسان در منطق قرآن حریت تام دارد. یعنی اگر استعداد در فعالیت کار نیک و یا کار بد داشته باشد مطابق بر استعداد در او مسیر او شخص رشد می کند. در این مسیر خداوند بی طرف می باشد چونکه دنیای امتحان است و لکن هر موجود در کائنات در داخل قوانین کائنات که تنظم شده با اراده ی خداست فعالیت دارد. بر این خاطر قرآن می گوید خدا حتی از ریختن یک برگ درخت آگاه ست.
باید یادآور شوم در این نوشته هدف ذکای سیاست است نه کدام ویژگی دیگر بمانند وطنپرستی یا خائنی.
جنرال دوستم قبل از داخل شدن در بازی های سیاست یک کارگر ممولی بود که از فارغ صنف ششم شامل کار شده بود. من یک دو بار شاهد شدم پرچمی های نامی در زمان کارمل و نجیب بمانند بریالی، پیگیر، مهین پرست و دیگران در سر هر مسئله که پرگویی کتابی می کردند وی در اخیر مختصر با چند کلمه صحبت فضا را چنان بر سکونت می آورد مثلیکه همه در تفکر می رفتند. گفتار جنرال دوستم کارگری بود و دهقانی بود مگر از مغز قضیه گپ می زد آیا استعداد سیاست دانی وی بود؟ یا کدام راز دیگر؟
با این استعدادش با سرسخت ترین دشمنان خود همچون حکمتیار و مسعود در مقابل نجیب جبهه گرفت و بدون هراس با مجاهدین یکجا شد و با همان مجاهدین که جنرال دوستم را دشمن بزرگ می دانستند.
و این جنرال دوستم بود که شکست مجاهدین را در هر جنگ مقابل دولت نجیب سبب می شد و این بار از نام وحدت با مجاهدین، مجاهدین را فرم پارچه ساخت و در شرایط نو بازهم قهرمان بخش ملت افغانستان شد.
یا حکمتیار؟
موفقیت تاریخی حکمتیار در نزد خودش جنگ های کابلش بود که اگر او جنگ ها را از دیدگاه حکمتیار دیدن کنیم یک قهرمانی تاریخی را بیان می سازد. زیرا افغانستان برای دومین بار دست تاجیک ها افتیده بود و برای احمدشاه مسعود بهترین شانس بود از اشتباه های صد سال قبل حبیب الله کلکانی تجربه گرفته قهرمان ملی شود تا تاجیک ها در آینده ی افغانستان سیاست را تنظیم کنند. لاکن تاریخ تکرر کرد اینبار عوض یک کلکانی یک پنچشیری تاریخ را تکرار داد.
احمدشاه مسعود همه سیاست را در بین یک اولسوالی داخل کرد و غیر از محدود از اطراف خود، به زودترین وقت با هر کی دشمن شد.
حکمتیار که برای تاجیک ها شانس حکومتداری را نمی داد آقای مسعود همه وزارت های کلیدی افغانستان را پنجشیری ساخته بود و معاون های همه وزارت خانه ها را.
کار آقای مسعود برای تاجیک ها به یک جمله یک تراژدی بود. در جانب مسعود که سیاست بازی چنین بود در جنبش جنرال دوستم همه تزهای سیاست عبارت شده بود بزکشی ها عروسی ها و دیگر محافل.
در او زمان شرایط افغانستان شرط ها، حکمتیار و جنرال دوستم و احمدشاه مسعود را بین هم در جنگ انداخته بود و این سه رهبر هر کدام شان که با هر طرف جنگ داشتند، برای مسعود تنها جنگ یک اشتباه بزرگ بود زیرا اقتدار دولت دست وی بود لازم بود که بسیاری مسائل را با سیاست حل کند و لاکن از این استعداد دور بود. غیر از این سه لیدر و آکتورهای دیگر داخلی، دو آکتور قوی دیگر در سیاست افغانستان نقش اساسی را بخود می گرفتند این دو آکتور قوی، اتفاق بین همه هزاره ها و دیرین دولت پشتون های پاکستان بود.
هزاره ها که در اطراف اندیشه مذهب با رهبری ایران منسجم می شدند دیرین دولت پشتون های پاکستان طالبان را به وجود آوردند.
حکمتیار که از زمان سردارداود یک نام مشهور مخالف دولت بود. احمدشاه مسعود با استعداد جنگ چریکی خود یک فنومن جدید شده بود و قهرمانتر از حکمتیار شده بود و در قلب تاجیکها و دیگر ملیت هایکه خویشتن را سرکوب شده می دانستند یک قهرمان شان بود لاکن این قهرمان چه کرد؟
مسعود که نام تاجیک را عبارت می دانست از پنجشیری بودن، غیر از پنجشیری بر دیگر رهبر از تاجیک ها در سیاست شانس نمی داد. این ویژگی مسعود قهرمان دیروز ملت ها را بر یک شخص خودپسند و تنگنظر در بین ذهن ها تبدیل کرد که این خصوص حتی سبب مرگ مسعود شد.
حکمتیار با پیدا شدن طالبان بدون سرصدا امکانات داخل افغانستان اش را بر طالبان تسلیم داد و خود در شرط های جدید سیاست افغانستان آماده شد. چونکه وی می دانست نظر بر شرط های جدید سیاست، خود را آماده کردن و روزگار سیاست را بر نفع خود استفاده کردن سیاست دانی است نه سرصدای بیجا.
احمد شاه مسعود قربانی خطاها شد و باقی عمراش را برای دوستان پنجشیری اش بخشید تا از ثمرات زحمت های مسعود تنها پنچشیری های تاجیکش در سوی سعادت شخصی شان استفاده کنند و برای دیگران تاسف ها.
با قتل احمدشاه مسعود دیرین دولت پشتون های پاکستان اسامه بن لادین را علیه آمریکا استفاده کرد تا آمریکا داخل افغانستان شود و تا مشکلات سرجمع شده ی این منطقه، آمریکا و دنیا را در گرداب اش بگیرد تا در منطقه یک نظم جدید بیاید. در چنین شرایط حکمتیار باز در صحنه سیاست ظاهر شد و رل مخالف سرسخت را در مقابل آمریکا و ناتو بازی کرد که این روش حکمتیار بر نفع دیرین دولت پشتون های پاکستان بود.
در این شرایط که ایالات متحده و غرب در یک بن بست در افغانستان قرار دارند و از آینده افغانستان چندان خوش باور نیستند شرط یکه دیرین دولت پلان داشت. حکمتیار باز رل دیگر را بازی نموده این بار نقش چهره صلح پرست را در نظر دارد که بازی کند و با دست خالی بار دیگر توانست از نام خود همه دنیا را با نام خود در صحبت بیآورد.
حکمتیار با کدام پلان در کابل می آید؟
چیزیکه می توانیم در قسمت پلان حکمتیار نظر اندازی کنیم گذشته چهل سال این شخص است که برای ما بعضی احتمال ها را می دهد.
بنظر من حکمتیار اینبار سخن از صلح می زند و لکن تا اندازه خود در صلح یک مانع می شود.
حکمتیار سرسخت مخالف ایالات متحده قرار می گیرد و برای بیرون راندن عساکر خارجی تلاش می کند و نقش کرزی را در کابل ضعیف می سازد. همان کرزی که نام گم بود تنها بر نفع آمریکا فعال بود و به خاطر آمریکا استعمال شد و این استعمال وی را یک ریس جمهور دست نشانده ساخت و بعد رل مخالف آمریکا را در سیاست افغانستان بازی کرد با آمدن حکمتیار بلکه رل خود را ببازد.
حکمتیار نقش مخالف اسلام آباد را بازی می کند. حکمتیاریکه در چهل سال گذشته ی عمرش با استخبارات پاکستان حرکت کرد.
حکمتیار سخن های تحریکدار را علیه ی هزاره ها و تاجیک های پنجشیری می زند تا یک عده از پشتون های احساساتی را با استفاده این طریق در کابل در اطراف خود جمع کند.
سوال این است حکمتیار نقش خود را تا کدام وحدود در رل یکه دیرین دولت پشتون های پاکستان تعین می کند بازی کرده می تواند؟ باید بدانیم در سیاست کابل هر زمان تاثیر سیاست گذاری دیرین دولت پشتون های پاکستان قوی بود و قوی است.
سوال اخیری این است بین همه سیاست دان های نیرنگ باز افغانستان یا حال و احوال زندگی 95 در 100 پشتون، تاجیک، تورک و دیگران؟
اوکتای اصلان راه سوم
سکولاریسم یا رژیم لائیک دنیای اسلام را از بدبختی ها و عقب مانی ها نجات داده می تواند؟
قبل از این که فایده ضرر و تاریخچه این دو واژه را بررسی کنیم ما باید اول انسان را بشناسیم که با کدام ویژگی در دنیا زیست دارد؟
انسان زمانیکه تولد می شود بعد اینکه خود را می شناسد اولین سوال در ذهن او پیدا می شود چگونه هست شده است؟
کلمه مادر در قدم اول جواب بر سوال وی است لاکن جواب باردیگر سوال های پی در پی را سبب می شود. بالاخره به نتیجه ی می رسد تصور او با او امکان عقلش برای او یک قدرت مافوق را آدرس نشان می دهد، اگر که این طفل اولاد مسلمان یا هندو یا آته ئیست یا از کدام دین دیگر از هر دین باشد نتیجه تغییر نمی خورد.
سبب که وجود دارد انسان مخلوقی است که تفکر کرده می تواند و با تفکر در یک نتیجه رسیده می تواند.
این خصوصیت انسان، انسان را بدون قید شرط دیندار ساخته است.
در جهان تا امروز و از امروز تا روز اخیر کائنات انسانی یافت نخواهد شد که بدون یک دین باشد. انسان یا به دین خداپرستی تسلیم است یا بر دین که بودن خدا را قبول ندارد، به عبارت دیگر آته ئیست است.
تصور خطا از آته ئیست در جامعه ما افغانستانی ها سبب شده است آته ئیست ها را بی دین، دیگران را در اسلام قبول دارند این نادانی از جهل منشا گرفته است که تصور دارند دین یعنی اسلام!
اگر که در هر جامعه، انسان بی دین وجود نداشته باشد چگونه او جامعه می تواند گروه ی را در رهبری قبول کند که دین را رد کند؟
این پرسش را بخاطری بیان کردم در جامعه ما افغانستانی ها هر چه را خطا و غلط درک می کنیم. مانندیکه تئوری تکامل را عبارت ساختیم از یک جمله کوتاه سفسطه که تئوری تکامل گویا معادل است انسان از میمون هست شده است.
بر همین منوال سکولار یا رژیم لائیک را مربوط می دانیم بر گروه آته ئیست ها.
فرض کنیم سکولار یا رژیم لائیک مربوط بر کس های هست که با دین خداپرست ها در تضاد اند در این صورت سکولار یا رژیم لائیک چگونه در او جامعه خدمت کرده می تواند؟
برای اینکه در هر جامعه چه هندوستان باشد چه دولت های غربی باشند چه ترکیه باشد اکثریت ملت دیندارهای خداپرست هستند. پس اگر سکولار یا رژیم لائیک از یک گروه جامعه مدافع باشد چگونه عدالت را برقرار ساخته است بطور مثال در هندوستان؟
هندوستان، فرانسه و ترکیه از جمع کشورهای لائیک و سکولار هستند و در این کشورها دینداری های مختلف عقیده، اساس تشکیل جامعه را رنگ روغن داده است.
سوال پیداست آیا یک شخصی که قرآن را از هر نگاه می داند و بر دین قرآن پابند است و بر ارزش های جامعه احترام زیاد دارد آیا او شخص رژیم سکولار یا لائیک را در نفع عقیده خود و در نفع زندگی خود دیده نمی تواند؟
در هندوستان و در فرانسه و در ترکیه انسان ها بزرگترین ضمانت را برای عقیده شان در رژیم سکولار و لائیک می دانند آیا این مردمان کودن اند یا که تجربه، این مردمان را بر این نتیجه رسانده است؟
پس سکولار و لائیک چیست؟
آیا سکولار و لائیک با تمدن اخیر غرب به میان آمد؟ یا که غرب تاریخ را از دنیا دوزدی نموده از اسم غربی بودن در دنیا عرضه کرد؟
سکولار و لائیک عقیده ی هستند باید که دولت زیر تصرف یک گروه عقیده نباشد. به عبارت دیگر دولت بین همه عقیده ها مسافت مساوی داشته باشد تا یک عقیده جبری بالای دیگران حاکمیت کرده نتواند.
باید بدانیم این اسلوب زندگی را چند انسان غربی کشف نکرده است. این اسلوب زندگی را شرط های زندگی بشریت بر این باور آورده است که اگر در یک جامعه عدالت بر قرار می شود باید که اقتدار در انسیاتیف یک گروه نباشد.
ما اگر از تاریخ سکولار یا لائیک صحبت می کنیم نباید در اسارت نمایش غرب باشیم. باید تاریخ بشریت را طی دو هزار سال مطالعه کنیم. چونکه غرب، بسیاری از ارزش های دیگران را رنگ و روغن داده از تمدن غرب در دنیا به فروش رساند. بطور مثال تئوری تکامل را از نام چارلز داروین عرضه کرد در حالیکه ابوریحان بیرونی خورزمی، دانشمند اسلامی، تئوری تکامل را هفت صد سال قبل از داروین گفته بود.
ما اگر دوره های حاکمیت دنیای شرق را زیر مطالعه بگیریم بطور مثال هندوستان را در دوره امپراتوری بابری مطالعه کنیم این دولت سکولار و لائیک یک سیستم داشت. چونکه شرط های داخلی هندوستان جبری این اسلوب زندگی را بالای خاندان بابری حاکم ساخته بود تا دولت مقابل عقیده ها در یک مسافت باشد و بی طرف بوده، دولت دین رسمی نداشته باشد. چونکه در هندوستان اگر دولت از یک عقیده حمایت می کرد بقای رژیم ناممکن می شد.
پس نام این اسلوب زندگی، سکولار یا لائیک یا کدام نام دیگر بوده می تواند، مهم نیست. مهم این است باید که این اسلوب زندگی در جامعه تطبیق شود.
غرب این شیوه را در دنیای اسلام برای استثمار این دنیا بگونه ی استفاده کرد که در جامعه اسلام امروز بخش از مردم تصور دارند سکولار یا لائیک از عقیده آته ئیست ها مدافع است. یا به عبارت دیگر خود این اسلوب زندگی، عبارت از اته ئیستی است. تا این اندازه ملت های اسلام را گول کرد.
این مصیبت را با تاسف بین بخش از کسانیکه خویشتن را روشنفکر می دانند مروج ساخت. در حالیکه خود این باور تضاد بزرگ با سیستم لائیک و سکولار هندوستان، فرانسه، ترکیه و سایر کشورهای که با رژیم سکولار رهبری می شوند دارد.
دنیای غرب با استفاده از این استثمار تلاش دارد تا گروه خرد جامعه های اسلامی را از نام سکولار یا لائیک در جامعه ها حاکم بسازد. یعنی تلاش دارد سکولار و لائیک را البسه نموده در تن محدود از گروه هاکه از منافع غرب حمایت می کنند بپوشاند و بر جامعه تقدیم کند تا عدالت از بنیاد در جهان اسلام دایما در ویرانی قرار داشته باشد تا گروه کوچک که با همدستی غربی ها حاکم در جامعه اسلام می گردد همیشه دست همکاری را از غرب طلب کند و غرب از نام همکاری و دوستی، پلان و پرگرام اش را تطبیق کند.
این سیاست غرب و ضعیف بودن دانش روشنفکرهای دنیای اسلام در این مقطع زمان هم بر نفع منافع غرب ضرر رسان شده است و هم دنیای اسلام را در خون و آتش کشیده است. زیرا این سیاست خطا در دنیای اسلام رادیکال های تند را از نام اسلام به وجود آورده است و رادیکال های دنیای اسلام سبب پیدا شدن رادیکال های تند دنیای غرب شده است که غیر از ارزش های خودشان بر ارزش کس احترام قایل نیستند. مسبب این بدبختی سیاست خطای غرب است چونکه تاریخ باردیگر در دنیا تکرر می کند. یعنی هر تمدن ضد خود را در بین خود، خودش سبب می شود که دنیای غرب در این مقطع زمان در این خطا افتیده است می دانید چگونه؟
طی دو عصر هر چه در دنیا عرضه شد از مال و ابتکار غرب تقدیم شد و این روش یک فرهنگ برای غربی ها شد که امروز در فرهنگ ذهن غربی ها این متدلوژی حاکم است لاکن زندگی امروز بشر رد دارد.
امروز هر سخن سیاسی یا هر تحلیل سیاسی هنوز هم از نام غرب عرضه می شود. چونکه غرب عقل خود را بالاتر از عقل دیگران می داند این خصوص دشمن بزرگ غرب شده است و لاکن غرب امروز بر سخنان خود باور که دارد، سخنان امروز غرب دور از حقیقت دنیا و دنیای اسلام شده است، غرب در این نقطه دقت ندارد.
باید بدانیم آرامیش و عدالت و ترقی در دنیای اسلام زمانی ممکن شده می تواند که رادیکال ترین دیندار دنیای اسلام ضمانت عقیده اش را در بودن سیستم سکولار و لائیک ببیند. در او صورت در جامعه، رادیکالی روبه خوش دیدنی ها مبدل می شود. چونکه هر فرد دیندار دنیای اسلام بهترین سکولار شده از رژیم لائیک حمایت کرده می تواند اگر که سکولار و لائیک از حقیقتش در جامعه های اسلامی بیان شود.
اوکتای اصلان راه سوم
تاریخ تورک ها داستان اوغوزخان!
آیا اوغوزخان همان ذوالقرنین قرآنکریم است؟
نام پدر اوغوزخان، قاره خان، نام مادرش، آی کهیان، مشهورترین شخصیت تاریخی دنیای تورک است که لقب پدر تورک را باخود دارد. آیا این شخصیت تاریخی همان مئته خان امپراتور هون کبیر است که کشور چین را شکست داده در مالیه بسته کرد و امپراتوری بزرگ زمانش را ایجاد کرد؟
داستان اوغوزخان از جمع داستان های تورک، از گروپ داستان های «خان اوغوز» است که در زبان و ادبیات تورک های اویغور نوشته شده است. کتابت اصلی این داستان که با دست نوشته است در کتابخانه ی ملی پاریس «فرانسه» نگهداری می شود. این اسناد تاریخی، از اقوام تورک و زبان و ادبیات تورک و داشته های فولکلور تورک و از تاریخ و کلتور این مردم معلومات می دهد. سند موجوده، تاریخ اقوام تورک را از نام قوم های اوغوز معرفی می سازد. داستان اوغوزخان علاوه بر این، به زبان پارسی و به زبان تورک چغتائی نیز نوشته دارد.
از دیدگاه بعضی تاریخ دانها، اوغوزخان همان «Mete» مئته امپراتور محتشم تورک های هون کبیر است و لاکن تعداد زیاد از تاریخ دانها این منطق را خطا دانسته، اوغوزخان را قبل از اینکه هون ها در صحنه سیاست دنیا بیایند، گذشته است، می دانند. چونکه در داستان های اوغوزخان، تورک ها به اقوام اوغوزی تقسیم بندی شده اند. این منطق تصور را بر نقطه ی می برد اگر که تورک ها از اسم اقوام اوغوزی در داستان اوغوزخان تقسیم بندی شده باشند که چنین است باید تاریخ اوغوزخان قدیمی تر باشد. سبب اینکه داستان اوغوزخان، اوغوزخان را از نام پدر تورک ها معرفی دارد. اگر که اوغوزخان اولین شخصیت تاریخی تورک ها باشد و تورک ها را بین فرزندانش به گروپ ها تقسیم کرده باشد و هر گروپ یک قوم اوغوزی شده باشد باید که تاریخ اوغوزخان از زمان نوشته داستان اوغوزخان در زبان و ادبیات اویغوری باید زمان قدیمی تر را به خود داشته باشد. چونکه داستان اوغوزخان تا نوشتن این داستان، زبان به زبان رسیده بود و از جانب دیگر اقوام اوغوزی شکل گرفته به قوم های بزرگ تبدیل شده بودند.
تاریخ نویس مشهور باشکرستان «ذکی ولید دوغان» تاریخ اوغوزخان را قبل از میلاد در صحنه های 700 نوشته است. به عقیده این تاریخ نویس اوغوزخان در عصرهای اول اسکیت ها شخصیت تاریخی شده قهرمان تورک ها می شود و از همان زمان، زبان به زبان داستان این شخصیت تاریخی یکی از کلتور زبان خلق تورک می شود که در کتابت اویغورها، مانده گار در تاریخ می گردد.
داستان اوغوزخان را، رضا نور، از جمع شخصیت های سیاسی ترکیه در سال 1928 با دیگر داستان های تورک در 6100 مصراع درآورده چاپ نمود و در سال 1932 از طرف عبدالرشید رآیمتی آرت «کازان تاتارستان روسیه» داستان اوغوزخان از کتابت اصلی که در پاریس است نسخه دیگر را در جرمنی چاپ و نشر نمود و بعد در سال 1936 به زبان امروز ترکیه در استانبول چاپ کرد.
در داستان خان اوغوز، اوغوزخان را اولین شخصیتی می داند که نخستین دولت تورک را در تاریخ تورک ها بنیادگذاری نمود. قبل از تولد این شخصیت بزرگ تاریخی تورک ها، حوادث های بزرگ که پی در پی از وی نمایندگی می کند رخ می دهد. بعد از تولد نسبت بر دیگر طفل ها زوتر بزرگ شده به غذا خوردن عادت می گیرد و با چهره سرخ آبی رنگ جوان قوی می گردد. بعد از مرگ پدر، روزی در بین جنگل با جانوری برابر می شود که بزرگ و خطرناک می باشد. با جانور مجادله نموده وی را می کشت و از زبان او جانور اسم های اقوام تورک که بعدها در تاریخ رل بازی می کنند می شنود. اسم ها عبارت از اویغور، خانقلی، قیپچاق، قالاچ، قارلوق.
به منطق داستان، جانور در اصل ابلیس می باشد که با اوغوزخان در مجادله می شود و به اساس عقیده او زمان تورک ها اوغوزخان چنان قهرمانی از خود نشان می دهد که ابلیس را محکوم بر شکست می سازد.
تورک ها از قدیم بر دینی باور داشتند که در او دین یک خدای آسمانی وجود داشت و به مانند اسلام امروز، آخرت و مکافات و مجاذات وجود داشت که ابلیس دشمن تورک ها بود برای راه گم ساختن از راه درست.
شباهت دین تورک های قدیم با اسلام امروز به حدی است که بسیاری از رواج های او زمان بعد از اینکه تورک ها دین اسلام را قبول کردند رواج کلتور دینی شان این بار از اسم اسلام مروج گردید که در آینده همسانی ها را با اسناد و دلیل نوشته می کنم.
اوغوزخان دو بار ازدواج می کند و از دو ازدواج صاحب شش فرزند پسر می شود و قبیله های تورک را بین فرزندانش تقسیم نموده هر فرزند یک قوم اوغوزی را تشکیل می دهد. نظر به نوشته داستان اوغوزخان، یک روز اوغوزخان در شکار می رود روی تصادف در زیر درخت که اطرافش آب می باشد یک دختر زیبا را می بیند. رنگ موهای دختر مانند آب روان دراز زیبا و با دندان های سپید اوغوزخان را از اوغوزخان می گیرد. اوغوزخان نام وی را « یېر سوو؛ آب زمینی» می ماند و با وی ازدواج می کند و از او صاحب سه فرزند پسر می شود. نظر به داستان اوغوزخان، سال ها می گذرد یک روز از آسمان یک نور قوی کبود بر زمین می افتد و در بین نور یک دختر زیبا می باشد. اوغوزخان با او دختر نیز ازدواج نموده نام وی را « کۉک خال؛ نشانه آسمان» می ماند و از او ازدواج هم سه فرزند پسر می شود. نظر به داستان اوغوزخان، اوغوزخان یک شب خواب می بیند. در خواب تیرها از نقره و کمان ها از طلا را می بیند. تیر و کمان ها را پیدا نموده بین فرزندانش تقسیم می کند که نظر بر منطق داستان، این رویا خبررسان از امپراتوری های بزرگ تورک است که در آینده رخ می دهد. اوغوزخان را بعضی تاریخ نویس ها همان شخصیتی می دانند که در قرآن کریم از نام ذوالقرنین معرفی است. ذوالقرنین بر اساس گفتار قرآن کریم سه لشکرکشی مهم می کند، نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام منطقه ی که در آن یک تنگه کوهستانی وجود داشت، سدی را از آجر و سنگ از آهن و مس اعمار می کند تا کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج کند. وی انسان یکتاپرست و مهربان بود واز عدالت منحرف نمی شد و به همین جهت مشمول لطف خدا بود، او یار نیکوکاران و دشمن ستمگران و ظالمان بود و به مال و ثروت دنیا علاقه ی نداشت، او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. قرآن که ذوالقرنین را چنین معرفی می سازد حکایت به داستان اوغوزخان شباهت زیاد دارد. زیرا اوغوزخان در داستان اوغوزخان مشابه بر این حکایه معرفی است، از این خاطر بعضی از تاریخ نویس ها مانند «رستم پاچا» اوغوزخان را همان ذولقرنین قرآن می دانند. تاریخ هون ها ادامه دارد.
اوکتای اصلان راه سوم
اۉزبېکچه!
عزیز تیل قرینداشلریم، بیر ملت نینگ کېله جکی بلیم و علم گه باغلیق دیر. علم و بیلیم، شیرین و معین بیر یازوو شکلی نینگ یاردمی بیلن اۉرته ده کېله دی که تیل و ادبیات نی بیر صنف یوقاریگه اېلتسین. چونکه بر ملت نینگ کېله سی، شیرین تیل و یازووگه محتاج دیر. لېکن اۉزبېک تیل و ادبیاتتی بکون اۉلیم گه محکوم بۉلگن. چونکه اساسي اۉزبېک تیل نینگ املا سی بیلن کیمسه یازوو یازمه ی دی. بونینگ اوچون اۉنلرچه یازوو اسلوبی بار که هیچ بیری حقیقي اۉزبېک تیل و ادبیاتتی نینگ املاسی اېمس، بو بویوک مصیبت دیر.
اۉزبېکچه یازووسی اوچون آگاهلنتیریش!
یوق معناسی بیر نرسه نینگ «یوقی» ؛ مثال: سوت یوقی. «یۉق» معناسی موجود اېمس، مثال: کتاب یۉق. «ایتماق» معناسی بیر گپ نی ایتماق. «اېتماق» معناسی بیر ایش نی اجرا اېتماق. «اۉی» معناسی فکر قیلیش. «اوی» معناسی یشش اوچون عمارت. «بیر» معناسی رقم مثال: بیر، ایکّی. « بېر» معناسی تاپشیرماق. «تۉیماق» معناسی یېب تۉیگن. «تویماق» معناسی حس قیلماق، سېزماق. «کوز» معناسی «خزان». «کۉز» معناسی «چشم». بولرگه اۉخشه گن یوزلر، مینگلر کلیمه بار. اگر بو خصوص نی نظرگه آلمه ی یازی یازسه، او یازی ده مینگ بیر خطا بۉله دی. بو خطالرنینگ بیر مثال نی «پارس» تیل و ادبیاتی بیلن بیلدره من. مثال: پارس تیل و ادبیاتي ده، «ف» و «ب» و «ک» حرف لری نی، بیری لری استفاده قیلمه ی یازی یازسه، مثال: «فیل» نینگ «ف» حرفی نی استفاده قیلمه ی «ق» حرف بیلن یازسه «فیل» قیل بۉلمه ی می؟ یا که «آب» نینگ «ب» حرف نی آلیب «پ» حرف بیلن یازسه «آپ» بۉلمه ی می؟ یا «کابل» نینگ «ک» حرفی نی استفاده قیلمه ی «گ» حرف بیلن یازسه، او «گابل» بۉلمه ی می؟ بوکون «فیسبوک» نینگ یره تکن استادلری اساسی اۉزبېکچه «حرف» لری نی اوزاققه آتیب، اۉزلری اوچون بیر «عجوبه» تیل و ادبیات یره تکن بولر. بو تیل و ادبیات شونده ی بیر «عجوبه» که یاش ییگیت اسلان لرمیز نی اسیر آلیب بیر مصیبت گه سوق بېرماققه دیر. اگر بو رذیل فرهنگ دوام اېتسه، بیزنینگ یاش و احساسلی بۉلگن ییگیت لرمیز تۉغری یۉلدن چیقیب، عزیز استادلرمیز نینگ یازی لرنی مسخره قیلیشگه آلماق لری ممکن، چونکه «فیسبوک» نینگ ینگی استادلری نینگ یازی لری بکون اساس آلینه دی. مېن «فیسبوک» نینگ یره تکن استادلری نینگ «جمله» لریدن بیر مثال یازه من، یازیشلری شو منطق بیلن. «قره کوز زیبا نگار». بو جمله ده، هدف لری محقق شو دیر که «پارس ترجمه»، «سیاه چشم نگار زیبا» لاکن حقیقي «ترجمه» سی شو، «قره، قره ماق دن آلینگن، کوز نینگ معناسی خزان، جمله نینگ ترجمه سی شو، [ببین خزان نگار زیبا] » رذیلیک بو. «نقطه»
بو مساله نینگ بیر یوزی، لاکن باشقه بیر یوزی بار که تیل نی اۉلیم گه محکوم اېته دی. مېن اۉن «10» «کلیمه و قیسقه جمله» نی، حقیقي اۉزبېکچه تیل دن یازه من، سیز عزیز دوستلر هر بیر کلمه نی یازوگه قره مه ی، آنه و آته نینگ اۉرگتکن شکل ده تکرار اېتینگ. سۉنگ را ایکّی سی نی قیاسگه آلینگ، کۉره سیز که، عزیز استادلریمیزنینگ فعالیتلری قنده ی اهمیتلی بۉلگن فعالیتلر دیر. مثال: اۉز دن «اۉزیم» دېینگ. مثال: «کۉرماق» دېینگ. مثال: «گۉزل» دېینگ. مثال: «اۉیله ماق» دېینگ. مثال: «گۉزل کۉزلی» دېینگ. سیزنینگ دقت فکرینگیز بۉله دی که «و» تیل نینگ اوچی ده کېلیب صداسی بۉلمه ی کېته دی، بونینگ اوچون «ۉ» باید یازیلسه.
یا «یېتیشماق» دېینگ. «بېرماق» دېینگ. «سېن» دېینگ. «اېگه بۉلماق» دېینگ. «کېلماق» دېینگ. بو کلمه یا قیسقه جمله لرگه «ی» ضعیف شکل ده استفاده بۉله دی باید که «ې» یازیلسه. حال بو که اۉزبېکچه یازی میز آنه تیل نینگ اۉزگینه سیکن، نېگه «فیسبوک» استادلرمیز ویرانه گه اېتیلر؟ و گلری نی قۉیدی لر؟ بوکون «فیسبوک» استادلرمیز یازوو و شعرلری نی قنچه تیل و ادبیات لیک منطق دن اوزاق یازسه لر، او یازوو و او شعر بیزلرنینگ اسلان ییگیت لرمیزدن کتّه اعتبار کۉره دی. چونکه ییگیت اسلان لرمیزیگه قنچه اوقماقي قیین بۉلسه فکر قیله دیلر که ادبیات ینگی بیر «بیدل» یره تکن، حال بوکه او «فیسبوک» استادمیز نینگ یازوو و شعرلری باشدن آخر گه چه، خطا یازیلمیش دیر.
ایتکنیم شو، اگر مېنینگ گپلریم و منطقیم خطا بۉلسه، بیر اعتبارلی استادیمیز چیقسین منطق و اسناد بیلن «رد» اېتسین، بۉلمه سه هرکیم شو نی بیلسین که «تیل» هر کیشی نینگ بیر «اۉیینچه سی» اېمس.
بو مجادله م شخصي بیر تلاش اېمس، ملی مجادله دیر. بو باقیم دن کۉرگنده، مېن بو مجادله نی دوام اېته من ساغ سلامت بۉلینگلر.
اوکتای اسلان اوچنچی یۉل «راه سوم»
اسلام کریمف با مرگ خود چه طرز بم خطرناک را در منطقه گذاشت؟ و از انفجار این بم، افغانستان و منطقه چه آسیب می بینند؟
اسلام کریمف از دیدگاه بعضی ها قهرمانی است که «ازبکستان» را از شرار حوادث های ناگوار منطقه صیانت کرده است و لاکن تحلیلگرهای دور اندیش دوره اقتدار کریمف را تاریخ «سیاه» می دانند که دیکتاتور، ترسو، محافظت گریکه، خاطر اقتدار خود از هر گونه خودپسندی دور نبوده، برای ملت «ازبک» انبوه از سرجمع شده های مشکلات را گذاشته، آینده این ملت و منطقه را در دام سختی ها انداخت و رفت.
حال بین دو نظریه کریمف را مطالعه می کنیم که از خود چه میراثی گذاشت و رفت؟
کریمف در۳۰ ژانویه ۱۹۳۸ در سمرقند متولد شد و در سال ۱۹۹۱ بعد از فروپاشی اتحاد شوروی ریس جمهور ازبکستان شد.
کریمف در رشتههای اقتصاد و مهندسی مکانیک در مدرسه پلی تکنیک آسیای میانه و انستیتو اقتصاد ملی تاشکند تحصیل کرد. وی در سال ۱۹۸۳ به عنوان وزیر مالیه جمهوری شوروی ازبکستان برگزیده شد و در سال ۱۹۸۶ به عنوان نایب رئیس شورای وزیران و رئیس اداره برنامه ریزی دولتی ازبکستان انتخاب شد. کریموف از سال ۱۹۸۹ دبیر اول حزب کمونیست ازبکستان شده و در ۲۴ مارس ۱۹۹۰ به عنوان رئیس جمهور ازبکستان انتخاب شد.
تاتیانا کریموا همسر کریموف است که در رشته اقتصاد درس خوانده و به کارهای علمی اشتغال دارد. او دو دختر به نامهای گلناره از همسر اول و لاله از همسر دوم خود تاتیانا دارد پسر ندارد.
کریمف در شروع اقتدارش دست بر یک سلسله اصلاحات اقتصادی زد و لاکن به زودی ازبکستان را با دیوارهای مستحکم از دنیا منزوی نمود. این سیاست کریمف در اقتصاد ازبکستان نتیجه ناگوار را با ناخشنودی های فروان آورد و ازبکستان را بر کشور عقب گذاشته شده از نگاه اقتصاد و تکنولوژی محکوم کرد و این عقب ماندگی، کریمف را بیشتر در زاویه محدود حبس کرد و ترسو ساخت و دیکتاتور شد.
ترسو شدن هر لیدر، بیشتر بر خودکامه شدن سبب شده بیشتر سوی دیکتاتور شدن می برد، کریمف به یک کلمه یک «دیکتاتور» شد و بود.
نارضایتی که در هر کشور به وجود می آید دلیل قوی آن مشکلات روزانه ی خلق می باشد که دولتمردان دقت بر او نقطه نکرده، در عیش اقتدار می شوند و سبب رشوت و اختلاس در اداره دولت می شوند که ازبکستان بر این مریضی سردچار شد و امروز یکی از بافسادترین اداره دولتی را، ازبکستان در دنیا دارد.
این مریضی سبب نارضایتی بین خلق شده است و در چنین شرایط که «دین» در راه غلط استفاده می شود، در ازبکستان هم این بلا در بیرون حویلی شان قرار گرفته است، با مرگ کریمف این بلا، ازبکستان را در آتش خواهد انداخت.
از جانب دیگر برای در زانو در آوردن روسیه، ازبکستان بدست رقیب های روسیه بهترین سلاح ست از دو نگاه!
یکم: تاجیک ها در آسیامیانه در طول تاریخ در ردیف آخیر بودند این کوبیده شدگی سبب شده است بیشتر این مردم ملیت پرست شوند و از اینکه در شهرهای سمرقند و بخارای ازبکستان یک بخش نفوس، تاجیک ها اند این ها در این اواخر گاز داده می شوند تا در منطق شان شهرهای تاریخی ازبکها را صاحب شوند. این بازی سیاسی خاطر وحدت دادن ازبکها در ذهنیت ملیت پرستی در راه انداخته شده است.
دوم: اسلام پرستی در آسیامیانه بگونه تند و بی خبر از اصل دین روبه ازدیاد است. حوادث های اخیر در قرقیزستان و قزقستان نشان میدهد که آسیامیانه در حال جوش خوردن است، در چنین شرایط اساس، مرگ کریمف یک بم خطرناک شده می تواند، زیرا وی همه سیستم دولتداری ازبکستان را عبارت ساخته بود بر «اسلام کریمف و محوطه ی آن»
بعد از مرگ کریمف در ازبکستان لیدر و سیستم یکه ازبکستان را در یک هدف بزرگ جمع و نگهداری کند و مشکلات ملت را حل کند احتمال ضعیف دارد که وجود داشته باشد، چونکه خصلت هر دیکتاتور است هرگز در اطراف خود غیراز چند «آغا بلی دار» کس با دانش و رهبر قوی باشد نمی گذارد. این بدبختی در پرجماعت ترین منطقه ی آسیامیانه در رهبری دولت سبب انارشی خواهد شد و منطقه جوش خواهد خورد و این جوش خوردن احتمال دارد که شمال افغانستان را با خود بگیرد.
چونکه مختلف مشکلات ملت ازبکستان مانند سیل یکه با بند در حال جمع شدن باشد تجمع کرده است. کریمف با چنین بلا دولت ازبکستان را سردچار ساخته خود در آخرت رفت. نشانه این بدبختی را در نخستین روز مرگش که رهبران ازبکستان تا آخرین لحظه زمان دفن کریمف از ملت و دنیا، فوت کریمف را پنهان کردند تا که در شام یکه فردا کریمف دفن شد صدرعظم ترکیه «زنده» از تلویزیون ترکیه برای ملت ازبکستان تسلیت ملت ترکیه را بیان کرد، با پیام صدرعظم ترکیه مطبوعات جهان مانند «بی بی سی» از مرگ کریمف خبر دادند، بعد دولت ازبکستان مرگ کریمف را آشکار ساخت و در فردای آن شام با یک مراسم ساده با عجله وی را دفن کردند.
اگر آسیامیانه از سر ازبکستان و تاجیکستان جوش بخورد، دارو نادار شمال افغانستان با آسیامیانه حرکت خواهد کرد، چونکه سرحد افغانستان با آسیامیانه یک سرحد مصنوعی است با سرحد جنوب افغانستان با پاکستان!
از این سبب که این دو سرحد با نقشه کاری دو قدرت بزرگ در عصر گذشته خاطر منطقه ضمانت برای منافع شان در کار انداخته شد و امروز نه روس و نه انگلیس در منطقه وجود ندارند و امروز در دنیا با رهبری امریکا یک تنظیم جهانی وجود دارد و لاکن این تنظیم هم روبه تخریب است چونکه آینده ی دنیا بر چند قطبی روان است.
ایالات متحده که در حال گریز از منطقه است اگر نقشه پلان شان در حال شکل گرفتن شود منطقه را ترک می گویند و روسیه اگر در آسیامیانه دخیل شده دست بر مهندسی بزند خدا می زند، چونکه هرج و مرج آسیامیانه به زودی در جمهوریت های مسلمان نشین روسیه سرایت می کند، سبب این می شود رهبران روسیه بیشتر از هر زمان در درد و غم آسیامیانه می افتید.
کشور چین خود در مشکلات بزرگ داخلی غرق است، یعنی منطقه بر سال های دراز در حال جوش خوردن دوام پیدا می کند تا که از بین ملت های منطقه، یکی، دو، دولت قوی روی صحنه بیاید.
بر ناشدن این سناریو کمترین دلیل وجود دارد و لاکن بر شدنش بشیتر اسناد و دلیل وجود دارد.
اگر با دعا و تمنی در سیاست بعضی ناخوشی ها بر خوشی تبدیل شود من همیشه دعا میکنم و لاکن اگر منطق دنیا به گونه دیگر باشد دعا پزیرفته نمی شود، چونکه در کتاب ما «قرآن» تکوین که در حال شکل گرفتن است با قوانین آفرینش، هر تحول حریت تام دارد و خداوند مداخله نمی کند تا دوران طبیعی خود را خود تعقیب و طی کند.
اوکتای اصلان راه سوم
من اۉلکه م نینگ هوا سی من حریت نینگ صدا سی من
باقمه یین عاجز لییم گه من خلقیم نینگ فردا سی من
خلقیم اوچون هر غوغا ده بدل بېریب هر دعوا ده
بو یۉل اوچون هر فضا ده من خلقیم نینگ سودا سی من
خاطره دیر هر پارچه سی روا دیر خاطره سی
اجدادیم دن مېن گه یادگار من وطن نینگ غوغا سی من
کېلر کونلر کېلر البت بو تاریخ نینگ او کونلری
قدم لریم او کون اوچون من بو یۉل نینگ دوا سی من
مولانانینگ او سېسی دن نوایی نینگ دعوا سی دن
تیمور بابا نینگ شخص دن من اولر نینگ هوا سی من
جسمیم قربان بو اۉلککه قانیم فدا بو اۉلککه
روحیم بو ملتیم اوچون من اۉلکه نینگ سودا سی من
خوش بۉل مه سین دشمنلریم اۉلمیم دن هیچ بیر زمان
ییگیت اۉل مه س هیچ بیر زمان من بو یۉل نینگ روا سی من
جسمیم توپراققه قۉشیل سه سېسیم هوا گه قۉشیل شه
روح یم که بو خلقیم اوچون من خلقیم نینگ دعوا سی من
اوکتای اسلان اوچنچی یۉل «راه سوم»
اۉزبېکی سیاسی پیام!
تنگری نینگ تۉقسان توقۉز آتی دن، انسان ده بۉلگن، معنوي جوهر دن، دوستلرگه سلام. بیزیم زمانی میز تاریخ نینگ کۉپ اهمیت لی بیر دوره سی بۉلیب، اېسکی دنیا بیلن ینگی دنیا نینگ بیر قۉشاقی دیر. دنیا بیر قطب لی دن چیقیب، اییری اییری ینگی قطب لر گه کېتماق ده دیر. بو حقیقت نی بیلگن خلقلر، اۉز رول و اۉیینی نینگ ینگی دنیا ده عملگه آشیریب، ینگی دنیا نینگ تمدنی ده صاحب بۉلماققه دیر لر، یعنی اینترنیت زمانی باشله دی.
بیز اۉزبېک تورکلر، تورک خلقلر آره سی، بویوک تمدن و عرفان صاحبی بۉلیب، تاریخ نینگ برچه زمانی ده، اۉز میز دن سۉز اېترگن بیر خلق بولیب، بیر بویوک خلق بیز.
اۉزبېکلر، افغانستان، اۉزبېکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، اویغورستان، روسیه فدرال دولتی و باشقه جغرافیه لرده یشه ماققه دیرلر.
مقدار باقیم دن، کۉرگنگه، اۉزبېک خلقلری، بیزیم جغرافیه نینگ بویوک خلقی دیر و بو خلق، کېله جککه ینگی دنیا نینگ بیر اهمیت لی اۉیینچی سی بۉلیب، اۉز نقشنی بو جغرافیه ده، اۉینه ی دی.
بیز اۉزبېکلر نینگ حشمتلی بیر تاریخ میز بار، بو تاریخ، عرفان و بیلگی بیلن تاج بۉلمیش بیر تاریخ دیر، بو باقیمدن تاریخ نی اوقیب، کېله جککه یورماق میز، بیزیم اوست میزگه بیر فرض حکم بۉلیب، کېره ک لی دیر، لاکن افغانستان نینگ تورکلری هر باقیمدن آرقه ده قالمیش بیر خلق بۉلیب، هر نگاه دن برچه مشکللری بار بۉلیب، کېله جکلرنی قارانغی یۉلده کۉرماق ده دیرلر، بو نینگ سببی، افغانستانی تورک خلقلرنینگ بیر سیاسی نظامی یۉق. بوکون افغانستان نینگ اوستی دن بویوک بیر سیاسی اۉیین اۉینه الماق ده دیر، بو سیاسی اۉیین، کېله جک نینگ بنیادی نی بوکون دن قۉییب، ینگی دنیا ده ینگی بیر قوریلیش دولت نی، افغانستان نینگ و پاکستان نینگ توپراقی دن، کېلتیرماقی ممکن، چونکه افغانستان نینگ بوکون کی جغرافیه سی حقیقت دن اوزاق بیر صنعي جغرافیه بۉلیب، کۉپلر مشکلگه روبرو دیر، بو مشکللر بیلن یشه ماق ممکن یمه س و هیچ بیر زمان، افغانستان، بو تشکیل خلقی بیلن و بو سیاسی جغرافیه سی بیلن و بو ایچ حقوقی بیلن بیر ملت و بیر دولت بۉله مس، زیرا طبیعت نینگ قانونی ده قرشی بو بیر خطا سیستم دیر!
البته هر سیاسی اۉیین ده دین نی استفاده قیلیش و ملتلرنینگ عقیده حس دن او ملتلرنی تربیه قیلیش، سیاست نینگ بیر ظالم اۉیینی دیر، افغانستان نینگ خلقلری، بو اۉیینی بیر قربانی دیرلر.
اېسکی دنیا و ینگی دنیا نینگ قۉشاق بو زمانی، خلقلرنینگ برچه قیینچیلیک لری بیلن قرشی قرشی کېلتریب، حیات دن بی زار قیلماق ده دیر.
مېنیم عقیده م بو دیر که، اۉرته آسیا دولتلری هم، اېسکی دنیا نینگ بیر قوریلیش صنعي دولتلری بۉلیب، یا قان تۉکل مه ی و یا قانلی بۉلیب، ینگی نظام دنیا سی ده اۉتماقلری ممکن دیر، البته بو بیر زمان مساله سی دیر.
چونکه اۉرته آسیا دولتلری کمونیست حزب نینگ امپریالیست عقیده سیگه باغلی ییرتیلمیش بیر اېسکی نظام دیر، بو نظام نینگ بر کۉپ مشکل موضوع لری بار. اگر که اۉرته آسیا دولتلری، خلقلرنینگ قیینچیلیک لرنی دموکراسی کۉریش بیلن حل اېتمه سه لر، بو جغرافیه ده خلقلر آیاق لانیب، اېسکی دنیا دن ینگی دنیا ده اۉتماق اوچون حرکت قیلیشلری ممکن دیر، او زمان اۉرته آسیا خلقلرنینگ حرکتلری، افغانستان نینگ تورکستان منطقه سی نی، اۉزی بیلن حرکت بېرماقی ممکن دیر. بیز افغانستان نینگ تورک خلقلری او کون اوچون قنچه فیصد حاضر بیز؟
بونینگ اوچون که، اگر پاکستان نینگ پشتون خلقلری سیاسی اۉیینلرنی افغانستان ده و پاکستان ده عملگه آشیر سه لر، بیر بویوک پشتون دولتی قوریله جک دیر، چونکه طالبان نینگ بۉلیشی و افغانستان نینگ ایچی دکی اوضاع سی، بو هدف اوچون اۉرته ده کېلمیش بیر پروژه دیر، او زمان بو پروژه نینگ ایکّینچی آیاقی اۉرته آسیا بۉله دی، یعنی بیر بویوک تورک دولتی قوریله دی.
سبب بو که، روسیه و چین و هندوستان و پاکستان حتی ایران و ترکیه نی، دنیا سیاستی ایچیده موازنه گه کېلتیرماقی اوچون بیر بویوک پشتون دولتی و بیر بویوک تورک دولتی، بو جغرافیه گه، غرب سیاستی گه ضروري و لازمی دیر، چونکه، بو یوز ییل اقتصادي باقیمدن، غرب نینگ چۉکلی شی و شرق دنیا سی نینگ پارلک یوز ییلی بۉله دی، بو سبب دیر که غرب دولتلری بعضی شطرنج سیاسی اۉیینلرنی اۉیینه ماق ده دیرلر، سبب بو که دنیانینگ کېله جکی، بویوک دولتلرنینگ قولی دن چیقیب تکنولوژی نینگ حاکمیتی گه کیره دی، بو حاکمیت، دنیا ده ینگی سیاسی اۉیینلر گه سبب بۉله دی و لاکن بو معنا گه یمه س که غرب دنیا سی، سیاسی اۉیینلردن حتمی مظفر چیق سه، بو باقیم دن که بو یوز ییل دنیا تاریخی اوچون بیر میلاد یوز ییل بۉله دی، بونینگ سبب بوکه دنیا ایلک دفعه تکنولوژی اینترنیت زمانیگه اۉتتی، بو سبب دن تولد دنیا ده ینگی سیاسی اۉیینلر اۉرته ده کېله دی، بو اۉیینلر، ایکّی خلق اوچون، یعنی «پشتونلر و تورکلر» اوچون بیر نعمت بۉلماقی ممکن دیر.
هر ملت بو یوز ییلگه اگر که بیلیم و تکنولوژی گه اېگه بۉلسه، «بو یوز ییل بلکه انسان نینگ آیاق قۉییشی کائنات گه عملگه کېله دی، چونکه قرآن ده بونینگ کوچلی اشارتلری بار [لقمان سوره سی 20 آیت و باشقه آیتلر] » دنیانینگ سیاستی ده سۉز صاحبی بۉله دی.
یوقاری دکی سبب لردن تولد، بیز افغانستان نینگ اۉزبېک تورکلری باشقه قرینداش تورکلر بیلن ملی عقل نظام پروژه میزنینگ ییرتماق ده مجبور بیزلر، بو نظام باید که سیاسی کۉریشلر اوستی و هر عقیده اوستی فقط خلق میز اوچون مقدس بیر یۉل و گۉزل بیر تنظیم بۉلماقی شرط دیر. مېنیم فکریم بو دیر که هر انسان میز قیسی عقیده گه بۉلسه بۉلسین، مثال: مسلمان یا آته ئیست، او عقیده سی او نینگ وجدانی بیلن اونگه مربوط دیر، لاکن نظام میز و مقدس یۉل میز بو عقیده لر اوستی بیر حرکت بۉل مه سی لازم دیر، تا که خلق میز کېله جککه اۉز سیاسی اۉیینی نی اۉینه یه بیلسینلر.
اگر آیدینلر میز، خلق میز نینگ کېله جکی اوچون، بیر بیری نینگ عقیده سیگه حرمت قیلیب، خلق میز اوچون ینگی فکرلر نی اۉرته ده قوی سه لر، او زمان خلق میز اوچون بیر سیاسی نظام قوریلمسی ممکن بۉله دی.
بو نظام و بو یۉل اوچون، بیرینچی شرط، آیدینلر میز نینگ عقلیده قوریلیب بیر ینگی کلتور اۉرته ده کېلماقی لازم دیر، چونکه هر زمان ینگی دنیا اول ذهن ده قوریله دی، سۉنگ، عمل ده آشیریله دی، بو نینگ اوچون اول آیدینلرمیز اۉزلر دن شو سوال نی قیلسینلر، کېله جک اوچون سیاسی بیر حرکت میز بولسین می؟ یا که باشقه لرنی آغزیگه قره ب، قول می بۉله لیم؟
بیر خلق نی، ملی بیر عقل بیلن رهبرلیک قیلیش ممکن، بو کلتور یوز بېر مه سه بعضی زمانلرده بعضی انسانلر، اۉزنی قهرمان کوزه تیریب، خلق نینگ تمیز حسی دن استفاده قیلیب، خلق نینگ کېله جکی نی قارانغی لیککه کېلتیردی، او زمان خلق ناامید بۉلیب او حتشاملی روح اۉرته دن کېته دی.
مېن بو یۉل اوچون هدفلی بیر مقدس یۉل ده چیقتیم، سیز محترم آیدینلر بو یۉلده بار می سنیز؟ یا که یۉق می سنیز؟
بونینگ قرارنی هر آیدین میز اۉزیگه بېرسین، اگر که بو مقدس یۉلده خلق میز اوچون چیق سه لر، بو معنا گه یمس که، مېن افغانستان گه باریب بیر حزب قورسه م و اولر او پارتی یم گه کېل سه لر، مېن هیچ بیر زمان بیر پارتی قورمه م یا که افغانستان گه باریب بیر مقام دعوا قیل مه م، مېنی دعوام اوکه، خلق میز نینگ آره سی ده بیر گۉزل کلتور اۉرته ده کېلسین، بو کلتور خلق میز نینگ سیاسی اویغانشی نی، ادبیات اویغانشی نی و باشقه جوهر اویغانشلریگه سبب بولسین و بو محتشم کلتور بیلن هر انسان میز اۉز جوهرنی کشف قیلیب، بیلگن ایشینی قیلسین، یعنی مهندس میز مهندس لیکه عالم بولسین، سیاسی چهره لرمیز سیاست نی بیلسینلر، شونده ی هر انسان میز خلق اوچون بیلیم نینگ اۉرته ده قۉیسین و لیکن بیر ملی مرکز عقل پروژه میز نینگ تېوره کی ده عملگه کېلسین.
باید که بیز خلق میزنینگ کېله جکی اوچون، استعدادلی اولادلر میز نی تاپیب، اولر نی علم نینگ آرقه سی ده رهبرلیک قیلماق میز لازم.
مېنیم عقیده م او که، ملی عقل پروژه میز نی، افغانستان نینگ تورکلری که دنیا نینگ هر بیر یېر ده یشه ماق ده دیر، اۉز تېوره ک ده کی کیشیلر بیلن اۉرته ده قۉیب، هر بیر انسان میز اۉز فکرنی ایتیب اگر که بو کلتور نی آره میز گه پیشر سه ک، او زمان اگر که مېن بو مقدس هدف نی افغانستان ده عملگه آشیرآل مه سه م، بې گمان که بیر کون بیر ییگیت میز، بو مقدس یۉل نی بجره دی، چونکه بیز او یۉل نینگ فرمول نی اۉرته ده قۉی میز.
مېن ادبیات دن کېل مه دیم، مېن سیاست دن کېل مه دیم، مېن ملالی دن کېل مه دیم و لاکن تصمیمیم بۉلدی که ادبیات گه علاقه تاپتیم، سیاست گه علاقه تاپتیم، دینی موضوع لر گه علاقه تاپتیم، تاریخ و اقتصاد گه علاقه تاپتیم و بو یۉللرگه اېپ ینگی فکرلر اۉرته ده قۉی مه گه قرار بېردیم و قۉرقمه دن جسارتیم بیلن یوروماققه قرار بېردیم، مېنیم فکریم بو دیر که، هر انسان میز اۉز جوهر نی قۉرقمه دن کشف اېتسین، اگر بیر یۉل گه تۉقسان توقۉز دفعه خطا قیل سه هم، بیلسین که یوزنچی دفعه او باشقه لرنینگ اوستی ده عالم بۉله دی، بو فکر بیلن یۉلده یوروماققه قرار نی بېرسین.
مېن فیسبوک صحیفه سی ده و www.oktayaslan.com اینترنیت سایت ده تورکلر نی تاریخ نینگ «فارسی» و اۉزبېکی شعرلریم نی نمایش گه قۉیب خدمت ده بۉله من. البته مېن تاریخ نینگ مسلکی دن کېل گه نیم یۉق، لاکن اجدادیم نینگ تاریخی نی بیلماق اوچون علاقه تاپتیم، چونکه تاریخ نی بیلمگن بیر خلق، کېله جک اوچون یورماقی ممکن یمه س. مېنیم «تاریخ تورک ها» کتابیم، قبول بۉلگن کتابلردن استفاده بۉلیب، خلق میز اوچون بیر ساده کتاب بۉله دی، سبب بو که هدفیم ینگی نسل لر نی تاریخ گه یقین قیلماق دیر.
اۉزبېکی شعرلریم نینگ هر بیری بیر حکایه سی بۉلیب بیر فلسفه سی بار و مېن زمان زمان ترکیه دکی بعضی اثرلر دن استفاده قیلیب، اولر دن الهام الیب اۉزبېکی شعرلریم نی، ینگی بیر روح و اۉز قلمیم نینگ کلتور و ادبیاتی بیلن خلقیم گه تقدیم اېته من، چونکه مېنی کۉریشیم شو که اۉزبېکی تیل و ادبیاتی، افغانستان ده تار بیر یېرده، روح و گۉزلی لرنی قۉل دن بېریب، اۉلیم گه محکوم بۉلگن بیر تیل و ادبیات دیر، شونینگ اوچون فکریم شو که بیز افغانستان نینگ اۉزبېک خلقلری، بیلماق میز شرط که، قرینداش تورکلر نینگ ادبیات بیلن اۉز ادبیات میز نینگ ازدواج گه بېرماق میز نی زمانی کېلگن، زیرا هر تیل و ادبیات اگر که بای و ملایم و گۉزلیگی، بۉلسه، آیاققه قاله دی، بۉل مه سه اگر که تار بیر یېرده سیقیشتیرالگن بۉل سه، او تیل و ادبیات اۉلیم گه محکوم بۉله دی.
مېنی عین نهایت آگاه لیک بېریشیم شو که هر بیر ییگیت اسلان میز قۉرقمه دن کېله جککه یورسنگ، یورسنگ که ایچی دکی جوهر نی کشف اېتسین، کشف اېتسین که او جوهر نینگ ایچیده، انسان نینگ دوستی مولانانینگ روحي بار، نوایی نینگ ادب عرفان علمی بار، بابر شاه نینگ سیاسی ذکاوتی بار، تیمور بابانینگ حشمتلی جسارتی بار، بو جوهرلرنی اۉز وجودی دن کشف اېتسین که بو زمان نینگ بو کونی اوچون شیطانلی اۉیینلری بار، تا او جوهرلر بیلن اۉز ملی عقل اۉیینی نی اۉینه یه بیلسینلر.
دېگنیم شو که، بو دنیا ده هر بیر ملت اۉز قدر نی یازه دی، ایستر قول بۉلسینلر، ایستر سلطان بۉلسینلر، الله بو تقدیر نی فقط انسان نینگ اۉز ذکاوت و قۉلیگه بېرمیش، اگر مېنی نطقیم نی قبول اېت مه سه لر، الله نینگ اۉز سۉز نی قرآن دن سجده سوره سی دن، اۉن اوچنچی آیت دن اوقوسینلر، الله کائنات نینگ ایچی دکی هر بیر بیری نی، الله نینگ قۉیگن قانونی ایچیده، اۉز حریتی ده بېرمیش. دېگنیم شو که سېن کوچه بازار نینگ دینی گه کېت مه، الله نینگ دینی گه کېتگن، الله سجده سوره سی ده ایته دی «اگر خواهله سه م اېدیم، مجبور قیلیب هر کیم نی، بیر یۉل گه سوقی دیم، یعنی «جبری هیچ بیر تقدیر قۉیمه دیم» لیکن مېنیم نطقیم حق که، خطا قیلگن انسانلردن و جنلردن « یعنی کۉز گه کۉرلمگن مخلوق لردن»، جهنم نی تۉلدیره من»
در منطق قرآن آدم کیست؟
خداوند که در قرآن کریم در پیدایش جاندار آب را آدرس نشان می دهد، چرا در ارتباط آفرینش آدم از گل یادآور می شود؟
در منطق قرآن، آدم در کدام صحنه از زیست به میان آمد؟
در دین جامعه، خدا در کرسی نشسته باشد و امر کرده باشد و از گل در همان هنگام آدم آفریده شده باشد و همانند احمد و یا محمود امروزی شکل گرفته باشد، چنین منطق مروج است و چنین عقیده را با تاسف در بین مسلمان ها معمول ساختند، این منطق را آیا منطق قرآن تایید دارد؟
آیا خداوند مانند یک انسان کدام شاه می باشد که در عقل بسیاری ها در کرسی نشسته می باشد؟
ستاره های کائنات احتمالا بیشتر از تعداد ریگ های روی زمین است خدای که این کائنات محتشم را آفرید آیا مانند یک انسان از گل آدمی را آفرید مانند احمد امروزی؟
منطق وجود دارد؟
در مقابل این بی منطقی، بی منطقی دیگر این بار از نام روشنفکران که روح سیاه بر روشنفکران هستند وجود دارد، هر دو گروه دو زردی یک تخم مرغ هستند، یعنی بگیر یک گروه را بزن در سر گروه دیگر! این گروه بر تئوری تکامل چارلز داروین و بر عالم قدیم این تئوری بر ابوریحان بیرونی افترا را روا دیده، بدون مطالعه نظریات این دو عالم، صاف ساده می گویند «انسان از میمون روی صحنه آمد» آری این گروه بی منطق ها، بدون بررسی نظریات علمی، چنین سفسطه را بین خلق بی خبر از علم، همانند خودشان، بین جوانان رواج داده اند.
گویی، این گروه انسان ها، علم دوست بوده، بر علم وابسته زندگی دارند و بر مقابل خرافه های دینی، حقیقت پرست هستند. در حالیکه چنین سفسطه در عصر نوزده تهمت کلیسا بالای تئوری داروین بود، غرب که از بلای دو خرافه یعنی خرافه دینی و خرافه بی منطق های علمی نجات پیدا کرد این بار گفته های کلیسا را مسلمان های بی خبر از قرآن و نمیچه روشنفکران بی خبر از تئوری تکامل بر مقابل همدیگر استفاده کردند که با تاسف رواج دارد.
زیرا داروین و بیرونی هر دو عالم گفتند زنده جان ها از یک نقطه بر زیست داخل صحنه شدند و از اجداد مشترک، نسل ها، جدا شدند و بر این منطق بعضی جاندارها با بعضی دیگر شان در هر مرحله تاریخ از اجداد مشترک روی صحنه آمدند و بر این اساس، برای انسان، با میمون، از اجداد مشترک بودن را احتمال دادند. این گفتار علمی با منطق یکه انسان از میمون روی صحنه آمد زمین تا آسمان تفاوت دارد. حال بر منطق علم، منطق قرآن را بررسی می کنم، چه حدود منطق همدیگر شان را علم و قرآن تکمیل می سازند؟
اسناد که از قرآن پیشکش می شود، هر مخلص مطالعه در قرآن مراجعه کرده، بررسی نموده می تواند.
خداوند در سوره مومن از آیت های دوازده تا چهارده اولین آفرینش که بالاخره آدم در مسیر در طبیعت آفریده شد، معلومات داده است.
ناگفته نماند در اولین آفرینش رحم مادر وجود نداشت، چونکه انسان و «سایر زنده جان ها» موجود نبود، لاکن بعد از مرحله اول که نوبت بر رحم مادر رسید، منطق آفرینش تغییر پیدا نکرد، لیکن مسافت زمانی بی نهایت کوتاه شد، یعنی در اولین آفرینش تا که زنده جان بر مرحله آدم رسید بلکه میلیون ها سال را طی کرد و زمانی آدم شناخته شد خداوند از روح خود دمید و او جاندار را خداوند آدم قبول کرد که آدم معرفی شد.
اگر از روح خود نمی دمید او زنده جان موجود می بود لاکن آدم نمی شد یک نقطه نهایت باریک قرآن کریم!
خداوند می گوید" و به یقین انسان را از عصاره ای از گل آفریدم" یعنی از شیره یکه آب حاکمیت داشت انسان را آفریده است. در ادامه می گوید" سپس او را نطفه ی در جایگاهی استوار قرار دادیم"
یعنی در مرحله ی می رسد که در حال جان گرفتن از بی جان بر جان دار است و در ادامه می گوید" آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوانهایی ساختیم دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است"
این مرحله ی است که میلیون ها سال را احتمالا در بهر گرفته است چونکه شکم مادریکه وی را به وجود آورده باشد وجود نداشت زیرا هنوز زنده جان در منطق قرآن موجود نبود.
اگر کمی دقت کنیم در میابیم، در زنده ماندن در آب و موادیکه از خاک می رسد ضرورت داریم، یعنی بر منطق قرآن، از اولین جاندار تا آخرین جاندار و از اولین آدم تا امروز و تا روزیکه کائنات دیگرگون می شود، همه جاندارها، بر خاک ضرورت دارند و انرژی آفتاب را از طریق موادیکه از خاک می گیرند بر وجود می رسانند. یعنی، آدم اول و آدم امروز و آدم اخیری همه از خاک ساخته شدند و می شوند.
اگر در قرآن، گل یادآور نمی شد او زمان بی منطقی می شد، چونکه ما با عقل سر دیدن داریم که در جسم، موادیکه تهیه می شود به صورت کل از خاک به وجود می آید، یعنی فرض کنید وزن بدن طفل تان ده کیلوست و یک سال بعد که نمو می کند وزن بدن او پانزده کیلو می گردد، در یک سال پنج کیلو که وزن گرفته است به صورت مطلق از خاک برای طفل تان رسیده است، چونکه دیگر امکان ندارد.
قرآن اسنادی ندارد که گفته باشد خداوند گل را گرفت برای او شکل آدم را داد و بعد از آن، روح اش را دمید و در همان هنگام برای فرشته ها گفت که سجده کنید. چنین منطق مخالف روح و بیانات قرآن است و لاکن کس هایکه از بین قرآن خبردار نیستند بر این منطق باور دارند و مشکل بزرگ برای اسلام شدند.
الله زمانیکه برای فرشته ها از تکوین یک جاندار جدید از اسم آدم بحث کرد، نگفت که گل را می گیرم برای او شکل می دهم و همان لحظه جان داده روح می دمم و شما در همان اثنا برای آدم سجده کنید، چنین نگفت پس چگونه گفت؟
خداوند در سوره ص آیت هفتاد یک می گوید: «و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل می�آفرینم»
دقت در این نقطه کنیم، خداوند برای فرشتگان می گوید از گل بشری را می آفرینم، چرا چنین گفت؟
به خاطر اینکه فرشتگان ساختار جدا داشتند و خداوند از گل که یاد آور شد، منطقی که داشت از بین جاندارهای که از گل آفریده شده اند انتخاب می شد زیرا در آیت های دیگر این تز را هویدا می سازد.
در ادامه در همین سوره در آیت هفتاد دو می گوید: «هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید»
دقت کنیم، خداوند از یک نظام ترتیب شده بحث می کند و در منطق قرآن، هر نظام ترتیب شده، با یوم ها یعنی با دوره ها یعنی مدت زمانی طولانی معرفی می شود، مثل آفرینش زمین، الله در آفرینش زمین در سوره فصلت در آیت نو می گوید: «بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز "یعنی در دو دوره" آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرارمی�دهید؟! او پروردگار جهانیان است»
دقت کنیم، خداوند می توانست بگوید پف کردم چپ کردم زمین را آفریدم و لاکن در منطق کارهای خدایی بی منطقی می شد، زیرا مخالف علم قرار می گرفت، بدین خاطر در قرآن انشای وجود ندارد بدون زمان باشد و در خلقت آدم نیز این منطق را خداوند بیان می کند.
بعد از این که در زمان طولانی نظام ترتیب می شود، بعد از آن زمان، الله از خود برای جاندار روح می دهد و او جاندار بر مقام آدمی ارتقا پیدا می کند.
زمانیکه ما از سوره ص تصمیم خداوند را در ارتباط آفرینش آدم مطالعه می کنیم، باید در سوره بقره برویم و آیت سی را با دقت بررسی کنیم، زیرا، منطق نوشته شدن قرآن با دیگر کتاب ها تفاوت دارد، برای درک یک حقیقت، ما باید منطق نگارش این کتاب معتبر را درک کنیم، در غیر آن خطا می کنم، پس با این منطق می بینم خداوند که برای فرشته ها از جانشینی خود صحبت کرد، چگونه منطق را استفاده کرد؟ مهم این نقطه است که بسیاری ها دقت ندارند، الله در آیت می گوید: « و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مى�گمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى�كنيم و به تقديست مى�پردازيم فرمود من چيزى مى�دانم كه شما نمى�دانيد»
دقت کنیم، خداوند نمی گوید که جانشینی را می آفرینم، چنین گفتار ندارد، زیرا جانداری که بعد با روح دادن، آدم معرفی می شود، وجود دارد.
یعنی از بین جاندارها یکی آن را انتخاب نموده جانشین خود در روی زمین می سازد و این عمل با دادن روح از خود خداوند در اجرا قرار می گیرد، اگر خداوند چنین تصمیم را نمی گرفت یعنی از روح خود نمی دمید، بازهم ما در دنیا وجود می داشتیم چونکه آفریده شده بودیم نه از نام آدم از گم نام یک جاندار دیگر که خلیفه در کائنات شده نمی توانست.
یعنی جاندار تا بر مقام آدمی رسیدن زمان طولانی را طی کرد و با تکامل برای آدم شدن نزدیک شد تا که روح از خداوند داده شد چونکه در کتاب مقدس، مطلبی وجود ندارد بدون منطق باشد.
خداوند زمانیکه برای فرشته ها از آدم صحبت کرد از این که فرشته ها غیب را نمی دانستند چگونه اخلاق خون ریختن آدم را دانستند؟
منطق یکه در قرآن وجود دارد، قبل از رسیدن جاندار بر مقام آدمی، او جاندار وجود داشت و مانند دیگر جاندارها خون ریز بود و در مقابل چشمان فرشته ها اخلاقش هویدا بود و زمانیکه خداوند پرگرام خود را بر فرشته ها ابلاغ کرد، منطق یکه بیان شد از بین جاندارها یک آن را انتخاب نموده از خود روح داده بر مقام آدمی می رساند و بر این اساس فرشته ها از خداوند سوال کردند که چرا خون ریزها را در کائنات خلیفه می سازد؟
تئوری فرگشت "تکامل" از تغییر و تکامل ظاهری زنده جان ها که معلومات می دهد، بر منطق قرآن مساعد است، از این سبب که جاندار تا به مرحله آدم رسیدن، زمان طولانی را طی کرد و هنگامیکه خداوند تصمیم گرفت تا جانشین در کائنات انتخاب کند، جوهر روح از خداوند بود که به مقام آدمی رسید و از بین جاندارها یکی آن انتخاب شد و روح برایش داده شد تا از دیگر جاندارها جدا شده آدم معرفی شود که چنین شد.
جوهریکه از خداوند برای جاندار داده شده است که او جوهر روح می باشد روح دایما مقدس و با ارزش می باشد و جسم انسان را برای امروز و فردا اداره و رهبری می کند. در مسیر زیست انسان، جسم بر قاعده های تکامل وابسته است و لاکن روح جسم انسان را از دیگر زنده جان ها جدا نموده، دایما در تربیت قرار می دهد، بلکه با گذشت میلیون ها سال چهره ی امروز تغییر پیدا کند که می کند لیکن بیشتر بر مکمل شدن می رود زیرا روح کار خود را می کند.
پس او عده تکامل پرست های که از بین کتاب مقدس آگاه یی ندارند و از تئوری تکامل هم چندان خبر ندارند با او عده از دیندارهای که داشته های دینی شان را از بیرون کتاب می گیرند دو زردی یک تخم هستند که بی خبر و سفسطه گوها هستند.
یعنی دین جامعه که می گوید خداوند از گل شکل داد و شکل مانند شکل احمد و یا محمود امروزی بود و در همان هنگام روح دمید و جانشین تعیین کرد و بر این عقیده، تکامل پرست های که از منطق قرآن خبر ندارند و ضد هستند و دو طرف با کشمکش، تلاش دارند تا برتری منطق شان را بیان کنند، قرآن خارج از این کشمکش ها قرار دارد.
یعنی در منطق قرآن، جاندار بین آب آفریده شد و از گل ساخته شد و بعد زمانی رسید خداوند تصمیم گرفت از بین جاندارها، یکی آن را از خود روح بخشیده اسم اش را آدم گذاشته جانشین خود تعیین کند که چنین کرد و بعد از آن از همان طور یعنی از نسل آدم، جفت اش را علاوه کرد، یعنی آدم نخستین، جفت هستند که از نسل شان ما انسان ها پیدا شدیم.
اگر جاندارها و همه هستی در یک اثنا با یک امر آفریده شده باشند و یا مرحله به مرحله تکوین دوام خود را داشته باشد که منطق قرآن از دوامدار بودن آفرینش دفاع می کند، مثال خداوند در سوره عنکبوت در سوره بیست می گوید «بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین�گونه) جهان آخرت را ایجاد می�کند; یقینا خدا بر هر چیز توانا است!»
پس بر بودن و یا نبودن خداوند چه نقش دارد؟ مهم این است در هر حال در تکوین عقل وجود دارد.
این سوال را بخاطر این کردم که دیندارهای جامعه، خلاف منطق قرآن، جاندارها و کائنات را آفریده شده بدون زمان می دانند و بودن خداوند را از این منطق دفاع می کنند، در حالیکه منطق قرآن گواست تکوین از نخستین لحظه ی آفرینش آغاز شد و تا ختم عمر کائنات دوام دارد، بر این منطق در کائانات چیزی ثابت باقی مانده نمی تواند حتی جسم انسان!
و بر خلاف عقیده دین جامعه، فرگشت پرست هایکه قرآن را مطالعه ندارند زمانیکه از تکامل دفاع می کنند تصور دارند بدون بودن عقل تکامل صورت گرفته باشد، بر این منطق از نبودن خدا بحث می کنند، البته این گروه از جمع دانشمندهای تئوری تکامل نیستند، این ها آته ئیست ها هستند که تئوری تکامل را برای منفعت عقیده شان سو استفاده می کنند، در حالیکه بزرگترین عالم تئوری تکامل ابوریحان بیرونی قبل از هشت صد سال از چارلز داروین زیست نموده بود. «ابوریحان محمد بن احمد بیرونی زادهٔ ۱۴ شهریور ۳۵۲ خورشیدی، کاث، خوارزم - درگذشتهٔ ۲۲ آذر ۴۲۷، غزنین» و برای نخستین بار زیست را از منطق تکامل بیان کرده بود و تا عصر هژده تعداد زیاد از علمای اسلام از تئوری تکامل دفاع داشتند، در او زمان ها هرگز در دنیای اسلام این تئوری رد نمی شد، زیرا اساس قرآنی دارد، برای اثبات این تز تعداد بی شمار منطق آیت های قرآن وجود دارد، تنها آیت بیست سوره عنکبوت برای منطق داران بهترین اسناد است و لاکن چارلز داروین تئوری تکامل را در عصر نوزده در غرب که بیان کرد کلیسا قدبلند کرد و مخالف شد زیرا کلیسا دین کلیسا را داشت نه از کتاب خداوند!
چارلز داروین برای مخالفت کلیسا، با جمله ی کوتاه ی تاریخی یک جواب دارد که این جواب چارلس داروین را که یک دانشمند بود بیان می کند نه آته ئیست بودن او را یا خداپرست بودن او را!
چارلس داروین گفته بود«چرا خدا پرست ها از تئوری تکامل ناراحت هستند؟» یعنی داروین خاطر دفاع از نبودن خداوند، بر این کار اقدام نکرده بود او فقط عالم بود که یک حقیقت را پیشکش کرد و لاکن در غرب که کلیسا و آته ئیست ها از تئوری تکامل سو استفاده کردند، بر دنیای اسلام که این کشمکش رسید تبلیغ شد آدم از میمون به وجود آمد!
چنین سفسطه را نه بیرونی گفته است و نه داروین گفته است، بیرونی و داروین گفته اند اجداد شان مشترک است، در اثر تکامل دایما در تغییر و انکشاف است و این منطق را قرآن تصدیق دارد.
این که بیرونی یا داروین چه عقیده داشتند نزد من اهمیت ندارد نزد من کار علمی شان ارزش دارد که باید چنین باشد. امروز جامعه اسلام در دنیای اسلام میراث کلیسای دیروز غرب را از نام اسلام گرفته است که برای دین اسلام و شخصیت بزرگ عالم دنیای اسلام ابوریحان بیرونی یک حقارت است.
اوکتای اصلان راه سوم
چرا رجب طیب اردوغان و محمد فتلح گولن دشمن شدند؟
چرا اقدام بر کودتا نظامی شد؟
دوستان سلام!
مقاله ی را که مطالعه می کنید از حقیقت های قبول شده در ذهن عامه، بدون طرف گرفتن و با اسناد دقیق که در اینترنیت و در مطبوعات ترکیه از جانب مختلف قشر و مختلف عقیده اعتبار داده شده است استفاده شده است. در مقاله امکانات گولن و تاریخچه ی حیات سیاسی اردوغان بدون مبالغه و تحریف با واقعیت ها تصویر گردیده است. در مقاله تابلوی حقیقی اندیشه های مصطفی کمال آتاتورک و ترسیم جمهوریت این شخصیت و تصویر حقیقی آتاتورک چی های بوروکراسی و گولن و اردوغان و رسم اردوی نامی ترکیه بیان شده است.
من برای ادراک درست تاریخ نزدیک ترکیه، با معرفی جمهوریت آتاتورک و دستور و اندیشه ی وی و تاریخچه ی حیات سیاسی اردوغان و گولن می خواهم شروع نموده، حوادث اخیر که یک اقدام کودتا بود پیشکش کنم.
مصطفی کمال آتاتورک از میراث امپراتوری عثمانی، جمهوریت تازه نفس را بنیاد گذاری کرد و در مبارزات اش علیه قدرت های اروپایی، از هر قشر مردم ترکیه را در اطراف اش جمع کرد، یعنی آتاتورک لیدر عمومی و قهرمان ملی مردم ترکیه بود نه از یک اندیشه!
ایدئولوژی اش را بربنیاد دو مطلب اساس گذاری کرد، آتاتورک گفت: «حاکمیت بدون قید و شرط مربوط بر ملت است و در ادامه گفت: هدف جمهوریت، تمدن مردم ترکیه را بالای تمدن بشریت ارتقا دادن است» این دو تز را مرکز قرار داده جمهوریت ترکیه را تعریف کرد، گفت: « جمهوریت ترکیه، لایک، دموکرات، سوسیال و حقوقی یک دولت است» بر اساس معرفی جمهوریت، در ترکیه هر انسان از هر عقیده و از هر نژاد حقوق مساوی را باید داشته باشد که در زمان آتاتورک سیستم بر این منوال حرکت کرد و لاکن بعد از مرگ آتاتورک، آتاتورک چی های که منفعت شان را در نام این شخصیت دیدند، اشتباه های بزرگ را در ترکیه سبب شدند و هر گروه که از این مردم از شیوه حیات خود مدافع می شدند، آتاتورک را از طرز حیات خود بر جامعه معرفی می کردند، در حالیکه آتاتورک در طول حیات خود در مرکز تفکرها قرار داشت، یعنی آتاتورک با اسلام گرها و آته ئیست ها در یک مسافت قرار گر فته بود و این جهان بینی آتاتورک بود که برای ضمانت عقیده ها در بنیاد جمهوریت «لایک لیک» را اساس گرفت تا یک عقیده بالای عقیده دیگر حاکمیت کرده نتواند.
آتاتورک سیستم ارگان های دولتی جمهوریت را طوری تنظیم کرد، هیچ حزب یا عقیده یا لیدر امکان نداشته باشد در بین تشکیل های دولتی جمهوریت کادرهااش را جاگزین کند، به معنی دیگر بهترین سیستم را با استفاده از اشتباه های دوره اخیر امپراتوری عثمانی که، سیستم قبل از جمهوریت در دوران اخیر عثمانی بین ملت اعتبار پیدا کرده بود و در ذهن روشنفکرها پخته شده بود آتاتورک او استقامت را رهبری نموده، جمهوریت را با او تاج گذاری نمود.
جمهوریت اتاتورک در دوره اقتدار اردوغان که رسیده بود، با فراز نشیبی ها مسافت دور دراز دموکراسی را طی کرده بود، مداخلات نظامی اردو در امورات ملکی ها یک تضاد با جمهوریت آتاتورک داشت، لاکن از نام دفاع از جمهوریت صورت گرفته بود و اما در نظر هر قشر ملت ترکیه شدید هر کودتا کوبیده می شد، چونکه مداخلات اردو هر زمان صرف برای جمهوریت آتاتورک ضرر را رساند و از تجربه ی تلخ مداخلات قشر آتاتورک چی های اردو هم چندان بر این روش علاقه مند نبودند و لیکن این بار یک جماعت اسلامی بر بخش از اردو حاکمیت پیدا نمود و اقدام بر کودتا را سبب شد.
گولن کیست؟
محمد فتلح گولن فرزند رامیض بای در سال 1941 در شهر ارزوم ترکیه در خانواده ی متولد می شود پدر امام مسجد مادر خانم منزل می باشد، وی شش برادر و دو خواهر بوده، گولن فرزند دومی فامیل می باشد، خود گولن ازدواج نکرده است.
گولن مکتب ابتدایی را می خواند لاکن باقی تحصیلات دینی اش را از مختلف استادها از بیرون تکمیل می سازد و مانند پدر امام در یک مسجد می شود. وی از آغاز فعالیت دینی اش در واعظ دادن علاقه پیدا نموده در صحبت ها عطش تعداد زیاد را بر خود جلب می کند و در دوران جنگ سرد در مقابل کمونست ها با تبلیغات اش قرار می گیرد و در راس یک تشکیل خرد مردمی آورده می شود.
گولن در مختلف شهرهای ترکیه وظیفه امامی انجام داده یک واعظ دهنده ی قوی می گردد. وی در کودتا نظامی که 1982 انجام می پذیرد از جانب کودتاگرها مدتی در زندان انداخته می شود.
گولن با 50 کتاب و ده ها مقالعه عالم بودن اش را در اثبات رسانده، بیشتر از 15 جایزه با خود دارد. وی در لیست 100 شخصیت قوی دنیا که به مختلف بخش معلومات دارند «entellektüeli» از جمع 100 شخصیت دنیا معرفی است و وی از جانب مجله ی مشهور تایم «Time» از جمع 100 شخصیت شهرت یافته ی دنیا که سخنانش بالای انسان ها تاثیرآور است شناخته شده است.
گولن با پاپ جان پول دوم، با تورگوت وزال، بلند اجاوید، تانسی چیلر.... به همین گونه با تعداد زیاد از شخصیت های دولتی و سیاسی و دینی ترکیه و دنیا دیدار و ملاقت نموده است.
گولن از سال 1975 بر تعلیم تربیت در ترکیه و دنیا سفربری را شروع می کند، در زمان اقتدار رجب طیب اردوغان که می رسد گولن در ترکیه با بیشتر از 930 مکتب، 15 پوهنتون، ده ها کانال تلویزیون و رادیو و روزنامه، از جمله روزنامه ها، روزنامه ی «زمان» روزانه با نشر یک میلیون عدد بزرگترین روزنامه ی ترکیه و منطقه بود و بیشتر از 100 سازمان خیریه و زیادتر از 1100 اتحادیه مردمی «درنه ک» و به تعداد 35 شفاخانه و در بخش تجارت با ده ها شرکت بزرگ فعالیت در داخل ترکیه داشت و چند مثل بیشتر در 141 کشور دنیا مکتب ها پوهنتون ها و دیگر تشکیل ها داشت که در هر کشور با بیشتر از ده مکتب فعال بود، مثال در ایالات متحده تعداد کس هایکه در موسسات تعلیمی گولن در حال تحصیل هستند بیشتر از 60 هزار تن می رسد و بر اساس ادعای بعضی از امریکایی ها درآمد مالی گولن در امریکا نزدیک بر 500 میلیون دالار در سال بوده، در کشورهای غریب تعداد زیاد از تحصیل کرده ها را از این درآمد و از درآمد داخل ترکیه تدارک می کرد. به عبارت دیگر گولن مالک یک امپراتوری در ترکیه و دنیا بود که رجب طیب اردواغان با وی روبرو شد.
امکانات دست داشته ی گولن بر کس هایکه ترکیه را از نزدیک نمی شناسند یک خیال و سفسطه رونما می گردد لاکن حقیقت است.
گولن همه این امکانات را از صفر بین پنج دهه به وجود آورد و لاکن در پیشرفت گولن از تورگوت وزال ریس جمهور شروع هر لیدر و هر حکومت و هر حزب همکاری نمود که بر این سویه رسید.
سیستم یکه گولن در دنیا و ترکیه به وجود آورد، از هر استقامت اگر کسی بر سیستم گولن نزدیک می شد حتمی در او استقامت رشد و امکانات را بدست می آورد، بطور مثال هر تاجیر ترکی که با سیستم گولن نزدیک می شد، در هر کشور دنیا سیستم گولن برای تجارت وی مشورت های دقیق و راهنمایی ها و همکاری ها می نمود، چونکه در اکثریت کشورهای دنیا مکتب ها و پوهنتون ها دارد و از طریق مکتب ها و پوهنتون ها با هر بخش دولتی او کشورها ارتباط ها دارد، از این امکان استفاده نموده بین تجار ترک و کشور میزیان راهنما می شد، این شیوه برای دولت ترکیه و رهبران ترکیه یک افتخار بزرگ بود زیرا برای اعتبار ترکیه و برای صادرات ترکیه رل خوبی بازی می کرد، بر این خاطر تا اردوغان با وی همکار شدند تا که چنین امپراتوری را تاسیس کرد.
گولن از کتاب های سعید نورسی استفاده نمود، در راه خود یک تعریف جدید از این اندیشه را به میان آورد و لاکن چه حدود جماعت گولن سیمای اسلامی داشته باشد، برخورد شان و شیوه فعالیت شان به گونه ی است هر کی از هر عقیده باشد در سیستم گولن بر خود جای پیدا کرده می تواند و بعد با گذشت زمان در محوطه اندیشه های گولن می افتد، بدین خاطر بخش از مکاتب و پوهنتون های وی در کشورهای که مسلمان نیستند وجود دارد.
جماعت گولن در تاریخ جمهوریت ترکیه اولین جماعتی بود که در ارگان های دولتی ترکیه نفرات اش را جادرجا کرد، زیرا سیستم تشکیل های دولتی ترکیه که با مصطفی کمال آتاتورک تنظیم شده اند، به هیچ گونه خود سیستم امکان نمی دهد احزاب یا رهبران یاعقیده ها رخنه نموده کادرهای خود را جادرجا کند، حتی اردو که در تاریخ جمهوریت ترکیه سه بار بر پلان کودتا دست زد، مجبور شد به کم ترین وقت اداره ی ترکیه را به ملکی ها دو باره بسپارد، زیرا اردو هر دفعه که بر پلان کودتا دست زد، یگانه اسناد مشروع در مقابل ملت گفت که ما از جمهوریت آتاتورک مدافع شدیم، بدین خاطر به کمترین وقت ترکیه را دو باره بر ملکی ها سپرد و هر حکومت از هر حزب سر اقتدار آمد هیچگاه نتوانست در ارگان های دولتی کادرهای خود را جاگزین کند و حتی در زمان کودتا اردو در ارگان های دولتی ترکیه کادرهای دلخواه را جایگزین کرده نتوانست، چونکه فلسفه ی جمهوریت آتاتورک، اقتدار بدون قید شرط مربوط بر ملت است نه بر یک عقیده، لاکن گولن توانست رخنه کند چگونه توانست؟
قسمت دوم مقاله گولن و اردوغان
در تشکیل های دولتی ترکیه سیستمی وجود دارد بر اساس امتحان و بر شالوده استعداد کادرها جاگزین می شوند، هرگز عقیده و نژاد مورد بحث نیست و در اسناد تابعیت ترکیه عقیده و نژاد ذکر نیست تا عقیده و نژاد شخص مشخص گردد، گولن این سیستم جمهوریت ترکیه را در نظر گرفته فعالیت اش را اجرا کرد. در پرگرام گولن از نوجوانی استعدادها کشف گردیده همکاری صورت می گیرفت و هر نوجوان که به مرحله جوانی می رسید نظر بر استعداد و ذوق او جوان در او مسیر راهنمایی شده همکاری می شد، در مسیریکه جوان فعالیت می کرد هرگز کدام ایدئولوژی از جانب سیستم گولن بر وی دیکته نمی شد، جوان خود را حر دانسته سیستم را برای خود بهترین همکار می دانست، از اینکه استعدادها از خانواده های فقیر یا متوسط انتخاب می شدند، خانواده ها برای آینده ی اولاد شان با سیستم گولن بودن را برای اولاد و خانواده مفید می دانستند و زمانیکه جوان لیسه را ختم نموده روبه پوهنتون رفتن می شد، با همکاری سیستم گولن به آسانی در او استقامت یکه آرزو داشت به او هدف می رسید، زیرا انتخاب شده خود جوان با استعداد می بود و نظر بر استعداد وی سیستم با وی همکاری می کرد. وقتی جوان از پوهنتون فاروغ گردیده با استعداد خود در مسلک خود می خواست شامل کار شود، از این که در سیستم دولتی ترکیه در هر بخش بعد از ختم تحصیل باز امتحان سرتاسری گرفته می شود، از اینکه سیستم گولن با وی همکار شده راهنما می شد جوان با استعداد خود در امتحان کامیاب گردیده در آرزو می رسید و لاکن در او زمان سیستم گولن برایش مقدس می گردید، زیرا دایما در پهلوی خود جماعت گولن را می دید.
و از جانب دیگر در جماعت گولن یک سیستم منظم دیگر وجود داشت، هر کی در جماعت شامل می شد، در گروپ ها تنظیم می گردید، هر گروپ اگر از مردان می بود یک «آبی» یعنی برادر کلان در راس شان قرار می گرفت و اگر از دختران می بود یک «ابله» یعنی یک خواهر کلان در راس شان پر مسئولیت می شد، آبی یا ابله دایما متوجه رفتار گروپ بوده در بین گروپ اخلاق فرهنگ عالی را مروج می داد، یعنی در سیستم جماعت گولن چه اخلاق باشد، چه فرهنگ باشد، حتی طرز صحبت و نشستن را به عالی ترین شکل تمثیل می کردند، این روش خانواده ها را بر جماعت گولن نزدیک می ساخت.
ابله ها و آبی ها در سیستم گولن از پایان تا بالا وجود داشت و در هر استقامت در راس این ها یک شخص پر مسئولیت که در بین جماعت به «امام» معرفی بود وجود داشت. امام ها از مختلف مسلک ها می بودند از مسلک دینی گرفته، مهندس، دکتر، صاحب منصب عسکری و غیره غیره. در جماعت گولن هر استقامت امام خود را داشت و هر شهر و هر ولایت و هر کشور امام خود را داشت، در راس همه این امام ها امام کائنات وجود داشت و وجود دارد.
گولن با این شیوه در تشکیل های دولتی ترکیه نفرهای خود را جاگزین کرد و این نفرها از طی قلب به جماعت گولن خود را مدیون می دانستند، زیرا از نوجوانی به یک کلتور که آهسته آهسته در بهر خود او کلتور می گرفت وجود داشت و دارد.
زمان که در دوره اقتدار رجب طیب اردوغان رسید جوانان دیروز گولن کادرهای بزرگ زمان شده بودند و در هر ارگان چه پلیس باشد، چه اردو باشد، چه قوه قضاییه باشد، چه احزاب سیاسی باشد در هر جا گولنی ها جاگزین شدند و لاکن شناخت شان غیر ممکن بود و آهسته آهسته بر بعضی عملیات در داخل ارگان های دولتی دست زدند، مثال سوالات امتحان های سرتاسری را غیر قانونی بر جماعت انتقال داده بر نفع جماعت استفاده می کردند که چنین ادعاها در ترکیه وجود داشت، دلیل این ادعاها افشا شدن بعضی سوال ها از امتحان بود که امتحان از سر گرفته می شد.
تقویم 2002 بود ترکیه در زیر فشار شدید بحران اقتصادی در انتخابات پارلمانی رفت، فتلح گولن از جمع امکانات امروز تا او زمان 80 در 100 را بدست آورده بود و یک دیو قوی و یک امپراتوری را ساخته بود.
ملت از همه لیدرها روی گشت شده بودند، یگانه لیدر رجب طیب اردوغان بود که بر وی از جانب ملت فرصت داده می شد. در ترکیه بیشتر از 80 در 100 ملت بر کدام ایدئولوژی رای نمی دهند، بر کسی که یا حزب یکه منفعت اقتصادی رسانده بتواند یعنی خدمت کرده بتواند رای می دهند. چنانچه قبل از 2002 ملت یک بار نجم الدین اربکان را آزمایش کردند، بعد در انتخابات بعدی بلند اجاوید را فرصت دادند، در حالیکه این دو لیدر در ایدئولوژی ضد هم بودند، لاکن بخش از ملت بر هر دو رای دادند، سال که 2002 شد اینبار اردوغان رای ملت را گرفت و تقریبی 70 در 100 وکیل ها را در پارلمان از خود کرد.
ملت بر رجب طیب اردوغان رای داده بودند و لاکن با تئاتر کمدی، مخالفین سیاسی وی، وی را از سیاست منع کرده بودند. اردوغان با همکاری حزب مصطفی کمال آتاتورک با تغییر یک ماده در قانون اساسی داخل پارلمان شد و لاکن تنها با تعداد از وکیل ها که از مختلف جهان بینی بودند مقابل ملت یکه خدمت طلب داشتند و مقابل قشریکه خویشتن را آتاتورک چی می گفتند و لاکن از نام آتاتورک امکانات یکه بوروکراسی برای شان مهیا کرده بود، در حقیقت از نام آتاتورک از نعمت دست داشته دفاع می کردند و این قشر در اردو و در بین ملت یک قشر قوی بودند که در سال های دراز تنظیم شده بودند. این ها از یک نقطه اداره نمی شدند و لاکن منفعت یکه بوروکراسی برای شان داده بود از نام آتاتورک چی در یک مسیر بودند و اما عمل کرد شان تضاد بزرگ با اندیشه و راه ی مصطفی کمال آتاتورک داشت و این قشر دایما یک شک و شبهه بر اردوغان داشتند، بدین خاطر اردوغان دایما از این قشر در اضطراب بود و در مقابل این قشر قرار گرفت.
این قشر اردوغان را از چهره ارتجاع تبلیغ می کردند و رهبر سابق اردوغان و حزب وی، یعنی نجم الدین اربکان اردوغان را نفر یهودها معرفی نموده وی را در ضد اسلام تبلیغ می کردند، یعنی از رقیب ها یک بخش وی را اسلامگر مرتجع معرفی می کردند و رقیب دیگر وی را ضد اسلام نفر یهودها تبلیغ می کردند، اردوغان بین این دو تئاتر کمدی قرار داشت و یگانه راه که برای اردوغان باقی بود، قلب ملت را از خود کردن بود و یگانه راه در این مسیر، شب و روز دویدن و خدمت کردن بود.
اردوغان خطاها و اشتباه های نجم الدین اربکان را شاید شده در دوران یکه شهردار استانبول بود از حزب اربکان فاصله گرفت و برای خود یک راه جدید را انتخاب کرد، در این راه به صورت مطلق از شعارهای ایدئولوژی خود را دور نگه کرد، تنها پلان خدمت بر ملت را در نظر گرفت و در طول حیات سیاسی خود هرگز بر یک ایدئولوژی خود را معرفی نکرد، نه در گفتار و نه در عمل هرگز در مقابل ملت اردوغان خود را بر یک استقامت مشخص بیان نکرد، دایم گفت که راه ی من راه ی ملت است و در بین کلمه ملت دایما همه اقشار و عقیده را در نظر گرفته در راه روان شد.
زیرا ملت در ترکیه هیچگاه بر عقب ایدئولوژی پرست ها نرفت و هر لیدرکه در مرکز قرار نگرفت سیاست را باخت، این خصلت ملت ترک، 100 سال قبل آتاتورک را هم در مرکز تفکرها آورد، 100 سال بعد اردوغان نیز این مسیر را استفاده کرد و اگر تاریخ ترک ها را مطالعه کنیم چه در دوران عثمانی چه در دوران امپراتوری بابری چه در دیگر خاندان های ترک در دیگر نقطه های دنیا، هر لیدریکه در مرکز قرار گرفت اقتدار ترک ها را قوی ساخت، مثال: در هند اکبرشاه نواسه ی بابر!
در چنین شرایط اردوغان تلاش کرد از هر بخش و از هر ایدئولوژی و از هر استقامت ملت را از خود کند. این مشکل و احتیاج اردوغان، برای گولن فرصت را مهیا کرد تا با همه امکانات خود به خصوص با نیروی مطبوعات خود از اردوغان مدافع شود و لاکن بر هدف بزرگ خود بازی های سیاسی را تنظیم دهد، به اساس این شرایط یک همبستگی خود به خودی بین اردوغان و گولن به وجود آمد.
رقیب های سیاسی اردوغان، اردوغان را از نام ارتجاع و اسلامگر در زندان انداختند، یگانه اسنادیکه در دست شان بود، خواندن یک سروده دو بیتی بود که اردوغان آن را بین هواداران اش خوانده بود. دو بیتی کدام پیام ایدئولوژی نداشت تنها یک سروده دو بیتی از یک شاعر بود که حس مسلمان بودن را هویدا می ساخت، در حالیکه در جمهوریت آتاتورک، یکی از پایه اساسی این جمهوریت جدا بودن کارهای دینی از کارهای دولتی می باشد، یعنی کلمه «لایک لیک» یکی از اساس جمهوریت را تشکیل می دهد. در جمهوریت آتاتورک لایک لیک به معنی بکار رفته است که یک عقیده از نام دین نتواند بالای همه ملت حاکم شود، زیرا در او صورت حریت داشتن ملت بر عقیده های گوناگون از بین می رود و ملت جبرآ بر یک عقیده اسیر می گردد. یعنی لایک لیک در منطق جمهوریت آتاتورک ضمانت همه عقیده هاست تا هر کی در هر عقیده باور دارد باید حریت کامل داشته باشد و کس و یا دولت نتواند از نام عقیده ی وی، آن را زیر فشار بگیرد، این عقیده، عقیده ی اسلامی بوده می تواند و یا عقیده ی کدام دین دیگر و یا عقیده ی آته ئیست، در هر عقیده لایک لیک مصطفی آتاتورک یک ضمانت را پیشکش کرده است، بدین اساس محکومیت اردوغان در زندان یک کمدی بود، زیرا خود این ادعا که از خواندن یک دو بیتی در زندان انداخته شده بود، اردوغان را در نزد ملت در حقیقت پاک از هر ادعای رقیب ها کرده بود، چونکه اگر کدام اسناد دیگر در دست می داشتند با یک کمدی دو بیتی اردوغان را زندانی نمی کردند اسناد بدست داشته را بکار می گرفتند.
اردوغان که در انتخابات اشتراک کرد، در لیست وکیل های حزبش از مختلف عقیده ها و جهان بینی ها وکیل ها را انتخاب کرد و این فرهنگ را دایما در نظر گرفت، یعنی در حزب اردوغان یک کادر دایمی که از یک ایدئولوژی خاص مدافع باشند و از انتخابات اول تا امروز در حزب حاکم باشند وجود ندارد، در هر انتخابات ویترین کادر رهبری حزبش را تغییر داد و چهره های نو را انتخاب کرد.
اردوغان که بعد از حاکمیت شروع بر فعالیت نمود در بین اضطراب ها و هراس ها از قشریکه خویشتن را آتاتورک چی می گفتند تنها در یک مسیر خود را انداخت او مسیر انکشاف و رشد ترکیه از هر نگاه بود و در سخنان خود با ترقی و رشد ترکیه، دموکراسی و قوانین اتحادیه اروپا را دایما تکرار کرد و در او استقامت ترکیه را تغییر داد. اردوغان که با جان کوشش در داخل شدن در اتحادیه اروپا شد، برای اتحادیه اروپا، پیام داد، اگر اتحادیه اروپا ترکیه را در عضویت اصلی قبول نکند، ترکیه قوانین اروپا را قوانین آنقره گفته در راه خود روان می شود، یعنی برای ملت دموکراسی گفت و برای ملت هر گفته اش را با تغییر قوانین ترکیه در راه دموکراسی که بیشتر از قوانین اروپا استفاده کرد در اثباد رساند. این شیوه سیاست اردوغان برای دست گولن بعضی امکانات را داد، گولن با استفاده از سیاست اردوغان در تلاش شد تا از نام اردوغان، قشریکه آتاتورک چی معروف بودند، از راه خود آن ها را اول دور کند، در این پلان با یک تیر دو هدف را می زد، از یک طرف توانمندی قشر آتاتورک چی های بوروکراسی تصفیه می شد و از جانب دیگر برای هواداران این قشر، اردوغان را دشمن و اسلامگر معرفی می کرد، زیرا کار را گولنی ها انجام می دادند و لاکن از نام اردوغان بیان می شد و دست اردوغان بسته بود، چونکه در ترکیه قوا قضاییه حریت دارد و لاکن در او زمان کسی تصور نمی کرد که گولنی ها در قوا قضاییه دست بلند داشته یک نیرنگ را بکار برده باشد، این نیرنگ چگونه نیرنگ بود؟ آیا اردوغان استعمال شد یا اردوغان در نیم راه ادراک نموده گولنی ها را علیه بوروکراسی آتاتورک چی ها استعمال کرد تا بوروکراسی دوران جنگ سرد را از راه خود دور کند؟
قسمت سوم مقاله گولن و اردوغان
قبل از این پلان، در مطبوعات ترکیه و در ذهن عامه کلمه کودتا انداخته شد، گویی از بین اردو از جانب آتاتورک چی ها علیه اردوغان کودتا صورت می گیرد. چنین تبلیغات در حقیقت ملت ترکیه را بر دو استقامت تقسیم می کرد، بعضی از کس هاکه با استفاده از نام آتاتورک چی از نعمت بوروکراسی که برای شان در ترکیه یک جنت مهیا کرده بود و این قشر با گذشت زمان از اکثریت ملت ترکیه فاصله گرفته بودند و خویشتن را روشنفکر و مترقی تصور داشتند و باقی ملت ترکیه را با نظر حقیر می دیدند، برای این ها کودتا از جانب آتاتورک چی های اردو مورد استقبال بود و برعکس بر باقی ملت یک جهنم بود، در حالیکه قشر روشنفکر بیشتر از بین ملت یکه از قشر بوروکراسی آتاتورک چی ها فاصله داشتند وجود داشت. یعنی این قشر در تلاش تغییر خوردن ترکیه از دوران جنگ سرد بر یک تمدن جدید بود که روح آتاتورک را در این عصر تمثیل داشتند، زیرا هدف اندیشه های آتاتورک اداره شدن دولت از جانب ملت و ترقی یافتن تمدن ملت، بالای تمدن بشریت بود که این نقطه را اردوغان کشف و شناخته بود که از این مسیر حرکت کرد.
اردوغان و آتاتورک در انتخاب طرز زندگی تفاوت داشتند، اردوغان شیوه اسلامگری را در طرز زندگی خود انتخاب دارد و آتاتورک شیوه دیگر که الکل استفاده می کرد انتخاب داشت و لاکن هر دو از فامیل های اسلامی بودند و در دیگر عقیده ها، نظر هر دو لیدر در یک نقطه قرار دارد، بطور مثال، آتاتورک لایک لیک را برای ضمانت عقیده ها بکار برد، اردوغان هم می گوید من به عقیده ی تو احترام دارم تو هم بر عقیده ی من احترام کن و در آینده ی ملت نظر هر دو لیدر همنظر می باشد باید اداره ی ترکیه بدون قید شرط دست ملت باشد و تمدن ملت ترکیه، بالاتر از تمدن بشریت باید باشد، اردوغان در این راه حرکت کرد تا ملت را از خود کرد.
نقطه مشترک دیگر این دو لیدر، آتاتورک در زمان خود نبض ملت را خوب ادراک کرد و بر خواست ملت روان شد که موفق شد قهرمان ملی شد، اردوغان نیز نبض و خواست ملت امروز ترکیه را ادراک کرد و از خواست و نبض ملت حرکت کرد که موفق است.
در لابلای تبلیغات که حزب اردوغان حزب ارتجاع است در علیه حزب اردوغان دعوای ارتجاع بودن باز شد و این دعوا از جانب محکمه قانون اساسی رد شد. این دعوا هوادران اردوغان را بیشتر بر اردو در شک انداخت و لاکن شهرت اردوغان بین ملت بیشتر شد و در هر انتخابات نسبت بر یک انتخابات پیشین اردوغان بیشتر رای گرفت. در چنین شرایط که ملت بر دو استقامت سوق شدند، پی در پی در مطبوعات ترکیه پلان کودتا انداخته شد و هر پلان با اسناد پیشکش شد و قوای قضاییه ترکیه برای بررسی ادعاهای کودتا که از جانب مطبوعات انداخته شد دعوت شد.
تا این زمان کسی بالای گولنی ها شک نداشت و تصور می شد اسنادهای بدست آمده حقیقی هستند زیرا ذهن عامه بر او استقامت تربیت شده بود، در حالیکه بعدها روشن شد پارچه ی یک بازی جدید سیاسی بود که از جانب گولنی ها تنظیم شده بود نه پلان کودتا بود و نه آتاتورک چی های بوروکراسی بر این راه اقدام کرده بودند.
مشهورترین این ادعاها که بر دعواهای تاریخی تبدیل شدند «ارگنه گون و بالیوز» بود که گویی هر کدام شان پلان کودتا بود که ده ها ژنرال اردو و از پلیس و از قوای قضاییه و از پوهنتون ها و مطبوعات خلاصه از قشریکه بوروکراسی دولتی بود گویا تعداد زیاد سهم داشتند و با حکم محکمه ده ها ژنرال اردو و ده ها شخصیت های معروف ترکیه از مختلف مسلک ها از جمله خبرنگارها دستگیر و زندانی شدند. سال در 2007 رسیده بود.
این دعواها بین ملت دو قطبی را به میان آورد و از جانب دیگر اتحادیه اروپا از روی این دعواها شدید اردوغان را زیر انتقاد قرار داد، زیرا تعداد از ژورنالیست ها در زندان انداخته شده بودند و از این که قوای قضاییه در ترکیه مستقل از حکومت می باشد اردوغان هیچگونه شانس مداخله را نداشت و لاکن از این که سال ها از جانب قشر بوروکراسی ترکیه تهدید شده بود و در اضطراب بود یا دعواها را حقیقی تصور کرد و یا این دعواها را برای خود یک شانس دید خود را بی طرف گرفت و لاکن بعد از افشا کار گولن بودن بارها اعتراف کرد که فریب خورده بود، یعنی تصور می کرد که که دعوا ها حقیقت دارد و لاکن در نظر من در نیم راه حقیقت را ادراک کرده بود و برای تغییر دادن ترکیه بر سمت یکه دنیای نوین را تمثیل دارد لازمی می دانست. بنآ گولنی ها را اردوغان استعمال کرد، زیرا وی بی نهایت ذکی یک لیدر است، زیرا در نام نیکی این تغییرات خود اردوغان قهرمان می شد، چونکه، بوروکراسی را که شرط های دوران جنگ سرد بالای ترکیه حاکم ساخته بود در حقیقت با نظریات آتاتورک در تضاد بود، زیرا ملت را از اداره ی ترکیه فاصله داده بود.
در اوج دعواها بود ده ها ژنرال و از مختلف استقامت ها در زندان ها انداخته شده بودند، مدت زمانی دعواها به درازی کشیده شد، عوض فیصله شدن در سر هر دعوا، دوسیه های جدید علاوه شد، این خصوص قشر آتاتورک چی ها را از چله کشید، مشهور برپا خیزستن بخش از مردم که از دعواها به غلیان آمده بودند علیه حکومت اردوغان سازمان دهی شد، این حادثه قبل از کودتا نظامی مصر بود که در این حادثه دست غرب بیشتر فعال بود، چونکه اردوغان در بین خلق مصر یک قهرمان شده بود باید بر شخصیت اردوغان ضربه زده می شد تا محبوبیت اردوغان در بین خلق عرب از بین می رفت و او برپا خیزستن با ابتکار اردوغان خاموش شد و لاکن تاثیرات وی در ترکیه دوام کرد.
زمانیکه دعواها بر درازی کشیده شد، گولنی ها این بار ضربه را بر اردوغان و حکومت وی در نظر گرفتند تا بزنند که از نام رشوت گیرها حکومت اردوغان را نام بد ساخته، مجبور بر استفا کنند. چونکه هدف نهایی شان حکومت اردوغان بود و باید نام بدی دعواها از نام حکومت اردوغان بین ملت فروخته می شد و گولنی ها بی صدا بالای ترکیه حاکم می شدند، پلان شان چنین بود.
گولن قبل از جبهه گرفتن برای اردوغان پیشنهاد می کند تا در انتخابات 2011 به تعداد 120 کرسی وکیلی را در بین حزب اردوغان بر گولن بدهد و اما اردوغان قبول نمی کند، به گفته تحلیل گرها این بار گولن هدف را آشکار ساخته حکومت اردوغان را هدف می گیرد.
گولنی ها قبل از اینکه حزب و حکومت اردوغان را هدف بگیرند، در دو حزب بزرگ ترکیه، حزب سوسیال دموکرات آتاتورک و در حزب ملت پرست ترک ها که، احزاب مخالف حزب اردوغان بودند با نشر دو کست در اینترنیت، تلاش کردند تا در رهبری این دو حزب بزرگ ترکیه تغییرات بزرگ به وجود بیاید، در حقیقت در بین این دو حزب زلزله بزرگ را به وجود آوردند، در حزب سوسیال دموکرات، رهبری تغییر خورد و در حزب ملت پرست های ترک، تعداد از رهبری دور شد و لاکن لیدر جای خود را از دست نداد.
این دو کست که سبب زلزله در دو حزب بزرگ شد، بین عامه این حادثه از نام اردوغان انداخته شد تا هواداران این دو حزب مقابل اردوغان جبهه بگیرند. هر چند اردوغان ادعا را رد می کرد و لاکن یک شک بالای اردوغان انداخته شد. در چنین شرایط اساس از جانب قوای قضاییه چهار وزیر اردوغان از جرم رشوت گرفتن دستگیر شدند و این نقطه ی بود که اردوغان را مجبور می ساخت انرژی اش را در استقامتی سوق می داد تا خائن های داخل دولت را پیدا کند، از این که اردوغان بین ملت هنوز از طرفدار قوی برخوردار بود، در این توطئه ایستادگی کرد و تسلیم نشد و مجادله در ترکیه شکل جدید خود را گرفت و راز گولن در سیستم های دولتی ترکیه روبه افشا شدن رفت.
قبل از این حادثه از جانب زندانی های که از نام دعواهای ارگونه گون و بالیوز محکوم شده بودند، به یک شکل، از زبان او مردم در اینترنیت و مطبوعات ترکیه پی در پی اسناد داده می شد که این کار دولت ترکیه نیست و این کار یک ساختگی از جانب گروه ی است که در بین ارگان های دولتی ترکیه، جاهای اساس را از خود کرده اند و با افشا کردن ارگونه گونی ها و بالیوزی ها در حقیقت گولنی ها مجبور شدند تا از نام رشوت گیرها در ترکیه حکومت را تغییر بدهند و بعد ساختگی بودن دعواهای مشهور تاریخی ترکیه را از نام اردوغان بر ملت بفروشند.
اردوغان که در مقابل توطئه استادگی کرد، لاکن احزاب سیاسی در ترکیه این توطئه را در انتخابات پارلمانی در نفع خودشان استفاده کردند و لاکن اردوغان باز این بار انتخابات را با اکثیرت رای ملت از خود کرد و مجادله قوی را علیه ی گولنی ها بدست گرفت و به زودی در قوای قضاییه و در پلیس تصفیه ها صورت گرفت. هرچند تصفیه ها را احزاب مخالف علیه اردغان در سیاست استفاده می کردند و لاکن در پارلمان با باریکی برای حزب اردوغان همکاری می نمودند.
دعواهایکه حکایه ی سال شده بود به زودی دعواهای ساختگی بودن را بر ملت روشن کرده این بار علیه ی کسایکه در توطئه ها دست داشتند دعواها به وجود آمد و یک تعداد شان دستگیر شدند و بعضی شان از ترکیه فرار نمودند.
آتاتورک چی هایکه از روی این دعواها علیه اردوغان جبهه گرفته بودند منتظر بودند، ژنرال ها و شخصیت بزرگ دولتی ترکیه که در زندان انداخته شده بودند، اردوغان را ملامت می کشند یا کدام اسناد دیگر را پیشکش می کنند؟
همی این مردم فریب خوردن اردوغان را در این توطئه ها بیان نموده، جماعت گولن را دشمن ترکیه معرفی نمودند، ذهنیت را در ترکیه تغییر دادند.
بخصوص از ژنرال های اردو شخصی در زندان انداخته شده بود در نزد ملت ترکیه از اعتبار و عزت خواص برخوردار بود، او ژنرال متقاعد «کینل قورمای باشکنی» یعنی قوماندان عمومی اردو، ژنرال «الکر باش بو» بود. این قوماندان نامی اردو همه حقیقت ها را روی آب کشید، گفت: گولن حکومت اردوغان را تا 2007 حمایت کرد، بعد دست بر توطئه ها زد، در 2011 این بار اردوغان را زیر فشار گرفت تا در کرسی های پارلمان سهم بگیرد و بعد از 2012 حکومت اردوغان را آشکار در هدف خود قرار داد و از 2012 اردوغان مجادله را برای افشا و دور ساختن نفرهای گولن از دولت بر راه انداخت، در طی 2007 تا 2011 همه توطئه ها علیه اردو، نه از جانب اردوغان بود، در توطئه ها گولن دست داشت، هدف نهایی گولن جمهوریت را اسیر گرفتن است و به مانند خمینی در ترکیه آمدن و رژیم را تغییر دادن است.
گولنی ها که روزتاروز به افشا شدن شدند، این بار خواستن در مخفی گاه ها فعالیت شان را ادامه دهند، زیرا دولت ترکیه به قدم اول در بعضی از تشکیل های بزرگ گولن مثل گروپ های بزرگ تلویزیونی و کورس ها و روزنامه ها در محکمه دعواها را به وجود آورد و لاکن کدام اسناد استخبارات، گولنی ها را مجبور ساخت تا اقدام بر کودتا کنند؟ چگونه قوماندان های بزرگ اردو را اسیر گرفتند؟
قسمت چهارم مقاله گولن و اردوغان
گولنی ها که با توطئه دعواهای بزرگ چون ارگنه گون و بالیوز از اردوی ترکیه آتاتورک چی های آتشی را دور ساخته بودند، در مقام های اردو نفرات شان جاگزین شد. زیرا یک قشر از نفرات گولن در رتبه های بلند در اردو رسیده بودند و این قشر در اردو از جانب دولت و اردو شناخته نمی شدند.
اردوغان که با شدت علیه گولنی ها مجادله را ادامه می داد، این بار از جانب استخبارات ترکیه سیستم خبرگیری گولنی ها که در اینترنیت وجود داشته، افشا می شود و استخبارات به تعداد 40 هزار گولنی ها را که از سیستم مخصوص اینترنیت با حساب ها و اسم های ساختگی با هم در ارتباط بودند شناسایی می کند و در تلاش شناختن 40 هزار گولنی می شود. این افشاگری برای اردوغان و اردو تصمیم جدید را سبب می شود تا اول اردو از گولنی ها تصفیه شود، لاگن گولنی ها فعالیت استخبارات را از نزدیک تقعیب داشتند و برای نجات خودشان آخرین تصمیم را می گیرند تا با استفاده از ژنرال های شان بخش از اردو را در کودتا سوق بدهند و از بیرون از بین پلیس و قوای قضاییه و دیگر استقامت های ترکیه کودتا را بر پیروزی برسانند که از جانب ملت ترکیه کودتا شان بر یک کابوس برای خودشان تبدیل شد.
استخبارات ترکیه نقطه ارتباطی گولنی ها را کشف و شناسایی می کند و 4 روز قبل از کودتا بخش از نفرات گولن را در بین اردو تثبت نموده در قوماندانی عمومی راپور می دهد و لاکن در بین استخبارات دولتی، گولنی ها موجود بوده است و در اردو بخش پرسنل در دست گولنی ها بوده است، از این خاطر از هر فعالیت استخبارات و تصمیم اردو گولنی ها با خبر می شوند. این نقطه گولنی ها را مجبور می سازد زمان کودتا را از پلان قبلی شان در زمان نزدیک بیاورند، زیرا به زودی جلسه شورای اردو دایر می گردید، ژنرال های تثبیت شده از اردو اخراج می شدند.
زمان یکه تصمیم کودتا را می گیرند، در همان روز کودتا در ساعت 4 بعد از چاشت، پلان کودتا شان از جانب استخبارات شناسایی می شود، یا که استخبارات کشف قبلی را در او ساعت افشا می سازد تا تایم کودتا را تغییر بدهد یک احتمال!
فوری ریس استخبارات با قوماندان عمومی جلسه می کند و تدابیر را روی دست می گیرند، لاکن در قوماندانی عمومی، قلم مخصوص اکثریت قوماندان ها و سریاورها نفرات گولن بوده اند، خلاصه گولنی ها در نزد هر قوماندان اردو، نفرات شان را جاگزین کرده بودند و قوماندان ها در قلم مخصوص ها و یاورها بدون شک اعتماد داشتند، زیرا هرگز رنگ و بوی کدام جماعت را از خود نشان نمی دادند.
زمانیکه در اردو تصمیم گرفته می شود و بر قطعه های عسکری دستورات صادر می گردد، در بسیاری از قطعه ها دستورها نمی رسد، زیرا گولنی ها حاکم در اوضاع بودند. این بار گولنی ها ساعت کودتا را از 3 شب بر 9 شب می گیرند و در شروع کودتا با نفرات یکه در نزد هر قوماندان جاگزین کرده بودند، اول قرارگاه ها را با قوماندان ها تسلیم می گیرند، قوماندان عمومی در دست قلم مخصوص و یاوراش دستگیر می گردد، بر همین گونه قوماندان ها گرفته می شوند، به گفته قوماندان عمومی دومی زمانیکه چند نظامی مسلح نوک سلاح ها را رخ می کنند، قوماندان را در زمین می خوابانند و در او اثنا پای یک نظامی را در سر رویش حس می کند، او شخص بر قوماندان می گوید: تشویش مکن این یک تطبیقات است، وقتی صدایش را قوماندان می شنود، می داند که سریاورش است سال ها در نزدش بود و مرد اعتمادی بود خائن می برآید.
از بین قرارگاه ها، گولنی ها در قوماندانی قول اردوی اول موفق نمی شوند که قوماندانی قول اردوی اول بین اردو جایگاه خاص خود را دارد و قوماندان قول اردوی اول فوری انسیاتیف را بدست گرفته عمل می کند و در عقب این شکست، در قوماندانی قطعه های مخصوص اردو که همه کماندوها هستند و مخصوص تربیت می شوند، اول قرارگاه را می گیرند، قوماندان این بخش اردو از اسارت گولنی ها نجات می یابد و از قرارگاه فرار می کند، در این اثنا یک ژنرال خود را قوماندان جدید معرفی می سازد و لاکن از جانب یاور قوماندان اصلی با فایر تفنچه کشته می شود و او یاور از جانب گولنی ها قتل می شود. در قرارگاه با کشته شدن ژنرال کودتاگر بی نظمی رخ می دهد، در این هنگام قوماندان اصلی از دیگر قطعه ها نظامی ها را آورده قرارگاه را دو باره می گیرد، اصل شکست گولنی ها در بین اردو از این نقطعه شروع می شود، زیرا اگر رهبری این بخش اردو را بدست می گرفتند موفقیت شان بالای دیگر قطعه های عسکری امکان پذیر می شد.
گولنی ها در اردو سراسیمه می شوند و بخش از امکانات شان را در تصرف ادارات دولتی سوق می دهند این بار ملت با دستور رجب طیب اردوغان مقابل شان به پا می خیزند و این مردمان ملت ترکیه بودند نه از یک ایدئولوژی و یا از یک حزب!
زمانیکه کودتا روبه شکست می شود اینبار قوماندان عمومی اردو را یعنی گینل قورمای باشکنی که در دست شان در اسارت بود، سه بار کوشش می کنند تا قوماندان عمومی را با فتلح گولن هم صحبت کنند و از قوماندان تقاضا می کنند با فتلح گولن در تلفن هم صحبت شده همکاری نماید و در مقابل، بلندترین مقام را بگیرد و لاکن قوماندان عمومی قبول نمی کند.
بر اساس نبض سنجی که بعد صورت گرفت، در شب کودتا و بعد از کودتا از احزاب مخالف اردوغان بیشتر از 50 در 100 با صدای اردوغان به پا خیستند، این یک حقیقت را نشان می دهد، بر پا خیسته ها از هر حزب و ایدئولوژی بودند و این مردم از نام دموکراسی بر خا خیستند.
کودتا با برپا خیستن ملت ترکیه بر شکست مواجه گردید و یک فصل جدید در ترکیه باز شد،
این فصل در آینده بالای دنیای اسلام تاثیرآور است زیرا دوران دیکتاتورها روبه ختم است.
در کودتا 40 در 100 بلند رتبه ها اشتراک داشتند و لاکن ازامکانات اردوی ترکیه 5/1 در 100 را استفاده کرده توانستند بطور مثال در کودتا 60 هواپیما اف 16 را استفاده کردند، یعنی گولنی ها در اردو بیشتر در پست های بلند مرتبه دقت داشتند و لاکن مقاومت بیشتر از پایان بر بالا شد.
چرا ملت با یک صدای اردوغان در جاده ها ریختند؟
در این خصوص خصلت ملت را باید مطالعه کرد و اردوغان تا چه حدود این خصوصیات ملت را ادراک نموده سیاست بازی کرد این نقطه را باید مطالعه کرد.
من در یک تعداد کشورها سفر نمودم و زندگی کردم تفاوت یکه ملت ترکیه با دیگر ملت ها دارند مرا حیرت زده ساخته است، این کلام من بدون مبالغه می باشد زیرا تاریخچه ی این ملت را مطالعه کرده بودم و لاکن در طی نزدیک بیست سال من در بین این ملت زندگی دارم و با چشم سر شاید هستم. در شب کودتا بسیاری از ادارات دولتی اول دست کودتاگرها افتید بعد در دست ملت افتید، از جمله قوماندانی عمومی اردو و میدان های هوایی و غیره...
جز بعضی برخوردها مقابل کودتاگرها به صورت کل کدام دست اندازی در هیچ اداره دولتی نشد و بر مقابل کودتاگرها که آن ها با سلاح انسان ها را می کشتند بازهم عقل سلیم از ملت بود هیچ یک از کودتاگرها توسط دست ملت کشته نشد، بعضی تصاویر که در مطبوعات سوسیال نشر شد آن ها هم نیرنگ و ساختگی را نشان داد، زیرا هیچ اسناد با اثبات بدست نیامد و از جانب دیگر در فردای همان شب ملت ترکیه نزدیک بر 3 میلیارد دلار را از ذخیره از خانه ها بیرون نموده بر پول ترکی مبادله کردند و این مبلغ در یک هفته بالغ بر 9 میلیارد دالار رسید. اگر چنین کودتا در هر کشور حتی در کشورهای اروپایی و امریکا صورت می گرفت ملت بر پول خارجی هجوم می کردند زیرا در چنین شرایط پول داخلی ارزش اش را می بازد و لاکن ملت ترکیه خاطر با ارزش نگه کردن پول ملی شان دلار فروختند جای تعجب است یک حقیقت ملت ترکیه.
این خصوصیات ملت را اردوغان کشف نموده سیاست بازی دارد، اردوغان به صورت کل از گفتار ایدئولوژی فاصله دارد و از عمل کرد ایدئولوژی فاصله دارد، کسی حتی یک کلام از اردوغان را که بوی ایدئولوژی داشته باشد پیشکش کرده نمی تواند و بر قدم دوم در عمل هر فعالیت یکه می کند دموکراسی را در اولیت خود قرار داده است و این خصلت اردوغان از یک طرف وی را لیدر ملی ساخته است و از جانب دیگر در دولت داری موفقیت های بزرگ را نصیب کرده است، چونکه در ترکیه سیاستی که یک نقطه را اساس گرفته شعارهای احساساتی بدهد ملت اجازت نمی دهد، اگر اردوغان از مرکز در کنارهای سیاست یک نقطه را انتخاب کند، او اردوغان محتشم در یک انتخابات در زمین می خورد نه نام باقی می ماند و نه قدرت!
در زمان اردوغان قدرت اقتصادی ترکیه بر سه ضرب شد، قوانین یکه اتحادیه اروپا در قسمت استاندارد اقتصاد دارد نسبت بر همه کشورهای اروپایی امروز ترکیه نتنها بر او قوانین نزدیک است حتی از او بالا است، بطور مثال قروض مملکت 28 در 100 عاید ملی است، در حالیکه در اتحادیه اروپا بیشتر از 80 در 100 شده است و یا توازن بودجه، بودجه دولتی در ترکیه هر سال فاضله می دهد، در حالیکه کشورهای اروپایی با این مشکل سردچار استند و یا در زمان بحران اقتصادی که اروپا و امریکا تکان می خورد، ترکیه گاه بعد از چین رشد دوم دنیا بود گاه جایگاه سوم را می گرفت.
موفقیت اقتصادی اردوغان در زندگی روزانه ی ملت بر ملت می رسد، بطور مثال سیستم صحت در ترکیه بهترین سیستم در منطقه شده است، حتی در توریسم صحت ترکیه سالانه میلیاردها دلار درآمد دارد زیرا مریض ها از اروپا و دیگر کشورها برای تداوی در ترکیه می آیند که عاید این بخش سالانه 20 در 100 رشد را نشان می دهد، همه این موفقیت ها اردوغان را نزد ملت قهرمان ساخت و لاکن از دیدگاه من موفقیت اردوغان در سیستم سازی دولتی است که این موفقیت دنیای غرب را بر تشویش انداخته است.
اردوغان دموکراسی را سر از نو یک البسه ساخت و بر تن هر قشر ملت پوشاند، حتی بر رادیکال ترین اسلامگر نشان داد اگر دموکراسی باشد هر خواست اش در بین سیستم دموکراسی بدون یکه دیگران را ناراحت کند برآورده شده می تواند، یعنی برای رادیکال ترین اسلامگر عوض شدت، دموکراسی را آموخت، برای این خاطر بر این سیاست اردوغان، غرب دشمن شد، زیرا غرب دموکراسی را تا نزدیک زمان ما، یک سلاح ساخت و از دور نشان داد و ملت ها را تشویق کرد و لاکن در عقب از دیکتاتورها حمایت کرد، چونکه دموکراسی دنیای اسلام در ضد غرب است، زیرا امکان اداره ی غرب از سر کشورهای اسلامی دور می شود و اما سیستم سازی اردوغان نتنها در ترکیه، در دنیای اسلام یک مدل خاص شد و می شود، زیرا در این سیستم آته ئیست هم جایگاه دارد، رادیکال اسلامی هم جایگاه دارد و هیچگاه با نظر دشمن بر همدیگر دیده نمی توانند، چونکه سیستم اجازت نمی دهد، تفاوت اردوغان در این نقطه است که ملت اردوغان را حمایت می کنند.
دیروز میتینگ بزرگ در شهر استانبول بود، در این میتینگ رهبران از احزاب مخالف اردوغان، رهبر سوسیال دموکرات ها و رهبر ملت پرست ها و دیگران و همه قوماندان های اردو اشتراک داشتند. اول رهبر ملت پرست ها صحبت کرد بعد رهبر سوسیال دموکرات های آتاتورک چی صحبت کرد بعد قوماندان عمومی اردو صحبت کرد بر همین ترتیب در آخیر اردوغان صحبت کرد.
در این متینگ از مختلف تشکیل های مردمی و دینی از مختلف دین ها اشتراک داشتند.
در این متینگ از مختلف طریقت های اسلامی که در ترکیه از قدیم وجود دارد اشتراک داشتند.
یک تعداد از هواخواهان طریقت ها از نام اردوغان و اسلام شعارها می دادند، این مردم را اردوغان سازمان دهی نکرده بود، خودجوش یک اشتراک بود زیرا از هر قشر مردم ترکیه اشتراک داشتند و لاکن مطبوعات غرب از میتینگ بیشتر هواخواهان طریقت ها را از نام اردوغان بیان کردند، خطای غرب در این نقطه است، غرب می خواهد در کشورهای اسلامی طریقت ها و تشکیل های دینی و اسلامی در دموکراسی اشتراک نداشته باشند، در حالیکه اگر دموکراسی مورد بحث باشد بگذارند خود جوش هر عقیده در این مسیر اشتراک داشته باشند.
اگر در دنیای اسلام یک بخش را از نام ارتجاع از دموکراسی دور بسازند او بخش رادیکال می شود و سلاح در دست می گیرد و سوی دموکراسی و انسانیت تربیت نمی شوند، بنآ بگذارند که در بین ملت سهم خودشان را داشته باشند تا از رادیکالی سوی نرمی بروند، اردوغان چنین هدف دارد که برای غرب خوش آهنگ نیست، زیرا غرب می خواهد سکولارهای غربی را از نام دموکرات ها در دنیای اسلام داشته باشد، در حالیکه دنیای اسلام باید سکولارهای خود را ایجاد کند تا دموکراسی در دنیای اسلام یک نظام مردمی شود.
کودتا شکست خورد همه مطبوعات و همه احزاب با ملت یک صدا شدند و در چنین اثنا لازم بود غرب و اروپا از دموکراسی ملت حمایت کرده در نزد ملت ترکیه می بودند، زیرا شعارشان دایما دموکراسی و حقوق بشر است چونکه موفقیت ملت بود نه از یک حزب یا اردوغان!
و لاکن غرب در صنف ماند و از روز اول بدون مطالعه از حقیقت، باز غرب غربی خود را کرد، تبلیغات ضد را علیه اردوغان آغاز کرد، مثل یکه کودتا علیه اردوغان شد و اردوغان قهرمان شده کودتا را شکست داد، در حالیکه مورد بحث ملت ترکیه بود، این کلتور غربی ها برای اردوغان و حزبش نهایت خوشآهنگ است و بسیار علاقمند هستند که چنین سیاست را غرب ادامه دهد، زیرا بر منفعت شان است.
اردوغان و حزبش در سال های اول در هر دروغ و دسیسه ی غربی ها عاجل عکسلعمل نشان می دادند و بعدها این سیاست را تغییر دادند و در هر حادثه روزها بی صدا می شوند، رهبران غربی و مطبوعات غربی با آخرین امکان شان سخنان می زنند و از این که هدف شان رهبری ترکیه است بدون در نظر داشت حقیقت ها بسیاری زمان پرگویی می کنند و این پرگویی شان برای اردوغان یک نعمت است، زیرا در یک نقطه غربی ها دقت نیستند، او نقطه ملت های اسلام است. اردوغان و حزبش او نقطه را بر ملت نشان داده، دروغ و دسیسه را با اسناد با زیرکی بر ملت نشان می دهند، در این کودتا هم چنین شد، رهبران و مطبوعات غرب، بدون مطالعه صحبت کردند و ندانسته پرگویی کردند، هدف شان بلکه اردوغان و حزبش بود و لاکن قهرمان صحنه ملت بودند، ملت سخنان غربی ها را و تبلیغات غربی ها را بر جان شان دیدند و می بینند و اردوغان و حزبش نقطه های باریک را بر ملت نشان می دهند. این شیوه تاکتیک را اردوغان نتنها بالای ملت ترکیه استفاده می کند از شیوه سخنانش هویداست هدف ملت های دنیای اسلام است که چه حدود دروغ گفتن غربی ها را و دسیسه و توطئه ها را با اسنادیکه غربی ها بدون بررسی برای اردوغان می دهند اردوغان بالای غربی ها در دنیای اسلام با زیرکی استفاده می کند و چهره ی غربی ها را نه دموکرات، چهره های دو روی و ساخته کار نشان میدهد.
در ترکیه در فردای کودتا شرایط خاص برای سه ماه اعلان شد، همچون این شرایط در فرانسه 6 ماه است ادامه دارد، تفاوت یکه با فرانسه دارد، در ترکیه کسی کدام نظامی را در جاده ها نمی بیند و ملت از جانب روز در کار و از طرف شب در میدان ها هستند و هیچ گونه فشار بالای ملت نیست زیرا ملت صاحب دولت در ترکیه است، نمایش حکومت داری اردوغان چنین است.
می خواهم در ارتباط گولن بگویم، گولن از هر ریس جمهور هر دولت بیشتر با عزت بود و بیشتر امکانات شخصی داشت و لاکن انسان یک خصلت حیوانی دارد و او خصلت حیوانی انسان است که برای انسان دنیا را هم بدهند سیر نمی شود و هر انسان که خصلت حیوانی اش را اداره کرده نتواند او خصلت همه امکان و اعتباراش را در صفر ضرب می زند گولن چنین شد.
در قسمت اردوی ترکیه مختصر بگویم، این اردو قبل از تاریخ در زمان امپراتوری بزرگ هون اساس گذاری شد و از همان زمان تا کنون با او منطق اردوی ترک ها در هر دولت بزرگ و امپراتوری دوام کرد و زمان زمان نظر بر شرط های دنیا از سر تنظیم شد و لاکن در چوکات همان منطق اول روان شد. اردوی نوین ترکیه در زمان عثمانی ها در عصر 19 ترتیب شد و آتاتورک با ترتیب او اردو او اردو را رهبری کرد، یعنی خارج از منطق اولی کدام شکل دیگر نداد و در این عصر که دنیا در حال تغییر است و در ترکیه هر بخش دولت دوباره بازسازی می شود، اردو نیز باید سر از نو ترتیب شود که همه بر این نظر بودند، کودتا سبب شد این کار صورت می گیرد.
در قسمت دنیا کوتاه می گویم، دنیا در حال تغییر است، این تغییرات بالای دنیای اسلام هم تاثیر دارد، بالای ایالات متحده امریکا و اروپا هم تاثیر دارد، بالای روسیه و چین هم تاثیر دارد، زیرا دنیا خود را دوباره سازی می کند، هیچ دولت و هیچ قدرت از این تغییرات دور شده نمی تواند و هر ملت که تغییرات دنیا را حس نموده اول اقدام کند، در آینده، آینده ساز می گردد، زیرا آینده ی دنیا آینده ی تکنولوژی است، یعنی این زمان میلاد برای دنیا است.
اوکتای اصلان راه سوم
نوت: در تاریخ ترک ها در زمان سلجوقی ها، مانند جماعت گولن، جماعت دیگر از ترک ها بوجود می آید و مانند جماعت گولن قصد دارد تا بالای قدرت سیاسی حاکم شود. او جماعت از نام «خشخاش ها» در تاریخ ذکر است، یعنی با اسفاده از «خشخاش» فدای های شان را مقابل هدف های سیاسی استفاده می کردند که از او جماعت، مارکوپولو در کتاب مشهور سیاحت نامه اش یاد آور شده است، او جماعت سال های دراز در منطقه مشکلات زیاد را سبب شد، بالاخره او جماعت رنگ بوی تغییر داد و در زمان ترک های قاجار در ایران رهبر شان لقب «آقاخان» را گرفت. از بقای او جماعت «مذهب اسماعیلیه» در افغانستان و منطقه فعال هستند. اگر تاریخچه این جماعت را پیدا کنم حتمی مقاله تحت این نام «خشخاش ها» نشر می کنم.
ترک زاده بوریس جانسون وزیر خارجه بریتانیا شد دنیا در شوک قرار دارد!
بوریس جانسون شهردار سابق لندن رهبری مخالفین اتحادیه اروپا را در همه پرسی بریتانیا بدوش داشت. وی توانست بریتانیا را از عضویت اتحادیه اروپا خارج کند، نظر به شهرت وی بین حزب محافظه کار بریتانیا، احتمال زیاد داشت تا در رهبری بیاید و صدراعظم بریتانیا شود و لاکن بوریس جانسون با چهره ی رنگی در سیاست، یکی از ذکی ترین سیاست مردان بریتانیا می باشد و با سخنان عجیب غریب که رهبران اتحادیه اروپا، اوباما ریس جمهور امریکا، پوتین ریس جمهور روسیه و رجب طیب اردوغان را به استهزا گرفته رفتار کرد، از یک جانب شهرت اش را بین انگلیس های انگلیس پرست بیشتر ساخت و از طرف دیگر در راس خبرهای سایر کشورها یک فنومن شد و از ذکایکه در بازی های سیاست، شطرنج سیاست را خوب بازی دارد، شرایط کنونی را بر نفع خود ندید، خانم ترزامی را فرصت داد تا صدرعظم بریتانیا شود و لاکن هراس از جانسون بین حزب محافظه کار سبب شد وی را بر پست وزیرات خارجه بیاورند تا وی در این پست ناکام گردیده شهرت اش را ببازد، حال می بینیم بازی های سیاسی را در بین حزب، جانسون چگونه به پیش خواهد برد؟ زمان نشان می دهد.
باراک اوباما را نیم کنیایی گفته در مضحکه گرفت و با رجب طیب اردوغان با یک قطعه شعر بذله گویی کرد، اصل این شخص نواده ی علی کمال از ترک های عثمانی می باشد.
پدرکلان جانسون، علی کمال، از جمع ژورنالیست های مشهور دوره ی آخرین زمان امپراتوری عثمانی بود، بر مدتی در کابینه عثمانی در پست وزارت نیز وظیقه انجام داد، بعد از جمهوریت در ترکیه، اختلاف فکری که با هواخواه های مصطفی کمال آتاتورک پیدا کرد، از ترکیه رانده شد، نخست در پاریس بعد این خاندان در بریتانیا جاگزین شدند و در دور سوم نسل شان اسم «جانسون» را انتخاب کردند.
علی کمال بعد از جایگزین کردن خانواده در پاریس دو باره در ترکیه بازگشت می کند و در فعالیت های سیاسی ادامه می دهد لاکن از طرف مخالفین کشته می شود.
در آخرین زمان امپراتوری عثمانی، این دولت محتشم تاریخ، بعد از بیشتر از شش عصر که سه عصر بدون رقیب قدرت اول دنیا بود، از داخل فرسوده شده روبه زوال شدن رفت. همان گونه که در کائنات هر پدیده عمر خود را طی می کند، این دولت محتشم هم در زمانی رسیده بود باید سر از نو از میراث اش یک سیستم جدید ظهور می کرد، در سال های اخیر چندین مفکره برای نجات این دولت پیدا شد، بالاخره مصطفی کمال توانست با مفکره ی که وی را جذب کرد، یعنی مفکره قبل از مصطفی کمال وجود داشت، مصطفی کمال با استفاده از او مفکره، رهبری را بدوش گرفت و بنیاد جمهوریت ترکیه را گذاشت. علی کمال شان مفکره خودشان را داشتند، این ها نجات امپراتوری را در داشته های مفکره شان می دیدند، بدین خاطر تضاد وجود داشت تا که در این راه کشته شد.
بوریس جانسون در سال ۱۹۶۴ در نیویورک به دنیا آمد. بوریس جانس همچون پدر کلان شخصی پرماجرا پرست بوده، راه سیاست را با روزنامه نگاری شروع نمود. وی از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۶ به عنوان شهردار لندن، اداره ی این شهر را به دوش داشت.
بوریس جانسون در همه پرسی در بریتانیا احتمال داخل شدن ترکیه را در اتحادیه اروپا یک مواد برای ترساندن انگلیس ها از آمدن ترک ها و مسلمان ها استفاده کرد و بر علیه ترکیه انواع سخنان ناخوش زد، مگر زمانیکه بریتانیا را از اتحادیه اروپا بیرون کرد، برای رهبران روسیه و ترکیه بزرگترین هدیه ی زمان را بخشید.
در اروپا که آنگلا مرکل و فرانسوا اولاند از بیرون شدن بریتانیا اشک می ریختند، در آنقره برای رهبران ترکیه و در مسکو بر رهبران روسیه بزرگترین جشن خوشی شان را ارمغان داد، زیرا این دو کشور هرگز آرزو ندارند در مقابل شان یک اروپا قوی متحد شده باشد، از بازی های شطرنج سیاست.
اگر با تاثیر بیرون شدن بریتانیا از اتحادیه اروپا، اتحادیه اروپا در آینده متفرق شود که امکان دارد تاریخ که بعد از صد سال نوشته خواهد شد بوریس جانسون نواده ی یک ترک را چگونه نوشته خواهد کرد؟
اگر ما تاریخ غرب و اروپا را مطالعه کنیم اروپا در طول تاریخ اش چهار مرتبه سیستم ساخت و با قدرت شد، سیستم اول اروپا امپراتوری روم غربی بود، این امپراتوری با یورش ترک های هون، اول بر دو پارچه تقسیم شد بعد امپراتوری روم غربی از تاثیر یورش ترک ها بدست بربرها در تاریخ سپرده شد.
سیستم دوم با امپراتوری روم شرقی یا بیزانس ساخته شد، در این دوره استانبول امروز رهبری اروپا را بدوش داشت، اینبار خاندان ترک های عثمانی یورش برده تا دروازه های شهر وین اتریش پیشروی کردند و صدها سال حاکمیت کردند.
بر بار سوم سیستم اروپا با دوره ی ماشین بخار در انگلیستان بوجود آمد، انگلیس ها بر مدتی نیم عصر حاکم دنیا شدند و لاکن در جنگ چناق قلعه در 1915 چنان شکست خوردند این جنگ سبب شد آغاز ختم دوره محتشم انگلیس ها در دنیا شد، زیرا این جنگ از سمبول جنگ های تاریخ جهان است. در این جنگ مصطفی کمال آتاترک که از جمع قوماندان های درجه دوم بود قهرمان جدید شد، تاثیرات ناگوار این جنگ در پیکر امپراتوری محتشم انگلیس ها موج آفرین دوام کرد، تا که از افغانستان شروع موج در موج کشورها، از انگلیس ها استقلال سیاسی شان را گرفتند.
در روسیه حزب کمونست قدرت سیاسی را بدوش گرفت، زیرا هدف انگلیس ها و فرانسه وی ها در جنگ چناق قلعه نجات دادن روسیه از بحران داخلی بود و در این جنگ انگلیس ها و فرانسه وی ها با آخرین امکانات جنگی و با سربازان زیاد که از کشورهای تحت اسارت شان آورده بودند شکست خوردند و یک داستان قهرمانی نوشته شد و این داستان در نزد چشمانی نوشته شد این چشمان از کشورهای تحت اداره ی شان آورده شده بودند، زمانیکه سربازان در وطن های شان دوباره برگشت کردند تشکیل های سیاسی خاطر نجات وطن شان را به دوش گرفتند.
بار چهارم سیستم اروپا، اتحادیه اروپا می باشد که یک پروژه بزرگ است، اگر که این پروژه با تاثیر خارج شدن بریتانیا متفرق شود در تاریخ نوشته خواهد شد باز یک ترک کار خود را کرد.
بیرون شدن بریتانیا از داخل شدن اش، بیشتر تاثیرات بزرگ دارد، بریتانیا که در مدت سیزده سال مذاکره، شامل اتحادیه اروپا شده بود، بیرون شدن بریتانیا، اتحادیه اروپا را از بنیاد تکان خواهد داد، اگر فعالیت های تروریستی در اتحادیه اروپا بیشتر شود، رادیکال های چپ و راست هر کشور بیشتر رادیکال شده در تلاش بیرون شدن از اتحادیه اروپا خواهند شد.
بوریس جانسون که از زمان روزنامه نگاری مخالف اتحادیه اروپا بود با این فعالیت خود آیا بر انگلیس ها خدمت کرد؟
یا در عقل وی کدام محاسبه دیگر وجود دارد؟
چرا انگلیس ها بدبین اتحادیه اروپا شدند؟
برای جواب این سوال ما سیستم فعالیت اتحادیه را با اشخاص بی تجربه که از کشورهای خرد آرام از قبیل هلند، دنمارک، بلجیم، اتریش... آمده در بورکسل سیاست بازی دارند و در تصمیم اتحادیه اروپا رل دارند اگر بررسی کنیم، کمدی یک سیستم را دیده می توانیم، زیرا این مردمان دنیا را از پنجره ی دنیای شان دیدن دارند و هیچ گونه تجربه در سیاست های دنیا ندارند و دنیا را نمی شناسند، چونکه این مردمان برای اولین بار با اتحادیه اروپا در مسائل دنیا روبرو هستند و این کمدی سبب شده است بوروکراسی نهایت خراب کار کند و این دلیل برای سیاست های بریتانیا در دنیا زمان زمان مشکل را ایجاد می کرد.
اوکتای اصلان راه سوم
بیوگرافی اردوغان!
رجب طیب اردوغان کیست؟
ملیون ها که در دنیا طرفدار است چگونه قلب های ملیون ها انسان را در هر نقطه ی دنیای اسلام از خود کرد؟
آیا این شخص پرگرام دینی دارد یا که برای نجات دنیای اسلام مفکره ی عالی دموکراسی؟
نسیم خوش پیام جنت را از وادی های سر سبز ترکیه بر نزدیک شدن بهار می آورد، سال 1954 2 26 بود، در شهر زیبای استانبول از عدم سوی سیرت انسانی تازه نفس از انفاس بهشت خداوندی در خانواده احمد اردوغان هدیه داده شد، نام او سوغات رجب طیب اردوغان بود، مرد قهرمان شده داستان بزرگ می شد.
او مرد داستان نامدار و قهرمان است
با ویژگی اعلی او رستم زمان است
از چهره ی خوب او نور اخلاق می وزد
خلاقیت دارد فکرهایش گلستان است
نوجوانی این مرد تاریخ در پهلوی مکتب با سوداگری های ابتدایی از قبیل آب فروشی سپری می گردد، گاه زمان از استفاده تعطیل دو تایم مکتب در شهر پدرکلان در جمع آوری چای می رود و بر بودجه خانواده کمک اقتصادی می کند. با استعداد اعلی از لیسه دینی فارغ می گردد، در دوره لیسه بر فوتبال روی می آورد، در یک تیم آماتور ترکیه تا اندازه از اسمش سخن می زند و از لیسه دومی شهادتنامه دومی را می گیرد و در امتحان کنکور موفقیت در دانشگاه اقتصاد را بدست می آورد و از اقتصاد دیپلم اش را گرفته مدتی کارگر موقت وظیفه انجام داده بر فوتبال دوام می دهد.
در دوره لیسه در تشکیلات سیاسی نجم الدین اربکان در سازمان جوانانش شامل می گردد، تزین اخلاق نیک از او دوره، چون شقایق های بهشت عبیر و پونه اش را در اطرافیانش می رساند اطرافش تجمع تر می گردد. از آن دوره با آراستگی فطرت خوش، در مفکره این شخص بزرگ تاریخ، تز جدید که ازدواج دادن تمدن عصر و اسلام در دنیا می باشد شگوفه اش را در نیشتر زدن شروع می کند.
آراستگی اخلاق از بهر قهرمان است
رجب طيب أردوغان یک نام درخشان است
اسلام و تمدن را یک سبد از گل ساخت
ازدواج هر دو را داد این کارش داستان است
در جامعه ی سیاست نجم الدین اربکان با ستاره درخشان در تابندگی قرار می گیرد، نور ذکا و استعدادش بسیاری از اهل جامعه را برایش مجذوب می سازد. گلستان خردمندی و خلاقیت رهبری بزرگ مرد تاریخ، بر روح و روان نجم الدین اربکان تاثیر می کند که پرتو نور افشانی ترقی وی، بین جامعه بر مقام بالا رفتن پنجره بخت اش را باز می سازد تا که در راس تشکیلات بزرگ ترین شهر ترکیه، یعنی در رهبری شهری حزب آقای اربکان در شهر استانبول آورده می شود. البته استانبول در سیاست ترکیه جایگاه خاص اش را دارد.
در وزن سنگین مسئولیت استانبول، مدیریت و ابتکار وی سبب شهرت اش بین هواداران نجم الدین اربکان می گردد، تاثیرات این هوا، نجم الدین اربکان را سوی انتخاب این مرد تاریخ، در برگزاری انتخابات شهرداری می برد و حزب اربکان در رقابت های انتخاباتی شهرداری کاندید نموده، شامل انتخابات می سازد و با آفرینشگری خطابت اعلی قلوب مردمان استانبول را ربوده شهردار استانبول می شود لاکن سر آغاز توطئه ها دسیسه ها خاطر بد نام کردنش در شهرداری برایش تحفه داده می شود.
گاه نرمی گه تندی خصلت صحبت اوست
لاکن مهربانی طرز اجابت اوست
بر دوشش رقیبانش صد ناپاکی را بستند
مگر که دل پاکی از شان شوکت اوست
جسارت، لیاقت و مدیریت وی چون باد بهاری فکرهای تازه را در شهر زیبای استانبول ارمغان می دهد و بر پرابلم های سرجمع شده، دریچه ی بوستان خدمت را بر نصیب این جنت زیبا باز می سازد و به زودی چهره ی این بهشت را دیگرگون ساخته، در جمع شهرهای زیبا و تمیز و تنظیم شده، بار دیگر مقام و منزلت این شهر جنت تاریخی دنیا را در جهان معین کرده، بزرگ مرد تاریخ بودن اش را از مقام شهرداری این بهشت زیبا بر دنیا اعلان می کند و بر مظلومان فکرهای تازه را داده، در دفتر خاطرات غرب، هراس تازه را سبب می شود.
در این عصر زمان فرزند مرد برآمد
دارو بر مظلومان شد خاطر درد برآمد
دنیای نو را ساخته فکر تازه را انداخت
غرب را در هراس انداخت مرد نبرد برآمد
خدمات وی که در شهر زیبای استانبول چون باران بهاری تیز و دوامدار ادامه داشت، بر پیکر رقیب ها هراس را انداخت، مبدا از شهرداری استانبول کلید رهبری ترکیه را بدست نگیرد. این گزینش بر عقل های رقیب، بر دوش رهبر مردمی بهانه های ناروا را روا نمودند، در حالیکه عاشق کشورش و ملت ش بود، چون بحر بیکران، محبت قلبش، برای هر انسان این جنت زیبا می تپید. تلاش ها شد تا از اسم ارتجاع و اسلامگرای تندرو البسه در تن اش بپوشانند. گناهش تنها این بود که فکر جدید و تز نو خود را برای سعادت انسان داشت.
مطابق بر ایده و تز این بزرگ مرد تاریخ، باید اسلامگرها بیشتر دموکرات شوند و با تمدن عصر زیادتر سازش داشته باشند تا سلاح که در دست غرب از اسم دموکراسی و حقوق بشر است و از استفاده این سلاح دایما در تلاش نظم دادن کشورهای اسلامی جهت منافع غرب استفاده می شود، مگر دموکراسی و حقوق بشر از مسافت دور نشان داده می شود هرگز در نزدیک ملت های مسلمان برده نمی شود، تا این طلسم غرب را ویران نموده، بر کشورهای اسلامی، دموکراسی و حقوق بشر حقیقی کشورهای اسلامی را سبب شود، لاکن با همه نظریات نیک وی و خدمات بزرگ وی کیفر زندان را رقیب های داخلی اش روا دیدند.
اشخاص یکه از دموکراسی لاف می زدند از حقوق بشر سخن می راندند لیکن مقابل یک شخصیت یکه همنظرشان نبود تحمل کرده نتوانستند یک شعر دو بیتی را سبب نشان دادند در صورتیکه شعر از کس دیگر بود و کدام پیام ضد در ارزش های دموکراسی نداشت شعر را تو خواندی گفته در محبس خانه مدت یک سال قید و محبوس کردند.
هنوز مدت قید زندانش سپری نشده بود در ترکیه تغیرات عمیق بر پیکر اقتصاد ملت، ضربه شدید زده بود، ملت با اشک چشمان منتظر یک نجات دهنده از حال فلاکت بودند، در چنین هنگام از زندان، حزبی را اساس گذاری کرد بر آینده ی ملت ترکیه خورشید تازه می شد.
به سرپرستی حزب، عبدالله گل را برای خلق ترکیه معرفی نمود و در اولین انتخابات پارلمانی ترکیه، بیشترین کرسی های مجلس را از خود کرد لاکن جور بی عدالتی بالایش سایه داشت که وی مطابق بر قانون موجوده آن وقت، در سیاست، داخل شده نمی توانست مگر فطرت جمهوریت مصطفی کمال آتاترک با وجود سو استفاده گرها در هر حالت حاکمیت را بر دوش خلق سپرده است. هرکی با هیرمند سیاست نظر به امکان در دست داشته ی دولتی با هر هنر مقابل هر کسی بلکه ظلم کرده بتواند لاکن از مسیریکه بزرگ مرد تاریخ قرن بیست مصطفی کمال آتاترک گذاشته است ترکیه را در مسیر دیگر آورده نمی تواند، برای نجات رجب طیب اردوغان روح مصطفی کمال آتاترک رسید با یک مانور سیاست در داخل پارلمان نموده، برای سیاست بازی کردن شرط ها را آماده ساخت.
آقای اردوغان خلاف تبلیغات یکه علیه اش شده بود سیاست جدید را بازی کرد و بر اولین بار در جهان بر اثبات رساند خلاف ادعای غرب که تبلیغات دارند گویا اسلامگرها مخالف دموکراسی و حقوق بشر اند برای جهان با انجام داده هایش، پیغام رساند که از محافظه کارهای اسلامی، بهترین دموکرات ها برآمده می تواند و بر جهان اسلام پیام داد که دین اسلام مقابل دموکراسی و حقوق بشر ضدیت نداشته، برعکس در ارزش های داخلی این دین، دموکراسی و حقوق بشر اولویت دارد. چونکه اسلام قرآن کریم بر پایه عدالت تنظیم شده است، پس از اسلام مروج جامعه، فاصله گرفته بر اسلام قرآنی رفتن شرط است.
رجب طیب اردوغان با عمل کردهایش از یک طرف طلسم غرب را شکست از جانب دیگر تشکیل های بزرگ و مردمی جهان اسلام را از قبیل حماس ها و اخوان ها را سوی دموکراسی تشویق کرد و با "ون مینود" مقابل ریس جمهور اسرائیل، فصل جدید را در دیدگاه مردمان عرب انداخت و حرکت های بهاری مردمان عرب زمین را سبب شد که سوی دموکراسی رفتن فصل جدید را در دنیای اسلام آغاز کردند.
لیکن غرب که دموکراسی و حقوق بشر را در جهان خاطر منافع استعمال می نماید در تلاش جدید افتید تا بهار دنیای اسلام را که از سرزمین عرب ها آغاز شده بود بر زمستان تبدیل نماید. اولین کارشان، زمینه را بر جنگ داخلی سوریه آماده کردن شد و بعد از آن، کودتا نظامی را در مصر حمایت کردند و در یمن و لبی جنگ های قبیله و مذهب را سازمان دهی کردند و با ایران در ارتباط پرگرام هسته ای در توافقات تازه رسیدند تا که ایران و ترکیه و عربستان سعودی را در جنگ های داخلی کشورهای چون عراق، سوریه، یمن بکشانند زیرا تصمیم دارند مقابل ترکیه و عربستان، ایران را استعمال کنند، با چنین بازی ها چهره دموکرات بودن شان را به سیما دیگر مبدل کردند مگر باز هم از غرب نشسته لاف دموکراسی می زنند لاکن بیخبر اند در دنیای اسلام حکایه ی جالب دموکراسی شان بی اهمیت شده است و با سیاست کلاسیک شان مقابل دنیای اسلام از روند تکامل عقب رفته اند. زود و یا دیر کیفر این خطا را دیدن می کنند از این خاطر که اگر تاریخ بشریت را مطالعه کنیم هر تمدن فرسودگی را در بطن خود، خودش تولید می کند و روزی می شود تسلیم تمدن جدید دنیا گردیده تمدن خود را از بین، خودش می برد. غرب در این مسیر افتیده است چونکه سیاست های اخیر غرب ضدیت با ارزش های تمدن غرب دارد و صرف خاطر منافع کوتاه مدت، تنظیم و ترتیب شده است و لیکن در دنیای اسلام تحول با تراژدی ها استقامت طبیعی خود را طی می کند. در این مسیر کس ها و یا قدرت ها مانع شده نمی توانند تنها مشکلات را ایجاد کرده می توانند. گروه های تند آدم کش برای بقای شان هیچ دلیل ندارند از این روکه نتایج خطاهای سیاست های غلط هستند هرگز خواست زمان و یا تمنی دین اسلام نیستند از برای اینکه بر ارزش های دین اسلام ضدیت کامل دارند، اگر که با فرهنگ عصر و تمدن زمان سازش کرده نتوانند که نمی توانند از بین رفتن شان بدون شک حتمی است لاکن بر تکامل دین اسلام کمک می کنند چونکه با عمل کردهای شان، عقل مسلمان ها را بیدار می سازند.
رجب طیب اردوغان با تز جدید خود که در دنیای اسلام ایده جدید را در میان انداخت در پهلوی آن بیشترین تلاش را در رونق دادن اقتصاد نمود و اقتصاد ترکیه را چهره جدید داد و بر کمک های بشردوستانه در دنیا، سفربری را بی صدا اجرا کرد. از نقطه نظر کمک های بشردوستانه از دیدگاه مقدار، جایگاه سوم را در دنیا ترکیه گرفته است لاکن از محاسبه درآمد ملی کشورها در دنیا مقام اول را دارا می باشد. چه اندازه از کمک های بشردوستانه ی ترکیه، افغانستان و شمال افغانستان استفاده کرده توانست؟ سوالی است هر روشنفکر جامعه با باریکی ها از خود پرسش بکند تا جواب اش را پیدا کند!
مشهورترین شعارش که سرمایه، دین، زبان، نژاد نمی شناسد جای امن ضرورت دارد با چنین مفکره چهره ی حقیقی خود را بار دیگر نمایان ساخت که مخالف نژادپرستی، زبان پرستی، مذهب پرستی و دین پرستی بوده در اخلاق خود صرف انسان را اهمیت داده می گوید "انسان را خاطر خالقش دوست دارم" در یک مصاحبه گفت" تمنی که از خدا دارم، من قبل از خانم از دنیا هجرت کنم چونکه یگانه پرستار من خانمم است"
اگر شخصیت و دیدگاه ی این بزرگ مرد تاریخ را با رهبران افغانستان مقایسه کنم اعتراف کنم که بارها از خداوند خواهانی شدم تا سایه اخلاق رجب طیب اردوغان را بالای رهبران افغانستان اندازد و بر اخلاق و فرهنگ رهبران تحریکات بزرگ را سبب شود تا که رهبران بدانند امروز فردای خود را دارد اگر که بر فردا چیزی را از امروز ساخته نتوانند شتفت های امروز شان برای فردا نزد وجدان ها بر دار زدن محکوم می سازد.
فکر جدید شاه مرد یک تز به میدان انداخت
شیوه ی عملی را یاد داد بر جهان انداخت
روزی اگر او نیست در این دنیای فانی
مدل راه ش باقی چونکه در میان انداخت
از قلم اوکتای اصلان راه سوم
ماجرای بزرگ از ترک ها!
چگونه کودتا شد و چگونه برطرف شد؟
نزدیک بر بیست سال می شود در ترکیه زندگی دارم، در سیاست ترکیه 24 ساعت یکه آکسیون نباشد شاید نیستم و لاکن این بار ترک های ترکیه در شب یکه گذشت بر یک آکسیون بزرگ دست زدند، بخش از قوای مسلح این کشور با پلان تنظیم شده دست بر کودتا زدند، لاکن آکتورهای دیگر این آکسیون، ملت و مطبوعات ترکیه بود، همه پلان کودتا را خنثا ساختند و هم یک بار دیگر ملت عجیب بودن را در دنیا نشان دادند.
کودتا چگونه شروع شد و چگونه بر ناکامی سوق شد و کی ها در عقب کودتا بودند و این حادثه در دنیای اسلام چه تاثیر خود را دارد؟
ساعت 10 شب بود فرزند بزرگم از اطاق اش نزدم آمد هیجانی بود گفت که در ترکیه حادثی شده است، من که از تلویزیون حادثه را تعقیب داشتم تا او زمان کسی چه بودن حادثه را نمی دانست، بر فرزندم دیده تبسم کردم گفتم کدام روز در سیاست ترکیه خاموشی است؟ این هم یکی از بازی های سیاسی این مردم است و لیکن این بار عسکر داخل این ماجراست.
هنوز مطبوعات چه بودن حادثه را ادراک نکرده بود که لحظه بر لحظه خبر پخش می شد، در خبرها، نقطه های اساس مانند وزارت خانه ها، میدان های هوایی، پل های بزرگ، به خصوص قرارگاه قوماندانی قوای مسلح در شهر آنقره و استانبول از طرف نظامی ها گرفته شد، در این اثنا اولین بار صدرعظم ترکیه از طریق تلفن جیبی در یک کانال ترکیه اقدام بر کودتا کردن بخش از نظامی ها را خبر داد و گفت حکومت در سر اقتدار است و لاکن صدرعظم و وزیرها در دفترهای شان نبودند زیرا کودتاگرها، نقطه های اساس را یا گرفته بودند و یا در محاصره داشتند.
با سخنان صدرعظم ترکیه دانسته شد که این بار آکسیون بزرگ است، کاری که شد همه مطبوعات ترکیه با شمول سرسخت ترین مخالف های اردوغان یک دل و یک صدا شدند، در مقابل کودتاگرها سینه های شان را در میدان گذاشتند. جالب که بر من شد سرسخت ترین مخالف های اردوغان که هر لحظه برای نام بدی اردوغان فعالیت می کردند با همه امکان شان در ضد کودتا قرار گرفتند.
کودتاگرها برای خاموش کردن مطبوعات این بار رادیو تیلویزیون ترکیه را در تسلط شان گرفتند و یک پیام بخش کردند، تا این لحظه همه در منازل شان با حیرت بر تلویزیون های شان می دیدند، همه منتظر سرنوشت رجب طیب اردوغان شدند، این فاصله زمانی بین ساعت 10 شب و 11/5 شب بود و اولین بار اردوغان با مبایل دستی در یک کانال ظاهر شد، موج صدایش مثل همیشه استوار بود کلمه های که بر زبان می آورد هیچ نو سراسیمه گی را نشان نمی داد از خود مطمئن بود و برای ملت ترکیه گفت که در هر نقطه یکه کودتاگرهاست تجمع کنند و از دموکراسی شان مدافع باشند و گفت که بر کمترین زمان در استانبول آمده بین ملت داخل می شود.
مثل یکه همه منتظر یک سخن اردوغان بوده باشند فوری در هر نقطه که نظامی ها بودند هزاران انسان ترکیه از مختلف عقیده و مختلف ملیت تجمع نموده در سر تانک ها بالا شده سلاحی نظامی ها را گرفته یک یک بر پولیس تسلیم می دادند و این مردمان با دست شان اشارت می داند که در کدام حزب نزدیکی دارند دیده شد از آته ئیست گرفته، چپ، راست، اسلام گر همه یکی شده بودند، جالب که بود ملت نظامی ها را در هر نقطه خلع سلاح می کردند بسیاری از ادارات پولیس یا در محاصره بودند یا در دست کودتاگرها!
چیزی دیگری که مرا در حیرت سوق داد در بحضی نقطه ها نظامی ها سر ملت فایر کردند، یک تعداد کشته و زخمی شدند باز هم در همان نقطه نظامی ها را که ملت اسیر می گرفتند هرگز کدام نظامی را لت کفت نکردند بلی هرگز یک نظامی از طرف ملت شدت ندید، همان نظامی که سر همان مردم فایر کرده بود بدون لت کفت بر پولیس تسلیم کردند، البته استثناها همیشه وجود دارد چونکه در طبیعت چنین حوادث ممکن است.
در این هنگامه که در فضای استانبول هواپیما های کودتاگرها فضا را در دست داشتند و میدان های هوای در تصرف شان بود ملت با سخنان اردوغان بر میدان ها هجوم بردند، در این اثنا اردوغان با هواپیما جانب استانبول پرواز کرد و تا رسیدن در استانبول، ملت نظامی ها را از میدان های هوای راندند، اردوغان در حالیکه هواپیماهای نظامی از پایانی پرواز می کردند بدون هراس در میدان هوای نشست کرد و دلاوری و شجاعتی اش را یک بار دیگر نشان داد، صحبت که می کرد نهایت ساکن مثل همیشه سخنانش سنجیده شده بود. در او زمان خبر رسید که مکان یکه اردوغان جانب استانبول ترک کرده بود شدید بم باران شده بود و اگر که هواپیمای اردوغان را شناخته می توانستند بدون وقفه سقوط می دادند.
از آغاز کودتا همه مطبوعات یک صدا پیدا کردند در ضد کودتا شدند، همه رهبران سیاسی ترکیه یک صدا شدند عقب حکومت ایستاد شدند، در حالیکه بسیاری از رهبران هرگز علاقه ندارند اردوغان در حاکمیت باشد، این ها شب کودتا در پهلوی اردوغان قرار گرفتند، بعد یک یا دو روز باز علیه اردوغان هر چه از دست شان بیاید دریغ نخواهند کرد.
در این کودتا مطمئن ام پشتوانه بزرگ جهانی بود، زیرا ترکیه در هر نقطه ی دنیا در هر حادثه ی دنیا به شکلی از اشکال دست خود را دارد، در بین کشورهای دنیا در کمک های بشری در دنیا از محاسبه مقدار در جای سوم قرار دارد و لاکن از محاسبه قدرت اقتصادی در نظر بگیریم جای اول را دارد، پس یک کشور که تا این اندازه فداکاری نموده کمک اقتصادی کند حتمی در مسایل سیاسی در هر نقطه دست می زند، این سیاست در جهان، ضداش را بوجود می آورد، چونکه دنیا می داند جغرافیا و تاریخ این کشور نشان می دهد اگر دم فعالیت این ملت گرفته نشود، سر از دوباره به وجود آمدن یک امپراتوری ممکن است بدین خاطر سوریه را دنیا خاطر این کشور فدا کرد.
و چیزی که بر من تعجب آور است ملت ترکیه دست خارج بودن را خوب می دانند مگر هرگز کدام قدرت جهانی را کدام کشور را در این باره ملامت نمی کنند مثل یکه دست داشتن خارج را یکی از قانون های سیاست می دانند و لیکن اگر از رهبران شان از حکومت شان کوچکترین خطا را پیدا کنند و کم ترین عیب را دیدن کنند چشم پنهان دهن باز در دنیا رسوا می سازند هرگز در ترکیه کلتوری وجود ندارد کسی بگوید چرا در دنیا رهبر و حکومت ات را رسوا ساختی؟
زیرا منطقی که وجود دارد می گویند تو خطای ات را اصلاح کن تا دنیا دخالت کرده نتواند.
هر حادثه که در ترکیه بوجود می آید حتمی تاثیرات بزرگ در دنیای اسلام دارد زیرا ترک ها در تاریخ 14 عصر اسلام بیشترین زمان خلیفه ی اسلام بودند، گذشته سبب شده است هر حادثه هر نو آوری ترکیه در دنیای اسلام یک فکر جدید را بوجود می آورد مثل حرکت مردمی مردمان عرب!
مردم ترکیه از اسلام گرایش شروع تا آته ئیست هایش در دنیای اسلام نشان دادند اگر مردم یک کشور ملت شده بتوانند و وطن شان را دوست داشته باشند و دولت شان را از خود بدانند، قدرتی وجود ندارد مقابل شان ایستاد شود این حادثه برای ترکیه و دنیای اسلام منفعت های بزرگ دارد.
اوکتای اصلان راه سوم
ملت ترکیه از اردوغان حمایت کردند یا از دموکراسی؟
کودتا از جانب اردوی ترکیه صورت گرفت یا از طرف جماعت دینی گلن؟
آهسته آهسته رنگ کودتا نظامی ترکیه روبه روشن شدن می رود، آنقدر پیچیدگی و مبهمی در پلان و استفاده کردن از تاکتیک ها وجود دارد اگر که سینما هالیود فیلم بسازد کسی در حقیقت بودن حکایه باور نمی کند و لاکن واقعیت است زیرا اینجا ترکیه است.
کودتا از جانب اردوی ترکیه صورت نگرفت زیرا در اثنا کودتا بسیاری از قوماندان ها در اسارت کودتاگرها افتیده بودند، قوماندان اردوی اول ترکیه اولین قوماندان بود که در مقابل کودتاگرها سربلند کرد، از یک طرف پلان کودتاگرها را در داخل اردو از هم باشید و از جانب دیگر اردوغان را در استانبول رساند.
کودتا از جانب حمایت گرهای جماعت گلن بین اردو بین امنیت و سایر تشکلات دولتی صورت گرفت، لاکن اسم اردوی ترکیه استعمال شد، اگر از جانب اردو صورت می گرفت چرا قوماندان های بزرگ اردو سر وظیفه هستند؟
کودتا با صحنه های آکسیون شروع شد، یکی از صحنه های آکسیون، در نخستین لحظه ی کودتا سه هلکوپتر نظامی بر هتل یکه اردوغان در استراحت بود می روند و لاکن قبل از رسیدن نظامی ها، اردوغان بر فاصله زمانی کوتاه از هتل با اتومبیل ها بیرون می شود و محدود از محافظ های اردوغان باقی می مانند تا نظامی ها تصور کنند که اردوغان در هتل است و بر دیگر استقامت ها توجه نکنند.
زمانیکه در مسیر راه از طریق تلفن مبایل ملت را در دفاع از دموکراسی دعوت می کند اینبار با مشورت قوماندان قول اردوی اول ترکیه با هواپیما ملکی سوی استانبول پرواز می کند و در عین زمان از میدان هوایی چند هواپیمای ملکی دیگر را در پرواز می آورند تا در کدام هواپیما بودن معلومدار نشود، در این اثنا سریاور اردوغان در کدام هواپیما بودن را معلومات می خواهد که بگیرد لاکن این بار از سریاور اشتباه یی می شوند برای شان معلومات نمی دهند، مگر سریاور خود از جمع کودتاگرها بوده.
زمانیکه هواپیمای اردوغان پرواز می کند برای همه هواپیماها دستور داده می شود تا همه اشارت هواپیما ها را خاموش کنند تا هواپیماهای جنگی کودتاگرها تشخیص کرده نتوانند در این اثنا دو هواپیمای اردو از حمایت اردوغان در منطقه می رسد زمانیکه هواپیمای اردوغان نزدیک استانبول می شود هنوز میدان هوایی از نظامی های کودتاگرها پاک نشده بوده بر این خاطر یک دو در فضای استانبول دور می خورد وقیتکه در زمین نشست می کند فوری از هواپیما بیرون شده در حالی داخل ترمینل می شود هواپیماهای نظامی کودتاگرها در سر میدان می باشد اگر هواپیمای اردوغان را تشخیص می کردند احتمال داشت که می زدند. چونانکه پلان کودتاگرها از جانب قوماندان قول اردوی اول افشا می شود باخت را می دانند با او حال روحی پارلمان ترکیه را به شدت بم باران می کنند.
مانند این حکایه ی جالب هر بخش کودتا صحنه های جالب خود را دارد مثال در اسارت گرفته شدن قوماندان عمومی اردو و قوماندان هوایی و دیگران از جانب کودتاگرها...
قوماندان هوایی را در یک عروسی کودتاگرها در اسارت می گیرند، قوماندان عمومی «گینل قورمای باشکنی» را در خود قرارگاه اسیر گرفته از نام قرارگاه بر سایر قطعه ها امر میدهند، هر قوماندان از جانب کسی ها گرفتار می شوند با اعتمادترین نفرها می باشد.
از جمله قوماندان ها، قوماندان قول اردوی اول کودتا را ادراک نموده انسیاتیف اردو را بدست می گیرد، فوری از طریق تلویزیون این کودتا را رد نموده در تلاش نجات قوماندان ها می شود. از داخل اردو با رهبری قوماندان قول اردوی اول در مقابل کودتاگرها دیگران در مجادله می خیزند و در بیرون که یک تعداد قطعات، مختلف استقامت ها را در اسارت داشتند بسیاری از سربازان از پلان کودتا بی خبر بودند و قطعات بیرون از جانب ملت ترکیه خلع سلاح شدند، ملت که در مقابل کودتاگرها هجوم بردند صحنه های جالب را دارد، از جمله یک خانم سر پنهان یک موتر باربری را گرفته در پهلویش یک خانم شیک اروپایی دول را شانده از خانم های محله موتر باربری را پر می کند، هر چه که در دست شان می رسد با خود می گیرند در مقابل تانک ایستاد می شوند.
از شروعی کودتا با شمول سرسخت ترین مخالف اردوغان همه مطبوعات یک صدا شده بودند، بر این خاطر بعد از تلویزیون ملی snn ترکیه دومین کانال بود که از جانب کودتاگرها بسته شد، این کانال و دیگرکانال های مربوط این کپنی از جمله سرسخت ترین مخالف اردوغان هستند و لاکن در شب کودتا همی این ها در مقابل کودتاگرها ایستاد شدند و سر از همان لحظه ی کودتا ملت ترکیه چه در داخل ترکیه و چه در دیگر کشورها همه بیرق ترکیه را با خود گرفته تجمع ها را شروع کردند تا همبستگی شان را از دولت ترکیه بیان کنند خود این نشان می دهد ملت از دموکراسی دفاع کردند نه از اردوغان!
همه احزاب سیاسی یک صدا شده بودند، همه ملت از مختلف عقیده و ملیت یک صدا شده بودند آیا این منظره به معنی دفاع از یک شخص بود یا دفاع از دموکراسی؟
در ترکیه و در دنیا کسی نمی گوید که ملت از اردوغان مدافع شد، همه می گویند ملت ترکیه از دموکراسی دفاع کردند، اردوغان صرف رهبری کرد.
در شب کودتا با شمول میدان های هوای، تلویزیون ملی و سایر نقطه های اساسی، اول دست نظامی ها افتید بعد دست ملت ترکیه و لاکن با استثنا محدود از برخورد ملت مقابل کودتاگرها هیچ نو انارشی را از خود نشان ندادند، اگر چنین حادثه در هر کشور رخ می داد در طبیعت اوضاع به مراتب حوادث خونین رخ می داد، حتی میدان های هوایی در فردای کودتا از ساعت 6 صبح دوباره بر فعالیت آغاز کردند، زمانیکه شنیدم با کشور بلجیم مرکز اروپا مقایسه کردم، میدان هوایی در یک حادثه روزها بسته بود، لاکن در ترکیه کلتور دیگری حاکم است، براین خاطر دنیا ملت ترکیه را مبارک می گوید و دنیا با حیرت بر این ملت دیده احترام دارد.
در شب کوتاه 208 تن از جانب کودتاگرها کشته شد از جمع 208 تن 145 تن از ملت، مردمان ملکی بودند 61 پلیس 3 عسکر و از کودتاگرها 24 تن کشته شدند.
در فردای شب کودتا اردوغان بین مردم صحبت می کرد، مردم، زنان، مردان، خانم سرپنهان، خانم سرباز، مردی با قیافه دینی، مردی با قیافه اروپایی بود، اردوغان گفت این تابلوی ترکیه است از هر قشر هر کی را دیده می توانیم.
بلی در ترکیه قطب های ضد وجود ندارد استثنا شده می تواند لاکن کلتور مردمی این مردم طوری سازمان یافته است در یک بلوک اسلامگر هم زندگی دارد آته ئیست هم زندگی دارد، آته ئیست به احترام اسلامگر علنی شراب نمی نوشد اسلامگر بر عقیده ی آته ئیست مداخله نمی کند، رهبران ترکیه از هر قشر می خواهند طرفدار داشته باشند یعنی در ترکیه سیاه و سپید وجود ندارد که قطب ها در بین ملت وجود داشته باشد اگر سیاست هم تلاش کند او رهبر موفق شده نمی تواند، اردوغان این راز ملت را دانسته سیاست بازی دارد که موفق است.
سوال این است با وجود استخبارات قوی چگونه از پلان کودتا آگاه نشدند؟
کسانیکه سیاست ترکیه را از نزدیک تعقیب ندارند، صحنه های کودتا بسیاری ها را در شک می برد، زیرا هر بخش از صحنه ها آنقدر پلان های زیرکانه داشت که شیطان در عقل آورده نمی توانست، بدین خاطر در غرب بعضی ها در سقسطه گویی شروع کردند گویی پلان اردوغان بوده باشد.
لاکن من که از سیاست ترک ها تجربه دارم در بین بازی بلکه بازی ها وجود داشت، بلکه اردوغان کودتا را می دانست و پلان خود را گرفت همان گونه که کودتاگرها می خواستند اردوغان را در دام بیندازند، خود کودتاگرها در دام انداخته شدند، چونکه این مردم در پلان ساختن و رهبری کردن بسیار ماهر هستند، این کلتور از دوره ی عثمانی ها میراث مانده است، دوستان اگر سریال های دوره عثمانی را ببینند در هر دوره ی زمان همانند این کودتا بازی ها را در سیاست ترک ها دیده می توانند.
کارنیک یکه برای فردای ترکیه و دنیای اسلام شد، برپا خاستن ملت ترکیه، برای همه ملل یک درس شد، اگر جنگ های که از جانب غرب در کشورهای اسلامی به جریان انداخته شده است، اگر خاموش شود، دوره ی دیکاتورها در دنیای اسلام از بین می رود، زیرا درس یکه ملت ترکیه داد هر ملت اگر بخواهد هر زمان از دولت و حق خود دفاع کرده می تواند، بلکه اردوغان این را در پلان داشت زیرا اردوغان بسیار ذکی یک رهبر است.
اوکتای اصلان راه سوم
واکنش محترم ژنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول رئیس جمهوری افغانستان به عدم انتصاب خودش به عنوان سرپرست ریاست جمهوری در غیاب رئیس جمهوری کشور!
وقتی اشرف غنی رئیس جمهوری برای شرکت در اجلاس سران سازمان همکاریهای شانگهای به ازبکستان رفت، بهجای خودش سرپرست تعیین نکرد و سخنگوی ریس جمهوری آقای ظفر هاشمی به خبرنگاران گفت: "ریس جمهور با استفاده تکنولوژی ارتباطی میتواند از خارج هم کشور را اداره کند"
کمدی تراژدی ابتکار ریس جمهوری افغانستان است که در دنیا از خود نشان داد و چه اندازه مریض بودن روح رژیم را آشکار ساخت مبارک باشد.
محترم ژنرال عبدالرشید دوستم در این ارتباط در تلویزیون محلی "یک" گفته که این حرف سخنگوی رئیس جمهوری به او "برخورده" است. آقای دوستم پرسیده که رئیس جمهوری چگونه میتواند که کشور را از خارج اداره کند.
براساس ماده شصتم قانون اساسی، "معاون اول رئیس جمهور در حالت غیاب، استعفا و یا وفات رئیس جمهور، مطابق به احکام مندرج این قانون اساسی، عمل میکند".
محترم ژنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول رئیس جمهوری افغانستان شکایت ها و انتقادهای دیگر نیز در ارتباط برخورد ریس جمهور کشور داشت، انتقادها کاملا برجا بود و لاکن اگر کسی بالای من قهر نشود من پرسش ها دارم، در شرایط یکه افغانستان سر از نو در حال تنظیم شدن است، بلکه پنج سال، بلکه ده سال، بلکه سال های دراز از مرحله ی گذارا عبور می کند، اگر در این مرحله هر ملیت ملت افغانستان پرگرام و سیستم نداشته باشد همه امید شان را بر بالای یک شخصیت تاریخی شان وابسته ساخته باشند چگونه با این ملیت بازی سیاسی صورت نمی گیرد؟
کی ضمانت کرده می تواند او شخصیت تاریخی را در محوطه بازی های سیاسی در بین ملیت خودش مصروف نسازند؟
اگر انسان های او ملیت چه خواست دارند چه پرگرام دارند اگر ندانند کی ضمانت کرده می تواند با او مردم بذله گویی نشود؟
محترم ژنرال عبدالرشید دوستم نقش تاریخی شان را بصورت کامل اجرا کردند بدین خاطر قابل احترام هستند و لاکن امروز سیستم و پرگرام و حرکت سیاسی که حمایت گرهای ژنرال صاحب دوستم دارند، سیستم، پرگرام و حرکت سیاسی عبارات اند از تنها خود ژنرال صاحب هستند و یا به عبارت دیگر ژنرال صاحب مساوی هستند بر پرگرام و سیستم و حرکت سیاسی سرنوشت بخش از مردم افغانستان که همه ثواب و گناه را همه بر دوش ژنرال صاحب انداختند.
خداوند بر ژنرال صاحب عمر دراز بدهد و مگر سوال این است بعد از وفات شان سرنوشت طرفدارهای شان چه می شود؟
او زمان محاسبه که صورت می گیرد آیا مشاورین یکه بر ژنرال صاحب مشورت می دهند بخش از مسئولیت را بردوش گرفته می توانند؟ یا از منطقه گریز می کنند و یا پنهان می شوند تا ثواب و گناه بر نام ژنرال صاحب ختم شود.
مسئولیت تنها بدوش ژنرال صاحب نیست، بیشترین مسئولیت بر دوش قشر روشنفکران می باشد و لاکن من شاید نشدم قشر روشنفکران ابتکاری نشان داده باشند حتی در سخن هم باشد یک پرگرام با جدیت را پیشکش کرده باشند.
حتی در او زمان ها که با شمول ژنرال صاحب همه قوماندان های ژنرال صاحب بر شخصیت های نامی این قشر سخت احترام داشتند گوش بر سخنان شان می دادند هرگز استعدادی را از قشر روشنفکران ندیدم، من با دو چشم شاید او صحنه ها هستم.
اگر در تاریخ افغانستان دست آور داشته باشند کدام شان چه اسناد در دست دارند؟ بر این خاطر بر این حال و احوال خنده کنم و یا گریه کنم نمی دانم.
اوکتای اصلان راه سوم
بریتانیا از اتحادیه اروپا بیرون می شود!
رویای مارگارت تاچر رهبر افسانوی انگلیس ها عملی شد بریتانیای کبیر از اتحادیه اروپا بیرون می شود.
در همه پرسی اخیر که نتایج اش امروز اعلان شد خلق های بریتانیای کبیر در استقامت بیرون شدن از اتحادیه ی اروپا رای دادند حال چه می شود؟
اتحادیه اروپا بعد از جنگ جهانی دوم از تجاربی که از جنگ های ویران گر بدست آمده بود با هم همکاری شش کشور در سال ۱۹۵۲ «بازار مشترک اروپائی زغال سنگ وفولاد» را بنیان نهادند و با توافقنامه رم، که در ۲۵ مارس ۱۹۵۷ بین کشورهای فرانسه، آلمان غربی، ایتالیا، بلژیک، هلند و لوکزامبورگ در رم به امضا رسید و منجر به تشکیل جامعهٔ اقتصادی اروپا موسوم به «بازار مشترک» و جامعهٔ انرژی اتمی اروپا موسوم به «اوراتوم» شد امروز بنام اتحادیه اروپا شکل گرفته.
بیرون شدن بریتانیا از اتحادیه اروپا اولین شکست این اتحادیه است چرا چنین شد؟
چندین انگیزه وجود دارد و لاکن تاثیرآورترین آن ضربه دیدن غرور انگلیس ها بود که وقت بی وقت از نام اتحادیه اروپا انتقادها را می شنیدند و از این که انگلیس ها میراث امپراتوری را با خود دارند انتقاد ها را مداخله بر امورشان می دانستند.
کس هایکه رای علیه اتحادیه اروپا دادند باور دارند که بریتانیا از اسارت بیرون شد و در رویای دوران محتشم دیروز شان اند آیا ممکن می شود؟
بریتانیای کبیر از چهار کشور تشکیل یافته است عبارت اند از انگلستان و اسکاتلند و ولز و ایرلند شمالی می باشد، سر جمع خاک بریتانیا با مراتب کوچکتر از خاک افغانستان است و لاکن از نگاه اقتصاد یکی از ثروتمندترین دولت های دنیاست.
در این همه پرسی، اسکاتلندی ها و لزها بر حمایت از اتحادیه اروپا رای دادند و ایرلندی ها و انگلیس ها در علیه اتحادیه اروپا رای دادند، این نتیجه آینده ی بریتانیا را چگونه شکل می دهد؟
بعضی از چهره های بزرگ سیاست اسکاتلندی ها و ایرلندی ها از امروز بر تبلیغاتی شروع کردند که بودن این جمهوریت ها در محوطه ی بریتانیای کبیر بی مفهوم شده است، بر این اساس احتمالا در آینده همه پرسی ها بین خلق های سه جمهوری بریتانیای کبیر که عبارت اند از اسکاتلندی ها ولزها و ایرلندی ها می باشد برگذار شود.
نتایج همه پرسی بریتانیای کبیر شوک بزرگ در داخل اتحادیه اروپا شد، حال بین این اتحادیه چه رخ خواهد داد؟
یکم: بریتانیا سر آغاز فروپاشی شده می تواند.
دوم: اتحادیه اروپا یک بازسازی همه جانبه را انجام داده می تواند.
اگر رهبران اروپا فکرهای جدید را روی صحنه گذاشته نتوانند مخالفین اتحادیه اروپا در داخل این اتحادیه بیشتر قوی می شوند، امکان دارد همه پرسی ها پی در پی در بین کشورهای این اتحادیه رخ دهد.
کشوریکه در حال مذاکره با اتحادیه اروپاست تا داخل این اتحادیه شود، در هر استقامت مثبت و منفی تاثیر بزرگ دارد او کشور ترکیه است.
ترکیه در سرنوشت قطعه اروپا آنقدر با اهمیت است هر رهبر هر کشور اروپایی در شرط های مشکل نام این کشور را در هدف سیاسی اش استعمال کرده می تواند، مانند رهبران افغانستان که در روزهای سخت از طلسم کشور پاکستان استفاده نموده برای نجات شان تبلیغ را شروع می کنند حقیقت داشت نداشت مهم نیست.
تاریخ محتشم ترکیه برای آینده ی اروپا در استقامت مثبت و منفی اثرها دارد و به گفته رهبران این کشور اروپا بدون همکاری این کشور اروپا شده نمی تواند، چونکه سر زمین این کشور در تاریخ بشریت دایما مرکز قدرت سیاسی جهان بود مانند امپراتوری بیزانس، روم و عثمانی!
به عبارت دیگر نقش ترکیه مانند نقش پاکستان که در داخل افغانستان دارد می باشد.
در همه پرسی بریتانیا نیز ترکیه به گونه های مختلف در زبان هر رهبر بریتانیا بود، می گفتند اگر از اتحادیه اروپا بیرون نشویم ترک ها و مسلمان ها می آیند.
چنین تبلیغات ترس وحشت را در آینده در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی دیده می توانیم.
در نبض سنجی ها در ترکیه کمتر از بیست در صد ملت خواهان داخل شدن این اتحادیه هستند ولی چرا رهبران شان در تلاش هستند تا خاطر داخل شدن در اتحادیه اروپا اروپا را زیر فشار می گیرند؟ آیا رهبران ترکیه صمیمی هستند یا کدام بازی دیگر وجود دارد؟
خلاصه دنیا در حال تغییر است این بار بسیار زود تغییر می خورد.
اوکتای اصلان راه سوم
حیات
هر چه که در دنیاست مثل یکه رویاست
مانند عمر گل ها عمرها کوتاست
بر این خاطر حیات را به حالش باید گذاشت
برای باغچه ی آن گل های دوستی را کاشت
چاره ی هر درد که است داروش دوستی ست
تبسم کن در حیات این راه درستی ست
آن چزیکه مهم است نعمت خوشبختی ست
با داشته های دستت نعمت نیک بختی ست
در حیات که روانیم دوام خود را دارد
با مسیرش هر حیات ابهام خود را دارد
ما که هستیم در حیات ما برهنه آمدیم
از حیات با تعجب این چنین باز می گردیم
در سفره ی هر حیات هر چه دروغ می گردد
غیر از خالق یکتا بی نور فروغ می گردد
روزی می رسد حیات در وحشت تنهایی
مانند ختم هر فیلم، می گذرد افسانه یی
حیات که است یک غریب با ترتیب یک تعجب
یک معمای عیجب، حیات است یک عجیب
حیات است یک عجیب
از قلم اوکتای اصلان راه سوم
اگر بخواهی از ختم قرآنکریم ثواب بگیری اول چه بودن صواب قرآنکریم را بدان، واژه ی "صواب" در دین اسلام جامعه مروج نیست یعنی در ختم قرآن چه گفتن الله را در هر آیت ادراک کن در غیر آن از اسم ختم قرآن تنها خود را فریب می دهی بدین خاطر ثواب را که در دین اسلام جامعه مروج ساختند بر صواب قرآنکریم تبدیل کن چونکه مکافات گرفته نمیشه داده میشه!
مراسم ختم قرآن در افغانستان بصورت مطلق خطا اجرا می شود چونکه منطق صواب قرآن وجود ندارد زیرا هر کی را در ثواب گرفتن عاشق ساختند.
در عبادت ختم قرآن کریم جامعه یک نو ظاهر پرستی، یک نو نمایش، یک نو خود خواه یی که تا در جامعه خود را نشان بدهیم تا هر کی بگوید پابند در اسلام است رواج است.
وای چگونه یک عمل را اجرا می کنیم دقت داریم؟
بر شخص که از ازبر قرآن کریم بخش کتاب را می خواند مقدار پول می دهیم در حالیکه جناب خواننده درد آن را ندارد تا درک کند بین این کتاب چی هدایت الله است؟
ادراک این مسئله در فرهنگ ما ملت وجود ندارد از این که همه را عاشق ثواب گرفتن ساختیم تصور می کنیم با ازبر خواندن قرآن کریم برکت و عزت خانواده ما بیشتر شده ثواب بدست می آوریم یک نو استهزا بر عقل هاست که درک نداریم، فقط با این عمل مضحکه های کمدی عقل ها شده عقل را در تمسخر قرار داده یم.
زیرا بعد از مراسم ازبر خوانی سفره شاهانه باز می گردد در راس سفره عالم دین قرار می گیرد باقی همه از قشر اعتباردار و ثروت دار جامعه هستند، حتی یک غریب، یک مسکین را در بین محفل ختم قرآن خوانی ها کس دیده نمی تواند و با چنین روش خود را تسلی می دهیم بخش عبادت را اجرا کرده باشیم، اما در کدام منطق قرآن کریم و منطق دین این رسوایی جایز است؟
بخش از اجرا کننده ی مراسم کس های هستند پست فطرت مردمان جامعه هستند از قبیل رشوت گیرها، اختلاس گرها، قاچاق گرها و غیره، غیره که از راه های ناروا پول بدست می آورند برای شهرت شان از نام مسلمان خوب بیشتر بر چنین مراسم ها دست می زنند و همی مهمان های سفره ی شان به مانند خودشان قشر پولدار جامعه است و در راس دستخوان شان عالم دین جامعه قرار دارد تا با نیرنگی این مردمان شریک شود، از این سبب که در افغانستان کسی شاید نیست کدام مولوی دین از دعوت رشوت گیرها خود را نجات داده باشد، اگر چنین شخص وجود داشته باشد و علنی در مقابل دعوت فتنه انگیزها بغاوت کرده باشد بگویند کی است او محترم؟
در حالیکه در چنین مراسم علمای دین بر حاضرین معنی و ترجمه کتاب خداوند را آیت به آیت بدون کم زیاد ساختن به شکل حقیقی بخواند تا منطق راهنمایی سوی قرآن کریم صورت گیرد، مهم نیست حتمی همه کتاب خوانده شود به اندازه امکان زمان و خواست حاضرین بخش از کتاب خوانده شود تا ملت از بین کتاب با منطق و عقل خود، راهنمایی الله را بگیرد، از این خاطر که ایمان فردی و مربوط هر شخص است. قبول کند و یا رد کند بر وی تعلق دارد چونکه مسئولیت فردی است اما در تلاش اجرای شکل هستیم آیا یک نو مصیبت نیست؟
و طعام باید بر کس های بدهیم محتاج بر آن باشد مگر یک عجوبه ساختیم اسمش را ختم قرآن گذاشتیم چون که همه عاشق ثواب شدیم کس نیست یک بار در اخلاق صواب دقت کند چونکه تفاوت این دو کلمه را در جامعه حتی عالم های دین نمی دانند بصورت مطلق ملت از امر صواب بی خبر است تنها ثواب را می دانند اگر باور نداری از فامیل خود شروع کن و امتحان کن.
مثل یکه در افغانستان علمای دین، اسلام دیگر را روی صحنه قرار داده باشند اجرات دارند، در حالیکه در قرآن کریم با تکرارها هدایت وجود دارد تا قرآن به گونه قرائت شده بین خلق تلاوت شود و لاکن اکثریت علمای افغانستان از مفهوم و معنی این دو کلمه بی خبر هستند، تصور دارند اگر قرآن با صدای خوش بلند خوانده شود مهم نیست معنی و مفهوم آیت ها درک شود و یا نشود فرائت شده تلاوت می گردد تا این اندازه بدبختی جامعه را گرفته است که همه خلق بر این منطق باور دارند تا یک ملا با صدای بلند قرآن را بخواند می گویند خوب تلاوت کرد.
در حالیکه قرائت به معنی جمع کردن معنی و مفهوم می باشد و تلاوت مفهوم را ادراک نموده، درک شده هر موضوع قرآن را بر خلق رساندن می باشد تا مفهوم آیت های قرآن از جانب شخص یکه قرآن را می خواند در یک نقطه جمع آوری شود و از همان نقطه چه گفتن آیت را بداند و زمانیکه مفهوم آیت را دانست، داشته های دانش اش را با صدای خوش بر خلق که برساند وی قرآن را قرائت نموده تلاوت کرده است و لاکن چنین حقیقت بگذار که بین جامعه ادراک نیست، اکثریت علمای افغانستان از چنین باریکی ها بی خبر هستند، بدین خاطر سر سفره های خائن ها نشسته شکم را که سیر می کنند نیم ساعت دست ها را بلند نموده در حق او خائن ها بر خداوند دستور می دهند چنین کن و چنان کن گفته، تا بر خیانت خائن ها که رشوت گیرها، اختلاس گرها، دزدها و غیره هستند در کارشان برکت داده شود مثلیکه چنین علما شریک ابلیس بوده باشند.
پس می گویم ظاهر پرستی یک نو ریا است فقط خود را فریب می دهد.
ریا کاری خراب از اخلاق ابلیس
یک نو بلا این اخــــــلاق خسیس
اوکتای اصلان راه سوم
برادر
همی ما که برادر این غوغا ای چرا؟
حیات که چند روز است این جفا ای چرا؟
نشده خاموش در هر جا راکت ها
ببین خون است برادر این جزا ای چرا؟
مادران به گریه اولادها یتیم اند
تو بگو برادر این کفا ای چرا؟
هر فیر که می شود برادر میمیرد
در خون برادر این روا ای چرا؟
همه جا سرخ شده بدون لاله شده
از سرخی خون شده این خطا ای چرا؟
تو ببین برادر عقل که در سر است
و لاکن این قدر این عزا ای چرا؟
از نام خداوند الله الله گفتن ها
از ریا و دروغ ها ریا ها ای چرا؟
بشنو ای برادر برادر برادر
برادر خون شده این جزا ای چرا؟
از قلم اوکتای اصلان راه سوم
عمر متین، شخصی که در نیویورک ایالات متحده تولد شد چه انگیزه سبب شد بر جنایت وحشی دست زد؟
حس اسلام پرستی؟
یا اینکه در زیر این پسیکولوژی درد دیگری وجود دارد؟
عمر متین افغانی اصل می باشد، در شهر باتمدن نیویورک متولد شده بزرگ شده ی ایالات متحده می باشد. در حمله مسلحانه به باشگاه اورلاندو سبب قتل 49 تن و سبب زخمی شدن 53 تن گردید، خود وی نیز در حادثه کشته شد.
دولت اسلامی داعش این حمله را بدوش گرفت، سوال این است عمر متین داعشی بود یا اینکه داعش از حادثه استفاده تبلیغاتی می کند؟
بعد از اشغال افغانستان توسط قوای سرخ اتحادشوروی در دنیای اسلام ترور یک وسیله بر رسیدن در هدف های سیاسی شد و لاکن زیر پوشش اسلام!
اگر که تاریخ صد سال گذشته را مطالعه کنیم مسلمان ها در اعمال تروریستی بعد از سال های هشتاد عصر نوزده دست زده اند و لیکن اولین فعالیت تروریستی از جانب یهودهای فلسطین بعد از اینکه ترک های عثمانی بعد از پنج عصر فلسطین و اسرائیل امروز را ترک کردند، یهودها بودند که علیه قوای اشغال گر انگلیس دست بر انفجارها و ترورها زده بودند تا که با انگلیس ها در سرنوشت آینده ی سر زمین در توافق رسیدند. در او زمان عرب ها مانند گوسفند مردمان بی حرکت بودند. بعد که تاریخ به دهه هفتاد می رسد این بار ایرلندی ها علیه اشغال انگلیس دست بر ترور می زنند، یعنی اگر تاریخ بشریت را مطالعه کنیم در مختلف دوره های تاریخ جهت هدف های سیاسی این اعمال وحشی را استعمال نموده اند گاه از اسم آزادی گاه از نام یک دین!
دوستان یکه از اثر رنج های شرایط افغانستان در غرب چه در اروپا و چه در شمال قطعه امریکا مهاجر شدند، نسل اول این دوست ها از شرط های کشورهای میزبان راضی به نظر می رسند، چونکه مشکلات افغانستان را دیده سفر کرده اند و حتی تعداد از دوستان از تاثیرات منفی اسلام جامعه خویشتن را مسلمان نمی دانند زیرا این دوستان غرب امروز را تصور دارند که طول تاریخ بشریت چنین بوده اند و اسلام یک دین بر باد رفته!
اگر که تاریخ را مطالعه کنند وحشی ترین اعمال را غرب در تاریخش انجام داده است زیرا تاریخ بشریت بر چنین روال شکل گرفته است، یک حقیقت تلخ تاریخ بشریت، زیرا جنگ و ویرانی از قاعده های دنیاست لاکن صلح و سعادت با کوشش به وجود می آید.
اگر خونریزی های تاریخ را با خونخورهای امروز دنیای اسلام مقایسه کنیم در مختلف تاریخ بشریت به مراتب وحشی این عمل صورت گرفته است، بطور مثال جنگ های مذهبی اروپا صد سال اروپا را از انسانیت گری بیرون نموده بود یا آزار یهودها توسط دولت اهسپانیا و قتل عام شان توسط دولت آلمان!
دوست هانیکه از اثر فشارهای اسلام جامعه در غرب اصلیت وطنی شان را دور انداختند و از نتایج جهاد افغانستان آته ئیست شده اند مرتکب یک اشتباه بزرگ هستند، از این خاطر که نسل دوم و سوم این دوستان در غرب بین دو کلتور قرار می گیرد نه وطنی شان باقی می ماند و نه غربی شده می توانند، در او صورت یک فشار شدید روانی نسل های بعدی را زیر اسارت می گیرد و از گریز از شرط های به وجود آمده بر گروه های رادیکالی روی می آورند. همان گونه که آته ئیست های ما از اثر فشارهای خرافه های اسلام جامعه آته ئیست شدند احتمال زیاد می رود فرزندهای چنین دوستان ما سخت رادیکال دینی اسلامی شده در او استقامت گریز کنند، زیرا آته ئیست های ما از شرط های افغانستان گریز دارند. نه اسلام و آته ئیسم را مطالعه کرده بر یک آن ترجیح داده باشند، حتی جالب اینکه بعضی از دوستان علاقه ندارند یک بار اسلام را از بین قرآن مطالعه کنند پس اگر که یک آته ئیست مسلمان، از چه بودن اسلام قرآن بی خبر باشد با کدام منطق آته ئیست شده است؟ چگونه از آته ئیست شدنش مقابل کسی که قرآن را می داند از خود دفاع می کند؟ آیا تفکر دارد این نقطه را؟
عمر متین قربان این اشتباه ست زیرا وی در شهر با تمدن تولد شده زندگی عالی داشت و لاکن مشکلات شرط های افغانستان را ندیده بود و بالای وی مشکلات جامعه ایالات متحده وجود داشت، درد خود را بر کسی گفته نمی توانست پس نتیجه نشان می دهد تمایل پیدا کردن بر چنین اعمال در حقیقت گریز از فشاری ست که سرصدای خود را از دردهای جامعه بیان کرده نمی تواند، این نقطه را اگر دوستان زیر تفکر بگیرند مطمئن ام با من همنظر می شوند
اوکتای اصلان راه سوم
آیینه
افتیدم و برخاستم بر بلندی رسیدم
با چله و دردهایم تا آبادی رسیدم
چند دفعه من افتیدم تنها بودم در زمین
فریادم را نشنید کسی در این سر زمین
از این خاطر من بودم خاموش در بین این بحر
خاموشیم فریاد بود بشنو تو ای برادر
دردی نمانده بود که هر چه سر مه آمد
هر چه که از دردها بود بدون وقفه آمد
این گونه احوالم بود تا که از چله کشید
ساحل غم های من از یک ابله کشید
فریاد زدم بر خودم ناچار به خانه رفتم
با درد و کدرهایم در سوی آیینه رفتم
از خشم فریاد زدم در بالای بخت خود
در مقابل آیینه خاطر این باخت خود
بخندید و آیینه گفت در این هنگامه به من
مکفوف بودن من را در بین خانه به من
با خنده او آیینه گفت دوست را در آیینه ببین
در بین آیینه او است تو عاقلانه ببین
آگاه شدم دریافتم او دوست و یار خود را
شناختم من از آیینه یار و همکار خود را
دانستم تنها یکی ست او هم در بین آیینه
غیر از او هیچ کسی نیست همه هستند بیگانه
برخاستم با او دوستم در آبادی رسیدم
با همرای او همکار در بلندی رسیدم
عبادت نماز را مسلمان ها خطا و غلط اجرا دارند باید اصلاح شود نوشته یکه مطالعه می کنید از کتاب "جهش سوی قرآن" از قلم اوکتای اصلان راه سوم.
از کتاب
نماز گفتم مولوی صاحب تا عبادت نماز صبح در باغ بود در تایم نماز در مسجد رفت مگر عبادت نماز را هم خطا اجرا کرد چونکه خطا اجرا داریم.
زیرا، در عبادت نماز منطق این عبادت را در نظر نداریم، تنها در تلاش اجرا ظاهری هستیم و در پی ثواب گرفتن!
آری در اجرا عبادت ها تنها شکل در نظر گرفته می شود و عمق محتویات حکم ها را کس دقت نیست، از این که در اشتیاق تنها ثواب گرفتن هستیم نه در تلاش انجام دادن صواب ها!
بدین خاطر در عبادت نماز هم خطا داریم، عبادت نماز در همه ادیان اسلام حکم اولی است باید هر منسوب تا امکان اجرا کند، مگر به معنی آن نیست یک رسم رواج قبول شده جامعه را تنها با اجرا شکل تطبیق بدهیم، آن چی که اجرا داریم منطق و مفهوم آن را باید بدانیم.
هنگام یکه در حضور پروردگار به عبادت نماز ایستاد می شویم باید بدانیم با الله در صحبت قرار گرفته تسلیم بودن را و اجرا کردن امرها را بیان می کنیم و بزرگی و نجابت تنگری را به زبان می آوریم و حمد و ستایش الله را اجرا می کنیم، پس در انتخاب سوره ها و آیت ها باید دقت کنیم، از این روکه پروردگار در قرآن کریم بیشترین آیت را بر تربیت ما گفته است و مستقیم خطاب یزدان بالای ماست، حال خطا خواندن را در عبادت نماز بیان می کنم تا عقل ها تعقل کنند.
قبل از اینکه خطاهای تکنیکی را یادآور شوم، لازم می بینم تا معنا و مفهوم نماز دانسته شود، پس نماز چیست؟
نـمـاز در لـغت به معناى پرستش، نياز، سجود، بندگى و اطاعت خم شـدن بـراى اظـهـار بـندگی و اطاعت و يكى از فرايض دين و عبادت مـخصوصى است که اجرا می شود.
نـماز يعنى خدمت و بندگى، یعنی فرمان بردارى، یعنی سر فرود آوردن و تعظيم كردن به نشانه احترام برای خداوند است.
نماز، داروى فراموش کاری و وسيله بر ذكر خداوند است. نـمـاز، سبب رابـطه معنوى مخلوق با خالق است. نماز يعنى دل كندن از مـاديـات و پـرواز دادن روح است، يـعـنى پا را فراتر از ديدنى ها و شنيدنى ها نهادن است.
اگر که معنا و مفهوم نماز چنین باشد که چنین است، پس چرا در هنگام عبادت نماز منطق را در نظر نمی گریم؟
پس چرا آیت ها و سوره ها را مسلمان ها که در نماز می خوانند در چه گفتن خداوند در او آیت ها و سوره ها دقت نمی شوند؟
ما که به حضور جناب خداوند پاک ایستاد می شویم، اگر آیت های که مستقیم بر تربیت بنده ها گفته شده باشد و هر آیت پیام بخصوص خود را از خداوند بر بنده ها داشته باشد که دارد، ما معنی آیت را ندانسته و درک ننموده که کدام آیت از روی کدام منطق باید در عبادت نماز خوانده شود؟ چنین سوال را از خود نکرده و باریکی را در نظر نگرفته اگر که هر سوره یا آیت یکه برای اندرز دادن از جانب خداوند بر بنده ها رسیده است، ما در حضور خداوند مقابل الله ایستاد شده بر رخ خداوند بخوانیم منطق درست بودن این عبادت در کجاست؟
آیا خداوند بر اندرز ما ضرورت دارد؟
بطور مثال: سوره کوثر را اگر در نماز بخوانیم مطلق خطاست.
چرا؟
معنی آیت های سوره " ما به تو کوثر ( خیر و برکت فراوان) عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! و بدان دشمن تو قطعا بریده نسل و بی عقب است!"
حال تفکر کنیم اگر این سوره را بخوانیم معنی آن را دارد، در مقام پروردگار ما قرار می گیریم و بر الله ما حکم می کنیم و ما هدایت می دهیم پس چگونه این نماز درست بوده می تواند؟
یا در نماز، سوره فیل را بخوانیم معنی سوره" مگر ندیدی پروردگارت با پيلداران چه کرد؟ آیا نیرنگشان را بر باد نداد؟ و بر سر آنها دسته دسته پرندگانی ابابيل فرستاد، [که] بر آنان سنگهایی از گل [سخت] می افکندند و [سرانجام خدا] آنان را مانند کاه جویده شده گردانید!"
اگر در حضور خداوند ایستاد شده مثل یکه خدا ما باشیم و بر خدا اندرز قدرت خود را نشان داده باشیم و این سوره را در رخ الله بخوانیم کدام منطق است و کدام عقل است دفاع کرده می تواند که عبادت ما از جانب الله قبول می گردد روی کدام منطق؟
یا در حضور خداوند سوره ناس را بخوانیم معنی سوره "بگو: پناه می برم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به خدا و معبود مردم، از شر وسوسه گر پنهان کار، که در درون سینه انسان ها وسوسه می کند، خواه از جن باشد یا از انسان!"
اگر این سوره را بخوانیم عقل درست داریم تا بدانیم سوره از جناب کی خاطر چی بر کی هدایت دارد؟ از بنده ها بر خدا؟ یا از خدا بر بنده ها؟
بر وجدان و عقل دنیای اسلام صدا دارم، در هر نماز دنیای اسلام چنین سوره ها خوانده می شود، اگر چنین سوره های مبارک را که اندرز از جانب الله برای ما انسان ها شده است، ما مقابل الله ایستاد شده بر خدا اندرز بدهیم، اگر که در نماز خوانده می شود طبیعی که منطق اندرز دادن می گردد، آیا غضب خداوند بر بنده نمی شود؟
منطق و وجدان دنیای اسلام در کجاست؟
یا در نماز، سوره فلق خوانده شود آیا بی منطقی نیست؟ معنی سوره" بگو: پناه می برم به پروردگار سپیده صبح، از شر تمام آنچه آفریده است، و از شر هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد می شود، و از شر آنها که با افسون در گره ها میدمند، و از شر هر حسودی هنگامی که حسد میورزد!"
سوره که با "بگو" یعنی با امر شروع می شود، مقابل الله ایستاد شده دستور به خداوند داده بگوید که خداوند عبادت نماز من را قبول کند، آیا در دنیای اسلام منطق وجود دارد تا درک این خطا را کند؟
یا در نماز از سوره الحجر آیت های نود هشت و نود نو را بخوانیم معنی آیت ها" برای دفع ناراحتی آنان پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش! و پروردگارت را عبادت کن تا یقین ( مرگ) تو فرا رسد!"
اگر در نماز ایستاد شده مقابل خداوند آیت ها را خوانده چنین بگویم آیا نماز ما قبول می شود؟
یا مشهورترین سوره یعنی اخلاص را بخوانیم باز هم حکم دارد مقابل خداوند، ترجمه سوره" بگو: خداوند، یکتا و یگانه است خداوندی است که همه نیازمندان قصد او می کنند «هرگز» نزاد، و زاده نشد و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!"
سوره با «بگو» یعنی با امر آغاز می گردد، یعنی نماز خوان خداوند را خطاب می کند، مثل یکه خداوند بنده باشد نماز خوان خدا باشد منطق درست بودن چنین نماز در کجاست؟
عقل دنیای اسلام در کجاست؟
یا سوره محمد آیت نوزده حکم بر پیغمبر و ایماندارها آمده است ما در نماز بر رخ خداوند بگویم آیا معنی آن را ندارد بر خداوند حکم کرده باشیم؟ ترجمه" و برای گناه خود و مردان و زنان باایمان استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را می داند"
منطق درست بودن چنین نمازها را کی گفته می تواند؟
عرض به مخلص های عبادت نماز شود، بدون در نظر داشت منطق این گزیده، از بین قرآن کریم آیت ها را می خوانیم، در حالیکه اکثریت آیت ها بر ما خطاب شده است ما مقابل پروردگار خطاب می کنیم و خوش هستیم عبادت کردیم گفته...!
بلکه بگویند چنین مروج بود ما ادامه می دهیم یا بگویند روایت ها حدیث ها حکم می کند چنین بخوانیم، در هر حال، خطا را بدوش دیگران می اندازند و یا از بی منطقی شان باز هم در تلاش ادامه بی منطقی می گردند و یا احتراز کننده را به فتنه گری محکوم می کنند و اما مسئولیت فردیست، خداوند عقل داده است تا با عقل و منطق حرکت کنیم.
در قرآن کریم الله ده ها مرتبه انسان را به تعقل و تفکر امر می کند و هیچ آیت وجود ندارد بدون تعقل عقل، با احساسات قلبی پابند بر خداوند را هدایت کند و یا آیت وجود داشته باشد، هدایت کند هر چی خطا هم باشد اگر شکل اجرا گردد قبول است.
در چنین منطق حتی یک اسناد در قرآن کریم وجود ندارد، پس باید نماز خوان معنی آیت را بداند و دانسته عمل کند، چونکه در عبادت نماز دنیای اسلام آیت هایکه در روح و منطق این عبادت مساعد است اکثریت از مسلمان ها آگاه نیستند، از این سبب که جز چند آیت محدود باقی حکم های قرآن کریم خاطر تربیت ما انسان ها فرمان شده است، لاکن عشق ثواب گرفتن منطق صواب کردن را از بین برده مسلمان ها را در خطا گرفتار ساخته عوض ثواب، به گناه غرق ساخته است.
از این خاطر که چگونه می توانی بر اصلاح شدن خداوند امر کنی و بگویی عبادت کردم ثواب گرفتم آیا خداوند عقل بر تو نداده است؟
منطق در کجاست؟
آیا بر این بی منطقی جواب منطقی داری؟
نی هرگز...
باز هم تلاش می کنند تا با بی منطقی خطای شان را پنهان کنند چونکه از زیر سنگین این رسوایی به آسانی بیرون شده نمی توانند. پس خاطر مدافع، رخ شان را دو باره در بی منطقی می زنند.
اگر کس احتراز نموده بپرسد پس کدام آیت ها خوانده شود؟
می گویم سوره فاتحه درست ترین منطق در ردیف اول است و در ادامه آیت های ذیل وجود دارد باید خوانده شود، عرض به مخلص ها!
"پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیآورید! و ما ایمان آوردیم پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهای ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران!" سوره عمران یک صد نود سه!
"پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلف نمی کنی" سوره عمران آیت یک صد نود چهار!
"پروردگارا! تو می دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می کنیم و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! سوره ابراهیم آیت سی هشت!
"پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر!" سوره ابراهیم آیت چهل!
"پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز!" سوره ابراهیم آیت چهل یک!
"پروردگارا! به من علم و دانش ببخش و مرا به صالحان ملحق کن! و برای من در میان امتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده! و مرا وارثان بهشت پر نعمت گردان!" سوره الشعراء آیت های هشتاد سه و هشتاد چهار و هشتاد پنج!
کس هایکه منطق قرآنی نماز را در نظر ندارند عوض ثواب گناه می گیرند، چونکه هدایت و امر در اصلاح خداوند می کنند، برین که اکثریت آیت های قرآن کریم بر اصلاح و تربیت بنده ها نازل شده است.
آری اکثریت آیت ها برای تربیت بنده ها فرستاده شده است و چند آیت معدود که برای عبادت نماز مساعد است، از کشور عربستان گرفته تا ترکیه از ترکیه گرفته تا مالزی از مالزی گرفته تا افغانستان کس در نظر نمی گیرد، همه دنیای اسلام پی گرفتن ثواب روان اند، فقط امر را اجرا کنند و ثواب بگیرند، لاکن منطق یکه صواب نموده درست خوانده در آرزوی ثواب باشند وجود ندارد، حتی در دنیای اسلام تفاوت ثواب و صواب را بسیاری از مسلمان ها نمی دانند، حتی ملاهای دین!
تنها در آرزوی ثواب گرفتن هستند، چونکه در دنیای اسلام دین قرآن کریم نقش ندارد، دین عقل ها حاکمیت دارد، بدین خاطر عبادت نماز دنیای اسلام مطلق خطاست و عوض ثواب بر مسلمان ها گناه را بار می آورد.
مسئولیت این رسوایی را کی بدوش می کشد؟
حکومت ها؟
یا صلاحیت داران دینی؟
کدام منطق است هدایت و امر خداوند را بر رخ الله بگوید و مطمئن شود که عبادت کرده است؟
کی جواب دارد؟
بدین خاطر می گویم نماز دنیای اسلام خطا و غلط است، باید اصلاح شود.
و تا اصلاح، مسلمان ها پی این رسوایی بگردند، چونکه در شیوه نماز دنیای اسلام، عوض ثواب، گناه می گیرند.
آیا دقت بر امر خداوند در سوره النفال آیت بیست دو ندارند؟ تنگری بزرگ می گوید" بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند"
پیشقدم های دین که تا امروز بر ملت نماز دادند، اگر این منطق را در نظر نگرفته باشند که در افغانستان حتی در دنیای اسلام تا امروز کس در نظر نداشت، بزرگ ترین گناه و خطا را انجام داده اند باید نمازها از سر تکرار شود.
اکثریت تام امام ها باریکی را در نظر ندارند، نماز امام ها عوض ثواب، گناه را ببار می آورد آیا دقت داریم؟
در افغانستان و در دنیای اسلام خطاهای تکنیکی زیاد وجود دارد که وطن و دنیای اسلام تا این اندازه دربدر اند.
می گویم تو ای نماز خوان زمانیکه در ختم نماز دست بلند نموده دعا می کنی، چی خوب تمنی ات را با ترتیب بیان می کنی و الله را یگانه قدرت دار کائنات می دانی، پس چرا در هنگام عبادت نماز باریکی را در نظر نداری؟
تو چگونه بر خداوند هدایت داده می توانی؟
چگونه چنین خطا را عبادت گفته می توانی؟
آیا منطق داری؟
اگر می گویی پیغمبر اسلام چنین عبادت می کرد، تو بزرگ ترین خائن مقابل رسول الله هستی، از این خاطر که عقل و مقام پیغمبر را در نزد عقل ها در استهزا قرار می دهی، هرگز چنین خطا را نکن، مسئولیت فردی است، خداوند بر تو عقل داده است، پس یک بار تفکر کن چگونه مقابل خداوند معنی گفتارات را ندانسته هدایت که بر تو شده است مقابل پروردگار، تو تکرار می کنی؟
یا که دلایل از روایت ها و سنت ها داشته باشی چه ارزش دارد در حالیکه تو عقل بر سر داری؟
یک بار صدای عقل ات را بشنو خویشتن را با وجدان محاسبه کن او زمان گفتار مکتب راه سوم را درک می کنی.
بشنو که می گویم، بدون مطالعه و تحلیل و تنقیب عقب علمای اسلام مرو، چونکه در دین و قرآن بی منطقی وجود ندارد، لاکن علمای دنیای اسلام تا که می توانند بی منطقی را رواج می دهند پس خود مطالعه کن.
امروز در احتراز من، بلکه عالمای دین در اسلام، منطق بی منطق شان را داشته باشند و ده ها حدیث و روایت را پیش کنند، چونکه امکان ندارد بعد از این قدر خطا، جسارتی کنند بگویند آری گفتار اوکتای اصلان منطقی است ما خطا داشتیم!
چنین اعتراف را هرگز حدس زده نمی توانم، زیرا در او صورت خلق از علمای دنیای اسلام پرسش می کنند، می گویند تا امروز عقل تان در کجا بود که مسلمان ها را در گناه غرق کردید؟
هرگز جسارت کرده نمی توانند، پس چه می کنند؟
هر کدام شان دلیل ها پیدا می کنند و دلیل های شان جز از بی منطقی چیزی نمی باشد لاکن جسارت قبول خطاها را ندارند پس تا امکان در تلاش می شوند تا از بی منطقی شان دفاع کنند، در افغانستان یا ترکیه یا عربستان همی شان خاطر آبروی شان عقل شان را می بازند و لاکن اگر که مسلمان ها با عقل شان مطالعه نموده تفکر کنند، دلیل های این مردمان جز کمدی چیزی نمایان نمی شود، از این سبب که راه گریز ندارند.
همی شان چه عنوان در سر نام هم داشته باشند روی سیاه مقابل خداوند هستند زیرا با خطا عبادت نماز را رواج دادند.
پس تو ای برادر مسلمان، خود تفکر کن و خود مطالعه کن، برای اینکه در آخرت خداوند منطق این رسوایی را از هر کی جدا پرسان می کند و جدا در زیر سوال قرار می گیرد، در او روز تو از منطق بی منطقی علمای دنیای اسلام برای نجات خودت استفاده کرده نمی توانی، زیرا خداوند برای تو می گوید: بر تو عقل دادم و کتاب دادم تا خود تفکر کنی، اینکه گناه را بدوش دیگران می اندازی، جای تو جهنم است، پس تو تفکر کن ای برادر!
کس من را هدف نگیرد، چون که من فقط عقل و منطق و قرآن کریم را پیش می کنم نه ساخته از دل خود.
راه سوم یک مشعل خرد است جهت تحول فکرها در وطن و دنیای اسلام!
مطمئن ام با دوستان در یک مشعل بزرگ تبدیل می گردد، چونکه تنها حقیقت را می گوید و انسان دوست است و در آرزوی یک حکایه جدید در دنیای اسلام است چونکه دنیای اسلام خاطر ترقی در یک حکایه جدید با منطق قرآنی ضرورت دارد راه سوم یکی از سنگ های این حکایه است.
پس می گویم اول بخوان باز امضا کن.
ما مخلوقــــی هستیم خودپسند و خودپسند
با عقل نارس خود بر عقل ها صـــــد پند
قبل از اینکه بخوانیم امضا را می گذاریم
پابند بر امضا هستیم بـــی ادراک صد بند
ادامه در کتاب "جهش سوی قرآن"
روح ات شاد باد محمد علی کلی!
محمد علی کلی، کی بود؟
شهرت جهانی محمد علی کلی، از قهرمانی یکه در بوکس داشت به وجود آمده بود؟ یا که از نعمت قهرمانی استفاده نموده مقابل سیاست جهانی ایالات متحده ایستادگی کرد نصیب شده بود؟
چه انگیزه سبب شد تا وی مسلمان شد؟
نام اولی محمد علی کلی، کاسیوس مارسلوس کلی بود که در سال 1942/ 17 ماه 1 در ایالات کنتاکی ایالات متحده تولد شد. وی از سیاه های ایالات متحده بود که ریشه افریقا و ایرلندی داشت. وی که سیاه بود تبعیض سپید پوست ها وی را به حالتی آورد تصمیم رادیکال گرفت و مسلمان شد.
محمد علی در سن 18 بود که در مسابقات المپیای تابستانی در ایتالیا در روم اولین بار قهرمانی بوکس سبک سنگین وزن را از خود کرد، این موفقیت برای محمد علی کلی سبب شد تصمیم رادیکال گرفت و دین خود را تغییر داد، زیرا بعد از موفقیت در شور شوق کامیابی در حالیکه مدال قهرمانی در گردن داشت با عده از دوستان در یک رستورانت می روند و لاکن از طرف عده از سپید پوست ها در حقارت و توهین قرار می گیرد، بعد از اینکه از رستورانت بیرون می شود مدال قهرمانی را خاطر پروتست این روش به دور می اندازد، وی می گوید در کشوریکه مدال قهرمانی را آورده است چرا خاطر سیاه بودن حقارت و توهین شود؟ این ضربه روحی برای محمد علی کلی آخرین شدت می باشد که در روح و روان محمد علی تاثیر می گذارد و در تغییر دین یک سبب می شود، چونکه از نام و از گذشته ی خود، خود را برده احساس می کند و برای پروتست آزادی را انتخاب می کند که اسلام از دیدگاه محمد علی دین آزادی می باشد.
مثل یکه در طی چهار دهه جنگ و شرایط خراب افغانستان، مسلمانی بسیاری از افغان های ما، از نام و ظاهر شان باقی مانده است و لاکن برای پروتست شرط های افغانستان خویشتن را نزد خود آته ئیست می دانند، از اینکه عوامل و شرط های افغانستان سبب شده است از اسلام دور شوند و مگر بسیاری از ایشان حتی چه بودن آته ئیست را نمی دانند و اسلام را از روی رفتار اسلام پرست های افغانستان می شناسند، هرگز چه بودن قرآن را نمی دانند، جای کمدی تراژدی که است بسیاری از آته ئیست های افغانستان از رفتار کس های آته ئیست شده اند که خودشان برای به وجود آمدن او گونه مسلمانی سبب شده اند یک حقیقت تلخ افغانستان است، در حالیکه از منطق قرآن، اسلام را تنها گفتار خداوند که در قرآن است تمثیل دارد و گفتار پیغمبر را به خاطری قبول می کنیم که امر خداوند شده است، باقی رفتار و گفتار هر کی از هر مقام و نام باشد تنها خود وی را تمثیل دارد، هرگز طرز لباس و فرهنگ عرب ها و یا کدام ملت دیگر اسلام را تمثیل ندارد اگر این منطق را آته ئیست های افغانستان درک کرده بتوانند بر قرآن رجوع نموده و چه بودن آته ئیست را هم مطالعه می کنند، در او زمان می دانند اسلام رواج فرهنگ عرب و یا کدام ملت دیگر نیست اسلام تنها و فقط گفتار الله است که در قرآن آمده است!
محمد علی بعد از او حادثه از یک طرف در تغییر دین تصمیم گرفت و از جانب دیگر برای قهرمانی جهانی خود را آماده کرد و در 29 اکتبر 1960 در لوییس ویل، محمد علی کلی در اولین مسابقه حرفهی خود در 6 راند توانست بر تونی هونساکر که رئیس پلیس فایتویل ویرجینیای شرقی بود پیروز شود و پرچم قهرمانی جهانی را که تا او زمان هیچ بوکسر بر اندازه او شهرت پیدا نکرده بود از خود کند که یک توفان بوکس شده بر تاریخ بوکس پی در پی قهرمانی را از آن خود کرد.
البته در رسیدن شهرت جهانی در پهلوی بوکس، ذکا و متانت سیاست دانی وی همکار شد، چونکه محمد علی کلی توانست با اقدام یکه در مقابل دولت ایالات متحده کرد، خود را از دیگر ورزش کاران قهرمان جهانی جدا ساخته در قلب صدها میلیون انسان دنیا یک محبوب بسازد.
در اوج شهرت بوکس بود که وی را دولت ایالات متحده خواست در جنگ ویتنام روان کند، در مقابل این امر دولت ایالات متحده، وی گفت: "ویتنامی ها بر من کدام ضرر نرساندن که من با آن ها بجنگم" با این منطق در مقابل دولت ایالات متحده، محمد علی کلی در شرایطی ایستادگی کرد که آبروی ایالات متحده مانند یکه در عراق بی آبرو شدند در ویتنام آبرو در حال ریختن بود، این ایستادگی سبب شد، وی را خائن اعلان کردند و از بوکس دور ساختند، لاکن محمد علی کلی با این منطق سیاست مقابل جنگ ویتنام صدای میلیون ها شد و قهرمان مردمی در جهان شد.
او در حالی از خدمت در ارتش آمریکا سر باز زد که سه سال پیش از آن عنوان قهرمانی جهان را از آن خود کرده بود. او علاوه بر مخالفت علنی با جنگ ویتنام، گفت: "باورهای مذهبیاش به او اجازه حضور در ارتش را نمیدهد". پلیس آمریکا به همین علت محمد علی را بازداشت کرد و عناوین قهرمانیاش هم از او سلب شد. محمد علی که به اتهام فرار از خدمت گناهکار شناخته شده بود، چند سالی از رینگ بوکس دور ماند تا این که بالاخره اعتراض او به حکم قاضی، در آغاز دهه 70 میلادی به دادگاه عالی آمریکا ارجاع داده شد و این دادگاه که عالی ترین مرجع قضایی در آمریکاست، محکومیت محمد علی را لغو کرد.
قهرمانی انسانی محمد علی کلی سبب شد، کاخ سفید در سال 2005 بالاترین مدال افتخار را به او اهدا کرد. در این سال دو نشان عالی دولت آمریکا را که به شهروندان غیرنظامی اعطا میشود به پاس خدمات مثال زدنیاش به محمد علی کلی دادند، مدال شهروندی و مدال آزادی.
همان سال یک نهاد غیردولتی هم به نام او در لویی ویل کنتاکی باز شد، نهادی که هدفش ترویج صلح، مسئولیت اجتماعی و احترام است.
محمد علی کلی از دیدگاه من یک بوکسر افسانوی و یک قهرمان سیاست است که در جهان پیام داده است هر انسان در هر بخش و در هر استقامت باشد اگر امکان داشته باشد برای خدمت بر انسانیت در تغییر رنگ های سیاست سوی انسانی شدن نقش بازی کرده می تواند و یا به عبارت دیگر اگر سیاست را تعریف کنیم از بین تعریف ها یک تعریف آن محمد علی کلی است.
روحت شاد باد محمد علی کلی اوکتای اصلان راه سوم
دوستان! متشکرم در زمان کوتاه که سایت فعال شد علاقه به اندازه ی است مرا جسارت داده است تا بیشتر نوشته کنم ممنونم از علاقه همه دوستان.
در روز سقوط رژیم دکتر نجیب الله چه حادثه رخ داد؟
بنیاد یک تنظیم جدید جنگی از جانب کدام گروه حزب وطن با کدام منطق گذاشته شد که این تنظیم طالبان شد؟
چرا گروه کارمل جنگ های شهر کابل و دیگر شهرهای افغانستان را در پلان داشتند تا مجاهدین نام بد شوند؟
دکتر نجیب الله بعد از نیمه شب پنجشنبه، شانزده ی حمل هزار نوصد نود دو با اعصاب نا آرام در سالون خالی قصر ریاست جمهوری، قصر گلخانه، قدم می زد. چهارده سال بعد از وقوع حادثه ی که تفنگداران حزب دموکراتیک خلق افغانستان ریئس جمهور دیگری افغانستان، محمد داود را با شانزده تن از اعضای فامیلش بقتل رسانیدند وفقط بعد از هفده ماه، هشتم میزان هزار نوصدوهفتادنو اولین ریئس جمهور کمونیست افغانستان را با بالشت بسترش از بین بردند. دکتور نجیب الله در حالیکه می دانست که او آخرین رهبر حزب مارکسیست افغانستان خواهد بود، احساس می نمود که انبوهی از خطر اورا نیز تحدید می نماید.
او دیگر با جنرالان دورو برش اعتماد نداشت. او قبلا خانم و اولادهایش را به هندوستان انتقال داده بود و اولادهایش بی صبرانه انتظار دیدن اورا داشتند .
دکتور نجیب الله تصمیم گرفته بود تا با آنها بپیوندد. حاکمیت چهارده ساله ح د خ ا، «مارکسیست ها» رژیم که از جانب اتحاد شوروی دفاع می گردید، دیگر به آخر رسیده بود شکست می خورد و آخرین جنایت پرچمی های گروه کارمل عملی می شد.
افغانستان با نفوس در حدود بیست پنج میلیون، یک ملیون کشته، چند ملیون زخمی و معلول و حدود هفت ملیون مهاجر در خارج، و بتعداد شش میلیون بیجا شده گان داخلی و در حدود بیست پنج میلیون مین های فرش شده در سرزمین این کشور مخروبه بود که از مارکسیست ها بر مجاهدین می رسید تا بیشتر ویران می شد.
دکتر نجیب الله، دو روز قبل، چهاردهم حمل، محفلی متلاطم و مملو از آشفتگی را در قصر ریاست جمهوری دایر نمود و در آن محفل دو تن از جنرالان خویش را به خیانت متهم و اظهار داشت که انها با عناصر و افراد مربوط مجاهدین مذاکرات مخفیانه داشتند. این دو جنرال، آصف دلاور لوی درستیز اردو و نبی عظیمی معاون وزارت دفاع و ریئس گارنیزیون کابل بودند و از گروه کارمل و در پلان دو چهره ی کلیدی بودند تا کابل بیشتر ویران می شد.
دلاور و عظیمی هردو مانند مسعود از ملیت تاجیک بودند و از گروه کارمل بودند که در آخرین جنایت این گروه، نقش قوی شان را مانند دیگر رفقای شان اجرا می کردند.
دوری هردو جنرال کلیدی رژیم از دکترنجیب الله، غیر منتظره و غیر قابل پیشبینی نبود. جنرالان رده بالای نظامی مربوط ملیت پشتون نیز دست به چنین خیانتی زدند، زیرا پلان گروه کارمل به خاطر ویرانی هر چه بیشتر شهر کابل با آب و تابش اجرا می شد مگر در بین پلان بین جنرالان رقابت ملیتی وجود داشت، چونکه جنرالان تنها بر اطراف پلان گروه کارمل متحد هم بودند در دیگر استقامت ها مخالف همدیگر بودند.
آن ها تماس ها و مذاکرات مخفی شان را با رقیب سرسخت مسعود، با گلبدین حکمتیار، وابسته به ملیت پشتون داشتند. وابستگی عنعنوی قومی در افغانستان که بعضی ها انرا خیانت می دانند تاثیرات منفی خویش را در داخل کابینه دکترنجیب الله و کارکنان و کادرهای ح د خ ا مارکسیست ها عمیقا بر جا داشت. لاکن در پهلوی این ویژگی در افغانستان، پلان شوم شان را اجرا می کردند تا در تاریخ مجاهدها را بیشتر وحشی نشان بدهند.
تعدادی از اعضای کابینه و کمیته مرکزی حزب وطن در جستجوی بودند تا همه رهبران و قوماندان های مجاهدها با نیروهای جنرال دوستم در عین زمان در کابل برسند و در شهرهای مختلف افغانستان همچنین چنین حالت بیاید.
وکیل وزیر امور خارجه که تاجیک بود، با دلاور و عظیمی به مسعود پیوست.
موقعیت نجیب در همان صبح سرد پنجشنبه شانزده حمل هزار نوصد نود دو خیلی ها متزلزل و بی ثبات بنظر می رسید. دوستان نزدیکش به دشمنان وی پیوسته بودند. او توسط کسانی احاطه و محاصره گردیده بود که می خواستند حاکمیت سیاسی را به کسانی تسلیم دهند که قبلا آنانرا دشمنان وطن شان و گماشته گان اجنبی می دانستند.
فقط چند ساعت قبل که دکترنجیب الله با عظیمی و دلاور در قصر گلخانه روبرو گردید، گارنیزیون هوائی بگرام در تقریبا چهل پنج کیلومتری کابل بدون جنگ و مقاومت بدست قوت های مسعود سقوط نمود. دکترنجیب الله دیگر متقاعد گردیده بود که دو جنرال تاجیکش به مسعود تسلیم گردیده اند. با کنترول بگرام توسط مسعود، عظیمی در تبانی و توافق با مسعود و جنرال عبدالرشید دوستم، به تعداد شش هوا پیما از افراد مسلح دوستم را توسط هوا پیماهای دولتی به میدان هوائی کابل انتقال داد. قوت های دوستم مدت بیش از شش سال برعلیه مجاهدین در دفاع از حاکمیت دولتی تحت رهبری ح د خ ا مارکسیست ها جنگیده بودند. مگر حالا جنرال دوستم در مخالفت با دکترنجیب الله و در دفاع از مجاهدین قرار گرفته بود.
زمانیکه جنرالان تاجیک نجیب با مسعود یکجا شدند، اسلم وطنجار، وزیر دفاع نجیب با حکمتیار پیوست. وطنجار و وزیرداخله پکتین، تسحیلات لازمه را برای راه یابی قوت های پیاده حکمتیار مساعد ساختند.
در عین زمان، قوماندان مشهور مجاهدین، عبدالحق، تسلیمی جنرال دیگری نجیب، جنرال گلرنگ را در سروبی و تسلیمی سروبی را اعلام نمود. عبدالحق و گلرنگ، هردو از قوم احمد زی، قریه حصارک ننگرهار، برای مدت سه سال طور مخفی در ارتباط بودند. مسابقه روی این شد که چه کسی می تواند پیشتر بر کابل مسلط گردد؟
آرزوی که کمیته مرکزی حزب مارکسیست ها با رهبری محمود بریالی داشت و این آرزو برآورده می شد لاکن افغانستان در جهنم سوق داده می شد و دیرین دولت پشتون های پاکستان برنده ی بازی می شد و تهداب طالبان گذاشته می شد.
جنرال تاجیک به تاجیک و از پشتون که به پشتون یک جا می شدند هیچ کدام این ها از طی دل بر این باور نبودند که مشکل وطن حل شود. بر عکس تصمیمی که داشتند علاقه داشتند تا قوماندان های مجاهدین بیشتر وطن را ویران کنند تا در صیفه های تاریخ بیشتر از مارکسیست ها مجاهدین وحشی نشان داده شود.
ادامه در کتاب افغانستان چگونه ویران شد؟ از جمع هفت کتاب خاطرات من و گرگ ها از مکتب راه سوم از قلم اوکتای اصلان راه سوم می باشد. کتاب ها از یک طرف تاریخ نزدیک افغانستان را بدون طرف گرفتن بیان می سازند، از جانب دیگر فرهنگ دینداری این عصر دنیای اسلام را زیر انتقاد قرار داده با منطق قرآنی یک اتوپیای جدید را پیشکش می نمایند. کتاب ها با داستان های شیرین تلخ با سروده های شیرین با طرز جدید کتابت شد، فکرهای مکتب راه سوم با ظرافت یکه جوانان را خسته نسازد جایگزین گردید. کتاب جنت با فانتزی شیرین از جنت پیام ها دارد، مطمئن ام کتاب ها فنومن جوانان می گردد.
طبیب
طبیب تو دست مزن برین زخم من
خون ریز شده ز دست او چشم من
ز دست او خون دلم روان است
از این حالم ببر بر او رسم من
از اشک چشمان من از دل ویران من
از تصویر درد من از غم و الم من
مرحمت کن بر روی او تو مبین
ماه پنهان را بیار که او یاسم من
رنجور میشم کسی بر او ببیند
ازاین که او بخت و حرم من
جان بلبل، جان بلبل، جان من
مرهم است بر آئین و در رسم من
دنیا را گر عوضش بر من دهند
قیمت ندارد عوضش در چشم من
بدین خاطر، خاطر زخمم بیار
تو بیار بر حرم نارام من
بر دل خون ریز و برین درد من
بر چشم اشک ریز و پر الم من
گر که طبیبی برو او را بیار
طاقت نماند از دوری که با غم من
چنگ زده از موی جانان تو بیار
بیار که خونریز شده این چشم من
این دل پر خون و ویرانی من
بی نفس شد این دل و هر دم من
از قلم اوکتای اصلان راه سوم مربوط کتاب مریم
محتشم طلای سیاه تاریخ اش را سپری می کند، نقش منفی وی در دنیا و اقتصاد دنیا چگونه شکل می گیرد؟
نفت یا طلای سیاه در حدود چهارهزار و پانصدسال پیش، از طرف سومریها، آشوریها و بابلیها شناخته شد لاکن با انقلاب صنعتی اهمیتی را بر خود گرفت بالاخره شهرت طلای سیاه بر وی گذاشته شد. ارزش این مواد، ثروت بزرگ را با شدت ها و جنگ ها بین تولید کننده ها و مصرف کننده ها هدیه داد و بر فصل بهاری خود بعد از سال های 2000 رسید که قیمت یک بشکه آن بر 140 دالار رسید این بهاری بود که ولادیمیر پوتین را قهرمان نسل جدید روس ها ساخت و فروپاشی یک کشور بزرگ را سر از نو جمع کرد.
سوال این است چرا نفت بعد از سال های 2000 تا این اندازه ارزش پیدا کرد و امروز چرا روبه سقوط است؟
بی شمار عوامل وجود دارد لاکن مهمترین آن رشد اقتصادی کشور چین بود که اقتصاد این کشور در سال های 2000 ، 30 در 100 اقتصاد ایالات متحده را تشکیل می داد و سال که بر 2015 رسید از قدرت خرید جای ایالات متحده را در دنیا گرفت، مگر طی 15 سال گذشته، دنیا تغییرات بزرگ دیگری را به میان آورد، این تغییرات سبب شد دنیا از گرم شدن اقلیم هراس داشته باشد. از جانب دیگر طی 15 سال گذشته بدون سرصدا در تکنولوژی انقلاب رخ داد و انسان را بیشتر متوجه ساخت تا غیر از نفت و گاز بر دیگر انرژی های طبیعی بی خطر تلاش کند، در نتیجه می توان گفت بعد از یک یا دو دهه بیشترین ماشین های صنعتی از دیگر انرژی های بی ضرر استفاده خواهند کرد مثل انرژی خورشید.
چین که سیل آسا رشد کرد در سویه ی رسید برای ادامه رشد اقتصادی بر یک حکایه جدید ضرورت پیدا کرد، چونکه اگر هر کشور درآمد ملی اش را نزدیک بر 10 هزار دالار فی انسانش برساند در یک صنف بالا قدم می گذارد و این صنف شرط های جدا دارد که که ساختار دولتی کشور چین با شرایط جدید اقتصادی اش سازگاری کرده نمی تواند، بر این خاطر رشد اقتصادی چین سال در سال پایان می آید و این حالت کشور چین در اقتصاد جهانی تاثیر منفی اش را دارد که نرخ نفت شدید ضربه می خورد.
آیا هندوستان جای چین را می گیرد؟ هندوستان در آینده مرکز دنیا از نگاه اقتصادی می شود و لاکن مانند چین سیل آسا نفت را بر خود کش نمی کند تا بر قیمت نقت تاثیر داشته باشد. بر این اساس سلطنت طلا سیاه بر ختمش نزدیک شده است و آینده ی خراب این طلا، کشورهای بزرگ صادرکننده را در چرت و تفکر سوق داده است. یکی از این کشورها کشور عربستان سعودی است مطابق بر پلان 15 سال آینده تلاش دارند تا از اسارت نفت، عربستان را آزاد کنند و اقتصاد را در دیگر سکتورها سوق بدهند و لیکن با ملتی که در تنبلی عادت گرفتند موفق شده می توانند؟
یا ایران؟ ایران هزار یک مشکل دارد چگونه می تواند یک مدل جدید اقتصادی را به وجود بیاورد که در او نقش نقت ضعیف باشد در رژمی که با شعارهای آتشی خود را حفاظت می کند؟
یا روسیه؟ کس هایکه روسیه را از نزدیک دیدن کردند مطمئن اند اگر درآمد نفت و گاز کم شود خلق روس به مشکل بزرگ سردچار می شود چونکه بسیار راحت طلب هستند.
پایان شدن رشد اقتصادی کشور چین و ضعیف شدن نرخ نفت بر رشد اقتصادی دنیا تاثیر فوق العاده منفی دارد، بر این اساس در کشور جاپان و اتحادیه اروپا کارهای اقتصادی چندان خوب نیست، چه اندازه پول توزیع دارند باز هم در رگ های اقتصاد چندان تاثیر ندارد که انفلاسیون را بر سویه لازم کشیده نمی توانند و در اروپا از تاثیر منفی این مشکل، احزاب افراطی روبه رشد است.
خلاصه دنیا در حال تغییر است و در این تغییرات تکنولوژی نقش خود را ایفا می کند و در آینده اداره ی دنیا بر انساتیف شرکت های چند ملتی قرار می گیرد و انسان برای دریافت ثروت از صخره های اطراف زمین استفاده می کند و در این مسیر تکنولوژی نقش قوی را از خود می کند و دنیا بر وضعیت جدید خود تبدیل می شود، در دنیای جدید ملت های که در علم و تکنولوژی سرمایه گذاری دارند یعنی انسان رسیده در علم داشته باشند در دنیا سخن زده می توانند. این پیشبینی تنها از روند انکشاف تکنولوژی نیست، یک بار بر قرآنکریم دقت کنیم، چونکه پیشبینی قرآن بر این گونه است، از چند آیت یکه عقل انسان را در این خصوص در شگفت می آورد یکی از آیت ها در سوره لقمان آمده است که آیت بیست می باشد، خداوند می گوید: «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده، و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله میکنند!»
از خود سوال کنید انسان اگر با کمک تکنولوژی در اطراف زمین و دیگر بخش های کائنات رفته نتواند چگونه نعمت های آشکار و پنهان که در بین آسمان ها و زمین است بدست می آرود؟
منطق این آیت تمام سفسطه های اسلام جامعه را رد نموده انسان را در تفکر می برد، در حالیکه صدها آیت وجود دارد هر کدام شان انسان را از انسان گرفته در دنیای دیگر می برد، در این خصوص شما را بر مطالعه کتاب های جهش سوی قرآن و کتاب جنت مکتب راه سوم دعوت می کنم، مطمئن ام در اندیشه و تفکر تان فصل جدید را بار خواهد آورد، کتاب ها ریگان در سایت اینترنتی مکتب راه سوم در نشر است.
تمنی دارم ملا صاحب ها مسلک شان را ادامه دهند یعنی بخش عبادت را پیش ببرند و لاکن از اسلام و قرآن دانشمندهای مختلف علوم بین خلق صحبت کنند، اگر که حقوق دان است بخش حقوق قرآن را زیر بررسی بگیرد، اگر زمین شناس است آیت های که از این بخش اشاره ها دارد مطالعه نموده تفکر کند، اگر بیولوژیست است آیت های که در ارتباط آفرنیش آدم آمده است عمیق تفکر نموده تجسس کند، در او زمان خلق می داند که آدم مانند احمد امروزی از گل به یک باره گی آفریده نشد، در زمان دراز با منطق از گل تکوین شد.
خلاصه دنیا در حال تغییر است که مطابق بر منطق قرآن باید باشد و این تغییرات در جغرافیای که افغانستان موقعیت دارد تاثیر خواهد کرد. اگر افغانستان یک راه حل مشکلات داخلی پیدا نکند اگر آسیامیانه دیگرگون شود که شرط های داخلی آسیامیانه بر یک تحول آماده است چونکه رژیم ها، دنیای کهنه را تمثیل دارند در او صورت با شمول افغانستان بسیاری کشورهای منطقه احتمال پارچه شدن را دارند یا از بین پارچه ها یک یا دو دولت بزرگ به میان خواهد آمد. اوکتای اصلان راه سوم
زبان پرست های ازبیک ها زبان ازبیکی افغانستان را قتل نمودند، منتظر هستند تا در فرصت، نماز جنازه اش را خوانده دفن کنند.
زبان فرآورده خاص بشری جهت آواهای مختلف در هنگام بيان فکر و احساس است بین افراد؛ و طرف های مقابل اين آواها را به گوش رساندن است، بایستی با آهنگ خوش و روان باشد تا از سحر او مخلص های زیاد را در هوای بهارش جمع کند.
هر زبان با منطقی نوشته باید داشته باشد در روح و روانش مساعد باشد تا در مخالف باد روزگارش قرار نگیرد. زبان ازبیکی از شاخه قارلوق زبان های ترکی بوده مغایر با خط الفبای عربی و فارسی از سمت مخالف باید نوشته شود و بر این اساس ازبیکی با الفبای حروف لاتین لازمی ست که نوشتاری داشته باشد.
بطور مثال در زبان فارسی می گویم: «ریس جمهور افغانستان» اگر این جمله را در زبان ازبیکی بگویم می گویم: «افغانستان نی جمهور ریسی» دقت کنیم در فارسی «ریس» در شروع جمله استفاده می شود و در زبان های ترکی در اخیر جمله قرار می گیرد و «افغانستان» در زبان فارسی در ختم جمله می آید و لاکن در زبان های ترکی در شروعی جمله جایش را می گیرد با این منطق فارسی از سمت دست راست نوشته دارد و بر روح و روان فارسی الفبای عربی شرط است چونکه از راست نوشته می شود. یعنی اگر فارسی را از الفبای عربی بیرون کنیم جبرا با الفبای لاتین نوشته کنیم زبان فارسی را قتل می کنیم و از شیرینی این زبان شیرین کاسته بر یک زبان خشک بی روح مبدل می کنیم. بر این منطق اگر زبان های ترکی را دقت شویم طبیعتی دارند جدا از دنیای زبان های عربی و فارسی از سمت دست چپ به سوی سمت دست راست جمله روان است باید نوشته با این روح باشد در غیر آن در ضد منطق طرز گفتارش قرار می گیرد و بر قتل شدن محکوم می شود، بنا با الفبای عربی نوشتن به معنی قتل این زبان هاست که زبان ازبیکی افغانستان قتل شده است تا قاتل ها نماز جنازه را خوانده دفن کنند.
در مطبوعات سوسیال عده از زبان پرست های ازبیک های افغانستان نبشته و سروده های ازبیکی دارند، هر سروده دها لایک با خود دارد و لاکن از جمع لایک کننده ها چند در صد سروده را خوانده می توانند؟ احتمالا یک یا دو در صد باقی هر کی تنها ازبیکی نوشتن را اهمیت داده لایک می کنند، خود این فرهنگ چه اندازه مصیبت بزرگ را بیان دارد آیا دقت هستیم؟ زیرا زبان ازبیکی افغانستان را زبان پرست های بی زبان بر حالتی آوردند بسیار غلیظ، خشک، بی روح، دور از نرمی و دلچسبی بر یک زبان خشن مبدل کردند، حتی اخباریکه در تلویزیون های افغانستان از زبان ازبیکی گوینده می گوید خود گوینده ازبری دارد زیرا زبان روح زشت دارد و به اندازه ی خشک بی روح است هر شنونده را در نخستین لحظه خسته می سازد اگر باور ندارید دقت شوید.
عده از زبان پرست های محترم ما بر منطقی باور دارند اگر در جمله های ازبیکی کلمه های شناخته شده از زبان های فارسی و عربی را دیدن کنند احتراز می کنند باید بیرون رانده شود و لاکن عمیق استعداد این مالک ها را مطالعه کنیم بر قناعتی ما را می برد حتی از واژه های که از زبان ترکی بر او زبان ها مروج شده خبردار نیستند و حتی تعداد از این مردمان در بیرون که سرصدای بلند دارند در منزل های شان اولادهای شان در زبان مادری شان صحبت کرده نمی توانند بر این خاطر در زبان ازبیکی بصورت مطلق کدام فعالیت علمی را دیده نمی توانیم تا زبان جذابیت اش را داشته باشد.
ادبیات یک زبان زمانی غنی از باغچه گل هایش می گردد در گلستانش بی شمار واژه ها داشته باشد تا نرمی و کشیدگی دل را بر خود پیدا نموده انگبین اش را با حبه ی انگورش بر زبان ها بدهد تا ذهن بی اختیار عاشق شود که تا او زبان معشوقه شده التفات ها را نصیب شود و لاکن زبان ازبیکی افغانستان بیرون از این روش در اسارت ذهن تنگ یک عده زبان پرست های بی زبان اسیر است و بر مرگ نزدیک است.
تمنی دارم بر منطق انتقاد من کسی آزرده نشده هر زبان پرست زبان های ترکی افغانستان این خصوص را در نظر گرفته یک بار برای آینده ی ادبیات زبان های ترکی افغانستان عمیق تفکر نماید و از زاویه دیدگاه ی من که علاقه دارم در ادبیات زبان های ترکی افغانستان از الفبای لاتینی استفاده شود غور و بررسی نماید و باید کوشش کنیم در باغچه زبان ها از مختلف واژه های مروج و جدید غنی از گل های بسازیم تا در جمله بندی ها ثروتی بدست داشته باشیم تا بهترین ذائقه بر لذت گیری شود تا با روح معشوقه برای هر عاشق نگار زبنده شود.
اوکتای اصلان راه سوم